به نقل از : پیام فدایی ، ارگان چریکهای فدایی خلق ایران

شماره 211 ، دی ماه 1395

 

اشرف دهقانی

مقدمه ای بر کتاب "خاطراتی از یک رفیق" ، نوشته چریک فدائی خلق رفیق مرضیه احمدی اسکوئی

 

بخش سوم و پایانی

 

 

ققنوس سرخ

 

(به یاد گرامی رفیق مرضیه احمدی اسکوئی)

 

کتاب حاضر حاوی شعرهای زیبائی هم از رفیق مرضیه که تخلص "دالغا" (به معنی "موج") را برای خود برگزیده بود، می‌باشد که به واقع بخش کوچکی از شعرهای اوست. هم چنین باید یادآور شد که در شرایط توده‌ای شدن مبارزه در سال 1357 و انتشار نوشته‌هائی از سازمان چریکهای فدائی خلق توسط رفقای هوادار، کتاب "خاطراتی از یک رفیق…" نیز منتشر و وسیعاً پخش شد. ولی به صورتی که من در جزوه "غزال سرخ ما" توضیح داده‌‌ام ، منتشر کنندگان چاپ دوم این کتاب در حالی که از وجود رفیق مرضیه به عنوان یک چریک فدائی خلق شاعر و هنرمند مطلع بودند، دیگر رفقای فدائی شاعر را نمی‌شناختند و در نتیجه برخی از شعرهای چریک فدائی خلق پری آیتی (غزال) هم در آن کتاب به نام رفیق مرضیه به چاپ رسید. در کتاب حاضر تنها شعرهائی که بی هیچ شُبهه‌ای سروده خود رفیق مرضیه می‌باشند‌، درج شده‌‌اند. هر چند باید اضافه کرد که علیرغم تفاوت زبان شعری غزال و مرضیه، محتوا و فضای مبارزاتی برخی از این شعرها به گونه‌ای است که واقعاً تشخیص این که کدام شعرها را غزال یا مرضیه گفته است‌، آسان نیست. مثلاً لطافتی که در شعر "شاعرانه" وجود دارد با روحیه شاعرانه ظریف هر دوی آن‌ها همخوانی دارد و توصیف‌ها تماماً طبیعت زیبای آذربایجان و لُرستان را تداعی می‌کنند و همین طور شعر "بهار می‌رسد از راه".

 

در هر حال واقعیت این است که "رفقای هنرمند چریک فدائی خلق، چه رفیق مرضیه و چه رفیق غزال و چه رفقای شاعر گمنامی چون رفیق عباس کابلی که حتی شعرهای‌شان نیز دیگر در دسترس نیستند، همه نه تنها با قریحه شعر و هنر خود بلکه با تمام قابلیت‌ها و زندگی سرشار از پیکار متهورانه‌شان با دشمن، همواره در یاد توده‌ها زنده خواهند ماند." (از جزوه "غزال سرخ ما") و در رابطه با شعر پر صلابت و بسیار زیبای "افتخار" که سال‌ها با نام رفیق مرضیه در جنبش شناخته می‌شد ، باز باید گفت که "بدون جنگ جویان پاک و صمیمی و دلاوران شجاع و جسوری چون مرضیه‌ها، استعداد هنری غزال هرگز نمی‌توانست به چنان اوج شکوفائی برسد که خالق شعری چنین شکوهمند گردد." هم چنان که "شعرهای دهه ١٣۵0 شاملو در وصف انقلابیون مسلح که نشان زیباترین شعرهای او را به خود گرفته در شرایطی از طرف او سروده شده‌‌اند که غزال‌ها و مرضیه‌ها، عباس کابلی‌ها، عباس هوشمندها، سنجری‌ها، پنجه شاهی‌ها، فرشیدی و نمازی‌ها، صبا بیژن زاده‌ها و ده‌ها انقلابی بی باک و صادق و صمیمی با خلق خویش حماسه سازان صحنه نبرد با دشمن بودند." (همان منبع).

 

تعمق حتی در معدود شعرهائی که از رفیق مرضیه به جا مانده نه فقط روحیه رزمندگی، نگاه عمیق و زیبای شاعرانه او نسبت به مسایل اجتماعی و حقیقت طلبی، این ارزشمندترین شاخص بزرگ کمونیست‌های راستین را نشان می‌دهد ، در عین حال منعکس کننده شرایط و فضای جامعه‌ای است که وی در آن می‌زیست. مثلاً در شعر زیر او به کسانی برخورد می‌کند که رفیق صمد بهرنگی وضع آن ها را به عنوان "چوخ بختیار" توصیف کرده است.

 

" آنان که به آرزوهای کوتاه و هستی حقیر

چهار دست و پا چسبیده‌‌اند

آیا هرگز اندیشه می‌کنند

به انسان های بزرگ و زیستن ژرف

به ارزشمند زیستن و پرشکوه مردن ؟"

این مفهوم را رفیق بهروز دهقانی نیز به شکلی دیگر بیان کرده است که به نوبه خود فضای جامعه در میان بسیاری از روشنفکران و "چوخ بختیار‌ها " در دوره قبل از شروع مبارزه مسلحانه که منجر به تبدیل آن فضا به فضای شاداب مبارزاتی گشت را نشان می‌دهد. در نوشته بهروز رنج و احساس خفه گی انسان های آزادیخواه و مبارز از آن فضا نیز منعکس است:

"دم زدن در هوای آلوده فراموشی می‌آورد و خاموشی. آن هائی که چنین هوائی را فرو می‌دهند هرگز تصورش را نمی‌کنند که بیرون از چهار دیواری عقلشان هوای تازه و پاکیزه‌ای هست. زندگی را در بست قبول کرده‌‌اند و در نظرشان همه چیز چنان که بایست، است و غرابتی ندارد. چیزی به تعجبشان نمی‌آورد و طوفان‌ها و سیل‌ها از جای نمی‌جنباندشان. بی حال و بی تفاوت. هیچ برایتان پیش آمده که در اطاق بسته‌ای ناگهان احساس کنید که دارید خفه می‌شوید ولی دیگران فارغ و بی خیال سرگرم بگو و بخندند و ککشان هم نمی‌گزد؟ کسانی هستند که دنیا را چنان که هست نمی‌پذیرند و می‌خواهند بدانند که چرا این چنین است و آن چنان. اُقشان می‌نشیند، بیمار می‌شوند، دیوانه می‌شوند، عصیان می‌کنند" ( از نوشته‌ی نقدی بر کتاب "بچه‌های کوچک این قرن").

 

مرضیه در برخی از شعرهایش از گنجینه ادبیات فولکلوریک آذربایجان استفاده کرده که به شعرهای ترکی او حال و هوای بسیار دلنشینی در نزد مردم آذربایجان می‌دهد. مثلاً در شعر "من خورشید را دوست می‌دارم" او به خلاق ترین و زیبا ترین شکل از یک بازی بچه گانه در آذربایجان سود جسته و آن شعر پر معنا را خلق کرده است. من آن بازی و شعر بچه گانه‌ای که منبع الهام مرضیه گشته را به خوبی به یاد دارم. در تبریز در دوره کودکی من نیز به محض این که تکه ابری روی خورشید را می‌گرفت فوری با کودکان دیگر دست به دست هم داده و حلقه‌ای درست کرده و آن شعر بچه گانه را به صورت یک نغمه (اندکی متفاوت با آن چه رفیق مرضیه نوشته) می‌خواندیم: "گونوم گئدیب سو ایشماقا، آبی دونون دگیش ماغا، گونوم چیخ‌، چیخ". دقایقی که این نغمه را  می‌خواندیم خورشید از پشت ابر در می‌آمد و در این هنگام همه با شادی به هوا پریده و هورا می‌کشیدیم.

 

در شعر "من خورشید را دوست می‌دارم" رفیق مرضیه ناشکیبائی انقلابی خود از تاریکی ای که بر جامعه ایران حاکم بود را با یادآوری ناشکیبائی دوران کودکی‌اش از تکه ابری که روی خورشید را می‌گرفت مقایسه  می‌کند:   

"ماه و ستارگان‌، به سان خورشید به ما روشنائی می‌دادند

با وجود این همه روشنائی‌، اگر ابری در آسمان ظاهر می‌شد

و اگر ابر گذرای کوچکی روی خورشید را می‌پوشاند 

می‌دانستیم که خورشید از زیر ابرها درخواهد‌‌ آمد و ابری باقی نخواهد ماند

اما باز با ناشکیبائی‌، گرد هم آمده فریاد می‌زدیم

و خورشید را با نغمه به مهمانی می‌خواندیم

"آفتابم رفته آب بخوره‌، پیراهن آبی شو عوض کنه 

..........................................................

آفتابم درآ‌، آفتابم درآ !"

...

دل من از هیچ چیز به اندازه تاریکی نمی‌گیرد

کودکی بی شکیبم را لحظه‌‌ای از یاد نمی‌برم

اینک این همه تاریکی را چگونه شکیبا شوم"

اجازه دهید به خاطره‌ای هم که رفیق کبیر فریدون جعفری در مورد مرضیه می‌گفت اشاره کنم. او می‌گفت وقتی مرضیه به خانه تیمی‌ای که در کوچه شترداران واقع بود آمد، در همان ابتدا متوجه شدم که از دیدن شلوغی خانه ابرو در هم کشید. آن خانه پایگاهی بود که بسیاری از وسایل از شهرهای مختلف در آن جا جمع شده بودند. رفیق جعفری می‌گفت من آن روز از آن پایگاه رفتم و یک هفته بعد که برگشتم ، با خانه متفاوتی روبرو شدم، با خانه‌ای تمیز و منظم. رفیق مرضیه خانه را کاملاً تمیز کرده و وسایل را با سلیقه خوب خود در جاهای لازم چیده بود. خانه حالت دلنشینی به خود گرفته و انگار بزرگ شده بود.

 

یک مورد دیگر گلکاری رفیق مرضیه در پایگاه مشهد بود. در آن جا حیاط بزرگی بود با حوض بزرگی در وسط که اطرافش کرت بندی شده بود. درخت آلبالوی بزرگی هم کنار حوض بود. رفیق مرضیه با آن حس زیبائی شناسی‌اش انگار نتوانسته بود طاقت بیاورد که کرت‌ها بی گل بمانند. همین حس بود که او را بر آن داشته بود بیلی به دست گرفته، باغچه را بیل زده و گل‌های قشنگی در آن جا بکارد. این کار در ضمن به فضای خانه در نزد همسایه‌ها حالت عادی می‌داد و اقدامی به نفع تداوم کار مبارزاتی در آن خانه بود. رفقا صبا بیژن زاده، حمید مؤمنی و بعدها کیومرث سنجری که از ساکنین اصلی این خانه بودند مدت‌ها بعد از شهادت رفیق مرضیه همچنان در آن جا زندگی و فعالیت کردند.  

 

همان طور که در صفحات اول این کتاب دیده می‌شود، رفیق مرضیه کتاب خود را به رفیق مادر (فاطمه سعیدی - مادر شایگان) تقدیم کرده است. هنگامی که هر دوی این رفقا در درون سازمان چریکهای فدائی خلق فعالیت می‌کردند رفیق مرضیه نامه زیر را برای رفیق مادر نوشت:

 

" رفیق مادر

فرصتی دست نداد که با تو از کینه‌های فراوانم به دشمن حرف بزنم که چگونه اینک آن را جلا یافته تر می‌یابم که باز هم بزرگواری بیکرانه تو را بستایم و به تو باز هم بگویم که چگونه از محبت و عشق پاک و پرشکوه تو نیرو می‌گیرم و به تو که می‌نگرم خود را در برابر دشمن کینه جو تر و مصمم تر می‌یابم.

خوب ترین مادر!

خود را ناتوان می‌یابم که بتوانم آن چه را در حق تو می‌اندیشم و احساس می‌کنم برایت بنویسم. تو مثل دریایی از خشم و محبتی. خشم به دشمن توده و محبت به توده. و ما همگی در این خشم گسترده تو دل‌هامان را صفا می‌دهیم تا بتوانیم بیشتر پایداری کنیم.

صمیمی ترین رفیق مبارز! حتی دوست داشتن تو برای همه ما این تعهد را به وجود می‌آورد که در راه آزادی توده‌ها یک رنگ و محکم باشیم و تا آخرین قطره خون خود با دشمن بجنگیم. چرا که کسی که تو را دوست دارد تو را که پیکره روشن عشق و کینه بی نهایتی ، اگر جز این باشد سزاوار زنده ماندن نیست.

رفیق مادر! آیا می‌دانی با افسانه دلیری و شهامت و از خودگذشتگی ات تمام افسانه‌هایی را که تا کنون در حق مادرها نوشته شده کهنه کرده‌ای؟ حق هم بر این است. زیرا تو تنها مادر مهربان مبارزین جهان نیستی بلکه بزرگترین رفیق آن‌ها هم هستی. رسم این است که به محبوب ترین کسان هدیه‌ای می‌دهند و من لحظات فراوان فکر کرده‌‌ام برای یک مادر انقلابی برای یک رفیق بزرگوار چه هدیه شایسته‌ای می‌توانم بدهم. و با خودم گفته‌‌ام اگر بتوانی همیشه به توده‌ها و رفقایت وفادار بمانی، اگر همیشه شایسته باشی که رفیق مادر با شهامت ترین رفیق را دوست بداری می‌توانی از قطرات خون خود دست گلی ببندی و روزی که در راه رهائی توده‌ها آخرین تلاشت را کردی و آن گاه که آخرین تیرت را در قلب دشمن نشاندی ، برای مادر بفرستی. شاید این هدیه‌ای باشد که بتوانی آن را بی شرمساری به شایسته ترین رفیق تقدیم کنی.

رفیق مادر! من وعده چنین هدیه‌ای را به تو می‌دهم. بپذیر تا آن دم که هدیه‌‌ام را برایت بفرستم.

با درود رفیقانه و ایمان به پیروزی مبارزه مان

اول مرداد 1352" 

 

رفیق مرضیه حقیقتاً به همان صورتی که در این نامه نوشته است با تلاش‌های مبارزاتی بی دریغ اش و با درگیری قهرمانانه‌اش با نیروهای مسلح رژیم شاه و نشاندن آخرین تیرهایش به قلب سیاه آنان، دسته گلی از خون خویش بسته و تقدیم راه رهائی کارگران و زحمتکشان نمود. در کتاب "بذرهای ماندگار" من به تفصیل چگونگی وضعیتی که به شهادت او منجر شد را شرح داده ام. در این جا به طور مختصر بگویم که ما در آن زمان موفق شده بودیم که به موج های بی سیمی پلیس مخفی شاه دست یافته و از طریق کنترل رادیوئی به گفتگوهای بی سیمی مأموران امنیتی رژیم شاه گوش کنیم.  وجود چنین امکانی برای مقابله با ضربات نیروهای سرکوب گر رژیم به سازمان ، کمک بسیار بزرگی بود به طوری که رفقا به هنگام اجرای قرار ، ابتدا به بی سیم های پلیس مخفی گوش می دادند و پس از اطمنیان از لو نرفتن آن قرار به محل مورد نظر می رفتند.

 

متأسفانه اندکی قبل از روز ششم اردیبهشت (روز شهادت رفیق مرضیه و دستگیری رفیق شیرین معاضد) با دستگیری یکی از مجاهدین که آن ها هم از همین امکان استفاده می کردند ، پلیس به برخورداری ما از چنان امکانی پی برده و در نتیجه در گفتگو با یکدیگر به جای اسم محل قرار، اسم های دیگری که رمز خودشان بود را به کار می بردند. این موضوع باعث شد که در آن روز، رفیق شیرین بر سر قرار لو رفته برود و رفیق مرضیه که به دلیل اشتباه یکی از مأموران امنیتی متوجه لو رفتن قرار شده بود ، برای نجات رفیق شیرین به آن محل رفت که منجر به درگیری مسلحانه او با مأموران رژیم شاه شد. حال باید به نواری اشاره کنم که گفتگوهای پر هراس مزدوران مسلح دستگاه امنیتی شاه به هنگام مقابله با رفیق مرضیه شجاع و بی باک در آن ضبط شده بود و من در همان موقع به آن گوش دادم. این نوار از طریق سازمان مجاهدین که همان طور که گفته شد همانند ما چریکهای فدائی خلق می‌توانستند به گفتگوهای بی سیمی نیروهای ضد خلقی رژیم شاه گوش کنند ، به دست ما رسیده بود. زنده یاد پوران بازرگان که در آن زمان عضو سازمان مجاهدین خلق بود‌، بعد‌ها در دیداری که در پاریس با وی و زنده یاد تراب حق شناس داشتم به من گفت که آن روز او از طریق گوش کردن به بی سیم پلیس در جریان درگیری مرضیه قرار گرفته و آن نوار را هم خود وی ضبط کرده بود. پس از شهادت رفیق مرضیه، سازمان چریکهای فدائی خلق از روی نوار یاد شده چگونگی درگیری این رفیق دلاور را در نشریه نبرد خلق (شماره سوم - خرداد 1353) درج نمود. آن متن چنین است:

 

"رفیق مرضیه احمدی پس از جدا شدن از رفیق معاضد ، تحت تعقیب مأمورین دشمن قرار می‌گیرد و پس از چند عمل ضدتعقیب سعی می‌کند خود را به خانه تیمی واقع در کوچه شترداران در میدان شاه تهران برساند.  ولی مأمورین با استفاده از تجهیزات مخابراتی رد وی را به یکدیگر و به مرکز اطلاع می‌دادند و بدین ترتیب منطقه تحت محاصره دشمن در آمده‌ بود. با این حال مزدوران نمی‌توانستند ترس خود را از نزدیک شدن به رفیق بپوشانند. مرتباً از پشت بی‌سیم فریاد می‌زدند او مردیست که لباس زنانه پوشیده. حلقه محاصره رفته رفته تنگ تر می‌شد، در این هنگام رفیق چون دید که امکان خروج از محاصره برای او دیگر وجود ندارد، ابتکار عمل را در دست گرفت و با اسلحه کمری خود شجاعانه به مزدوران حمله کرد و پس از یک درگیری نابرابر، دشمن در حالی ‌که امید زنده دستگیر کردن او را کاملاً از دست داده ‌بود، رفیق را به مسلسل بست، در این موقع رفیق مرضیه احمدی موفق شد قرص سیانور خود را نیز بخورد. جسد رفیق احمدی را نیروهای دشمن از فاصله دور چندین بار به مسلسل بستند و سپس وحشت زده و به ‌آهستگی به ‌این چریک قهرمان نزدیک شده، جسد بی‌جان او را طناب پیچ کرده و می‌برند".

 

چنین بود پایان زندگی مبارزاتی زنی کمونیست که به خاطر مهر بزرگش به ستمدیدگان، به دشمنان آنان (امپریالیست‌ها و ایادی‌شان و سرمایه داران زالو صفت ایران) کینه می‌ورزید و این عشق و کینه توأمان به او نیروی مبارزاتی و شجاعت برخورد با وحشی ترین دشمنان آن‌ها را داده بود. رفیق مرضیه احمدی اسکوئی امروز به مثابه یک چریک فدائی خلق و هنرمند انقلابی خلق در دل‌های کارگران و ستمدیدگان چه در ایران، چه در افغانستان و... زندگی می‌کند. باشد که چاپ جدید کتاب خاطرات او، نسل جوان را با این ستاره درخشان جنبش کمونیستی ایران هر چه بیشتر آشنا کرده و به آن‌ها امکان درس گیری از نظرات، آرمان‌ها و تجربیات مبارزاتی وی را فراهم آورد تا با قدم‌های استوار راه ظفرنمون این زن کمونیست چریک فدائی را دنبال کنند. 

 

اردیبهشت 1395