به نقل از : پیام فدایی ، ارگان چریکهای فدایی خلق ایران

شماره 209 ، آبان ماه 1395

 

نادر ثانی

(بخش دوم و پایانی)

 

هنر جدا از طبقه؟ هرگز!

نگاهی به زندگی هنری "میکائیل ویه"

 

در آن اوضاع و احوال، فعالیت های سیاسی و اجتماعی در سراسر جهان ادامه دارد و تلاش های میکائیل ویه و یارانش در "هولا باندولا باند" در اوج خود است. "ریچارد نیکسون Richard Nixon" در پی ماجرای "واتر گیت Watergate " ناچار به استعفاء میشود، جنگ ویتنام پایان گرفته و نظامیان ایالات متحده آمریکا با خفت و خواری این کشور را ترک میکنند.  مبارزه مسلحانه در ایران، آفریقای جنوبی، اوروگوئه، السالوادور، نپال، موزامبیک، زیمبابوه و برخی دیگر از کشورهای جهان جاری است و در برخی دیگر از کشورها نیروهای بسیاری خود را برای چنین مبارزهای آماده میکنند. بدیهی است که میکائیل ویه و یارانش در "هولا باندولا باند" خواهان رسیدن به "صلح" هستند، اما باز بدیهی است که هر صلحی را با ارزش ندانسته و بر آن هستند که جنگ عادلانه به از صلح ناعادلانه است:

 

"آیا به راستی خواهان صلح هستیم؟

به هر بهایی که باشد؟

آیا کاملاً مطمئن هستیم

که بدترین پدیده جنگ است؟

 

با صلح دوستی همگام است

با طنابی محکم گره زده میشود

و با این طناب خوبی به بدی گره میخورد

و نادرستی به درستی پیوند زده میشود

وزنهای که بردنش برای یک فرد دشوار است

به وسیله دو نفر راحتتر برده میشود

و قابلپذیرشتر است که دو نفر خطا کنند

تا یک نفر درست عمل کند

و از اینرو، دست در دست، در صف رقصی پایانناپذیر

آری چون زنخیری بدون پایان

صفی که در آن کسی جرات ندارد مشت پُرترس خود را رها کند

هرچند که رقص ما به سوی لبه یک پرتگاه باشد.

 

آیا به راستی خواهان صلح هستیم؟

به هر بهایی که باشد؟

آیا کاملاً مطمئن هستیم

که بدترین پدیده جنگ است؟

 

با قانون است که باید کشور را ساخت

و قانون نیاز به صلح دارد

تا آنان که صاحب قدرت و زر هستند

بتوانند هنوز بیشتر به دست آورند

اما اگر تودهها خواهان دریافت مزد در برابر

کار خود باشند

آنگاه میشنوند که در مقابل صلح و قانون برخواستهاند

و کارشان شورش نامیده میشود

 

آیا به راستی خواهان صلح هستیم؟

به هر بهایی که باشد؟

آیا کاملاً مطمئن هستیم

که بدترین پدیده جنگ است؟

 

به همراه صلح آنکه چیره شده به پیش میآید

و آنکه میجنگید و مبارزه میکرد

ناچار میشود تا با زانوهایی خمشده و سری بر زیر افتاده

صلح چیرهشده را بپذیرد

و زمانی که زبانش از دهانش بیرون آمد

و چشمانش از حدقه بیرون کشیده شدند

و دستان و پاهایش

با گره ابرقدرت به هم بسته شدند

زمانی که کهنهای در دهانش جای داده شد

تا صدایی از او شنیده نشود

آری آنگاه همه چیز به روال عادی بازگشته

و جنگ پایان یافته است

 

آیا به راستی خواهان صلح هستیم؟

به هر بهایی که باشد؟

آیا کاملاً مطمئن هستیم

که بدترین پدیده جنگ است؟

 

و با صلح سکوت میآید

و همه چیز در خفا مرتب میشود

و خلقها و کشورها

تحت نام تفاهم

تکهتکه میشوند

"برادرجان، نیمی از زمین را بردار

و نیمی از ماه را

و من نیمه دیگر را برمیدارم

و هر دوی ما راضی خواهیم شد."

و اگر برای صلحی که آن را انتخاب کردهایم

علیه خفقان و تهدید مبارزه کنیم

هر جنگ یک نبرد ظفرنمون است

و هر صلح یک شکست." (۳)

 

مبارزات زنان همانند مبارزات کارگران و دیگر محرومان جامعه بخشی از مبارزاتی است که در خلال این سال ها نه تنها در اروپا ، بلکه در بسیاری دیگر از نقاط جهان در حال رشد است. "هولا باندولا باند" و میکائیل ویه نمیتوانند این مبارزه را در نظر نگیرند. درست از این روست که با صدایی رسا میخوانند:

 

"خواهران دچار شک و تردید نشوید

هر چند که راه طولانی به نظر میآید

ما به آن جا که هدف ماست خواهیم رسید

اگر که روی برنگردانیم

اهمیتی ندارد که یک یا ده کوه

سد راه ما باشند

نه، مهمترین امر با وجود هر آن چه که هست آن است که

همه به یک سو برویم

 

خواهران دچار شک و تردید نشوید

مبارزه شما، مبارزه ما نیز هست

مبارزه ما بر سر سیر شدن

و یا سیر کردن نیست

هر چند که پیشبندهای ما

در بالماسکه اختناق به یک شکل نیستند

زمانی که ماسکها برافتند خواهیم دید که

دشمن ما یکیست.

 

میخواهند که سنگ شویم،

میخواهند که جدا از هم شویم،

چرا که تنها و جدا از هم به راحتی میتوانند

بر ما چیره شوند

اما اگر

با هم باشیم

با هم یکی شویم

چیزی نمیتواند جلوی ما را بگیرد

که در کنار هم به هدفمان نرسیم

 

خلقها پیروز خواهند شد

نمیتوان بر آن ها چیره شد

و آنان که در خفت و زاری بودند

سرانجام شاهد پیروزی را در آغوش خواهند کشید

اما نیمی از بشریت

هرگز آزاد نخواهد شد

اگر که آن نیمی دیگر

در اسارت نگه داشته شود." (۴)

 

در سال ۱۹۷۶ اعضای "هولا باندولا باند" تصمیم میگیرند که به فعالیت مداوم این گروه پایان دهند اما از سویی همکاری های آن ها (به خصوص دو چهره شناختهشده و خوانندههای اصلی این گروه بیورن آفزلیوس و میکائیل ویه) ادامه یافته و از سویی دیگر در سال هایی که در راه است ، آن ها بارها به شکل موقت در کنار هم قرار گرفتند.

 

میکائیل ویه و بیورن آفزلیوس از این پس ، بیش از پیش به فعالیت های فردی روی آورده، در مورد مسائل سیاسی و اجتماعی موضع گرفته و در حرکات سیاسی و اجتماعی فعالانه شرکت کردند. دفاع از مبارزات خلقهای آمریکای لاتین، فلسطینیها، کُردها، تودههای تحت ستم آفریقا (از جمله جمع کردن کمک های مالی برای "آ.ان.سی ANC" که در حال مبارزه مسلحانه با رژیم نژادپرست آفریقای جنوبی بود) در زمره فعالیت هایی بود که آن ها در آن نقش داشتند. میکائیل ویه برای نشان دادن حمایت تودههای سوئد از مبارزات "آ.ان.سی" چنین سرود:

 

"کوه برای جابهجا شدن است!

اندازهای نیست

مرزی وجود ندارد

برای آن چه که میتوانیم بکنیم

تمامی ما

ما انسان ها

ما میتوانیم خواری را از بین ببریم

گرسنگان را سیر کنیم

به جنگها پایان دهیم

ما این را میدانیم

و ما میخوانیم

کوه برای جابهجا شدن است!

 

شک و تردید بسیار است

پرسش ها فراوانند

ترس انبوه شده

و درد است

و رنج

آیا ارزش دارد که مبارزه کنیم

و یا دیگر امیدی نیست؟

آیا ارزش آن را دارد که دلمان برای رسیدن به هدف

تنگ شود؟

تو میپرسی

و ما پاسخ میدهیم

کوه برای جابهجا شدن است!

 

به تمامی آنان فکر کن که عاشق شان هستی

و تمامی آنان که دوست شان داری

زمانی که آن ها از تو میپرسند

در باب نفرت و پلیدی

چه پاسخی برای شان داری؟

نگاه کن، ببین در جهان چه میگذرد

به فرزندانت نگاه کن!

تمامی ما در پی یافتن یک چیز هستیم

میخواهیم پاسخی دهیم که در آنان

شهامت به وجود آورد

که جرات کنند به پیروزی ایمان داشته باشند

 

ما همه انسانیم

و ما از همه رنگیم

ما مَردیم و زنیم

بر کره زمین

در جهان

ما سر خم نخواهیم کرد

ما تسلیم نخواهیم شد

ما خیانت نخواهیم کرد

ما

خواهیم گفت:

کوه برای جابهجا شدن است!" (۵)

 

در سال های پایانی دهه ۱۹۷۰ و سال های آغازین دهه ۱۹۸۰ ، ترانههای بسیاری از "هولا باندولا باند" از سویی و میکائیل ویه و بیورن آفزلیوس از سویی دیگر بر سر زبان هاست. ویه در ترانهای بسیار مشهور در این سال ها جهان سرمایهداری را به کشتی "تایتانیک" تشبیه میکند، کشتیای که میگفتند غرقشدنی نیست اما غرق شد و بسیاری را با خود به کام مرگ فرو برد. بیورن آفزلیوس نیز از آزادی میخواند و مبارزهای که من و تو، ما، برای رسیدن به آزادی باید به ثمره برسانیم.

 

سال های ابتدایی دهه ۱۹۸۰ ، سال های جنگ دو دولت ضدخلقی ایران و عراق، جنگ ضدمردمی اتحاد جماهیر شوروی در افغانستان و همگام با آن تجهیز و بال و پر دادن مسلمانان بنیادگرا در این کشور (آنان که پس از مدتی زمینه پیدایش القاعده را به وجود آوردند، تشدید خشونت نژادپرستان بر علیه سیاهپوستان در آفریقای جنوبی، حکومت نظامی در آرژانتین و بدترشدن روزافزون شرایط زندگی فلسطینیها در منطقه و به ویژه در اردن و لبنان است. میکائیل ویه در خلال این سال ها با خلق آثاری فراموشنشدنی تلاش میکند که دین خود را به تودههای مردمی ادا نماید.

 

در سال ۱۹۸۶ ، میکائیل ویه و بیورن آفزلیوس با هم ترانه شنیدنی "شب" را ساختند و در این ترانه به نیروهای دست راستی اشاره کردند که در هر گوشه از اروپا در حال رشد بودند. در همین سال این دو پیشتاز موسیقی متعهد و انقلابی سوئد صفحه مشترکی تحت نام خود را بیرون دادند که با استقبال بسیار مواجه گردید. یکی از ترانههای این آلبوم "انتخاب" نام دارد که ترجمه زیبای میکائیل ویه از ترانه شنیدنی "ترانه انتخاب Song of Choice" از "پگی سیگرز Peggy Seegers" میباشد:

 

"تخم گیاه به آرامی در زیر خاک رشد میکند

در جایی که نمناک، تاریک و سرد است خوش است

نخست زمانی که برگ هایش بیرون میزند میشود متوجه شد

که همه جا پُر از علف هرزه است

اما اگر نگاه به آن نیفکنی، نشنوی و نبینی

چگونه میتوانی بفهمی که چه چیز در حال رخدادن است؟

چرا که اگر چیزی نشنوی، چیزی نیست

و آن چه که نبینی بدون شک وجود ندارد

در فروردینماه هنوز زمان باقیست

هنوز میتوانی پیش از آن که جوانههایش بشکفند

آن را بیرون کشی

اما اگر غفلت کنی و بگذاری تا پایان تابستان به جای خود بماند

رشد بسیار کرده و از سر و کلهات بالا خواهد زد

 

امروز نژادپرستان یکی را از پای درمیآورند

فردا شاید دو نفر را از پای درآورند

فرانسه را چون توفانی درنوردیدند

و چه کسی میداند که چه زمانی نوبت توست!

 

بیدار شو! شهامت کن! به پیرامون خود بنگر!

یکی از آنان نشو که بعد از گذر توفان

بر جای خود ایستاده و میگویند

چیزی نمیدانستم!

 

هر روز خطری در مقابل زندگی ما به وجود میآید

هر روز موشکها آمادهاند

در تاریکی چشمان بسته ما

خود را تجهیز میکنند

اگر خطر را نبینیم

چگونه بجنگیم؟

 

امروز کاری و درآمدی داری

فردا شاید ناچار شوی بروی

میلیون ها نفری که در جهان گرسنهاند

تنها کمی پایینتر از ما در همان چاه قرار دارند

 

بیدار شو! شهامت کن! به پیرامون خود بنگر!

یکی از آنان نشو که بعد از گذر توفان

بر جای خود ایستاده و میگویند

چیزی نمیدانستم!

 

بیشترینها با موج میروند

بیشترینها آرامش و آسودگی میخواهند

اما اگر فاشیسم خزنده بازگردد

این من و تو هستیم که میباید

در برابرش بایستیم

 

علف هرزه رشد میکند و دامن میگسترد

از اینرو کاردت را بردار و آن را تیز کن!

که اگر اجازه بدهی که با وزش باد تخمش

در تمامی جهان پخش شود

باید که با جانت تقاص دهی!

 

بیدار شو! شهامت کن! به پیرامون خود بنگر!

تا بتوانی به فرزندان خود

زمانی که بپرسند

بگویی

که تو یکی از آن ها بودی

که در برابر ایستادی." (۶)

 

 

سال های سختی در راه هستند. جمهوری اسلامی قتلعامی سهمناک در زندان های خود به راه انداخته و بسیاری از زندانیان سیاسی کشور را به کام مرگ میفرستد. سال های جنگ تحمیلی نیروهای تحت حمایت رونالد ریگان، در مقابل دولت قانونی و مردمی ساندنیستها در نیکاراگوئه است. میکائیل ویه و بیورن آفزلیوس به تلاش برای بسیج افکار عمومی و جمع کردن حمایت تودهای از ساندنیستها کنسرت بزرگی را در استکهلم ترتیب میدهند که در آن گذشته از هنرمندان مترقی سوئدی، همگامان بینالمللی آن ها، افرادی چون "جکسون براون Jackson Browne" و "لیتل استیون Little Steven" با آن ها همکاری میکنند.

 

پس از این دوران بحران اروپای شرقی، یوگسلاوی و اتحاد جماهیر شورویست. در همین اوان است که حمله عراق به کویت و پس از آن حمله ایالات متحده آمریکا و همپیمانان آن به عراق و آغاز بایکوت اقتصادی و جنگی فرسایشی در برابر تودههای محروم عراق آغاز میشود. در همین دوران است که میکائیل ویه برخی از ترانههایی را که بر موزیک "میکیس تئودوراکیس Mikis Theodorakis" آهنگساز مشهور و مترقی یونانی گذاشته شدهاند را به سوئدی ترجمه کرده و برای اجرا به "آریا سایونما Arja Saijonmaaa "، یکی از خوانندگان فنلاندی ـ سوئدی که سال ها همراه تئودوراکیس بوده است ، میدهد.

 

در سال ۱۹۹۳ در خلال جنگ داخلیای که در یوگسلاوی به راه انداختند ، صربها، بوسنی را تحت حمله شدید قرار داده و بخش های بزرگی از شهر "سارایوو Sarajevo" را با خاک یکسان کردند. ویه ترانه "نادیا Nadja" را به یاد آوارگان و درماندگان این جنگ سروده و اجرا کرد.

 

در سال ۱۹۹۴ در اولین انتخابات ریاست جمهوری آفریقای جنوبی "نلسون ماندلا Nelson Mandela" به مقام ریاست جمهوری این کشور انتخاب میشود. به هنگام اجرای مراسم آغاز دوره ریاست جمهوری ماندلا، در کنار افراد سیاسی مشهوری همانند "فیدل کاسترو Fidel Castro" و "یاسر عرفات Yaser Arafatویه یکی از میهمانان دعوتشده به این مراسم است.

 

در سال ۱۹۹۵ اکثریتی ناچیز از مردم سوئد پس از سرمایه  گذاری عظیمی که صاحبان قدرت و زر برای تبلیغات در این کشور به عمل آمد و پس از تاکتیک انتخاباتی بسیار زیرکانهای به عضویت در اتحادیه اروپا رای مثبت داده و سوئد نیز به جرگه این اتحاد سرمایه پیوست. میکائیل ویه و بیورن آفزلیوس در زمره هنرمندانی بودند که در دوران آمادگی برای شرکت در این همهپرسی فریاد "نه به عضویت" را سر داده بودند.

 

در سال ۱۹۹۹ بیورن آفزلیوس پس از سه سال مبارزه با بیماری سرطان درگذشته و میکائیل ویه را تنها میگذارد. در این رهگذر هم آفزلیوس و هم ویه که هر دو از بیماری آفزلیوس باخبرند ترانههایی در مورد مبارزه، مقاومت و مرگ سراییده و اجرا میکنند. ترانه "تو آنی که میتوانستم باشم" یکی از این ترانههاست:

 

"بر فراز اقیانوسهای پهناور

به سوی افقهای دوردست

بر فراز دریاها و قارهها

از میان غروبها و روزها

در کنار هم طی سفر کردهایم

 

راههایی یکسان را درنوردیدهایم

بارهایی همطراز را حمل کردهایم

نگاهمان به ستارههایی همانند بوده است

ترانههایی همنوا سر دادهایم

رویاهایی مشابه داشتهایم

 

هر کجا که میروم با منی

از میان ماهها و سالها

تو تمامی روزها با منی

هر کجا که میروم با منی

تو آنی که میتوانستم باشم

 

بسان پل هایی بر روی اعماق

بسان سایههایی زیر درختان

بسان آتشهایی در ظلمت شب

بسان راه عبوری در جنگلی انبوه

ما برای هم بودهایم

 

ما خاطراتی یکسان تقسیم کردهایم

ما دلتنگیای یکسان با خود داشتهایم

ما با چشمانی یکسان نگریستهایم

ما به قولهایی یکسان باور آوردهایم

ما در سویی یکسان ایستادهایم

 

هر کجا که میروم با منی

از میان ماهها و سالها

تو تمامی روزها با منی

هر کجا که میروم با منی

تو آنی که میتوانستم باشم

 

و هیچچیز نمیتواند ما را از هم جدا کند

و هیچچیز نمیتواند ما را از هم بپاشد

و هیچچیز نمیتواند ما را از کنار هم ببرد

و هیچچیز نمیتواند کاری کند

که ما یکدیگر را ترک کنیم

شاید توفان ها ما را ساکت کنند

شاید سایهها ما را در خود ببلعند

شاید غصهها ما را به زانو درآورند

اما هیچچیز در جهان نمیتواند

بند بین من و تو را از هم بگسلد

 

هر کجا که میروم با منی

از میان ماهها و سالها

تو تمامی روزها با منی

هر کجا که میروم با منی

تو آنی که میتوانستم باشم

 

آن جا که هستم با منی

هر جا مینگرم با منی

هر جا میروم با منی

تمامی روزها با منی

تو آنی که میتوانستم باشم

 

هر کجا که میروم با منی

از میان ماهها و سالها

تو تمامی روزها با منی

هر کجا که میروم با منی

تو آنی که میتوانستم باشم." (۷)

 

سال های آغازین دهه نخست قرن بیست و یکم ، گذشته از ماجرای تروریستی یازده سپتامبر و در پی آن حملات وحشیانه و تروریستی ایالات متحده آمریکا و همپیمانانش به افغانستان و عراق، سال هایی بسیار سخت بودند. در سوئد در خلال این سال ها ، مشکل پیشرفت افراد، نیروها و جریانات و احزاب ملیگرای افراطی و نژادپرست موضوع روز بود. میکائیل ویه برای شرکت خود در مبارزه با این نیروها از سویی با همکاری بسیاری دیگر از هنرمندان مردمی، مترقی و انقلابی سوئدی جریان "هنرمندان در برابر نازیسم" را تشکیل داده، ترانه "این سرزمین من است" از "وودی گاتری Woody Guthrie" را به سوئدی در آورده و در کنسرتی به یاد ماندنی آن را به اجرا درمیآورد و از سوییس دیگر ترانه بسیار شنیدنی دیگری را نیز به نام "یک ترانه تقدیم به شهامت" سروده و به اجرا درآورد:

 

"این یک ترانه تقدیم به شهامت است

این برای تمامی آنان است

که جرات میکنند

هر چند که شب طولانی است

به فردا باور داشته باشند

این یک ترانه تقدیم به شهامت است

ترانهای کوچک و ساده

شاید به نظر بیمعنی بیاید

اما به هر حال

من آن را میخوانم

 

این یک ترانه تقدیم به شهامت است

تقدیم به شادی، امید و خنده

به کسانی که

هر چند نفرت پُرقدرت است

به عشق باور دارند

به تمامی آنان که با هم متحد میشوند

به تمامی آنان که خواستههای خود را بیان میکنند

به تمامی آنان که میدانند

چقدر دشوار است

و با این وجود میگویند "آری"

 

این یک ترانه تقدیم به شهامت است

شهامت آنان که جرات میکنند ببینند

آنان که اجازه نمیدهند ساکت شوند

و واقعیتها را بیان میکنند

برای تمامی آنان که پل میسازند

تمامی آنان که پذیرایند

تمامی آنان که باور دارند

انسان میتواند آن کند که خود خواهد

 

این ترانهای بلند برای تمامی آنان است

که از تسلیمشدن سرپیچی میکنند

آنان که با وجود آن که زندگی بسیار دشوار است

به مبارزه ادامه میدهند

به تمامی آنان که جرات دارند

در عطش دیدار آن باشند که هرگز ندیدهاند

آنان که قبول نمیکنند در مقابل فشار خم شوند

آنان که در پی حق خویشند

 

این یک ترانه تقدیم به شهامت است

این هدیهای از من به توست

ترانهای کوچک و ساده

با پیامی که بیش از هر چیز خواهان بیانش هستم

از اینرو به خوبی مواظبش باش و آن را فرا بگیر

و هر چندگاه یکبار آن را زمزمه کن

چرا که بدین گونه رشد کرده

و در تمامی اقلیم سوئد

پخش خواهد شد." (۸)

 

در سال های بین ۲۰۰۵ تا ۲۰۱۶ نیز میکائیل ویه همچنان فعال بوده، در بسیاری از فعالیت های سیاسی و اجتماعی مترقی از جمله ارسال کشتی حامل مواد مورد نیاز به نوار غزه و محکوم کردن جنگهای تحمیلی در گوشه و کنار جهان شرکت داشته و با سرودن ترانههای مترقی و انقلابی و سر دادن ندای تودههای تحت ستم به ادای دین خود مشغول بوده است.

 

چند ماه پیش میکائیل ۷۰ ساله شد اما خود میگوید که تا آن جا که توان دارد در راهی که سال هاست در آن گام برداشته است حرکت خواهد نمود.

 

 

 

زیرنویس ها:

3) Fred: https://www.youtube.com/watch?v=Af4Uy_qYPxE

4) Förtvivla inte systrar: https://www.youtube.com/watch?v=i7S5Acffy_g

5)Berg finns för att flyttas: https://www.youtube.com/watch?v=ZD8Zz0qwdY4

6)Valet: https://www.youtube.com/watch?v=iKtQtZlUR64

7)Den jag kunde va: https://www.youtube.com/watch?v=dUhWI8F2s-c

8)En sång till modet: https://www.youtube.com/watch?v=PsiVZvZdGl8