به نقل از : پیام فدایی ، ارگان چریکهای فدایی خلق ایران

شماره 208 ، مهر ماه 1395

 

 

نادر ثانی

بخش اول

 

 

هنر جدا از طبقه؟ هرگز!

نگاهی به زندگی هنری "میکائیل ویه"

 

میکائیل ویه Mikael Wiehe، آوازهخوان، ترانهسرا و آهنگساز متعهد و انقلابی سوئدی در روز دهم آوریل سال ۱۹۴۶، کمتر از یک سال پس از پایان جنگ جهانی دوم با وجود این که پدر و مادرش در کپنهاک زندگی میکردند در استکهلم به دنیا آمد. خود او در این باره مینویسد: در استکهلم به دنیا آمدم چرا که در آن دوره در اسکاندیناوی تنها در این شهر میشد به پنیسیلین دستیابی داشت و پدر و مادرم که میترسیدند زایمان همراه با مشکلات پزشکی باشد برای وضع حمل به این شهر آمدند و چه خوب شد که مادرم توانست یک روز طاقت آورده و روز تولد من را با روز نهم آوریل که سالروز اشغال دانمارک به وسیله نیروهای آلمان نازی بود، همزمان نسازد.

 

هنوز پنجسالش نشده بود که زمانی که به همراه مادرش از سفری به سوئد به کپنهاک بازگشت، دید که پدرش بدون این که به او کوچکترین چیزی بگوید اسباب بسته و خانه و خانواده را ترک کرده است.   شش سال بیشتر ندارد که مدرسه را شروع میکند و در مصاحبهای که یکی از روزنامههای کپنهاک با نوآموزان میکند میگوید که فکر میکند که در آینده هنرمند خواهد شد چرا که موها و چهرهای سرخرنگ دارد!

 

در ماه نوامبر سال ۱۹۵۲ به همراه مادر و برادری که یک سال از او کوچکتر است به شهر "مالموMalmö " در سوئد که فاصله چندانی از کپنهاک ندارد کوچ میکند. در این شهر به دبستان میرود اما با شرایط خوبی مواجه نمیشود؛ لهجه دانمارکیش و عادتش به خواندن ترانه در زنگهای تفریح موجب آن میشود که او را دست انداخته، دانمارکی لعنتی صدایش کرده، مورد آزار و اذیت قرارش داده و هنگامی که از مدرسه در راه خانه است گاه او را کتک بزنند.

 

در سال ۱۹۵۳ مادرش مجبورش میکند که به فراگرفتن نواختن پیانو بپردازد اما میکائیل خواهان ادامه این آموختن نیست و آن را ترک میکند. مادرش او را به کلاس شمشیربازی میفرستد اما او از آن جا هم فراری میشود.  در سال ۱۹۵۵ گیتار کهنهای را که تنها ۴ سیم دارد از داییاش "لاسه" قرض میکند و شروع به نواختن آن و فراگیری خودجوش نواختن گیتار میشود.

 

هنوز ده ساله نشده است که پس از شنیدن ترانه "دایانا Diana" با صدای "پاول آنکاPaul Anka " ـ خواننده آمریکایی که در آنزمان ۱۴ سال بیشتر ندارد ـ تصمیم میگیرد که آیندهاش را در مسیر کار با موسیقی بنا نماید. هدیه سالروز دهمین زادروزش گیتاری است که پدرش به قیمت ۳۰ کرون از دستفروشی در مالمو خریده است.

سال ۱۹۵۶ سال سرکوب شورش بوداپست در مجارستان و سال ملی کردن کانال سوئز به وسیله جمال عبدالناصر و در پی آن حمله نیروهای انگلیسی و فرانسوی به مصر است و این رویدادها میکائیل را شیفته رخدادهای سیاسی میکنند.

 

در سال ۱۹۵۸، سالی که سال اوج گرفتن "الویس پریسلیElvis Presley " در ایالات متحده آمریکاست در "تدی بویز Teddy Boys" نخستین گروه موزیکی که در آن فعالیت دارد عضو شده و در آن گیتار میزند. ترانههایی که در این گروه اجرا میکنند بیش از هر چیز ترانههای افرادی چون الویس پریسلی و گروههایی همانند "اورلی برادرزEverly Brothers " هستند.  در سال ۱۹۶۲ در زیرشیروانی دایی دیگرش "یوستا" ساکسیفون کهنهای را پیدا کرده، پس از دریافت آن از داییاش آن را به خانه برده و شروع به فراگیری خودآموز نواختن ساکسیفون مینماید.

 

در سال ۱۹۶۳ به توصیه یکی از دوستانش عضو گروه "کولینگز ترادیشونال جازمِن Cooling's Traditional Jazzmen" شده و در این گروه به نواختن ساکسیفون میپردازد.  در تابستان سال ۱۹۶۴ گروه "کولینگز ترادیشونال جازمِن" را ترک کرده و برای مسافرتی دو ماهه به انگلستان و فرانسه رفته و در این کشورها بیشتر از پیش با موسیقی پاپ، راک و جاز آشنا میشود.

 

در پاییز همان سال به مالمو بازگشته و به همراه چند تن از دوستانش گروه "بلانکز لاکی سِوِن Blunck's Lucky Seven" را پایه میگذارد. در دوران این فعالیت است که شروع به نوشتن موسیقی میکند و بیشتر کارهای این گروه بر اساس موزیکی که میکائیل نوشته است به اجرا درمیآیند.

 

در سال ۱۹۶۵ بار دیگر بار سفر به جنوب اروپا میبندد. در این سفر که مقصد بیش از همه فرانسه و اسپانیاست باز فرصت مییابد تا در مسیر موزیک روز و مدرن قرار گیرد.   در سال ۱۹۶۷ پس از پایان دوران دبیرستان به شهر "لوندLund " کوچ میکند تا در این شهر به ادامه تحصیل بپردازد. همزمان با این کوچ است که به فعالیتش در گروه "بلانکز لاکی سِوِن" پایان میدهد.

 

اين سال از جمله سال هایی بحرانی است. شورشهای دانشجویی در گوشه و کنار اروپا ـ از جمله در سوئد ـ جاری هستند، "بنو اوهنزورگ Benno Ohnesorg" در طی تظاهراتی در برلین غربی در اعتراض به دیدار محمدرضا پهلوی از آلمان غربی کشته شده، جنگ امپریالیستی ایالات متحده آمریکا در ویتنام شدت گرفته، "برتراند راسل" اندیشمند بزرگ انگلیسی در استکهلم تریبونالی برای بررسی جنایات ایالات متحده آمریکا در ویتنام به راه انداخته و ارنستو چه گوارا که مدتی پس از استعفایش از مقام وزارت اقتصاد کوبا و ترک این کشور "ناپدید" شده بود ، به بولیوی رفته و در این کشور مشغول مبارزه است. میکائیل ویه در این زمان به سوی مبارزات سیاسی کشیده شده و فعالیت های هنریش نیز همزمان رنگ و بوی دیگری به خود گرفته و گام به گام در مسیر مبارزات طبقاتی رادیکال قرار میگیرند. در اين دوران او در کنار برادرش در گروه سهنفری "موکسرز Moccers" قرار میگیرد. این بار اما موزیکش حال و هوایی دیگر دارد.

 

در سال ۱۹۶۹ پایاننامه تحصیلی خود در رشته "تاریخ ادبیات" در مورد "هنری میلر" نویسنده مشهور آمریکایی ارائه میدهد. در همین سال است که میکائیل نخستین ترانه خود به زبان سوئدی را تحت عنوان "دیوانه کره ماهMåndåren " مینویسد. در پاییز این سال آغاز به فراگیری جامعهشناسی کرده و در این جاست که در رابطه مستقیم با نوشتههای مارکس قرار گرفته و ایدههای بسیاری برای پرداختن برخی از سرودههای آتی خود به دست میآورد. یکی از این سرودهها "لاسه بافنده" است:

 

"لاسه کشاورز در کنار چرخ بافندگی خود نشسته و پارچهای میبافد

لاسه کشاورز در فکر، سپاسگزار پروردگار به خاطر چرخ بافندگی خود است

لاسه کشاورز سپاسگزار مریم مقدس است،

به خاطر چرخ بافندگیای که به او پول رسانده تا خواستگاری کند،

پول برای خواستگاری، پول برای خوشگذرانی

آری، چرخ بافندگیای که آزادی را به او داده است.

 

در با شدت زده میشود. چه کسی میتواند باشد؟

لاسه وسیله دستش را رها کرده و با شتاب به سوی در میرود.

اما پیش از آن که به دم در برسد، در از جا کنده میشود

و مامور جمعآوری قروض با پادوهای خود وارد میشود

او را که در حال خواهش کردن است زده و به زمین میاندازند

او را آن قدر میزنند تا بیحرکت میشود.

 

لاسه گدا دیگر خانهای ندارد

دیگر پس از آن هرگز کاشانهاش، همسرش و فرزندانش را ندید

زمین برای خوابیدن روی آن، بسیار سخت است

و راهها طولانی و ناهموارند

بسیاری، همانند او، آن چه میتوانند به انجام میرسانند

تا شاید شکم فریاد زننده خود را پُر کنند

 

گرسنگی، تشنگی، سرما و خستگی بسیار دشوارند

اما قانون کشور و شاه دشوارتر از آن ها هستند

"آن که جز مشت و عصا چیز دیگری ندارد

دستگیر شده و به کار اجباری محکوم میشود

با آهن سوزانده میشود تا چون آهن سخت شود

و به بندگی نزد مامور جمعآوری قروض گمارده میگردد."

 

آدم باید کاری داشته باشد تا بتواند غذایی بخورد

اما تنها کاری که لاسه جز شخم زدن بلد است بافندگیست

مامور جمعآوری قروض کارگاه بافندگی به راه انداخته است

لاسه، همانند بسیاری دیگر به آن جا میرود

و از آن رو که به کار بافندگی وارد است روزی سه کرون به او میدهند

برای ۱۸ ساعت کار در هر روز.

 

لاسه بافنده در کنار چرخ بافندگی نشسته و پارچهای میبافد

لاسه بافنده چرخ بافندگیاش را نفرین کرده و از آن بیزار است

او پروردگار و مریم مقدس را به فحش میکشد

"آنان که قدرت و پول دارند، آنان آزادند

تا درماندگان را بچاپند، بزنند و به زندان بیندازند

و آنان را به یک چرخ بافندگی زنجیر کنند." (۱)

 

در سال ۱۹۷۰ به همراه "بیورن آفزلیوس Björn Afzelius" و "پِتِر کلِمِدسون  Peter Clemmedson" گروه "هولا باندولا باندHoola Bandoola Band" را پایهگذاری کرد، گروهی که پس از چند سال بزرگترین نماد موسیقی اعتراضی و انقلابی در سوئد گردید. کار در این گروه و همکاری با بیورن آفزلیوس در این گروه یکی از بزرگترین مشخصههای فعالیت های میکائیل ویه گردید.

 

سال هایی که در راه بودند سالهایی سرشار از حملات دشمنان تودهها و مبارزات خلقهای تحت ستم بودند. در اسپانیا "فرانسیسکو فرانکوFransisco Franco " و دیگر فاشیست ها با اعمال قهر ضدانقلابی حکومت خود را بر سر پا نگهداشته بودند. در ویتنام جنگی به شدت دهشتناک ادامه داشت و نظامیان ایالات متحده آمریکا با گستردن فرش هایی از بمب و با استفاده از سلاحهای شیمیایی و زیستی (بیولوژیکی) تلاش میکردند تا تودهها را از پای درآورند. در آمریکای جنوبی حکومت های نظامی در پی تحمیل خواستههای سرمایهداران به ستمدیدگان بودند. در ایران انقلابیون کمونیست مبارزهای بیامان و مسلحانه علیه سگ زنجیری سرمایه جهانی را آغاز کرده بودند. در ایرلند سربازان انگلیسی در یکشنبهای خونین تظاهرات تودههای عدالتجو را به مزار مرگ تبدیل کردند. در فلسطین صهیونیست ها و اربابان شان فشاری هر چه بیشتر بر خلق فلسطین وارد میکردند و در سوئد نیز مبارزه حقطلبانه محرومان در جریان بود. درست در این شرایط بود که گروه "هولا باندولا باند" با ترانههایی که از تودهها و مبارزات آنان سخن میگفتند پا به صحنه گذاشته و به سرعت به یکی از نمادهای مبارزه و مقاومت در سوئد مبدل گردید. ترانهها که تماماً به زبان سوئدی بودند پُرمعنی، جذاب و دلکش بودند و موزیکی بسیار بهیادماندنی ، آن ها را همراهی میکردند.

 

در روز ۱۱ سپتامبر سال ۱۹۷۳ کودتای "آگوستو پینوشهAugusto Pinochet " و اربابانش در شیلی حکومت مردمی سالوادور آلنده را سرنگون کرده و او را کشتند. در همان روزهای نخست این کودتا "ویکتور خاراVictor Jara " خواننده مردمی و انقلابی که از حکومت برگزیده تودهها حمایت میکرد به فرمان و به دست سگ های زنجیری سرمایه جهانی کشته شد. به یاد او "هولا باندولا باند" که در سال هایی که گذشته بود جایگاهی مناسب در میان تودهها در اسکاندیناوی یافته بود به یاد ویکتور خارا سرود و خواند:

 

"بسیارند آنان که برای آنان که قدرت دارند

خود را به خاک میافکنند و دستمال به دست میگیرند

و بسیارند آنان که برای به دست آوردن تهماندههای سفره حکمرانان

چاپلوسی میکنند

اما تو راه خود را انتخاب کردی

تو برای تودهها خواندی

و تو به وعدههای قدرتمندان

و تهدیدات حکمرانان

وقعی نگذاشتی

آری، ویکتور خارا، تو واژههای دلتنگی زندانیانی برای آزادی را

به بیان آوردی

و واژههای تحت ستمهایی را که به آیندهای باور دارند

که در آن تنها تودهها دارای قدرت هستند

و تو نیرو و شهامت به آرزوهای آنان دادی که

در زیر چکمههای قدرتند

اما تو در مورد ثروتمندان و اندکان تنها و تنها

آوای نفرتت را سر دادی

 

اما اگر آینده همچون درختی است

که ما در زمین کاشتهایم

و اگر بسان ظریفترین و شکنندهترین گل سرخی است

باید خود را به خوبی مسلح کنیم

تا بتوانیم از ضعیفها دفاع کنیم

باید آنان را در برابر آنان که میخواهند آن چه را که جوانه میزند و میجوشد

در هم بکوبند

حمایت نماییم

درماندگان میگویند

مرگ برای همگان است

اما درستتر است که بگوییم آن سان میمیریم

که زیستهایم

و مرگ اگر زندگیای معمولی کرده باشی

به سبکی یک پر است

درحالی که مرگ به خاطر خلق خویش

باری چون سنگ با خود دارد.

 

ویکتور خارا، ترانههای تو

در تنگروهای معادن

پژواک خواهند گرفت

و چون میوههای رسیده

از درخت های پُر بار مزارع

چیده خواهند شد

چون ساقههای گندم

در گندمزار زندگی به هر سو

کشانده خواهند شد

و به سان ماهیها در آب

در تور صیادان جای خواهند گرفت

آری، ویکتور خارا، ویکتور خارا

ترانههای تو فراموش نخواهند شد

از گیتاری به گیتاری دیگر

از این شهر به آن شهر

و از این دیار به آن دیار

پرواز خواهند کرد

زمانی که شبها طولانی هستند

لالایی برای خواب ما خواهند شد

و زمانی که روز از راه رسد

در پیادهروی ظفرنمون مان

با ما خواهند بود." (۲)

 

(ادامه دارد)

 

زیر نویس ها:

 

1)      Vävare Lasse: https://www.youtube.com/watch?v=9Ha6h9h78CU

2)      Victor Jara: https://www.youtube.com/watch?v=K5pzQkoOZR0