به نقل از : پیام فدایی ، ارگان چریکهای فدایی خلق ایران

شماره 203 ، اردیبهشت ماه 1395

 

اکبرنوروزی

 

 

به ياد صمد بهرنگی که آشنائی با آثار او مسير زندگی ام را تغيير داد!

 

برای اولین بار از پشت شیشه کتاب فروشی های نازی آباد در جنوب تهران با اسم و کتاب های صمد آشنا شدم.  در دوران کودکی و نوجوانی بودم و هنوز دبستان را تمام نکرده بودم. طبیعی است که در آن ایام کوچک ترین آشنایی با مسائل سیاسی نداشتم ، اما در محیطی به دنیا آمده بودم که محیطی کارگری بود و در محله ای زندگی می کردم که محل سکونت مردم فقير و زحمتکش بود ، به همين دليل هم با مسائل و مشکلات مردم رنجديده آشنا بودم.

 

از اسم کتاب ها و عکس های روی جلد کتاب های صمد خوشم آمد. در همان ایام کودکی چند تا از کتاب های او را خريده و خواندم و شاید به همين دليل یعنی خواندن کتاب های صمد هم هست که تا امروز به ادبیات علاقمند هستم. از اولين کتاب هائی که از صمد بهرنگی خواندم کتابی بود بنام "۲۴ ساعت در خواب و بیداری" که چون در آن کتاب به محله نازی آباد که مردم فقیر و زحمتکش در آن جا زندگی می کردند اشاره شده بود و من هم از بچه های آن محله بودم اين نکته برايم خيلی جالب بود و گيرائی داشت.

 

در اوایل دوران دبیرستان بودم که متوجه شدم بعضی از دانش آموزان مدرسه از صمد نام می برند و در باره کتاب های او حرف می زنند و بعضی از کتاب هایش را به مدرسه می آورند. برایم خوش آیند بود، آن ها همگی از صمد بهرنگی با خوشحالی و احترام حرف  می زدند. برای آن ها صمد مانند معلمی بودکه شاگردان مدرسه دوست اش دارند . بالاخره دوران دبیرستان را با شیطنت و بازیگوشی های دوران نوجوانی پشت سر گذاشتم و  اين همزمان شد با اوج گيری انقلاب سال های 5۶ و 57 در سراسر کشور که چه می خواستی و چه نمی خواستی سياست را وارد زندگی همه مردم کرد.

 

در جريان قیام بهمن ۵۷ بود که اتفاقی دوباره هم کلاسی های سابق خودم را ديدم. همان دانش آموزانی که در مدرسه درباره کتاب های صمد بهرنگی حرف میزدند. به اين ترتيب  آشنایی بیشتری با آن ها پیدا کردم و فهمیدم که آنان دانش آموزان آگاه مدرسه بودند که حالا از سازمان چريکهای فدائی خلق ايران هواداری می کنند. آن دانش آموزان می گفتند که صمد بهرنگی از یاران نزدیک و صمیمی مبارزينی بود که بعد ها مبارزه مسلحانه را در ايران آغاز کردند و تحت نام سازمان چریکهای فدایی خلق شناخته می شوند.  چون از قبل با آن ها دوستی داشتم، دوستی و آشنایی ام با آن ها بیشتر شد و آن ها نيز در مدتی کوتاه مرا با آغوش باز پذیرفته و با خودشان همراه کردند.  به اين ترتيب چشم انداز دنيای جديدی برويم باز شد. دنیای مبارزه علیه ستم و نابرابری!

 

در آن روزها دیگر در همه جا کتاب های صمد بهرنگی در دسترس بود. بخصوص کتاب معروف ماهی سیاه کوچولو که هر وقت آن را می خواندی دلت می خواست باز هم دو باره آن را بخوانی . با خواندن دوباره کتاب "۲۴ ساعت در خواب و بیداری" در آن سال های پر جوش و خروش، این کتاب را خيلی بهتر فهمیدم. در این کتاب به زندگی کودکان خیابانی و محروم و کمبود های محله های زحمتکش نشین یا انسان های زحمتکش به زبانی ساده پرداخته شده . محرومیت و کمبودی که خودم هم آن ها را با پوست و گوشت و استخوان لمس کرده ام. در این کتاب صمد بهرنگی تضادهای طبقاتی را برای کودکان به زبان ساده شرح می دهد و گوشه ای از واقعیت های ملموس جامعه را در مقابل ديد خوانندگانش قرار می دهد. به خصوص که در آن زمان بیشتر نویسندگان کتاب های کودکان در نوشته های خود خواننده را به دنیای غیر واقعی می بردند و با افسانه پردازی های پوچ وی را مشغول می کردند. به اين ترتيب ایده آلیسمی را تبليغ می کردند که هيچ زمينه واقعی در زندگی اکثريت کودکان نداشت. اما صمد با آثار ماندگارش ، خط بطلان کشید به اين انديشه های واهی و رئالیسم را جایگزین ایده آلیسم و خیال پردازی کرد. او در آثارش تلاش نمود به کودکان آگاهی طبقاتی بياموزد. او دوستی و کینه طبقاتی را به کودکان نشان داد ، آن چه که اکنون از سوی دشمنان عوام فریب صمد به عنوان تبلیغ "خشونت" از سوی او عنوان می شود.  اهميت کار او را وقتی بهتر می توان دريافت که بدانيم سال های کودکی و نوجوانی ، بهترین دوره شکل گیری شخصيت یک انسان می تواند باشد. دوران شناخت و پذیرفتن واقعیات و یا چشم بستن در برابر واقعیات. تلاش صمد جهت آگاه کردن کودکان مرا به ياد يکی از گفته های ویکتور هوگو در يکی از کتابهايش می اندازد که می گوید در زندگی دو راه بیشتر وجود ندارد ، یا زندگی را با تمام شرایط خفت بارش باید پذیرفت و یا این که نه، برای تغيير آن به مبارزه برخاست.

 

در سال های ۵۷-۵۶ با خیزش میلیونی توده ها و سرنگونی رژیم سلطنتی شاه و در شرايط پا گيری ارتجاع هار جمهوری اسلامی و تلاش برای سرکوب همه دستاورد های قيام بهمن ، تضادهای طبقاتی, واقعیت های اجتماعی به حدی رسيده بودند که به روشنی قابل لمس بودند. و به همين دليل هم روشنفکران انقلابی و مروجانی که در سال های قبل اين آگاهی را اشاعه می دادند و برای تغيير وضع ظالمانه موجود تلاش می کردند  جای خاصی در قلب توده های ستمديده پيدا کرده بودند.  در آن دوران زندگی انسان های مبارزی مانند صمد بهرنگی، امير پرويز پويان، بهروز دهقانی، خسرو گلسرخی، کرامت دانشیان، همایون کتیرایی و مبارزات انقلابی سازمان چریکهای فدایی خلق ایران و سازمان مجاهدین خلق آن دوره و بسیاری از بهترین فرزندان خلق که قطره قطره خون رگان خود را در زندان ها و میدان های مبارزه در راه رهائی خلق داده بودند ، الگوئی بود برای نسل جوانی که شاهد انقلاب و قيام توده ها بود.

 

اين الگو ها در شرايطی که رکود و خمود بر مبارزات توده ها حاکم شده بود ، بپاخاسته بودند تا در حد توان خود نور بتابانند و توده ها را آگاه سازند.  همان طور که  صمد بهرنگی در کتاب عروسک سخنگو می نویسد، کرم شب تاب گفت: رفیق خرگوش ، من می کوشم مجلس تاریک دیگران را روشن کنم، اگر چه بعضی از جانوران مسخره ام می کنند و می گویند با یک گل بهار نمی شود ، تو بیهوده می کوشی با نور ناچیزت جنگل تاریک را روشن کنی. خرگوش گفت این حرف ها مال قدیمی هاست ما هم می گوئیم: "هر نوری هر چقدر هم ناچیز باشد، بالاخره روشنایی است".  حال خود زندگی با صراحتی باور نکردنی درستی حرف های صمد و راه او را در بستر یک جنبش توده ای عظیم در مقابل همگان قرار داده بود.

 

شاید بتوان گفت که قصه ماهی سیاه کوچولو نشان دهنده اساس افکار و اندیشه صمد بهرنگی است. آگاهی، استقلال فکری و مبارزه تا به آخر از خصوصيات ماهی سیاه کوچولو صمد می باشد.  و چقدر آموزنده است تشابه و تطابق اين داستان با زندگی نويسنده اش ، آن جا که می نویسد: "مرگ خیلی آسان می تواند الان به سراغ من بیاید، اما من تا می توانم زندگی کنم نباید به پیشواز مرگ بروم. البته یک وقتی ناچار با مرگ روبرو می شوم، که می شوم مهم نیست. مهم این است که زندگی یا مرگ من چه اثری در زندگی دیگران داشته باشد".

آيا می توان چشمی برای ديدن داشت و تاثير زندگی و مرگ او را در نسل ها نديد؟  واقعيت اين است که صمد بهرنگی ها حق داشتند قطره قطره خون رگان خود را بگریند تا بذر آگاهی در جنگل تشنه بکارند و اين بذر ها ریشه داد و آن نورهای آگاهی بخش، نسل های دیگر را به میدان مبارزه علیه ستمگران و جلادان کشاند. همان نسل هائی که امروز هم آگاهانه با مرغان ماهیخوار در ستیزند. صمد بهرنگی در کتاب ماهی سیاه کوچولو می گوید: راه که بیفتیم ترسمون بکلی می ریزه. این گفته صمد بهرنگی را انسان می تواند در تمام مراحل مبارزاتی و زندگی بکار گیرد. و امروز هم که هنوز سایه شوم مرغان ماهیخوار روی سر انسان های مبارز و زحمتکش در حرکت است ، یاران وفادار صمد بهرنگی خوب میدانند که هنوز دریا طوفانی و پر تلاطم است و مرغان ماهیخوار همیشه در پی بدام انداختن مبارزین هستند.

 

به همين دليل هم ارتجاع در همه اين سال ها از مخالفت با صمد و رهروانش باز نايستاد و هر روز در لباسی و به شکلی عليه صمد و انديشه هايش تبليغ نمود. اما واقعيت اين است که مردم آگاه منتقدین صمد بهرنگی را به همان قورباغه نادانی تشبیه می کنند که در آثار خود صمد شخصيت اش توصيف شده . قورباغه ای  که خود را عالم و فیلسوف دنیا می داند اما ماهی سیاه کوچولو به او میگوید: صدها از این عمرها بکنی باز همان یک قورباغه نادان و درمانده بیشتر نیستی. امروز و با فضا سازی های رژيم دار و شکنجه جمهوری اسلامی ، قورباغه های نادان به صدا در آمده اند و می گویند کینه و نفرت احساس انسانی نیست. یعنی بگذارید جنایتکاران شما را به دار بیآویزند. بگذارید ستمگران شکنجه تان کنند. بگذارید اعدام تان کنند. بگذارید سرمايه داران در جامعه نابرابری که شکل داده اند جيب های خود را از حاصل استثمار کارگران پر سازند. و در مقابل همه این جنایات شما نه احساس نفرت کنید و نه کینه و خشمی نشان دهید!  از این موعظه ها که فقط و فقط از عهده قورباغه های نادان بر می آید اين روز ها زياد شنيده می شود.

 

اما عليرغم همه اين صدا های ناخوشايند، صمد بهرنگی و مبارزین انقلابی همیشه در قلب توده های کارگر و زحمتکش ایران خواهند ماند. چرا که دوستان و دشمنان خلق را به ما نشان دادند و ثابت کردند تا وقتی سرمایه دارها و دیکتاتوری شان وجود دارند، جایی برای زندگی و تنفس واقعی نیست و آن ها ارمغانی جزء فقر و فحشاء، اعتیاد، اعدام و شکنجه با خود نمی آورند.  پس باید از خود دفاع کرد و علیه ستمگران شورید. و فراموش نکرد که ماهی سیاه کوچولو در مسیر حرکت خود وقتی به خرچنگ بر می خورد، ديگر آن را با  قورباغه همسان نگرفته و با خرچنگ خیلی خصمانه و آگاهانه برخورد میکند.  یا بعد در مبارزه برای مرگ و زندگی با مرغ ماهیخوار ، خنجرش را بیرون میآورد و نشان می دهد که برای رهائی الزاما بايد جنگيد و برای جنگيدن هم بايد مسلح بود.  صمد در قلب ستمدیدگان جا دارد و در آرزوهای آن ها زنده است!

 

گرامی باد ياد و خاطره صمد بهرنگی معلم فراموش نشدنی

اسفند 1394