به نقل از : پیام فدایی ، ارگان چریکهای فدایی خلق ایران

شماره 201 ، اسفند ماه 1394

 

محمود آذری

بخش دوم

 

توضیح نویسنده: این نوشته در ابتدا برای یک سخنرانی تنظیم شده بود نه برای انتشار به صورت یک مقاله اما بعدها در فرصتی که پیدا کردم آن را به صورتی که ملاحظه می کنید جهت انتشار آماده ساختم. به امید این که تعارض بین این دو حالت به روال مطلب لطمه نزده باشد، در هر صورت هدف پاسخ به برخی سئوالاتی می باشد که در رابطه با رستاخیز سیاهکل در فضا های مجازی مطرح می باشند. 

 

رستاخیز سیاهکل در یک نگاه کلی !

 

پیدایش چریکهای فدایی خلق، تصادف یا پاسخ به یک ضرورت !

 

در یک نگاه تاریخی ، پیدایش چریکهای فدائی خلق چیزی نبود که برحسب اتفاق و یا اراده فردی این و یا آن شخصیت و این و یا آن گروه صورت گرفته باشد، بلکه پاسخ به ضرورتی بود که در جامعه ایران به هزار زبان خود را آشکار می ساخت. اگر شکل مبارزه را در نظر بگیریم، گرایش تقریبا همزمان، درونی و بدون ارتباط پیشینه ای نیروهای آگاه، جوان و بالندۀ جامعه با یکدیگر به اتخاذ خط و مشی قهرآمیز در هیئتی سازمان یافته و در غالبی سیاسی و نظامی، رویکردی بوده که از درون مناسبات اجتماعی و بر بستر درک و دریافت از ضرورت های گریز ناپذیر اجتماعی شکل گرفته است. نگاهی اجمالی به داده های تاریخی موجود در طول دهۀ چهل شمسی و به گروه ها و محافل روشنفکری ، خود مبین این مسئله است. شبکه ها و محافلی چون گروه رفیق جزنی، سورکی و ظریفی، مجموعه جوانانی که به گروه فلسطین معروف شدند، نیروهائی از سازمان انقلابی منشعب از حزب توده که با گرایش به مبارزه مسلحانه از خارج کشور به ایران آمدند، گروه آرمان خلق ، کتیرائی ، ترگل ، مدنی ، کریمی ها ، طاهرزاده و شاید پیش تر از همۀ این ها ، گروه اسماعیل شریف زاده و سعید معینی و ملا آواره در کُردستان و بسیاری گروه ها و محافل شناخته شده و ناشناخته ای که خود می تواند موضوع یک بررسی جامعه شناسانه مستقل و مفصلی گردد ، همه و همه جریاناتی بودند که غالبا حتی بدون شناخت از یکدیگر و بدون هرگونه ارتباط ارگانیک با یکدیگر و تقریبا هم زمان و غالبا از نیمۀ دوم دهۀ چهل به بعد به ضرورت مبارزۀ مسلحانه رسیده و در جهت اقداماتی عملی نسبت به آن گام برداشتند.

 

این تنوع گروهی و نظری و حتی اتنیکی ، آن هم در برهۀ زمانی معینی دال بر این بوده و هست که گرایش به چنین روش و خط و مشی ای از درون مکانیزم های اجتماعی و ضرورت های اجتناب ناپذیر اجتماعی ناشی می شد و انسداد اجتماعی موجود در عرصۀ سیاست های خُرد و کلان حکومتی چنان بر گردۀ جامعه سنگینی می کرد که حضور و وجود جریاناتی چون ساکا و پروسه و تتمۀ حزب توده و تلاش های توفان و نظایر این ها ، نه تنها محلی از اعراب نیافتند، بلکه به شدت ایزوله شده و در حالی که فاقد هر گونه نقشه منسجم سیاسی برای ادامه کاری و رشد در جامعه بودند ، طعمۀ پلیس سیاسی گشته و از حیض انتفاع افتادند و اگر به همۀ این داده ها که به جنبش چپ انقلابی مربوط می باشد ، گرایش به مبارزۀ قهرآمیز را به رویکرد جوانان و جریانات مذهبی چون سازمان مجاهدین خلق و پیرامونیانش چون گروه ابوذر نهاوند تعمیم دهیم، آن گاه به قانونمندی هایی که به طور اجتناب ناپذیری مبارزین واقعی را مجبور به دستیابی به ضرورت مبارزۀ قهرآمیز می کرد بیشتر پی خواهیم برد.

 

در این میان در سایه چهار سال کار تحقیقات عینی از جامعه و مطالعات تئوریک وسیع از سوی نسلی از آگاه ترین فرزندان کمونیست این مرز و بوم ، گروه احمدزاده ، پویان و مفتاحی با ارائه تئوری منسجم در ارتباط با انقلاب ایران به مرحلۀ ترسیم مکتوب درک و برداشتش از مقوله شکل و مضمون مبارزه رسید و موفق شد که خط مشی استراتژیک و تاکتیکی ناظر بر فعالیت مشترک گروه را ترسیم و تثبیت سازد و در تکاپو و هویت یابی و تجسم پذیری چپ انقلابی در جهت اتخاد خط و مشی قهرآمیز بود که دو گروه مجزا تحت عنوان های گروه جنگل که پس از ضربه به گروه جزنی در سال هزار و سیصد و چهل و شش توسط رفقا غفور حسن پور ، حمید اشرف و اسکندر صادقی نژاد برای ایجاد یک گروه جدید منطبق با شرایط جدید شکل گرفت و گروه احمدزاده ، پویان و مفتاحی که از انقلابیون کمونیست در آذربایجان، مازندران، مشهد و تهران تشکیل یافته بود با بررسی شرایط اجتماعی موجود و عبور نقدآمیز از عملکرد حزب توده و بقای پاسیفیستی و موجودیت دیپلماتیکش به زبان و بیان و گفتمان جدیدی دست یافتند.

 

گروه جنگل و گروه احمدزاده ، پویان و مفتاحی در راستای خط مشی مبارزۀ قهرآمیز، با یکدیگر ارتباط برقرار نموده و جدیدترین سازمان یافته ترین ،پیگیرترین، صریح ترین و قاطع ترین تشکل دارای خط مشی مبارزاتی یعنی چریکهای فدائی خلق را بنیان نهادند که چگونگی کشف و برقراری ارتباط و دستیابی به دیدگاه ها و درک و فهم مشترک بین این گروه ها ، خود ضمن اشاراتی در مقالاتی متفاوت و تاریخی که موجودند میتواند موضوع دیگری برای بررسی جامعه شناسانه و تاریخی گردد. از آن جا که گروه جنگل دارای تدارکاتی پیشرفته و دیدگاه هائی مبنی بر حرکت در جنگل بودند، توافق گروه احمدزاده، پویان و مفتاحی با گروه رفقا حسن پور، حمید اشرف و اسکندر صادقی نژاد مبنی بر این شد که حرکتی هم زمان در شهر و روستا صورت گرفته و هیچ کدام را منوط به دیگری نکنند.

 

 ین گونه بود که دستۀ جنگل پس از شناسائی های شش ماهه از جنگل های گُرگان در شرق مازندران تا جنگل های منطقۀ تالش در غرب گیلان ، در ضلع شمالی قلۀ دُرفک و در کوهپایه های منطقۀ کاکوی دیلمان مستقر شده و منتظر بهار برای شروع عملیات بودند که در این فاصله ضربه ای غیر مترقبه به این گروه باعث دستگیری رفیق ایرج نیری معلم، در سیاهکل شد. رفیقی که با فرود از ارتفاعات و ورود به سیاهکل برای مطلع ساختن رفیق نیری اعزام شده بود نیز خود به دام افتاد.  این امر منجر به ضرورتی عاجل و قاطع برای تصمیم گیری و اجرا نمودن عملیات و تسخیر پاسگاه و تلاش برای آزاد سازی رفیق دستگیر شده گردید. گرچه عملیات چریکها در حفظ بقای رزمنده و متحرک خویش (چرا که تسخیر پاسگاه به طور کامل و با موفقیت صورت گرفته بود) در سیاهکل به فاصلۀ یک ماه در کوهپایه های دیلمان شکست خورد و همۀ چریک ها در درگیری کشته و یا دستگیر شدند. ولی سیاهکل سر آغاز و نطفۀ جنبشی شد که بر حسب انطباق خلاقانۀ ذهن و عین توسط نظریه پردازانش و صداقت و جسارتی کم نظیر که در آن پندار و گفتار و کردار پیش آهنگ توده بر هم منطبق بوده و نوازش (نواختگی) پژواک سلاح چریک از نظر روانی در اذهان توده ها پس زمینه های تاریخی حافظۀ توده ها را به پیش صحنه فراخواند. و خاطرات انقلابیون مشروطیت و جنبش جنگل را زنده کرده و در برشی قاطع آئینۀ وجدان های بیدارِِ بخش پیشرو اجتماعی شده و به این شکل توانست که تداوم مبارزه را تضمین نماید و برای اولین بار در تاریخ مبارزات نیروهای جنبش کمونیستی ایران ، مبارزه ای خارج از حیطۀ دیپلماسی و اتوریتۀ احزاب مسلط مدعی سوسیالیزم در قدرت به پیش رفته و خود طی مبارزه ای بی امان سرنوشت خویش را راسا و مستقل به پیش برد. مبارزه ای که بر اساس داده های موجود توضیح و توجیه خویش را از یک بررسی تاریخی و تحلیل مشخص از شرایط مشخص جامعه خود گرفت.

 

این جریان جدید با بررسی مکانیزم حاکم بر مناسبات سرمایه داری جهانی امپریالیستی و تسلط آن بر سیستم اداری و روابط اجتماعی بومی در ایران در یک پروسه تاریخی به درستی تنها راه خروج از وضعیت موجود را در شرایط انسداد مطلق اجتماعی حاکم از مجرای نبرد برای تثبیت مبارزۀ مسلحانه هم در عرصۀ استراتژی و هم در عرصۀ تاکتیک و ایجاد شکاف در قدرت مطلق و تحکم آمیز حاکم و احساس ضعف مطلق در اذهان توده ها دید. با آغاز مبارزه مسلحانه در سیاهکل، گروه های جدیدی چون گروه ستاره سرخ، نادر شایگان، گروه دکتر هوشنگ اعظمی لُرستانی با اعتقاد به ضرورت مبارزه مسلحانه به وجود آمدند.

 

چریکهای فدایی خلق با استناد به این که نابودی نظام حاکم شرط رهایی توده هاست اعتقاد داشتند که شکل و مضمون مبارزه نبرد ما را نه خیزشی مقطعی و نه خواست یا مطالبه ای تاکتیکی و یا جابجائی این مهره و یا آن چهرۀ مسلط در قدرت (مثلا دیکتاتور و یا حتی دیکتاتوری شاه) بلکه نبردی تشکیل می دهد که بر اساس ماهیت خویش با رویکردی اجتناب ناپذیر به مبارزۀ قهرآمیز تا تشکیل ارتش خلقی از تمامی اقشار و طبقات تحت ستم و در رأس آن کارگران و زحمتکشان و سرنگونی قدرت حاکم موجود به مثابه پایگاه داخلی و بخشی از روابط جهانی سرمایه داری و تداوم نبرد تا قطع کامل هرگونه وابستگی به سرمایه داری جهانی و طرح مناسبات نوین اجتماعی پیش می رود. چنین بود که عملیات سیاهکل و تداوم نبردی که در آن جا آغاز شد توسط چریکهای فدائی خلق به سرعت در مرکز تغییر و تحولات و مجادلات و مباحثات فرهنگی و سیاسی و اجتماعی قرار گرفته و به گفتمان مسلط مبارزاتی و اجتماعی تبدیل گشت.

 

در تمام طول فاصلۀ زمانی سال های ۱۳۴۹ تا ۱۳۵۷ ادبیات و به خصوص شعر و سایر اشکال هنر تحت تاثیر مستقیم و غیر مستقیم این مبارزه قرار گرفته و شعرایی چون شاملو (دشنه در دیس و زخم میلاد و ابراهیم در آتش و کاشفان فروتن شوکران و ضیافت) و شفیعی کدکنی (آن عاشقان شرزه که با شب نزیستند و آن فرو ریخته گل های پریشان در باد......) و سعید سلطانپور (مجموعه های صدای میرا و از کشتارگاه و آوازهای بند)، سعید یوسف، مجموعۀ شعر جنبش نوین، و شعرای دیگری که هر یک به فراخور و تناسب میزان نزدیکی و دوری و عواطف و احساسات شان نسبت به جنبش مبارزۀ مسلحانه تولیدات شعری داشته اند. این تاثیر بر آن ها تا جائی بوده است که حتی شاعر رسمی حزب توده، سیاوش کسرائی بدون هیچ اعتقادی به مبارزۀ مسلحانه یکی از اشعار معروف خویش بنام به سرخی آتش و به طعم دود را در رثای چریک های فدائی خلق که در عملیات سیاهکل شرکت داشته اند ، سروده است و در عرصۀ ادبیات منثور نیز علاوه بر صمد بهرنگی به عنوان پیشرو ترین روشنفکر عرصۀ این نبرد که نهم شهریور سال چهل و هفت به طور کاملا مشکوکی در رود ارس جان باخت و نگارندۀ "بیست و چهار ساعت در خواب و بیداری" و "ماهی سیاه کوچولو" بود، علی اشرف درویشیان با رمان "کی بر میگردی داداش جان"اش و منصور یاقوتی با "چراغی بر فراز مادیان کوه"اش به پیشواز این نبرد رفته و در تعقیب و گریز با منشی و مفتش سانسور، کودکان را مخاطب قرار دادند تا بزرگ ترها نیز بشنوند و در عرصۀ سینما نیز کیمیائی با گوزن های جوانی که تشبیهی از پویان جوان بود که در اشعار سعید سلطانپور با شاخ های غرور انگیزش اعلامیه به دیوارهای شهر میکوباند، به ثبت نبرد حماسی رفیق احمد ذیبرم در نازی آباد پرداخته و مبلغ مبارزۀ مسلحانه و حتی چریکهای فدائی خلق میشود.

 

در تئاتر نیز "خدا را هجی کن" که ترجمه ای بود از میلیس سارتوریوس توسط حسین اقدامی در این راستا قرار داشته و تسخیر فرهنگی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان که خود زمینه و فرصت مناسبی برای تشویق کودکان و نوجوانان به مطالعه و تفکر بود در این راستا قرار می گیرد و این تاثیر در کانون تا جائی بود که رفیق برجسته ای چون حمید مومنی مستقیما در نشر افکار فرهنگی و روشنگرانۀ آن جا نقش داشته و کارهائی چون مقدمه ای بر تاریخ و مختصری از تاریخ جامعه برای نوجوانان را تحت عنوان م. بیدسرخی نشر می داد و رفقائی چون چریک فدائی خلق رفیق نیره محتشمی پور تا پیش از ضرورت گریز ناپذیر برگزینی زندگی مخفی در پایگاه های سازمان چریکهای فدائی خلق، رسما به عنوان کتابدار در کتابخانه های جنوب شهر این موسسه ، اشتغال داشت و (در این جا لازم به توضیح است که اشارات و آدرس های داده شده در این مختصر مبنی بر چگونگی و میزان تأثیر مبارزۀ مسلحانه بر فضای فرهنگی جامعه و تسخیر عرصه های مختلف اشکال هنر و ادبیات صرفا نمونه های بسیار شناخته شده و تیپیک این موارد را مدّ نظر داشته و برای اجتناب از طولانی شدن مطلب به موارد بیشمار دیگری که خود لازمۀ نگارشی تحقیقی و مشخص است ، نپرداخته است) علاوه بر تمامی فاکت ها و فاکتورهائی که مبین انعکاس مادی و عملی مبارزۀ مسلحانه در زندگی روزمرۀ جاری در شهرها و فضاهای فرهنگی و اجتماعی آن در اشکال مختلف هنر و فرهنگ بود ، روزی نبود که در روزنامه ها انعکاس نبرد و درگیری چریکها منعکس نشود و بدینوسیله اذهان توده ها با مسئلۀ مبارزه ای بی امان علیه نظم اجتماعی حاکم درگیر نباشد و روزی نبود که محافل کوچک و بزرگی از جوانان و دانشجویان در اقصی نقاط ایران با گرایش به این مبارزه به وجود نیامده و در پروسۀ تلاش برای ایجاد ارتباط و پیوستن به چریکهای فدائی خلق سر از زندان و دوستاقخانه های داغ و درفش شاهنشاهی در نیاورند (گروه رفیق حمید مومنی که تقریبا به تمامی به چفخا پیوستند، محفل دکتر منصور اسکندری که در تلاش برای ارتباط با چفخا دستگیر شده و به زندان افتادند، گروه روزبه که پائی در تهران و پائی در آذربایجان داشته و تا مقطع قیام بهمن عملا بزرگ ترین خدمات و کمک رسانی پشت جبهه ای را به سچفخا کرده و خود به کادرهای بعدی جنبش ارتقاء پیدا کردند که از آن جمله بودند رفقا جهانگیر و منوچهر قلعه میاندواب که یکی (جهان) در میتینگ هفده بهمن سازمان اقلیت فدائی در میدان آزادی ربوده و به قتل رسید و دیگری (منوچهر، ناصر) در سال شصت و دو پس از بازگشت از جنگل در نبردی دلاورانه با مزدوران جمهوری اسلامی در کُردستان سر به پای آزادی نهاد، محفل رفیق یحیی رحیمی از کرمانشاه و گروه ها و محافل بسیاری که باز خود می تواند موضوع جامعه شناسانه و تاریخی دیگری برای بحث و بررسی باشد و بدین شکل پژواک اجتماعی و انعکاس نبرد چریکها به عنوان گفتمان مسلط مبارزاتی در تقریبا تمامی عرصه های اجتماعی، آفتابی شد دلیل آفتاب که توانست وسیع ترین زمینه های همسوئی و اتحاد را بین گروه ها و محافل مختلف در جاری شدن به سوی یکدیگر فراهم آورده و بر رفتار و گفتار و کردار فرهنگی جامعه تاثیر مستقیم برجا گذارد و بخش پیشرو تر و مدرن و سکولار جامه را جذب خویش کرد، چرا که سیاهکل به مثابه نقطه عطفی در تاریخ مبارزات اجتماعی مردم ایران خالق زبان، فرهنگ، روش و منش نوینی شد، فرهنگی که در آن زنان جوان جامعۀ ما با خیز عظیم و شکافتن پردۀ سنت ها و دریدن توهمات قدرقدرتی بی مهابای مردانه دست به سلاح برده و در هیئت چریک فدائی خلق نقش و جایگاه واقعی زنان را از نظر اجتماعی و سیاسی و مبارزاتی نشان داده و دریچه ای واقعی به روی مبارزات بعدی زنان در جامعه فراهم آوردند، فرهنگی که برای اولین بار در تاریخ مبارزاتی ما گفتمان فرهنگی و مبارزاتی جدیدی را به طور درونی، اصیل و ذاتی از اعماق جامعه آغاز کرده و خارج از حیطۀ قدرت های سیاسی و فرهنگی مسلط پیشینه ای جنبش آن را با برداشتن ابتدائی ترین گام ها به مراحل بالاتری به پیش برده و ارتقاء داده و کیست که نداند که تثبیت گفتمانی چنین جدید خود مبین این مسئله بود که جامعه از مجرای پیشروان فرهنگی اقشار بالنده اش پیام سیاهکل را جذب و به آن پاسخ مثبت داده است. دمونستراسیون های توده ای صدها هزار نفره در مقطع قیام بهمن تا سی خرداد شصت عملا مبین این مسئله است.

(ادامه دارد)

بهمن 1394