به نقل از : پیام فدایی ، ارگان چریکهای فدایی خلق ایران

شماره 199 ، دی ماه 1394

 

نادر ثانی

 

مداحی برای اشرف پهلوی یا چراغ سبز به سلطنت طلبان منفور؟

 

روز ۱۷ دی‌ماه ۱۳۹۴ اشرف پهلوی، خواهر دوقلوی محمدرضا پهلوی، و به همین دلیل متولد ۴ آبا‌ن‌ماه ۱۲۹۸، در سن ۹۶ سالگی در منطقه مونت‌کارلو در شاهزاده‌نشین موناکو درگذشت. اشرف پهلوی از جمله افرادی است که نقش مهمی در حیات سیاسی و اجتماعی ایران در تمامی سال‌های حکومت پهلوی دوم ایفا کرده و از این رو همان گونه که انتظار می‌رفت پس از مرگ او نوشته‌هایی چند در مورد او منتشر شدند.

 

برخی از این انتشارات با دلایلی بسیار مشخص با جانب داری از او نوشته شده بودند. از جمله رضا پهلوی در اطلاعیه‌ای در این مورد این گونه آورده است:

"از درگذشت عمه عزیزم شاهدخت اشرف پهلوی بسیار متاثر و متالم شدم. خاطرات بسیاری از دوران کودکی تا به امروز از ایشان برایم به یادگار مانده است. به ویژه دل نگرانی‌‌هایش برای از دست رفتن جایگاه ایران پس از انقلاب اسلامی و نور امیدی که همیشه در قلبش برای آزادی و سربلندی ایران داشت. ایشان با قلبی آکنده از مهر به وطن در راستای بهبود زندگی اجتماعی مردم و پیشبرد حقوق زنان، رفاه اجتماعی و مبارزه با بیسوادی در ایران و در عرصه بین‌المللی تلاش‌های چشمگیری کرد. وی تا آخرین لحظه‌های عمر خویش به ایران می‌اندیشید و با امید به آزادی وطن چشم از جهان فرو بست. روانش شاد و خاطر چهره مهربانش برایم همیشه ماندگار می‌ماند."(1)

 

به راستی آیا انتظار دیگری از رضا پهلوی در رابطه با مرگ به قول ایشان "عمه عزیز" شان می‌رفت؟  آیا کسی انتظار داشت که رضا پهلوی، آن‌ هم در چنین مناسبتی، از آن چه که "عمه عزیز" ایشان به راستی ـ در دوران حکومت برادرش بر سر ایران و ایرانی آورد تا خواسته‌های خود و اربابانش، سرمایه‌داری جهانی را به بهترین شکل برآورد ـ به انجام رساند ، سخنی بر زبان براند؟

 

اما واکنش دیگری که آن هم غیر منتظره نبود، از جانب برخی "اصلاح‌طلبان" طیف‌های دور و نزدیک سلطنت‌طلبان در این جا و آن جا شکلی مضحک و مفتضحانه به خود گرفت که نیاز بیشتری به مطالعه و نگاهی دوباره دارد. در این جا من بر آن هستم که به یکی از این نوشته‌ها بپردازم.

 

نوشته‌ای که در این جا مورد بازبینی قرار می‌گیرد نوشته‌ای است که با امضای "مهرانگیز کار" و تحت عنوان "اشرف پهلوی، زنی که قدرت رهبری اش را به سخره گرفتند" در این جا و آن جا درج شده است.(2)

 

نوشته مهرانگیز کار تاریخ روز جمعه ۱۸ دی‌ماه ۱۳۹۴، فردای روز مرگ اشرف پهلوی، را بر خود دارد و من در نگاه به آن در چند مورد به آن چه در آن آمده است می‌پردازم:

 

نوشته مهرانگیز کار دارای اشتباهات فاحش تاریخی است:

 

مهرانگیز کار در نوشته خود از جمله نوشته است:

طمینان ندارم که در سال‌های پیش از ابتلا به آلزایمر، کسی را به حریم خود راه داده باشد تا دست کم بیشتر از خود بگوید و از تاریخی که سرنوشت او را به سرنوشت ایران معاصر گره زده پرده برگیرد. البته نگارش تاریخی درباره این زن، هنوز دیر نیست. فقط امید به این که تاریخ‌نویس‌های علاقمند به پیش‌داوری‌های رایج وارد این حوزه نشوند، اندک است."

 

به رغم "پیش داوری" و در واقع داوری جانب دارانه و پوشیده مهرانگیز کار راجع به اشرف پهلوی، واقعیت این است که اشرف پهلوی پیش از آن که مبتلا به آلزایمر شود چندین بار "بیشتر از خود" گفته است!

 

اولاً: اشرف پهلوی خاطرات خود را در سال ۱۳۵۹ (مطابق با ۱۹۸۰) در کتابی با عنوان "چهره‌هایی در یک آینه"(3) نخستین بار به زبان انگلیسی در ایالات متحده آمریکا منتشر کرد. این کتاب در دو ترجمه و بدون شک با دست بردن در این جا و آن جای کتاب در جمهوری اسلامی به چاپ رسیده است!  یکی با ترجمه هرمز عبدالهی و تحت عنوان "چهره‌هایی در یک آینه" و دیگری با مقدمه محمود طلوعی و تحت عنوان "من و برادرم". البته احتمال این که ترجمه و یا ترجمه‌های معتبرتری از این کتاب در اروپا و یا آمریکا به چاپ رسیده باشند، کم نیست.

 

دوماً: در سال ۱۹۸۱ کتابی از اشرف پهلوی به زبان فرانسه تحت عنوان "Jamais Résignée" (تسلیم هرگز) منتشر شد.

 

سوماً: در سال ۱۹۹۵ کتاب دیگری از اشرف پهلوی تحت نام "زمان حقیقت" به زبان انگلیسی (Time for Truth) به چاپ رسید.

 

من ترجمه ای از دو کتاب یادشده در بالا نیافته‌ام اما هر سه کتاب در اینترنت از جمله در"آمازون" برای فروش موجود هستند.

 

از سوی دیگر و جدا از موارد اشاره شده اشرف پهلوی در گفت‌وگویی با "احمد قریشی"، "بیشتر از خود" و خاطرات خود گفته است. فایل‌های صوتی این گفت‌وگو و هم چنین متن نوشتاری آن ها توسط سازمان "بنیاد مطالعات ایران" منتشر شده و در اختیار همگان قرار دارد!(4)

 

هم چنین روزنامه واشنگتن‌پست نیز در همان سال ۱۳۵۹ مصاحبه‌ای توسط یکی از خبرنگارانش، هنری میچل، با اشرف پهلوی داشت که در همان زمان منتشر شد. و در این مصاحبه هم اشرف پهلوی "بیشتر از خود" گفته است (5)

 

هر انسان منصفی می‌تواند با مقایسه موارد بالا با این ادعای خانم مهرانگیر کار که نوشته‌اند: "اطمینان ندارم که در سال های پیش از ابتلا به آلزایمر، کسی را به حریم خود راه داده باشد تا دست کم بیشتر از خود بگوید" متوجه شود که آن چه خانم کار می‌گوید چقدر غیر واقعی و نادرست می باشد. امری که نشان می دهد وقتی که قرار شده ایشان در مدح یکی از چهره های ننگین رژیم دیکتاتوری سلطنت پهلوی قلم بزند حتی به خود زحمت نداده که حداقل در اینترنت جستجو کند و کمی مطالعه کند تا متوجه شود که اشرف پهلوی قبلا در مورد خود چه گفته است! تا حداقل دچار چنین اشتباهات فاحش تاریخی نشود.

 

گذشته از این در خلال سال های دهه ۱۳۲۰ تا به امروز افراد بسیاری با عناوینی گوناگون و با رابطه‌هایی نزدیک یا بسیار دور از اشرف پهلوی (از جمله اسدالله علم وزیر دربار محمدرضا پهلوی) از شخصیت اشرف پهلوی و عملکردهای او گفته و نوشته‌اند که با مطالعه آنان می‌توان دیدی دست کم کلی از اشرف پهلوی پیدا کرد. و چنین به مداحی آن برنخاست و داوری "فارغ از مطالعه" نکرد.

 

نوشته مهرانگیز کار دارای دیدی فمینیستی نیست:

 

مهرانگیز کار در نوشته‌اش این گونه می‌نمایاند که این جامعه مردسالار ماست که دیدی آن گونه (نادرست) از اشرف پهلوی ارائه می‌دهد. عنوان نوشته کار این است:

"اشرف پهلوی، زنی که قدرت رهبریش را به سخره گرفتند"

گویا که این قدرت رهبری اشرف پهلوی است که به عنوان قدرت رهبری یک زن به نقد درآمده است و یا به نوشته مهرانگیز کار به سخره کشیده شده است!  آن چه در این جا اصلا مطرح نمی شود این است که این قدرت به نفع چه کسانی و علیه چه کسانی بوده است!   مهرانگیز کار به این دید به نهایت نادرست خود "نمایی فمینیستی" می‌دهد تا شاید از این محمل ، کلاهی برای اشرف پهلوی به مثابه یک زن (و یا شاید خود) ببافد. این "فمینیسم" حتی کاریکاتوری بی رنگ از فمینیسم‌های رنگارنگ لیبرال، رادیکال و غیره نیست. این "نمای فمینیستی" فقط کلاهی است که برای گذاشتن بر سر توده‌ها بافته شده است. مشکل قدرت رهبری اشرف پهلوی نبوده و نیست. مشکل عملکردهای او بوده و می‌باشد. مشکل آن است که او در عملکردهای خود ـ به عنوان نمونه در مورد مصدق و به آتش کشیدن کریم پور شیرازی ـ آن گونه رفتار می‌کرد که تنها از یک جلاد برمی‌آمد. باز مقایسه‌ای بکنیم: شاید در قدرت رهبری افرادی چون آتیلا، چنگیزخان، آدولف هیتلر، مارگارت تاچر و ..... شکی نباشد، آیا این واقعیت می‌باید سدی در مقابل ارزیابی اعمال ضدانسانی آنان باشد؟

 

آری همانگونه که مهرانگیز کار نوشته است:

"اشرف پهلوی در بیشتر بحران های سیاسی و رویدادهای مهم سیاسی دخالت می کرد. برخلاف دیگر خواهران و برادرانش، در برابر رویدادهای سیاسی بی عمل نبود. سکوت نمی کرد."

اما نتیجه‌گیری مهرانگیز کار به غایت نادرست است چرا که او در ادامه می‌نویسد:

"از این رو تمام زندگی خصوصی‌اش را با جوک‌های اپوزیسیون دینی و غیردینی، می‌کشاندند به کف خیابان. با کلی اغراق و تمسخر. هرگز به صورت جدی ننشست تا با خبرنگاران یک دل سیر پیرامون درست و نادرست بودن جوک ها و شایعات توضیح بدهد. از دو حال خارج نیست. یا می‌خواست حرمت برادر را نگاه دارد یا معتقد بود هر چه می‌خواهند بگویند. من آن کاری را می‌کنم که عقیده دارم درست است."

 

آن چه در مورد اشرف پهلوی می‌آمد در مورد اعمال او و نه آن گونه که مهرانگیز کار می‌خواهد بنمایاند "جوک‌هایی" چند بود. جالب این جاست که مهرانگیز کار حالت سوم را در نظر نمی‌گیرد: تا نباشد چیزکی مردم نگویند چیزها!

 

از سوی دیگر چرا مهرانگیز کار به خود جرات نمی دهد که برخی از این جوک ها را طرح کرده و بعد نشان دهد که واقعیت نداشتند!  آیا اگر کسی اشرف پهلوی را یکی از قاچاقچیان مواد مخدر بنامد و در این مورد چیزی بگوید که در "کف خیابان" تکرار شود بی اطلاعی خود را به نمایش گذاشته و یا بر واقعیتی انگشت گذاشته که حتی در نشریات جهانی هم منعکس شده بود؟  آیا وقتی که او را با یک چمدان پر از مواد مخدر در فرودگاه...  دستگیر کردند این خبر ساخته "اپوزیسیون دینی و غیردینی" بود یا واقعیتی انکار ناپذیر که امروز یادآوری آن به مصلحت ایشان نیست؟

 

مهرانگیز کار عملکرد را با جنسیت توجیه می کند:

 

مهرانگیز کار در نوشته‌اش آگاهانه جنسیت اشرف پهلوی را در کانون نگاه قرار می‌دهد چرا که می خواهد توجه را از عملکردهای ضد مردمی اشرف پهلوی منحرف سازد. او نوشته است:

"اشرف زن سرکشی بود که زیر انبوه شایعات سر فرود نمی‌آورد. بی‌گمان عقده‌های بر دل انباشته فراوان داشت. هرگز درون خلوت خود نپذیرفت که زن بودن مانع سلطنت و سیاست‌ورزی و سروری است. عمر را بر سر آن گذاشت تا ثابت کند اگر چیزی در زندگی طبیعی کم دارد که همانا جنسیت مردانه است، اما چیزی در زندگی سیاسی بیش دارد که اسمش ایستادگی به هر قیمت است. حتما در اثبات برابری خود با جنسیت برادر توامان، اشتباه هم مرتکب شده، اما در این که شماره اشتباهات او همان اندازه است که دشمنان زنانگی‌اش گفته‌اند، باید شک کرد. اشرف پهلوی سرانجام به جبران ناکامی‌های جاه‌طلبانه خود که از جنسیت او مایه می‌گرفت، تغییر در موقعیت حقوقی و اجتماعی و رفاهی زنان را وجهه همت قرار داد. راه سازمان ملل متحد را پیش گرفت."

مهرانگیز کار نمی‌گوید که "سرکشی" اشرف پهلوی در چه زمینه هائی بوده و چه بهایی برای توده‌های ما به جای گذاشت، نمی‌نویسد که چه کسانی قیمت "ایستادگی به هر قیمت" اشرف پهلوی را می‌پرداختند؟  آیا نقش اشرف پهلوی در کودتای ۲۸ مرداد و در همکاری با سازمان های جاسوسی ایالات متحده آمریکا و انگلستان جلوه این "ایستادگی به هر قیمت" است که حالا خانم کار به دفاع از آن برخاسته است؟ خانم کار بیان نمی‌کند که نقش اشرف پهلوی در پروسه "تغییر در موقعیت حقوقی و اجتماعی و رفاهی زنان" در دوران پهلوی و عملکرد او در "سازمان ملل متحد" چه بوده است و گذشته از تمامی این‌ها مهرانگیز کار در نوشته‌اش این گونه می‌نمایاند که دلیل "ناکامی‌های جاه‌طلبانه" اشرف پهلوی جنسیت او بوده است. آیا با گذر از نوشته کار می‌توان نتیجه گرفت که تمامی آنان که دچار "ناکامی‌های جاه‌طلبانه" شده‌اند دارای "جنسیتی زنانه" بوده‌اند؟  بدین گونه مهرانگیز کار در نوشته‌اش دیدی ارائه می‌دهد که به غایت ضد "جنسیت زنانه" است.

 

نتیجه‌گیری های مهرانگیز کار آش شلم‌شوربایی بیش نیستند:

 

مهرانگیز کار نوشته است:

"اشرف پهلوی، بیشترین نیروی خود را صرف کرد تا بگوید زن است. سیاستمدار است. جهان مدرن را می‌شناسد. می‌داند راهیابی زنان کشور به پست‌های کلیدی سازمان ملل متحد، حرکتی است به سوی کمال. با این همه هرگز نپذیرفت تا از خواسته‌های زنانه خود بگذرد."

این شاید اصلی ترین نتیجه گیری خانم کار در رابطه با اشرف پهلوی باشد. اما او در همین نتیجه گیری هم روشن نمی کند که اشرف پهلوی چگونه بیشترین نیروی خود را صرف کرد تا بگوید زن است!  و هم چنین چرا سیاستمدار بودن، جهان مدرن را شناختن با "خواسته‌های زنانه" در تعارض است و چگونه اشرف پهلوی "هرگز نپذیرفت تا از خواسته‌های زنانه خود بگذرد"!  البته خواننده این سطور نباید انتظار داشته باشد که خانم کار به چنین سؤالاتی پاسخ دهد. چنین انتظاری دور از واقعیت است. چون در واقع خانم کار در این نوشته در نقش آخوندی وارد صحنه شده که برای مرگ کسی از او خواسته اند که فاتحه ای بخواند و مدحی بگوید. چنین آخوندی وظیفه اش را انجام می دهد و دیگر کاری به این ندارد و نباید داشته باشد که او قرار است درباره چه کسی سخن بگوید. آیا آن که در تابوت خوابیده است قاتلی است که دستانش تا مرفق به خون جوانان ما آلوده است و یا قاچاقچی ای است که به خاطر پول با جان جوانان ما بازی کرده است. برای چنین مداحی مهم این نیست که درآن تابوت کسی خوابیده باشد که با همکاری با سازمان جاسوسی ایالات متحده آمریکا دولت مصدق را سرنگون ساخته و یا شاعر و نویسنده ای را در زندان به آتش کشیده، آن چه برای او مطرح است خواندن فاتحه ای است که باید خوانده شود. آخر از قدیم گفته اند که مأمورم و معزول.

 

دوشنبه ۲۸ دی ماه ۱۳۹۴

 

پانوشت‌ها:

 

۱) این نوشته را با استفاده از این پیوند خواهید یافت:

http://kayhanlondon.biz/fa/wp-content/uploads/2016/01/payam-dargozasht-shahdokht-ashraf-pahlawi.pdf

 

۲) از این پیوند می‌توانید برای دستیابی به نوشته مهرانگیز کار استفاده نمایید:

http://iranwire.com/blogs/9381/7692/

 

۳) عنوان انگلیسی نوشته "Faces in a Mirror: Memoirs from Exile" می‌باشد.

 

کتابهای یادشده در بالا و فایل های صوتی گفت‌وگو را می‌توانید از جمله با استفاده از این پیوند بیابید:

http://ketabnak.com/search/%D8%A7%D8%B4%D8%B1%D9%81+%D9%BE%D9%87%D9%84%D9%88%DB%8C

 

۴) ترجمه این مصاحبه را در این آدرس خواهید یافت:

http://iranwire.com/features/8540/