به نقل از : پیام فدایی ، ارگان چریکهای فدایی خلق ایران

شماره 197 ، آبان ماه 1394

 

صمد

در باره حزب طبقه کارگر !

امروز هر وقت که به سایت های اینترنتی و یا فیسبوک و یا نشریاتی که نیروهای چپ مخالف جمهوری اسلامی منتشر می کنند و در آن ها راجع به طبقه کارگر بحث می شود، نگاه کنیم، می بینیم که یکی از موضوعات اصلی بیشترشان این است که باید "حزب طبقه کارگر" درست شود تا مشکلات طبقه کارگر ایران حل شود. حتی این جریاناتی که به اسم جنبش کارگری، و یا دفاع از جنبش کارگری کار می کنند و همیشه اطلاعیه می دهند، جوهر حرف شان این است که حزب درست می شود و حزب هم انقلاب را برپا و هدایت می کند. اما آن ها دیگر به این نمی پردازند که این حزب قرار است چگونه و در چه پروسه ای درست شود.  چه روندهایی باید پیش برود تا حزب در جریان آن درست شود.

به عنوان مثال در نشریه تدارک حزب انقلابی در این لینکhttp://nashriye.com/?cat=3) ) چندین مطلب راجع به "حزب انقلابی" وجود دارد که در تمامی آن ها همه گونه توضیحی در باره خصوصیات حزب مورد نظر وجود دارد به جز یک توضیح واقعی و تشریح یک راه عملی روشن برای چگونگی تشکیل آن در شرایط فعلی ایران؛ یعنی زیر سلطه دیکتاتوری جمهوری اسلامی. برای نمونه در یکی از نوشته های این نشریه تحت عنوان "نکاتی چند درباره ضرورت سازماندهی و حزب انقلابی" نویسنده با گردآوری گوشه هائی از نظرات جرج لوکاچ از کتاب "تاریخ و آگاهی طبقاتی" با این که از مارکس نقل قول می کند که "فیلسوفان فقط جهان را به شیوه های گوناگون تفسیر کرده اند، اما مسئله بر سر تغییر آن است"، هیچ راهی برای تغییر واقعیت دیکتاتوری در ایران و در نتیجه هموار کردن راه عملی تشکیل حزب ارائه نمی دهد.

در کل می خواهم بگویم که اگر مساله حزب طبقه کارگر یک مساله ضروری و حیاتی ست، و اگر یک مساله مشخص مبارزاتی ست، اما هیچ کدام از جریانات فعلی مبلغ "ضرورت تشکیل حزب" حتی وارد بحث چگونگی تشکیل این "حزب" هم نمی شوند.

ما می دانیم که برای درست شدن هر پدیده ای یک سری الزامات وجود دارد اما در مورد جریاناتی که در بالا به آن ها اشاره کردم ، در هیچ کجا از نوشته های شان نمی بینید که بگویند اصولا درست شدن حزب به چه الزاماتی نیاز دارد.  هر کسی که این نوشته ها را بخواند و هر کس این ایده ها را بررسی کند می فهمد که گره گاه این مساله یعنی چگونگی تشکیل حزب طبقه کارگر به طور طبیعی برمی گردد به همان پرسش اساسی ای که در جنبش کمونیستی ایران از چند دهه قبل هم مطرح بوده است؛ یعنی این پرسش که حزب طبقه کارگر چگونه بوجود می آید؟  همان پرسشی که سرانجام چریک های فدایی خلق ایران یک پاسخ مشخص و درست به آن دادند.

روشن است که هیچ کس ضرورت وجود حزب طبقه کارگر را نفی نمی کند؛ چون حزب ابزاری ست که انقلاب طبقه کارگر را رهبری می کند و آن را به پیروزی می رساند. تجربه نشان داده است که بدون حزب، طبقه کارگر نمی تواند "انقلاب اجتماعی" را به سرانجام برساند. ولی بحث بر سر این مساله کلی نیست. مساله مشخص این است که الزامات تشکیل حزب، آن هم در شرایط ایران چیست؟ یعنی در شرایط سلطه یک دیکتاتوری عریان که هیچ تشکلی را تحمل نمی کند و صفوف کارگران در پراکندگی کامل قرار دارد، چگونه می توان "حزب طبقه کارگر" را تشکیل داد؟

 

در جنبش کمونیستی ایران می توان گفت که دو نظر از دیرباز در این زمینه وجود داشته است. یک نظر این بوده است که روشنفکران انقلابی وارد کارخانه ها شده و در محیط های کارگری و در میان کارگران کار می کنند؛ از این طریق کارگران را "آگاه" کرده و سندیکا و اتحادیه درست می کنند؛ خلاصه مجموعه سندیکاها و اتحادیه ها را سراسری کرده و با آن ها "حزب" تشکیل می دهند. وقتی هم حزب درست شد در یک شرایط مطلوب و مناسب، با اعتصاب و بعد هم با قیام مسلحانه انقلاب می شود و کارگران به رهائی می رسند. این درست همان حرف هایی ست که رفیق پویان در کتاب اش به "متافیزیکی" بودن آن اشاره کرده است. نظر دیگر هم پاسخی است که تئوری مبارزه مسلحانه به این پرسش می دهد.

اینک که بحث بر سر تاریخ چگونگی پاسخ دادن به این پرسش می باشد اجازه بدهید که اشاره ای کنم به شرایطی که این بحث را شکل داد.

پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، به سبب اختناق و سرکوب های شدید از طرف حاکمیت، تمام سازمان های ملی و ضد امپریالیستی از هم پاشیدند و به سبب فقدان جریان ها و سازمان های مبارز و انقلابی که در صف خلق باشند، جامعه ایران دچار یک رکود شدید مبارزاتی شد. حزب توده گر چه خود را مارکسیست ـ لنینیست می خواند اما به قول رفیق احمدزاده ، تنها "کاریکاتوری" از یک حزب مارکسیست ـ لنینیست بود.  خیانت های این حزب و عدم پاسخگوئی جریانات عمده مبارزاتی به نیازهای جنبش انقلابی توده ها، نسل جدید روشنفکران انقلابی را به سوی پیدا کردن راه های جدید سوق داد.  با مطالعه تاریخ آن زمان متوجه می شویم که چون حزب طبقه کارگر در صحنه مبارزه وجود نداشت و چون خود کارگران هم فعالیت مبارزاتی شدیدی نداشتند، بخش بزرگی از روشنفکران انقلابی آن زمان معتقد بودند باید به میان کارگران رفت تا در این صورت هم آن ها را آگاه و تشویق به مبارزه کرد و هم، شرایط تشکیل حزب طبقه کارگر را مهیا نمود. اما سرکوب و اختناق دیکتاتوری، درست همین راه ها را به بن بست رسانده بود.

در چنین شرایطی در اواخر دهه ۴۰، رفقای انقلابی و حامیان واقعی طبقه کارگر که از وضع موجود ناراضی بودند به دنبال راه کاری برای ادامه مبارزه علیه حکومت شاه و شکستن آن جو خفقان و بی اعتمادی حاکم، و در پی شیوه ای از مبارزه بودند تا به کارگران و توده ها نشان دهند که اوضاع آن گونه هم نیست که دیگر نشود کاری کرد و باید با همین وضع سوخت و ساخت؛ و همین طور به دنبال آن بودند تا در ادامه، توده ها و در رأس آن ها کارگران را هم به میدان مبارزه بکشانند و با اتحادی سراسری حکومت شاه را به زیر بکشند.

همین اهداف سبب شد تا رفقای انقلابی دست به حرکت هایی بزنند. همان طور که می دانیم رفقا پویان، مفتاحی و احمدزاده گروهی را تشکیل داده و شروع به تحقیق و بررسی های سیاسی ـ اجتماعی در سطح جامعه کردند. و از طرف دیگر هم "گروه جنگل" بود؛ که هر دو گروه در نهایت تحقیقات خود، به نتیجه ای واحد در شکل مبارزه رسیدند و آن چیزی جز مبارزه مسلحانه نبود. بر اساس تئوری مبارزه مسلحانه که رفقا احمدزاده و پویان آن را تدوین کردند، جدا از تبلیغات رژیم شاه و تاثیرات شکست های مبارزات پیشین و خیانت های حزب توده، این دیکتاتوری بود که اجازه نمی داد کارگران در جریان مبارزات خود به خودی متشکل شده و روشنفکران انقلابی با آن ها ارتباط بگیرند، بنابراین در گام اول وظیفه پیش رو اعمال قهر انقلابی برای شکاف انداختن در سد دیکتاتوری و جاری کردن مبارزات توده ها بود. 

به این ترتیب بنیانگذاران سازمان چریک های فدایی خلق ایران پس از بررسی های گوناگون، در مقابل نظر رایج، راهی را مطابق با شرائط عینی و ذهنی جامعه نشان دادند.  آن ها به این موضوع پرداختند که اولا حزب یعنی تلفیق جنبش کارگری با آگاهی سوسیالیستی؛ و سپس گفتند طبقه کارگر در زیر دیکتاتوری و فرهنگ مسلط طبقه حاکم در پراکندگی به سر می برد.  در چنین موقعیتی ما برای این که بتوانیم به شرایط تشکیل حزب طبقه کارگر برسیم باید مبادرت به اعمال قهر انقلابی و مبارزه مسلحانه کرده و با قهر انقلابی و اعمال قدرت، جو مسلط بر طبقه کارگر را عوض کنیم؛ و به این ترتیب طبقه کارگر امکان پیدا می کند تا به صحنه آمده و در زیر قدرت آتش انقلابیون، خود را سازمان دهد. به این ترتیب چریک ها یک پاسخ مشخص به  این پرسش دادند و فقط به حرف هایی از این دست که "حزب طبقه کارگر" خوب است، لازم است وبسنده نکردند.

درستی پاسخ چریک ها در جریان عمل نشان داده شد و کارگران چه در زمان شاه و چه در زمان انقلاب ، دسته دسته به طرف سازمان روی آوردند و نشان دادند که این راه برای بسیج طبقه کارگر و امکان تشکیل حزب ، راه درستی بوده است؛ راهی که خدمات بسیار بزرگی به امر تشکل کارگران نمود و اگر ادامه می یافت راه تشکیل این حزب را هموار می کرد. اما شوربختانه با خیانت باند حاکم بر سازمان چریک های فدایی خلق ایران پس از قیام بهمن ۵۷ و رها کردن آن نظرات، چنین نشد.

اجازه دهید که با رجوع به خود بنیانگذاران این تئوری، ببینیم در مورد مساله حزب چه می گویند. رفیق پویان می گوید، "در این تئوری (منظور تئوری سیاسی کارهاست) قرار است جبر تاریخی از طریق عملکرد یک رشته عواملی که برای ما غیر قابلتبیین هستند، تشکیل حزب را عملی سازد و باز قرار است تا در "شرایط مطلوب" پیشاهنگان پرولتاریا که وحدت یافتهاند، مبارزه را بر توده تحمیل کنند. "لحظه مناسب" یا "شرایط مطلوب" در این تئوری مفاهیمی متافیزیکی هستند که بیآن که هیچ چیز را توضیح دهند به خدمت گرفته شدهاند تا بر روی ضعف های آشکار آن موقتاً پرده کشند، به خدمت گرفته شدهاند تا بین تلقی و تحلیل انتزاعی این تئوری و واقعیت رابطهای برقرار کنند. اما اگر حلقهاین ارتباط چیزی متافیزیکی است، پس بیشک این رابطه هرگز واقعی و ارگانیک نخواهد بود. این نیز بسیار طبیعی است که تئوریای که از واقعیت عینی اخذ نشده باشد، طبعاً هم نمیتواند با واقعیت عینی رابطهای درست برقرار کند. نظریهای که میکوشد برای نشان دادن صحت و واقعبینی خویش مطلقاً از امکانات حقیر موجود پا فراتر نگذارد، عملاً به دامان یک سوبژکتیویسم آشکار میغلطد. او که به آینده میاندیشد ولی هیچ وسیلهای برای رسیدن به آن را در اختیار ندارد، متافیزیک "لحظه مناسب" را به کمک میطلبد و از آن برای رسیدن به آینده پلی میسازد، پلی که تنها در یک ذهن غیر دیالکتیک میتواند بنا شود. این تئوری که میخواهد با عرضه خود به صورت یک فرمول به درستی خویش دقت ریاضی ببخشد، بیش از همیشه از واقعیت، از دیالکتیک انقلاب فاصله میگیرد. مطالعه به اضافه سازمان، بدون هیچ تلاش انقلابی برای رشد آن به اضافه لحظه مناسب مساوی حزب طبقه کارگر؛ و حزب طبقه کارگر به اضافه شرایط مطلوب مساوی انقلاب." ( رفیق پویان کتاب ضرورت مبارزه مسلحانه و رد تئوری بقاء)

متاسفانه امروز هم مدافعان کلی گوی "ضرورت تشکیل حزب طبقه کارگر" حتی وارد این بحث چگونگی تشکیل حزب در شرایط جمهوری اسلامی نمی شوند. و اصلا نمی گویند که چگونه قرار است این حزب در شرایط دیکتاتوری مذهبی قهر آمیز حاکم بر ایران درست و تشکیل شود.   

در مقابل، برخی از نیروها بدون هر ارتباطی با طبقه کارگر خودشان را حزب طبقه کارگر نامیده اند و نیروهائی هم حزب طبقه کارگر را در خارج از کشور و بر روی کاغذ درست کرده اند. به این ترتیب ما الان یک عالمه حزب داریم!

به خوبی می دانیم که جریانی می تواند نام حزب طبقه کارگر را روی خودش بگذارد که حداقل بخشی از طبقه کارگر را متشکل کرده باشد، حداقل به طور زنده با دسته جاتی از کارگران در برخی از کارخانه ها ارتباط داشته باشد و آن کارگران، رهنمودهای این حزب را عملی کنند. اما هیچ کدام از این احزاب چنین خصوصیتی را ندارند. در نتیجه تمام این احزاب از آن جا که نه کمترین ارتباطی با بخشی از طبقه کارگر ایران دارند و نه هیچ بخشی از طبقه کارگر را سازماندهی کرده اند؛ در کل احزابی قلابی هستند و مشخصات حزب طبقه کارگر را ندارند.

به همین ترتیب می بینیم که امروز خیلی ها روی کاغذ نام خودشان را گذاشته اند "حزب" ولی هیچ بویی از حزب نبرده اند، همان طور که برخی ها اتحادیه و یا خیلی ها روی کاغذ سندیکا درست کرده اند که در واقعیت یا وجود ندارند و یا اگر هم نامی از آن ها هست عملکرد سندیکا را در میان کارگران ندارند.

حالا اگر کسی بخواهد به طور واقعی و مسئولانه بحث بکند اولین پرسشی که باید به آن پاسخ دهد همان مساله ای ست که در ابتدا به آن اشاره کردم: حزب طبقه کارگر در شرایط مشخص ایران که وجه مشخصه اش سرکوب هر نوع تشکلی است، چگونه می تواند درست شود؟  (چون می دانم که هر کدام از شما مثال های زیادی از برخوردهای زنده جمهوری اسلامی در سرکوب کارگران دارید دیگر به این موضوع نمی پردازم) برای پاسخ به این پرسش باید به واقعیت ها برگردیم.   همه به خوبی می دانیم که جمهوری اسلامی ستار بهشتی را که نه می خواست حزب طبقه کارگر درست کند و نه به تشکلی وابسته بود و نه کاری غیر از دفاع از کارگران کرده بود را، به آن وضع فجیع به قتل رساند. جمهوری اسلامی هر چهار کارگری که دور هم جمع شوند و بخواهند فقط حرف حقوق صنفی خود را بزنند و اصلا کاری هم به سیاست نداشته باشند را می گیرد، شلاق شان می زند و به زندان می اندازد. جمهوری اسلامی حتی تحمل اعتصاب و حرکت کارگری مسالمت آمیز را هم ندارد و اخیرا در قراردادهای جدید کارگری به کارگران از ابتدا اعلام می شود که اگر اعتصاب کنید مزد دورانی که برای آن کار کرده اید هم، دیگر به شما تعلق نمی گیرد!

آیا این رژیم با این مشخصات امکان می دهد که کارگران، سندیکا و اتحادیه درست کنند و بعد هم با تکیه بر آن تشکل ها، حزب بسازند؟

به نظر من وقتی این شرایط واقعی را می بینیم، در پاسخ به آن پرسش که چگونه می توان در ایران شرایط تشکیل حزب را آماده کرد، این پاسخ هم چنان درست است که پروسه تشکیل حزب در ایران بر بستر اعمال قهر انقلابی امکان پذیر است. این پاسخ خودش را در واقعیت نشان داده و هر روز هم نشان می دهد.

همه به خوبی می دانیم که حزب طبقه کارگر در ایران امکان ندارد که مانند اروپا از طریق مبارزات مسالمت آمیز شکل بگیرد، زیرا که  جمهوری اسلامی آن را سرکوب کرده و در نطفه خفه می کند.

درست است که جامعه کارگری در ایران امروز فرق کرده و تعدادشان بسیار زیادتر شده است، یا این که ما هر روز با اعتصابات و اعتراضات کوچک و بزرگ کارگری مواجه ایم، ولی اگر قرار است که کسی بخواهد با این دیکتاتوری موجود تقابل کند و جو جامعه را عوض بکند و شرایطی را برای رشد جنبش کارگری و تشکل آن به طرف سندیکا و اتحادیه و حزب تسهیل کند، راهی جز مبارزه قهرآمیز ندارد.

در جریان رشد مبارزه قهرآمیز است که جو جامعه عوض می شود و سازمان های کمونیستی امکان حیات و بقا می یابند و جنبش های خود به خودی مردمی و اعتراضات و اعتصابات کارگری امکان رشد و عمق پیدا می کنند و در زیر قدرت آتش قهر انقلابی است که امکان پاگیری و مهم تر از آن تداوم حیات تشکل های کارگری ایجاد می شود و  طبقه کارگر برای تشکیل حزب واقعی خودش امکان پیدا می کند.