به نقل از : پیام فدایی ، ارگان چریکهای فدایی خلق ایران

شماره 196 ، مهر ماه 1394

 

توضیح پیام فدایی: آن چه مشاهده می کنید متن گزارش سیاسی مرکزیت سازمان به نشست وسیع تشکیلاتی چریکهای فدایی خلق است. این گزارش با برخی تغییرات به تصویب نشست رسید و اکنون بنا به تاکید رفقا، با در نظر گرفتن برخی ملاحظات عملی منتشر می شود.

 

گزارش سیاسی به نشست وسیع تشکیلاتی چریکهای فدایی خلق ایران

 

رفقا!

با درود های انقلابی!

 

با توجه به این واقعیت که در نشست وسیع تشکیلاتی پیشارو ضروری است اوضاع سیاسی حاکم بر ایران با تکیه بر واقعیات جاری ، هر چه بیشتر مورد بررسی قرار گیرند، در این گزارش صرفا تلاش شده تا ضمن ارائه شمائی کلی از وضع کشور، چهارچوبی برای بحث ارائه شده و پارامتر های اصلی منتج از این وضع با رفقا در میان گذاشته شود.

 

نشست ما در شرایطی برگزار می شود که شاهد تداوم و تشدید روز افزون بحران در نظام سرمایه داری وابسته حاکم در ایران می باشیم. این بحران با توجه به اعمال تحریم های شورای امنیت سازمان ملل و تحریم های مجزای ایالات متحده آمریکا و اتحادیه اروپا عمق و ابعاد هر چه وسیع تری یافته است. تحریم های اعمال شده بخشا در چارچوب بحران و رکود جاری حاکم بر نظام سرمایه داری جهانی، صادرات نفت جمهوری اسلامی و سهم این رژیم در بازار  نفت را کاهش داده است و در نتیجه محدودیت های بزرگی در مقابل صدور کالای اصلی صادراتی کشور یعنی نفت ایجاد شده و حجم صدور آن را تقریبا به نصف رسانده است. از سوی دیگر به دلیل تحریم های بانکی ، منابع مالی دولت شدیدا تحت فشار قرار گرفته اند.

 

در چنین اوضاعی ، مبلغان جمهوری اسلامی برای این که رژیم و نظام اقتصادی که این رژیم حافظ آن می باشد - و در واقع بحران ذاتی این نظام گندیده است - را از آماج خشم کارگران و مردم ستمدیده خارج سازند، همه معضلات و مشکلات موجود را به پای تحریم های خارجی گذاشته و در حالی که چند سال قبل ، این تحریم ها را "کاغذ پاره" می خواندند، اکنون چنین جلوه می دهند که با لغو این تحریم ها همه مشکلات بر طرف خواهد شد. در چنین چارچوبی، مساله تحریم ها نقشی بارز در صحنه سیاسی کشور و معادلات جاری در بین جمهوری اسلامی و امپریالیست ها پیدا کرده است.

 

با این که تاثیر این تحریم ها در وخیم تر کردن اوضاع اقتصادی جامعه غیر قابل انکار می باشد اما واقعیت این است که بیکاری و فقر و فلاکت گسترده ای که دامن توده های رنجدیده را گرفته قبل از هر چیز نتیجه سلطه نظام سرمایه داری حاکم و بحرانی که ذاتی آن بوده، می باشد. به عبارتی دیگر، وضعیت بحرانی کنونی با اعمال تحریم ها به وجود نیامده بلکه این وضع با تحریم ها تشدید شده است. از ویژگی های این بحران، رکود و تورم توامان است، امری که عملا کمر اقتصاد کشور را شکسته و ابعاد بیکاری کارگران را تشدید نموده است. از آن جا که بورژوازی انگل صفت حاکم حاضر نیست کوچک ترین مسئولیتی در رابطه با سرنوشت نیروی کار کشور بر عهده گیرد، هر روز تعداد بیشتری از کارگران در قعر مرداب فقر و بیخانمانی رها گشته و جمعیت زیر خط فقر کشور هر چه بیشتر فشرده تر و انبوه تر می گردد.

 

امروز مذاکرات علنی فی مابین جمهوری اسلامی با امپریالیسم آمریکا و اتحادیه اروپا و در کل با اعضای شورای امنیت سازمان ملل بر روی "پرونده اتمی" که به مذاکرات جمهوری اسلامی با 1+5 معروف شده، سیاست دولت یازدهم و دیپلماسی خارجی او را به خود مشغول کرده است. به طور رسمی در جریان این مذاکرات قرار است جمهوری اسلامی نشان دهد که پروژه هسته ای اش جهت گیری نظامی نداشته و ندارد و قدرت های جهانی هم تحریم های اعمال شده در این رابطه را محدود و یا لغو کنند.  بگذارید ابتدا به این مذاکرات که دولت روحانی در تبلیغات رسمی تا حدی سرنوشت دولت خود و مردم را به آن گره زده و مدعی است که این مذاکرات همان کلیدی ست که جهت حل معضلات کشور از آن سحن می گفت، بپردازیم.

 

دولت روحانی مدعی است که در بستر مذاکرات بر روی "پرونده اتمی" قرار است با لغو تحریم های اعمال شده، تولید و صادرات نفت به وضع قبلی بازگشته و هم چنین سرمایه های خارجی ، سیل وار وارد کشور شده و به قول دولتی ها "رشد اقتصادی" ایجاد گردد و گرانی و تورم و بیکاری و فقر و ... از بین برود.

 

در نتیجه اگر تا دیروز امپریالیسم آمریکا از سوی سردمداران جمهوری اسلامی "شیطان بزرگ" خطاب می شد امروز برخی از رسانه های جهان مملو از عکس هائی است که وزرای خارجه آمریکا و جمهوری اسلامی را در حال قدم زدن و به اصطلاح "گپ خودمانی" نشان می دهند تا همگان این برداشت را بکنند که مذاکرات فی مابین به خوبی و خوشی در حال پیشرفت است. با توجه به رئوس توافقات در "تفام نامه لوزان" اگر دو طرف در همین چهارچوب به توافق قطعی برسند از پروژه هسته ای که سال ها سردمداران جمهوری اسلامی بر طبل آن می کوبیدند و میلیارد ها دلار از بودجه کشور را صرف شکل گیری آن کردند ، در عمل جنازه ای بیش باقی نخواهد ماند؛ و این جنازه تنها به کار این می آید که ولی فقیه جنایتکار رژیم و دولت روحانی با فاتحه خوانی بر سر آن، خود را تسلی دهند و با فریب توده ها و با وقاحت ویژه خویش مدعی شوند که با اتخاذ تاکتیک "نرمش قهرمانانه" هنوز حداقل جنازه ای در دست شان باقی مانده است.  این "دستاورد" تفاهم نامه فوق الذکر را اگر با تبلیغات سردمداران جمهوری اسلامی در مورد پروژه هسته ای مقایسه کنیم بهتر می توان به ضد مردمی بودن ماهیت این پروژه - که تشکیلات ما از روز اول بر آن تاکید داشت - پی برد. رژیمی که سال ها در خط پیشبرد سیاست های امپریالستی با شعار "پروژه هسته ای حق مسلم ماست" میلیارد ها دلار از بودجه کشور را صرف آن نمود و حتی در تبلیغات خود تحریم های شورای امنیت را کاغذ پاره قلمداد کرد - که این برخورد جز در خدمت تشدید بحران ها و دادن فرصت هر چه بیشتری به اربابان امپریالیستش نبود تا بهتر بتوانند بازار های منطقه را به بهانه وجود یک جمهوری اسلامی اتمی، از کالاهای مرگبار نظامی خود پر ساخته و حضور نظامی و جنایات شان را در منطقه توجیه نمایند - حال برای این که تحریم های منتج از همان "کاغذ پاره ها" را لغو کند به مذاکرات و تفاهم هائی تن داده که در بستر آن مجبور است مراکزی که میلیارد ها دلار خرج بر پائی شان شده را به آزمایشگاه های نمایشی تبدیل نماید. در نتیجه برخلاف تمامی تحلیل های سازشکارانه و انحرافی پروژه هسته ای جمهوری اسلامی یکی از آن زمینه هایی ست که ماهیت وابسته رژیم جمهوری اسلامی را در طول این سال ها با وضوح کامل به نمایش گذارده و مایه تمسخر و جوک مردم آگاه شده است.

 

با توجه به این پروسه ، همان طور که ما همواره با اتکا به روند های عینی گفته ایم باید با تاکیدی بیشتر باز هم بگوئیم که این مذاکرات که قرار است بزودی نتایجش روشن گردد به هر نتیجه ای که برسد تغییری در این واقعیت ایجاد نمی کند که جمهوری اسلامی از اولین روز، جهت تامین منافع اربابان خود بر طبل پروژه ای کوبید که تنها در جهت منافع امپریالیست ها  و به ضرر مصالح توده های در بند ایران بود.  چه تفاهم نامه لوزان به توافق نامه منجر شود و چه مذاکرات شکست خورده و نگرانی "دلواپسان" درون جمهوری اسلامی بر طرف گردد؛ یک اصل خدشه ناپذیر باقی می ماند و آن این که تا جمهوری اسلامی بر سر کار است همواره  و هم چون 36 سال گذشته جهت پیشبرد سیاست های امپریالیستی در ایران و منطقه وارد ماجراجوئی هائی خواهد شد که در تقابل با مصالح مردم ما قرار دارند،  سیاست هائی که حاصل آن جز تشدید درد و رنج توده های ستمدیده ما نخواهد بود.  جدا از جنگ هشت ساله با عراق با آن همه قربانی و خسارت، در این سال ها جمهوری اسلامی در لبنان و افغانستان هم فعالانه یک نقش ضد انقلابی و مطابق نیاز قدرت های امپریالیستی ایفا نموده و همین امروز هم در سوریه و عراق و یمن درست در همین راستا دارد گام بر می دارد.  بر کسی پوشیده نیست که نتیجه پیشبرد این سیاست ها تحمیل میلیارد ها دلار هزینه به بودجه کشور و تشدید فقر و فلاکت مردم بوده و خواهد بود.

 

به نقش رژیم در جهت پیشبرد سیاست های امپریالیستی در سوریه و عراق اشاره کردیم ، از آن جا که یکی از مهمترین پارامترهای کنونی در منطقه ، سر برآوردن داعش می باشد که بخش های وسیعی از سوریه و عراق را به کنترل خود در آورده است؛ پس باید در همین جا تاکید کنیم که از زمانی که امپریالیسم آمریکا در چارچوب برنامه های جنگی و سیاست های توسعه طلبانه اش تشخیص داد که منافعش در منطقه با تقویت هر چه بیشتر "بنیادگرایی اسلامی" بهتر پیش می رود و در این راستا به خلق موجود دهشتناکی چون داعش همت گماشت تا توجیه مناسبی برای پیشبرد "جنگ بی پایان" با تروریسم در دست داشته باشد، مردم منطقه شاهد عروج نیروئی بودند که بدون پشتیبانی قدرت های امپریالیستی و مزدوران شان لحظه ای هم امکان بقا نداشت.  با خلق داعش و مهیا کردن شرایط قدرت گیری وی وضعی در منطقه شکل گرفت که در چارچوب آن امپریالیسم با دمیدن در آتش جنگ، هم تداوم حضور نظامی و دخالت گری های آشکارش را توجیه نمود و هم با گسترش میلیتاریسم ، بازار فروش سلاح را نیز در شرایط رکود رونق داد و هم چنین امکان یافت تا ماشین عظیم جنگی اش را فعال تر ساخته و بازار هر چه بزرگ تر و با ثبات تری برای تولید کنندگان سلاح در صنایع نظامی غول پیکر آمریکا و شرکا ایجاد کند.  از آن زمان تاکنون جمهوری اسلامی درست جهت پیشبرد همین سیاست امپریالیست های غربی و در رأس آن ها آمریکا چه در سوریه و جه در عراق گام برداشته است.  جمهوری اسلامی در سوریه در ظاهر در تقابل با آمریکا و در عراق عملا دوش به دوش ارتش آمریکا می جنگد؛ و در هر دوی این جبهه ها آن چه پیش می رود سیاست آمریکا در ایجاد بحران های مهندسی شده به منظور تخفیف و غلبه بر بحران های اقتصادی و حفظ و توسعه مواضع ضد خلقی این قدرت هار امپریالیستی در سطح بین المللی می باشد . از آن جا که تحلیل ها و مواضع ما در این رابطه با تفصیل در پیام فدائی ها تشریح شده اند ، در این جا به همین اشاره بسنده کرده و نظر نشست را به ضرورت بحث در باره زوایای گوناگون عروج داعش و نتایج حاصل از آن جلب می کنیم.

 

بعد از این اشاره و در ادامه این گزارش لازم است به مذاکرات جمهوری اسلامی با 1+5 در رابطه با پروژه هسته ای بازگردیم و باز تاکید کنیم که با توجه به رئوسی که در این رابطه در بالا تشریح شد ، حتی اگر تفاهم نامه لوزان علیرغم تلاش آن نیرو هائی که مخالف شکل گیری چنین توافقی هستند (چنین نیرو هائی چه در طبقه حاکمه آمریکا  و دیگر قدرت های امپریالیستی و چه در صفوف جمهوری اسلامی دیده می شوند که منافع شان در تداوم وضع موجود نهفته است) به توافقی منجر شود که دولت روحانی در باره اش تبلیغ می کند ، یعنی تحریم های تاکنونی لغو گردد باز هم آن معجزه ای که مبلغان جمهوری اسلامی از این امر انتظار دارند و تبلیغ می کنند هرگز رخ نخواهد داد.

 

واقعیت دیگر آن است که وابستگی اقتصادی و سیاسی رژیم حاکم امری است که باعث شده که این رژیم در 36 سال گذشته جدا از قرار دادهای اقتصادی ننگینی که با انحصارات امپریالیستی بسته است و اقتصاد ایران را هر چه بیشتر به جولانگاه سود اندوزی آن ها مبدل نموده ، با باز گذاشتن دروازه های کشور به روی کالاهای کمپانی های امپریالیستی به اعتبار تضعیف روزافزون تولید داخلی - که خود تا بن دندان وابسته است - عملا اقتصاد کشور را مصرفی و نیازمند کالاهای وارداتی و گاه بنجل تبدیل نموده است. بر این اساس با لغو تحریم ها دست دولت در جهت تداوم سیاست وارداتی بازتر خواهد شد ولی واضح است که این امر نمی تواند فرجی در زندگی کارگران و دیگر توده های ستمدیده ایران ایجاد نماید.

 

شرایط اقتصادی شدیداً نابسامان کنونی، به اعتراضات کارگری ابعاد هر چه گسترده تری بخشیده و پتانسیل خیزشی اعتراضات مردمی را بطور محسوسی بالا برده است. این واقعیت و وحشت از شورش گرسنگان سردمداران جمهوری اسلامی را به تکاپو واداشته تا برای حفظ سلطه جهنمی خود به هر ترفندی متوسل شوند.  به همین دلیل دولت روحانی برای فریب توده ها و خرید زمان، با ادعای در دست داشتن کلید حل مشکلات کشور ، سیاست مذاکره با قدرت های بزرگ را مهم ترین اقدام برای حل مشکلات جا زده و وعده داد که به زودی با آنجام مذاکراتی، تحریم ها لغو و مشکلات بر طرف خواهند شد. طرفداران دولت با تکیه بر واقعیت فقدان رشد اقتصادی در چند سال گذشته که منفی و یا تقریبا در حد صفر بوده است ، مدعی اند که با لغو تحریم ها و امکان صدور نفت و ورود سرمایه های خارجی وضعیت اقتصادی تغییر کرده و از نظر آن ها رشد جایگزین رکود شده و بیکاری از بین رفته و خلاصه بیماری ای که اقتصاد دچار آن است علاج خواهد شد. آن ها می کوشند مردم را نسبت به تبعات رفع تحریم ها خوشبین کرده و با ادعای ایجاد رفاه و کار و رونق در زندگی شان پس از لغو تحریم ها ، آن ها را در حالت انتظار نگه دارند. اما بسیاری از کارگران و توده های تحت ستم ایران می دانند که دلیل بیماری اقتصاد کشور و بیکاری روز افزون کارگران و فقر و گرسنگی توده ها نه تحریم ها بلکه سلطه نظام سرمایه داری وابسته است، نظامی که اقتصاد کشور را به جزئی ارگانیک از نظام امپریالیستی تبدیل کرده است. آن ها می بینند که تحریم های موجود، عمرشان کوتاه تر از عمر بیماری ای می باشد که سالیان سال جامعه ایران را گرفتار خود ساخته است و این بیماری جز ناشی از سلطه نظام سرمایه داری و وابستگی نظم سرمایه داری حاکم به امپریالیست ها نیست.  اگر جمهوری اسلامی واقعاً قصد بهبود شرایط زندگی کارگران و دیگر توده های رنجدیده ایران را داشت می توانست موقعی که با افزایش شدید قیمت نفت میلیارد ها دلار نصیبش شده بود، قدمی در این جهت بر دارد. اما دیدیم که دارو دسته حاکم با توجه به ماهیت ضد خلقی شان چه بر سر آن منابع آوردند که امروز کار به آن جا رسیده که برخی از خودی هاشان هم اعتراف می کنند که چه امکاناتی را بر باد داده اند. امروزه در جامعه ما این امر زبان زد عام و خاص است که حجم چشمگیر حیف و میل منابع عمومی و بالا کشیدن میلیاردی این منابع و ابعاد ارتشاء و اختلاسی که توسط دولتمردان حاکم به طور روزمره انجام می شود - که گاه در بستر تشدید اختلافات گرگ های حاکم گوشه هائی از آن بروز علنی پیدا می کند - در تاریخ کشور ما کم نظیر بوده است.

 

با این حال هنوز تبلیغاتی رواج دارد که می کوشد توده های مردم را به امکان اصلاحاتی از طرف دولت روحانی در جامعه امیدوار نگاه دارد. در حالی که با توجه به ماهیت رژیم حاکم، اساسا این رژیم جز با سرکوب خواست ها و مطالبات کارگران و زحمتکشان و گسترش "بوروکراسی فاسد" امکان ادامه حیات ندارد. از این رو، هر کس کوچک ترین تردیدی در این واقعیت داشته و فکر کند که رژیم چه از نطر اقتصادی و چه از نظر سیاسی به اصلاحاتی تن داده و فضای زندگی و تنفس به مردم می دهد هنوز این رژیم را نشناخته است.  کسانی که به نفع دولت روحانی تبلیغ کرده و این طور جلوه می دهند که با لغو تحریم ها و در دوران به قول خودشان "عصر پسا تحریم" اقتصاد بحران زده دچار رونق گشته و فقر و فلاکت و بی حقوقی رنجبران تخفیف خواهد یافت و کارخانه هائی که هم اکنون به اعتراف خود دست اندرکاران جمهوری اسلامی با تنها 40 درصد ظرفیت تولیدی خود کار می کنند چنان رونق می گیرند که با ظرفیت کامل کار خواهند کرد و مهم تر این که هنوز ماه تمام نشده حقوق کارگران را به حساب های شان واریز خواهند نمود!!  جز خاک پاشیدن به چشم مردم کار دیگری نمی کنند. با چنین تبلیغاتی ، آن ها می کوشند طبقه حاکمه و آقازاده های "پورشه" سوار و "برادران قاچاقچی" فرصت بیشتری به دست آورند و در عین حال بتوانند با فریب مردمی که در زیر سلطه این دار و دسته کارد به استخوان شان رسیده آبی بر آتش خشم و نفرت آن ها نسبت به جمهوری اسلامی و کل نظم ظالمانه موجود بریزند. واقعیت این است که خشم و نفرت توده ها از وضع ظالمانه موجود و از رژیم جمهوری اسلامی به مثابه حافظ این وضع به قدری شدید است که هر جا این خشم و نفرت امکان بروز یافته ، هر چه را دم دستش بوده به آتش کشیده است. رویداد های ایرانشهر در بلوچستان و مهاباد در کُردستان نمونه های گویائی از این واقعیت هستند. در ایرانشهر به دنبال واژگونی یک خودرو حامل گازوئیل و مرگ راننده مردم چنان خشمگینانه واکنش نشان دادند که خبرگزاری مهر نوشت: "در این تجمع یک ساعته ، برخی از افراد سود جو با تحریک احساسات مردم زمینه ساز وقوع حوادثی تلخ شدند، حوادثی که منجر به آسیب زدن به دو دستگاه ماشین آلات شهرداری محمدان در پی اعتراض مردمی شد." در مهاباد هم به دنبال مرگ دختری که در یک هتل کار می کرد پخش خبر این مرگ به دلیل دست داشتن یک مامور وزارت اطلاعات در ماجرا، آن چنان خشم مردم را شعله ور ساخت که آن ها با ماموران به درگیری برخاسته و هتل را به آتش کشیدند. در این درگیری ها شعار "مرگ بر خامنه ای" وسیعا سر داده شد و مردم شجاع و خشمگین به مقابله با نیروهای سرکوب پرداختند. بی دلیل نیست که وزیر اطلاعات رژیم اجبارا اعتراف نمود که: "طبق اطلاعات ناجا در دو ماه اول سال، تجمعات صنفی 55 درصد افزایش داشته است، بنابراین امکان تبدیل این تجمعات به اعتراضات سیاسی و چالش های امنیتی وجود دارد". همین جمله خود بیان فشرده ای از هراس جمهوری اسلامی از موقعیتی ست که در جامعه تحت سلطه ما وجود دارد. واقعیت این است که در بستر بیکاری روز افزون و فقر و فلاکت منتج از آن و بدتر عدم پرداخت دستمزد کارگران و تعویق حقوق آن ها آن هم برای چند ماه آن چنان وضعی در جامعه شکل گرفته که فشار ها از آستانه تحمل زحمتکشان گذر نموده  و شرایط جامعه شدیدا ملتهب شده و آماده "چالش های امنیتی" می باشد تا آن جا که کوچک ترین بهانه ای به سرریز خشم و نفرت مردم منجر می شود و جالب این است که توده های تحت ستم در جریان مقابله با نیروی سرکوب ، اتحاد قابل توجهی از خود نشان می دهند.

 

با رسیدن کارد به استخوان کارگران - که حتی این نکته را در پارچه نوشته هائی که در جریان اعتراضات خود همراه می آورند هم به نمایش گذاشته اند - هر لحظه امکان بروز شورش های خود انگیخته وجود خواهد داشت. شورش هائی که گر چه منبع بیکرانی از تجربه برای زحمتکشان به جا گذاشته و در مسیر تاریخ به جلو عملاً مبارزه را به نفع کارگران و زحمتکشان قدمی به پیش خواهند برد ، اما پیروزی قطعی آن ها منوط به وجود یک رهبری انقلابی می باشد. فقدان یک رهبری انقلابی و نیروی متشکل و مسلح به تئوری انقلابی در صحنه که قادر به مقابله رو در رو با رژیم بوده و مبارزات توده ها را رهبری نماید ، نقطه ضعفی است که مردم تحت ستم ما با آن مواجهند. این واقعیت وظیفه اصلی نیروهای آگاه و پیشرو جامعه و همه کمونیست هائی که قلبشان با قلب کارگران و زحمتکشان می تپد را تعیین می کند.

 

این جای خالی چگونه باید پر شود؟  امروز چه وظیفه ای بر دوش جوانان مبارز و آگاه در ایران قرار دارد و کمونیست های مبارزی که در خارج از کشور سکنی دارند با انجام چه فعالیت هائی می توانند در شکل گیری و یا تسریع در به وجود آمدن یک رهبری انقلابی در متن جامعه ایران سهم خود را ایفاء نمایند؟  مسأله برای ما به چنین شکلی مطرح است که آن را همه واقعیت های عینی در جامعه کاملاً تأئید می کند. اما همان طور که می دانیم هنوز تفکراتی وجود دارند که همانند حزب توده در گذشته دلیل استمرار وضع ظالمانه کنونی را به شرایط عینی جامعه نسبت داده و از این رو برای روشنفکران مبارز در جامعه نقش انقلابی قائل نیستند. بر این اساس لازم است اندکی بیشتر روی واقعیات عینی جامعه تأکید کرده و وظایف خود را با توجه به شرایطی که در آن قرار داریم هر چه دقیق تر ترسیم نمائیم.

 

روند مبارزات دلاورانه خودبخودی بی وقفه ای که برغم سرکوب سیستماتیک نظام حاکم هر روز در گوشه و کنار جامعه در قالب اعتصابات و اعتراضات کارگری، شورش های توده ای، مبارزات دانشجویان و زنان و خلق های تحت ستم بوقوع می پیوندند، پیش از هر چیز گویای این واقعیت است که نه سرکوب عریان رژیم جمهوری اسلامی و نه سیاست های فریبکارانه آن نظیر "پروژه اصلاحات"، "بهبود تدریجی" و غیره که همگی برای امیدوار کردن مردم به ایجاد اصلاح و تغییر در نظام دیکتاتوری حاکم با حفظ آن به طور سیستماتیک و دائمی توسط اندیشکده های نظام و لشکری از قلم به مزدان آن صورت می گیرند، قادر به از بین بردن خواست سرنگونی جمهوری اسلامی و نفی ضرورت ایجاد یک دگرگونی عمیق انقلابی در نظام حاکم، در میان وسیع ترین توده های کارگر و زحمتکش و بی چیز جامعه نشده است.

 

همه واقعیات عینی موجود جامعه، از بحران و فقر بی سابقه و فزاینده و افزایش چشمگیر شکاف طبقاتی گرفته تا سرکوب وحشتناک و سیستماتیکی که جمهوری اسلامی با پر کردن سیاهچال های کشور از مخالفین و برپا کردن چوبه های دار و اعدام علنی علیه توده های معترض در هر گوشه ای از کشور به راه انداخته نشان کوچکی از این حقیقت است که برغم برخی تئوری پردازی های تسلیم طلبانه رایج، در جامعه تحت سلطه ما شرایط عینی برای انقلاب نه تنها تضعیف نشده بلکه عمق و توان بیشتری یافته است. اصولا شدت فزاینده بحران گریبان گیر سیستم و عمق یابی روزمره تضادهای طبقاتی عمیق در جامعه، خود بهترین گواه چنین حقیقتی ست.  آن چه در چنین شرایطی به طور برجسته خودنمایی می کند، مساله ضعف عامل ذهنی یعنی عدم حضور نیروی متشکل و آگاه، و بطور مشخص سازمان پیشاهنگ مسلح به تئوری انقلابی در جامعه ماست و اتفاقا تمام تلاش های مادی و معنوی دشمن نیز برای سد کردن ظهور و رشد چنین عاملی به کار گرفته شده است. در شرایطی که هر روز بر بستر شرایط مادی وخیم موجود نطفه های جدیدی از نیروهای انقلابی زاده می شوند،  کوشش جمهوری اسلامی و تمام جناح هایش در طول 36 سال اخیر آن بوده که با سرکوب عریان و سیستماتیک و بدون وقفه، از یک سو به در هم کوبیدن نیروهای آگاه و پیشرو جامعه و نابود ساختن فیزیکی آن ها بپردازد و از سوی دیگر با تعرض سیاسی - ایدئولوژیک به مواضع انقلابی، با کوشش در از بین بردن ارزش های مبارزاتی و کمونیست ستیزی و تبلیغ افسانه اصلاحات به جای انقلاب، امر شکل گیری و رشد عوامل ذهنی یعنی نیروهای انقلابی را تضعیف ساخته و به عقب بیاندازد.

 

اهمیت درک این واقعیت هنگامی بیشتر می شود که ما می بینیم در صحنه سیاسی کشور ما امپریالیست ها و سرمایه داران وابسته حاکم علاوه بر اعمال یک سرکوب وحشیانه و عریان جنبش های اجتماعی، با تمام قدرت در تلاش برای نفوذ در این جنبش ها و فاسد کردن و اضمحلال آن ها می باشند. در این رابطه است که ارکستر سازمان یافته ای متشکل از فعالین اندیشکده های فکری گوناگون به همراه سیلی از قلم زنان با جیره و مواجب و بدون آن و در کنارشان تعداد زیادی از اپورتونیست ها و دوستان نادان خلق به طور روزمره در حال نواختن و اشاعه و پخش ایده های باطل ضد انقلابی و سازشکارانه در سطح جامعه می باشند.

 

بر اساس واقعیات فوق و با در نظر گرفتن موقعیت کنونی تشکیلات چریکهای فدائی خلق، واضح است که ما می توانیم ضمن مقابله با ایده ها و تبلیغات زهر آگین دشمن به سهم خود نقش انقلابی ثمر بخشی در پر کردن خلائی ایفا کنیم که امروز به مثابه معضل بزرگ در جامعه ایران، فاصله ظاهراً بزرگی را بین ضرورت یک انقلاب ظفرنمون و خود این انقلاب به وجود آورده است. ما می توانیم سهم خود را در تسریع روندی ایفاء کنیم که بر اساس عوامل پایه ای غیر قابل انکار و مجموعه کنش های اجتماعی و سیاسی در ابعاد مختلف در جامعه، به طور اجتناب ناپذیر به شکل گیری رهبری کمونیستی مورد نیاز جامعه مان خواهد انجامید. اگر بخواهیم برخی از وظایف اساسی و تخطی ناپذیری که شرایط کنونی در بستر مبارزه برای سرنگونی تمامیت جمهوری اسلامی بر عهده تک تک ما و به طور کلی تشکیلات ما گذاشته است را هر چه مشخص تر بیان کنیم، رئوس آن به شرح زیر می باشد:

دفاع از آرمان ها و ارزش های کمونیستی "چریکهای فدایی خلق ایران" به مثابه رزمندگان پیگیر امر طبقه کارگر چه از طریق هر چه شفاف تر کردن تاریخ مبارزاتی آن و چه از طریق دفاع از نظرگاه های انقلابی بنیانگذاران سازمان خود و مقابله با تحریف آن نظرات، حفظ پرچم انقلاب، دفاع پیگیرانه از مارکسیسم، افشای ماهیت گندیده امپریالیسم و مبارزه با تزهایی که در صدد پوشاندن چهره سیاه امپریالیسم می باشند؛ دفاع از سوسیالیزم و سنن و ارزش های مبارزاتی، ترویج و تبلیغ ضرورت سرنگونی نظام و رژیم حاکم به عنوان تنها راه نجات توده ها از طریق یک انقلاب توده ای و مسلحانه، تاکید بر ضرورت اعمال قهر انقلابی برای رسیدن به آزادی و برابری و زدودن توهمات پوچ  موسوم به "اصلاحات به جای انقلاب" و رساندن صدای چریکهای فدائی خلق به طبقه کارگر و توده های زحمتکش و انقلابی و تلاش جهت ایجاد ارتباط هر چه وسیعتر با توده ها و ... برخی از رئوس وظایف ما در شرایط کنونی است...

 

با توجه به این تصویرکلی اکنون می توان بر اهمیت برخی از  وظایف مشخص مبارزاتی در شرایط فعلی در عرصه های گوناگونی که مبارزه مردم ما علیه دشمنان شان در آن ها متجلی می گردد تاکید کرد و با دید روشن سیاسی نسبت به این جنبش های اجتماعی حرکت کرد و مبارزات توده ها را تقویت نمود.

 

طبقه کارگر و جنبش کارگری:

بدون شک یکی از فعال ترین و زنده ترین عرصه های مبارزه ضد رژیمی در داخل کشور مربوط به جنبش کارگری و حضور پر رنگ مبارزات کارگران علیه سرمایه داران و رژیم مدافع منافع آنان می باشد که اتفاقا صدای آن ها از همه کمتر به گوش افکار عمومی می رسد. تجلی این واقعیت از یک سو در رشد روز افزون اعتصابات و اعتراضات کارگری و از سوی دیگر در سرکوب وحشیانه اعتراضات به حق کارگران و پیگرد و شکنجه و زندانی کردن و ترور کارگران آگاه هویداست. در نتیجه حمایت از تمامی خواست ها و مطالبات عادلانه طبقه کارگر و دفاع از مبارزات آن ها وظیفه مهم مبارزاتی ما در شرایط فعلی ست.

 

با توجه به ابعاد وسیعی که اعتراضات کارگری در ایران پیدا نموده و با توجه به پتانسیل غیر قابل انکاری که مبارزات طبقه کارگر در تغییر اوضاع نکبت بار کنونی دارد ، فعالیت نیروهای امپریالیستی برای نفوذ در این جنبش  نیز نه تنها فزونی یافته ، بلکه اشکال و روش های گوناگون و پیچیده تری هم پیدا کرده است که "شخصیت سازی" و "رهبر درست کردن" برای کارگران عاصی و به جان آمده یکی از تجلیات آن ها می باشد.

 

در واقع در سال های اخیر چهره سازی در میان کارگران و تحمیل مهره هایی که به نام کارگر عملا برای تثبیت نظام کارگر ستیز حاکم ، تلاش می کنند به یک شیوه موذیانه مرسوم در میان سرمایه داران حاکم تبدیل شده است. طبقه حاکم در حالی که جلوی انعکاس صدای رهبران واقعی و گمنام کارگران را که از درون مبارزات خود آنان زاده می شوند را می گیرد و یا آن ها را زیر شکنجه می کشد و ترور می کند، با توسل به روش های موذیانه، "رهبران" و "چهره" های مورد دلخواه خود را می پرورد، آن ها را به جلوی صحنه رانده و شرایط تبلیغ برای آن ها را فراهم می سازد. از این رو نیرو های انقلابی و چپ باید هشیار بوده و انرژی خود را در برنامه های چهره سازی ها و شخصیت پردازی هایی صرف نکنند که سناریوی آن از طرف حاکمین تهیه شده است.  وظیفه نیروهای چپ و انقلابی اساسا دفاع از خواست ها و مطالبات طبقه کارگر و کلا جنبش کارگری و یافتن راه اصلی برای از بین بردن موانع سازمان یابی این طبقه در شرایط دیکتاتوری حاکم می باشد. در شرایطی که شاهدیم عکس فلان کارگر زندانی به عنوان نماینده ای از کارگران بالا برده می شود ما باید خواهان آزادی همه کارگران زندانی شده و در کنار آن به افشای تلاش امپریالیست ها در نفوذ در جنبش کارگری و روشن نمودن راه ها و روش های این امر بپردازیم.  سیاست ضد مردمی دیگری که طبقه حاکم در شرایط بحران های لاعلاج نظام برای منحرف کردن افکار عمومی از مسایل واقعی و مسببان این اوضاع نکبت بار بیش از پیش به آن دست می زند، تلاش برای ترویج و تبلیغ گرایشات نژاد پرستانه و راسیستی در جامعه می باشد که افغان ستیزی یکی از کثیف ترین جلوه های آن است. جمهوری اسلامی می کوشد که دلایل فقر و بیکاری و استثمار شدید کارگران توسط سرمایه داران زالو صفت و کارفرماها را به وجود "کارگر ارزان" افغانی نسبت دهد و به این وسیله در میان صفوف مبارزاتی کارگران تفرقه ایجاد کند. اما این دروغ بزرگی ست که تمام واقعیات علیه آن گواهی می دهند. دلایل فقر و بیکاری و سرکوب حقوق کارگران ایران نه وجود کارگران زحمتکش افغان در ایران بلکه مناسبات پوسیده و ضد خلقی موجود است. واقعیتی که کارگران آگاه و نیروهای مبارز باید آن را در نظر بگیرند.

 

به طور کلی، باید به یاد داشته باشیم که وظیفه ما نسبت به جنبش کارگری و طبقه کارگر از تئوری های انقلابی ما ناشی شده و تاریخ مبارزاتی سازمان ما تاریخ مبارزه برای تحقق آرمان های طبقه کارگر بوده است. مبارزات چریکهای فدایی خلق از نخستین روز حیات این سازمان با هدف ایجاد شرایطی آغاز شده تا این طبقه تا به آخر انقلابی را به صحنه کشانده و شرایط اعمال رهبری این طبقه بر انقلاب را آماده و تسهیل کند. این اساس خط ما در مورد جنبش کارگری ست. در چارچوب این دید استراتژیک، دفاع از مبارزات صنفی و سیاسی طبقه کارگر یک وظیفه تخطی ناپذیر است. ما بدان گونه که اپورتونیست ها - البته بدون نتیجه - می خواهند جلوه دهند ، نسبت به مبارزات کارگران بی وظیفه نیستیم. بلکه در حالی که رزم چریکهای فدایی خلق ایران را رزم طبقه کارگر ایران می دانیم، ضمن دفاع از مبارزات طبقه کارگر به مقابله با نظرات انحرافی ای می پردازیم که در اشکال مختلف می کوشند راه رهایی طبقه کارگر را در چهارچوب حفظ نظام موجود جلوه داده و این طبقه را به جای مبارزه قاطعانه جهت سرنگونی نظام و رژیم حافظش صرفا به مبارزات و اعتراضات صنفی مشغول سازند و به این ترتیب نه تنها مبارزه سیاسی را به حاشیه می رانند ، حداکثر انرژی کارگران را در مسیر حزب سازی با روش های سترون مسالمت آمیز گذشته و کار سیاسی آرام به هرز ببرند.

 

جنبش زنان:

تداوم حاکمیت رژیم وابسته جمهوری اسلامی که خود را با مذهب و با لفافه ها های ارتجاعی و اسلامی تزئین کرده، به نحو شدیدی متقارن با سرکوب سیستماتیک و وحشیانه نیمی از آحاد جامعه یعنی زنان بوده است. امری که به طور اجتناب ناپذیر زنان و بویژه زنان کارگر که تحت ستم مضاعف قرار دارند را در مقیاس توده ای برای کسب حقوق عادلانه خود و نابودی عامل استثمار و سرکوب شان به مبارزه ای فعالانه تر کشانده است. این واقعیت باعث شده که بویژه در سال های اخیر انرژی متراکم زنان تحت ستم ایران هر چه بیشتر به میدان مبارزه با رژیم جمهوری اسلامی سرازیر شده و همان طور که دیدیم در جریان جنبش سال 88 زنان در همه جا در صفوف اول مبارزه با مزدوران جمهوری اسلامی قرار داشتند. رشد پتانسیل اعتراضی جنبش زنان که از دید دشمن پنهان نمانده ، در سال های اخیر باعث آن شده که هم امپریالیست ها و هم طبقه حاکم با بکار گیری انواع تشبثات و برنامه ریزی ها بکوشند تا خطوط ارتجاعی خود را از طریق عوامل مختلف وارد صفوف مبارزات زنان کنند و با به جلو راندن و فضا دادن به زنان طبقه حاکم و ایادی شان اولا مطالبات اقتصادی - اجتماعی عمیق زنان زحمتکش و کارگر را تحت الشعاع تحرکات بالایی ها قرار دهند و ثانیا با فضا دادن محدود به پروژه هایی نظیر "کمپین یک میلیون امضاء" و اخیرا هم "آزادی های یواشکی" و  رواج انواع و اقسام تزهای ارتجاعی فمینیستی ... انرژی جنبش اعتراضی زنان را در مسیرهای عقیم و رفرمیستی جاری کنند.

 

در این زمینه نیز وظایف ما تلاش برای رساندن و پژواک صدای وسیع ترین و محروم ترین اقشار زنان جامعه یعنی زنان کارگر و زحمتکش و دفاع از حقوق آنان از یک سو و در همان حال مبارزه و افشای بی امان راه حل های بورژوایی و فمینیستی ای ست که هر روزه توسط محافل قدرت حاکم مستقیم و غیر مستقیم تشویق و ترویج می گردند و در سطح خارج کشور نیز تجلیات آن را در تبلیغ "جنبش برهنگی" میان برخی نیروهای ظاهرا چپ و در واقع در خدمت بورژوازی می بینیم.

 

خلقهای تحت ستم و جنبش های ملی :

یکی دیگر از جنبه های تحول در اوضاع سیاسی جامعه در فاصله بین دو نشست، تداوم و تشدید ستم ملی در جامعه و تعرضی ست که رژیم وابسته به امپریالیسم جمهوری اسلامی به خلق های تحت ستم کُرد و تُرک و عرب و بلوچ سازمان داده است.  این رژیم از یک سو با انکار قهر آمیز حق طبیعی خلق های تحت ستم ایران برای تعیین سرنوشت خویش ، آن ها را شدیدا و وسیعا سرکوب می کند، دسته دسته جوانان کُرد و تُرک و عرب و بلوچ را به بند می کشد و اعدام می کند و از سوی دیگر با کوشش در جهت ایجاد نفاق در بین خلق های تحت ستم به خیال خود می خواهد از وحدت مبارزاتی توده های تحت ستم علیه نظام استثمارگرانه حاکم  جلوگیری کند. کاربرد این سلاح سرکوب گرانه دو لبه ، یکی از سیاست های ارتجاعی سیستماتیک جمهوری اسلامی در این عرصه بوده است که از سوی دیگر به ظهور و تقویت تحرکات گرایشات تنگ نظرانه ناسیونالیستی میدان داده و در برخی موارد به دار و دستجات وابسته ای خوراک رسانده که به دروغ با جا زدن خود به عنوان نماینده فلان و بهمان خلق تحت ستم زیر پرچم دروغین دفاع از حق ملی ، با هزاران ریسمان مرئی و نامرئی به امپریالیست ها  و به نظام امپریالیستی وابسته اند.  رشد جریاناتی نظیر "جندالله" و ... حاصل چنین توازنی و منعکس کننده تلاش دشمنان مردم و مرتجعین به منظور نفوذ در جنبش های ملی و ضد امپریالیستی می باشد. این شرایط بر ضرورت نقش آفرینی و انجام  وظایف کمونیستی در رابطه با جنبش های فوق تاکید می کند.  اما در سال های اخیر ما شاهد رشد گرایش خطرناکی در بین نیروهای ظاهرا چپ بوده ایم که در زیر آتش حملات ایدئولوژیک بورژوازی و امپریالیسم به کمونیست ها و مشاهده تاخت و تاز نیروهای بی پایه و وابسته به امپریالیسمی که با پرچم دروغین ملی در این گوشه و آن گوشه وظیفه دار پیشبرد سیاست های ضد ملی و سرکوبگرانه امپریالیست ها هستند، به قول معروف لُنگ انداخته و با تجدید نظر های آشکار در مارکسیسم ، یا بکلی از شعار حق ملل در تعیین سرنوشت خویش دست شسته و یا آن را نفی و علیه آن تبلیغ هم می کنند.

 

ما با تاکید بر این واقعیت که در شرایط سلطه امپریالیسم و در حالی که رژیم وابسته جمهوری اسلامی، ایران را به زندان خلق های تحت ستم تبدیل کرده ، معتقدیم که حل مساله ملی در شرایط فعلی هر چه شدیدتر از قبل با حل مساله سلطه امپریالیستی و انقلاب گره خورده است. واقعیات مادی جامعه ما مبین آن است که منافع تمامی خلق های تحت ستمی که برای رسیدن به آزادی و کسب حقوق عادلانه خود پیکار می کنند قبل از هر چیز به یک مبارزه متحدانه و انقلابی و زیر رهبری طبقه کارگر برای سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی و دیکتاتوری آن گره خورده و با از بین رفتن این دیکتاتوری و ایجاد یک شرایط آزاد و دمکراتیک است که امکان تحقق حق ملل در تعیین سرنوشت در یک محیط آزاد و دمکراتیک متجلی می گردد. در نتیجه ، ضمن آن که شعار حق تعیین سرنوشت ، تا سرحد جدایی و دفاع از آن را یک شعار انقلابی و کمونیستی می دانیم، برای تحقق آن مبارزه کرده و در این عرصه از یک سو با ستمگری ملی قدرت مرکزی مبارزه کرده و در همان حال گرایشات ناسیونالیستی کور و تنگ نظرانه که از آبشخور ارتجاع و امپریالیسم تغذیه می کنند و کارشان ایجاد نفاق در صفوف متحد خلق های تحت ستم بر علیه امپریالیسم و وابستگانش می باشد را نیز  افشا می کنیم.

 

زندانیان سیاسی:

موضوع زندانیان سیاسی و خانواده های آنان و جنبش اجتماعی ای که حول این مساله در داخل و خارج کشور جریان دارد یکی دیگر از عرصه های مهم مبارزاتی ست که باید به آن توجه کرد.  واقعیت این است که برغم تلاش شبانه روزی رژیم جمهوری اسلامی و حامیان امپریالیستش به منظور پاک کردن حافظه تاریخی توده ها در مورد نسل کشی این رژیم در دهه 60 و خفه کردن صدای زندانیان سیاسی و مهم تر از آن خانواده های قربانیان این رژیم ، مساله زندان و اعدام و شکنجه که با حیات جمهوری اسلامی و دیکتاتوری آن گره خورده، دستاویزی برای فوران اعتراض و خشم جامعه علیه نظام حاکم بوده است.  رشد روزمره اعدام ها در سال های اخیر و بویژه از زمان روی کار آمدن دولت روحانی و تشدید بگیر و ببند کارگران و دانشجویان و فعالین سیاسی و مدنی و اقلیت های مذهبی ، واقعیتی ست که به نوبه خود از تداوم و شدت بحران در نظام حاکم و نیاز حکومت به اعدام و ایجاد رعب و وحشت در میان مردم به خاطر هراس آن از احتمال انفجار توده ها خبر می دهد.

 

یکی از رویدادهای مهم مرتبط با واقعیت فوق در فاصله بین دو نشست تشکیلات، مساله پروژه  "ایران تریبونال" و تلاش محافل امپریالیستی برای بدست گرفتن مساله زندانی سیاسی و حقوق بشر و ایزوله کردن کمونیست ها و مبارزین در این عرصه بود.  گردانندگان پروژه "ایران تریبونال" که متشکل از افراد سرشناس وابسته به محافل دولتی و قدرت های امپریالیستی بودند، با کمک های بی دریغ نیروهایی که در صف خلق قرار داشتند، چند صباحی کوشیدند با پایمال کردن هویت زندانیان سیاسی و جان باختگان، به قیمت درد و رنج و آه و خشم بحق قربانیان جنایات جمهوری اسلامی از این پروژه به مثابه یک کارت بازی در معادلات خویش استفاده کرده و مساله زندان و زندانیان سیاسی و کل حقوق بشر در ایران را به ارابه سیاست خود در منطقه وصل کنند. بدون شک مقاومت نیروهای آگاه و بویژه مواضع قاطع سازمان ما در افشای این پروژه امپریالیستی سرانجامی جز رسوایی برای سازمان دهندگان و بارکشان آن بر جای نگذارد.  اما این تجربه نشان داد که چگونه حل مساله زندان و شکنجه و اعدام به مساله انقلاب و نابودی قهر آمیز دیکتاتوری حاکم و از آن مهم تر ، محو سلطه امپریالیستی گره خورده است.

 

رفقا!

همان طور که می دانید در این گزارش صرفا به رئوس روندهای جاری و مسائلی که در مقابل سازمان ما قرار دارد اشاره شده است و اصل بر این گذاشته شده که رفقا در نشست آتی که امکان مباحثه رو در رو را فراهم می کند با جدیت به این محور ها پرداخته و آن ها را جهت تسهیل فعالیت های عملی آینده سازمان بسط و گسترش دهند. همه امید ما این است که در بستر برخورد فعالانه رفقا ، کمبودها و نواقص این گزارش با صراحت طرح و راه های غلبه بر مشکلات فعالیت در شرایط کنونی با روشنی تعیین شوند.

 

با ایمان به پیروزی راهمان