به نقل از : پیام فدایی ، ارگان چریکهای فدایی خلق ایران

شماره 192 ، خرداد ماه 1394

 

راضیه اختری

 

خاطره ای از اتاق های دربسته زندان جمهوری اسلامی در دهه 60

 

در باره شرایط زندان های جمهوری اسلامی در دهه 60 زیاد نوشته شده است. خیلی از زندانیان جان بدر برده از این زندان ها ، در این باره مشاهدات خود را گفته و نوشته اند. شاید به همین دلیل هم اغراق نباشد اگر بگویم که امروز دیگر کسانی هم که این سیاه چال ها را از نزدیک ندیده اند تا حدی در جریان شرایط حاکم بر آن ها قرار دارند و می دانند که جمهوری اسلامی چه شرایط دهشتناک و غیر انسانی ای بر زندانیان حاکم کرده بود و چه فشاری به زندانیان چه زن و چه مرد اعمال می شد.  در زندان های استان های جنوبی کشور یکی از این فشار ها قرار دادن زندانیان سر موضع در اتاق های دربسته بود. در بیشتر موارد زندانیانی که در این اتاق های در بسته قرار داشتند حتی از اندک وسایل معمولی که در اختیار بند عمومی و سایر زندانیان قرار داشت هم محروم بودند. برای آن که بهتر شرایط دردناک این اتاق ها درک شود باید در نظر گرفت که دمای هوا در استان های جنوبی کشور گاه غیر قابل تحمل می باشد. این واقعیت را هر کس که در تابستان به خصوص مرداد ماه به استان های جنوبی کشور مانند هرمزگان ، بوشهر و یا خوزستان مسافرت کرده باشد کاملا می تواند احساس نماید. مرداد ماه که ما آن را برج اسد هم می نامیم از گرم ترین ماه های تابستان می باشد. به خصوص در اواسط این ماه که به "قلب الاسد" هم معروف است هوا خیلی گرم و داغ می شود. در این روزها سقف آسمان کوتاه و رطوبت موجود در این ایام  که به "شرجی" معروف است  به 70 ، 80 در صد می رسد. در این روزها خورشید آن چنان ظالمانه می تابد که تو گویی می رود تا زمین را در آتش خود بسوزاند.  البته هم چون همه پدیده های که وجوه گوناگونی دارند این آفتاب هم که در این روز ها هم چون دشمن درجه یک تو، خود را نشان می دهد در عمل در خدمت بار آوردن بخشی از غذای تو و همه مردم جنوب هم قرار دارد.  در همین روزهاست که میوه درخت نخل که از محصولات مناطق گرمسیری است در پروسه شش ماهه ای که از اوائل بهار شروع می شود با از سر گذراندن تابستان و در نهایت چند روزی از مهر ماه به خرما تبدیل می شود و لبخند را بر لبان نخل کاران زحمتکشی می آورد که بسیاری شان از این راه معاش محقر خود و خانواده های شان را می گذرانند.

 

داشتم از اتاق های دربسته صحبت می کردم که در گرمای طافت فرسای جنوب زندگی در آن ها خود نوعی شکنجه بود. به همین دلیل هم زندانیان سر موضع را در آن جا نگهداری می کردند. این زندانیان درست به دلیل تقابل شان با زندان بانان و تواب ها که خود بخشی از همین زندان بانان و بخشی از ماشین سرکوب حکومت به حساب می آمدند همواره تلاش شان در این بود که تا جائی که می شود از فروشگاه زندان که هر وقت دلشان می خواست با هزار جور منت لیست اجناس اش را به ما می دادند، خرید نکنند.  ما فقط زمانی که خیلی مجبور می شدیم و نیاز مبرم به چیزی داشتیم از فروشگاه زندان خرید می کردیم.

 

در این زندان رسم این بود که کولر های گازی را در صبح ها همراه با برخاستن کسانی که برای نماز بلند می شدند ، خاموش و در ساعت های 11 ، 12 بنا به تشخیص و خواست  توابین روشن می کردند.  بعد از خاموش کردن کولر ها ، هوا تا یکی دو ساعت قابل تحمل بود اما زمانی که خورشید بالا می آمد ، دیگر گرما غیر قابل تحمل می شد.  هر کس با هر وسیله ای که در اختیار داشت مانند روزنامه و یا هر وسیله دیگری که دم دستش بود خود را باد می زد.  البته هوائی نبود که باعث شود با این باد زدن ها نسیمی خنک ایجاد شود.  اگر دقیق بخواهم بگویم در واقع ما گرما و نم و رطوبت را جابجا می کردیم.  هوا آن قدر طاقت فرسا بود که حتی زندانیان اهل محل که از کودکی در همین آب و هوا بزرگ شده بودند هم طاقت شان طاق شده بود.  فشار به حدی بود که برخی از زندانیان با تحمل رنج و ناراحتی صبر می کردند تا خوب عرق ریخته و کاملا خیس از عرق شوند و بعد شروع به باد زدن خود می کردند تا با جابجا نمودن هوای دم کرده احساس کنند بادی می وزد و کمی احساس آرامش کنند.

 

در این اتاق ها کولرها در زیر سقف نصب شده بودند و کولر اتاق ما در گوشه سمت چپ  قرار داشت. رفقایی که قبلا در این اتاق بودند از آن جا که در اتاق همیشه بسته بود فرصت یافته و موفق شده بودند سوراخی در قسمت زیرین کولر ایجاد نمایند. حال به چه وسیله دقیق نمی دانم اما همه رفقا را عقیده بر این بود که با قاشق یا وسیله ای نظیر آن، این کار انجام شده بود. چون در اتاق های در بسته وسایل نوک تیز و از این نوع در اختیار زندانی قرار نمی دادند.

 

این سوراخ کوچک با این که در واقع چیزی نبود اما برای ما زندانیانی که در آن اتاق های دربسته اجبارا نگهداری می شدیم روزنه ای بود به فضای آزاد و مهم تر جلوه ای از عدم تمکین و مقاومت نسبت به مقررات سیاه چال جمهوری اسلامی که به زور سرنیزه در آن قرار داشتیم.  چون در واقع همه زندانیان این اتاق مبارزینی بودند که در جریان یورش ددمنشانه این رژیم به مردم آزاده و سازمان های سیاسی در دهه 60 دستگیر شده بودند.

 

از این سوراخ می توانستیم فضای بیرون را تا حد خیلی محدودی ببینیم.  فضایی که از طریق این سوراخ کوچک در نقطه دید ما قرار می گرفت محوطه ای بودکه از بند فاصله داشت و چیزهایی مثل کارتن و یا سبد های بزرگ خرید در آن جا نگهداری می شد. وسائلی که گر چه به سختی اما کاملا قابل دیدن بود.

 

در یکی از روزهای مرداد ماه سال 62 با تعدادی از رفقای دیگر در اتاق گرم و نمور در بسته بند نشسته و از گرما کلافه شده بودیم. حدودا ساعت 11 قبل از ظهر بود و هنوز کولرها را روشن نکرده بودند. آن روز من بلند شدم تا  از روزنه مخفی ای که قبلا در باره اش گفته بودم - همان سوراخی که تنها راه نگاه ما با جهان خارج از اتاق در بسته بود - به محوطه زندان نگاهی بیندازم. بین ما زندانیان آن اتاق رسم بود که هر رفیقی که از سوراخ به بیرون نگاه می کرد هر چه را که می دید به بقیه بگوید. اسم این کار را هم بین خودمان گذاشته بودیم گزارش دادن یعنی گزارش دهی به بقیه.  در آن روز که من داشتم از سوراخ بیرون را نگاه می کردم سبدی را که مثل بقیه سبد های خرید ولی به رنگ قرمز بود دیدم که در داخلش شیشه هایی که در زیر تابش نور خورشید سبز روشن به نظر می رسید ، قرار داشت. با دیدن این شیشه ها برگشتم و به رفقا گزارش دادم . گزارشی تقریبا این چنین: "تعدادی شیشه می ببنم. نمیدانم اما به نظرم شیشه های عرق است و چون سبزرنگ است فکر کنم عرق نعناع باشد".

 

از آن جا که عرق نعناع برای یک سری از درد های زندانیان آن اتاق تاثیر درمانی با ارزشی داشت بقیه رفقا با تعجب گفتند بیشتر دقت کن ببین واقعا عرق نعناع است!  آخر یکی از دردهای همیشگی زندان زنان ، دل دردهای زمان عادت ماهانه بود که در شرائط عصبی زندان چند برابر می شد. درد دیگری که آن هم علاوه بر فقر غذایی ریشه عصبی داشت و خیلی رایج بود، ناراحتی های معده بود. هم چنین سردرد های عصبی و بیخوابی هایی که شب های طولانی زندان را دو چندان می نمود هم باید به این لیست اضافه کرد. با توجه به این مشکلات به باور بیشتر زندانیان آن زمان "عرق نعناع" درمان خیلی از این درد ها بود.

 

من برای این که با تسلط بیشتری از آن سوراخ محوطه زندان  را ببینم سه چهار تا پتو را تا زده و زیر پایم گذاشته بودم.  در چنین اوضاعی یک باره در اتاق باز شد و تواب خطرناک و تیر خلاص زن بند وارد شد. همیشه از این نوع حرکت ها اتفاق می افتاد که یک باره در را باز می کردند و سرزده و ناگهانی وارد می شدند. اما خوشبختانه نتوانست متوجه شود که من دارم چکار می کنم. اما به جنب و جوش سریع و حالت های ما مشکوک شد. با همان حالت شک گفت آمدم بگویم  می خواهیم لیست خرید آماده کنیم آیا بین شما کسی از فروشگاه چیزی می خواهد. همان طور که گفتم ما تلاشمان این بود که از فروشگاه چیزی نخریم و این تواب هم با علم به این مسئله و در حالی که لیست اجناس فروشگاه را به ما نداده بود می خواست بداند ما چی می خواهیم بخریم.

 

در این زمان یکی از رفقا برای این که مطمئن شود که آیا من درست دیده ام یا نه. گفت من عرق نعنا سفارش می دهم!  

 

معمولا فروشگاه قبل از خرید لیست موجودی اش را می فرستاد و بر اساس آن زندانیان سفارش می دادند آن روز به ما لیستی داده نشد بود که ما بدانیم فروشگاه ، عرق نعنا آورده است اما با این حال ما عرق نعنا سفارش دادیم. و همین امر شک توابین را دو چندان نمود.

 

آن ها می سوختند که ما چگونه متوجه ورود عرق نعناع به فروشگاه زندان شده ایم و در آن شرایط سخت این موضوع مایه خنده و تفریح ما می شد. در هر صورت عرق نعناع را از فروشگاه برای ما نخریدند. در حالی که بعدها که در های اتاق باز شد ، شنیدیم که به دنبال فشار و در خواست ها و پیگیری های مداوم زندانیان ، بالاخره مسئولین عقب نشینی نموده و عرق نعنا که جنبه درمانی قابل توجی دارد و برای تسکین خیلی از دردها مناسب می باشد را در لیست اجناس فروشگاه زندان قرار داده بودند.

 

اما قضیه ساده عرق نعناع به همین جا ختم نشد. توابین و دیگر مسئولین زندان که مطمئن بودند از طریق هیچ کدام از بچه های این اتاق نخواهند توانست به این راز پی ببرند ، دو روز بعد از سفارش عرق نعناع از طرف هم اتاقی عزیز ما همه افراد اتاق را به اتاق دیگری برده و شروع کردند به بازرسی همه جای اتاق. سرانجام بعد از دو ساعت تنها روزنه نگاه ما به جهان خارج از اتاق را کشف و مسدود نمودند. در نتیجه ما هم روزنه مان را از دست دادیم و هم به عرق نعناعی که به درستی دیده بودیم نرسیدیم. اما معمای کشف ورود عرق نعناع به زندان توسط ما به مایه ناراحتی و آزار خاطر توابین و مسئولین زندان تبدیل شد و به همین خاطر تا مدتی "عرق نعناع" مرهمی بر دردهای ما بود.  در خاتمه به یاد همه عزیزانی که در آن زمان با من در آن اتاق زندانی بودند باید یاد آوری کنم که زندانبانان جمهوری اسلامی هیچ زمان نتوانستند زندانیانی که در آن زمان برای تنبیه به این اتاق فرستاده شده بودند را وادار به تسلیم کنند.   یادشان همواره گرامی باد.

 

خرداد 1394