به نقل از : پیام فدایی ، ارگان چریکهای فدایی خلق ایران

شماره 191 ، اردیبهشت ماه 1394

 

در افشای افغانی ستیزی خانه کارگر جمهوری اسلامی!

نمایشات دولتی موسوم به "راهپیمایی روز جهانی کارگر در ایران" پس از 8 سال بار دیگر در تهران برگزار گردید. برگزارکننده این مراسم یکی از نهادهای جمهوری اسلامی به نام "خانه کارگر" بود. تجربه 37 سال زندگی مشقت بار کارگران در زیر حاکمیت جمهوری اسلامی به آن ها نشان داده که این نهاد هم چون دیگر نهادهای ضد کارگری در محیط کار مانند "شوراهای اسلامی کار" در حالی که خود را به نام کارگران و مدافع آنان می خوانند اما در عمل در نقش ابزارهای امنیتی سرمایه داران و ارگان های سرکوب دولت، بی وقفه به انجام وظیفه پیگرد و تعقیب فعالین مستقل کارگری و سرکوب و به انحراف بردن مبارزات کارگران مشغول هستند.

امسال چگونگی برگزاری و ماهیت نیروی برگزار کننده مراسم روز کارگر به موقعیتی برای کارگران تحت ستم و آگاه و هم چنین نیروهای صدیق مدافع این طبقه تبدیل شد تا در بستر آن یکبار دیگر ماهیت ضد کارگری جمهوری اسلامی و ترفند هایش علیه کارگران را به وضوح مشاهده کنند.  نخستین نکته در مورد برگزاری این راهپیمایی موید این واقعیت بود که برغم تمامی تبلیغات عوامفریبانه جمهوری اسلامی و دولت "تدبیر و اعتدال" اش در باب "کارگر دوستی" و "حمایت از حقوق کارگران"، باز هم صدها هزار تن از کارگران که اعتمادی به این حکومت ندارند یکپارچه به تحریم نمایشات خیابانی کنترل شده رژیم زیر نام "هفته کارگر" و "راهپیمایی" روز جهانی کارگر پرداختند و مشت محکمی بر دهان این رژیم و نهادهای کارگری دست ساز آن زدند.

بنا به گزارشات منتشره، با وجود تبلیغات وسیع مزدوران گرداننده "خانه کارگر" و شرکا برای ترغیب شرکت بیشتر کارگران در نمایشات دولتی و اعزام 730 اتوبوس برای انتقال علاقمندان از نقاط مختلف تهران و استان های مازندران، قزوین، سمنان، البرز، همدان، قم، نیشابور، اراک  و ... آن ها توانستند تنها جمعیتی حدود 20 هزار نفر را در این مراسم جمع کنند. البته سردمداران جمهوری اسلامی که بطور دائم در هراس از احتمال هرگونه انفجار و شورش توده ای ، شب را به صبح می رسانند، علاوه بر اعمال همه نوع کنترل های اولیه و فرستادن انواع و اقسام مزدوران خود به نام کارگر به این راهپیمایی، هزاران تن از نیروهای انتظامی را نیز به حالت آماده باش درآورده و با سازماندهی و مراقبت دقیق از مسیر راهپیمایی اجازه پیوستن جمعیت به یکدیگر و اجتماع آن ها در یک محل را نیز ندادند.

برغم این واقعیت که مراسم مزبور یک مراسم دولتی بود و امکانات و قدرت دولت جهت هر چه گسترده تر برگزار شدن آن بسیج شده بود اما تعداد محدود شرکت کنندگان نشان می داد که علیرغم تمام امکانات خانه کارگر ، حوزه نفوذ این ارگان کارگری دست ساز سرمایه داران حاکم در میان توده انبوه کارگران ، چقدر محدود است. به واقع هم ، مراسمی که از سوی یک رژیم تا مغز استخوان ضد کارگری برگزار شده و تریبون های آن در اختیار مزدورانی (نظیر محجوب و صادقی) قرار داده شده بود که هر روز دارند به شکل های گوناگون علیه منافع کارگران اقدام می کنند چرا باید با استقبال کارگران مواجه شود!  کارگران ایران در تجربه زندگی خود شاهد بوده اند که سخنرانان مراسم مزبور مهره های رسوایی هستند که در دفاع از سرمایه داران حاکم و نظام استثمارگرانه آن ها ید طولایی داشته و اصولا وظیفه شان تلاش برای سرکوب و منحرف کردن طبقه کارگر و اعتراضات آن بوده و می باشد؛ و این سخنزانان درست به همین دلیل در راس نهادهای ضد کارگری رژیم-ساخته نظیر "خانه کارگر" به کار گمارده شده اند.

با وجود این که راهپیمایی اول ماه مه یک مراسم دولتی بود اما مطابق گزارشات منتشره، نیروهای رژیم از ترس، حتی اجازه "تجمع یکپارچه" جمعیت در پایان راهپیمایی را به آن ها ندادند. علاوه بر این، در آستانه این مراسم یعنی در روزهای منتهی به 11 اردیبهشت، ماموران اطلاعاتی حکومت برای اطمینان بیشتر در مورد هر گونه امکان وقوع حادثه غیر مترقبه ای در جریان نمایشات خیابانی خویش، در یک اقدام پیشگیرانه و سرکوبگرانه برخی از کارگران معترض در چهارچوب نظام را در شهر های مختلف بدون هیچ دلیلی بازداشت و به زندان فرستادند. ماهیت ضد کارگری بالماسکه ای که امسال به تدبیرِ دولت "اعتدال" و "تدبیر" روحانی زیر نام بزرگداشت روز جهانی کارگر در تهران بر پا شد این چنین خود را نشان داد.

در پی بالماسکه یاد شده بلندگوهای تبلیغاتی ارتجاع حاکم و هم چنین رسانه های سرمایه داری بین المللی کوشیدند تا نمایشات حکومتی روز جهانی کارگر را یک حرکت و تظاهرات واقعا مستقل کارگری به دیگران القاء کنند؛ آن را تحقق یکی از خواست های طبقه کارگر جلوه داده  و با چنین عوام فریبی ای چهره ضد کارگری حکومت و دولت کارگر کش روحانی را تزئین کنند. در نتیجه رسانه های داخلی حکومت و حامیان بین المللی شان با اعلام این نمایش به عنوان "نمایش اقتدار در روز جهانی کارگر پس از 8 سال سکوت" (ایلنا)، و یا "نخستین راهپیمایی کارگری پس از 8 سال در ایران" (یورو نیوز) گزارشاتی پخش کردند و بر مبنای آن ها  کوشیدند نمایشات رژیم کارگر ستیز حاکم را مراسم واقعا کارگری که با لطف و کرامت دولت "معتدل" روحانی امکان پذیر شده جا زده و این طور جلوه دهند که گویا کارگران ایران توانسته اند در چهارچوب دیکتاتوری نفس بُر جمهوری اسلامی، روز جهانی خود را واقعا جشن بگیرند.

سوای تدارکات وسیع جمهوری اسلامی و صرف هزینه های فراوان و از جمله ارسال صد ها اتوبوس برای انتقال راهپیمایان به این نمایش خیابانی، آن چه که به طور برجسته در مرکز گزارشات حکومتی راجع به این راهپیمایی انعکاس یافت وجود تصاویری از بَنِر های بزرگ و صد ها پلاکارد کوچک یکسان در دست بخشی از افراد بود که با شعار ضد کارگری و تنفر برانگیز "کارفرما حیا کن، افغانی را رها کن" تزئین گشته بودند. شعاری که به سرمایه داران و کارفرمایان زالو صفت حاکم پیام می دهد و از آن ها می خواهد که "حیا" کرده و از استخدام کارگران افغانی دست بردارند و آن ها را "رها" کنند و فقط کارگر "ایرانی" استخدام کنند!

گزارشات راجع به این راهپیمایی که تقریبا به صورت یک-دست و سفارش داده شده از بالا در رسانه های حکومتی نظیر ایلنا و فارس و ... درج شد، ضمن برجسته کردن شعار فوق، این گونه جلوه داده شده بود که گویا این شعار به راستی شعار طبقه کارگر ایران می باشد. مضافا آن که در برخی شعارهای جهت دار دیگر که در تکمیل این شعار تفرقه افکنانه بین کارگران ایرانی و افغانی در راهپیمایی دیده می شد ، نوشته هایی با مضمون درخواست از سرمایه داران و دولت برای "حمایت از کارگر ایرانی" به چشم می خورد که بیش از پیش مؤید ماهیت فریبکارانه سازمان دهندگان واقعی نمایش خیابانی اول ماه مه در تهران بود.

شکی نیست که سازمان دهندگان راهپیمایی اول ماه مه و گزارش دهندگان آن با پیشبرد چنین خطی در درجه اول کوشیدند تا ضمن معرفی یک سیمای دروغین افغانی ستیز از کارگران ایران، خواست ها و مطالبات واقعی طبقه کارگر که بطور روزمره در سراسر ایران در حرکت های اعتراضی و اعتصابات و شورش های آن ها علیه سرمایه داران و رژیم حاکم فریاد زده می شود را پنهان ساخته و مطالبات کارگران را با خط ارتجاعی دلخواه جمهوری اسلامی یک جنس و هم جهت جلوه دهند.

اما اگر در تلاش برای طراحی و پیشبرد کمپین مسموم ضد کارگری اول ماه مه بر گردانندگان نظام سرمایه داری حاکم و وزارت اطلاعات و مزدوران آنها حَرَجی نیست، تکرار این ایده های باطل توسط  هر فرد و نیروئی زیر نام پر طمطراق اپوزیسیون و تلاش برای پژواک آنان به اسم کارگر یک سیاست رسوا می باشد که باید از سوی هر جریان واقعا مدافع کارگران و چپ افشا گردد.

بدنبال پایان مراسم حکومتی راهپیمایی در تهران و پخش جهت دار گزارشات آن در رسانه های حکومتی، شاهد بودیم که برخی از افراد و نیروهای خارج کشوری نیز که رسالتی جز لُنگ انداختن در برابر هر ادعا و کمپین رسوای رژیم و اتاق های فکری آن را ندارند، بسرعت دست بکار شده و با آب و تاب تمام، همصدا با تبلیغات رژیم از این راهپیمایی به عنوان راهپیمایی "کارگران" ایران نام بردند؛ آن ها از این هم فراتر رفته و شعار های ضد کارگری آن را هم با بی شرمی تمام نشانه "مرگ چپ" و "عدم حضور" آن در جامعه نامیدند و مدعی شدند که عدم حضور چپ و غلبه رفرمیسم بر جنبش کارگری، باعث شده تا در 11 اردیبهشت امسال "کارگر ایرانی با شعار شرم آور کارفرما حیا کن افغانی رو رها کن به میدان آمد" و ...

البته این اولین بار نیست که ما شاهد پژواک نظرات و ایده های مسمومی هستیم که راجع به جنبش کارگری و مبارزات کارگران ایران توسط اتاق های فکری حکومت ساخته و پرداخته شده و توسط دستگاه های تبلیغاتی نظام رواج داده می شوند.  چنین تبلیغاتی اساسا با هدف ایجاد اغتشاش و ناامیدی در صفوف کارگران و نیروهای مدافع آن ها ترویج می گردند؛ اما تکرار و پژواک این ایده های فریبکارانه با هدف چپ ستیزی توسط  برخی افراد و نیروها ، واقعیتی ست که باید مورد توجه همه نیروهای مبارز و انقلابی و مدافعین صدیق کارگران ایران قرار گیرد.   

از آن جا که در خط تعقیب شده از سوی جمهوری اسلامی در اول ماه مه امسال کوشش شده تا نمایش برگزار شده توسط نهادهای ضد کارگری و امنیتی ای نظیر خانه کاگر، به حساب طبقه کارگر ایران گذارده شده و از آن بدتر افغان ستیزی به مثابه یکی از مطالبات و خواست های برجسته کارگران ایران جا زده شود ، لازم است با رجوع به خود واقعیت و مقایسه اجمالی بین خواست های کارگران ایران با آن چه که در شعار نژادپرستانه ضد کارگری راهپیمایی حکومتی در تهران عنوان شده ماهیت تبلیغات عوامفریبانه و کارگر ستیز فوق را روشن ساخت.

مطابق اعترافات مقامات دولت روحانی که درست چند ماه قبل از روز جهانی کارگر صورت گرفته ،  "حسینعلی امیری" یکی از سخن‌گویان وزارت کشور جمهوری اسلامی،  در سخنانی که در تاریخ 26 آبان 1393 در نشریه "مردم سالاری" چاپ شده، اعتراف کرده که "تجمعات برای مطالبه حقوق و مزایا اگر بگویم سالانه حدود 3000 تجمع کارگری از این قبیل در سطح کشور برگزار می‌شود، اغراق نکرده‌ام اما این اجتماعات نباید به امنیت کشور خدشه وارد کند. ما هم نباید راضی شویم که در پوشش این اجتماعات امنیت کشور مخدوش شود."‌

اگر راه دور نرویم و فقط به خود گزارشاتی که در گوشه و کنار رسانه های عمومی فعال در چهارچوب خود نظام در مورد هزاران حرکت کارگری و شعارها و  چگونگی آن ها اتکا کنیم به جرات می توان گفت که در هیچ یک از این حرکات و تجمعات و اعتراضات، شعارها و خواست های فاشیستی و نژادپرستانه و بطور مشخص افغان ستیزی هیچ گاه انعکاس نداشته است. کارگران ایران در جریان صد ها حرکت و اعتراض دست جمعی خود در همه جا بطور روزمره برای دریافت مزد عادلانه، برای پرداخت ماه ها حقوق معوقه، برای تضمین حداقل شرایط ایمنی در محیط کار، برای داشتن تشکل های غیر دولتی و مستقل، برای برخورداری از یک قانون کار عادلانه و تضمین امنیت کاری و ... می جنگند و در این پیکار با کارگران افغان که بدلیل سیاست های استثمارگرانه کارفرمایان در معرض شدیدترین درجه استثمار و تضییق حقوق قرار دارند دارای اشتراک منافع بوده و کارگران ایرانی و افغان در یک صف قرار دارند. کارگران ایران در حرکات خود به طور روزمره به تعرضات بی وقفه سرمایه داران در تمام عرصه های کار و زندگی خود معترضند که در صددند تا با زور سازمان یافته، همان یک لقمه نان بخور و نمیر کارگران و تامین حداقل شرایط انسانی حاکم بر محیط های کار را از آن ها دریغ کرده و از کارگران برده های مطلق بسازند. در جریان همین مبارزات ، کارگران آگاه دیده اند که عدم دریافت مزد تا ماه ها، شرایط فوق ارتجاعی و شدید استثمار در محیط های کار و سرکوب روزمره حقوق و اعتراضات کارگری نه بخاطر وجود کارگران افغان در محیط های کار بلکه ناشی از عمق سودجویی و جنایت پیشگی سرمایه داران و کارفرمایان رذل حاکم و رژیم حامی آن هاست. با توجه به این واقعیت باور و تکرار ایده های دروغینی که رژیم جمهوری اسلامی راجع به نژاد پرست بودن و افغان ستیزی طبقه کارگر ایران  رواج می دهد، جز تبهکاری نامی ندارد.

در چند دهه اخیر به دلیل جنگ ها و تجاوزات امپریالیستی در افغانستان که اتفاقا با نقش آفرینی همین جمهوری اسلامی پیش رفته ، میلیون ها افغانی مجبور به ترک کشورشان شده اند. تعدادی از این ها اجبارا به مثابه کارگر مهاجر در ایران اقامت گزیده اند و در نظام سرمایه داری که حیات انگلی اش با استثمار و تبعیض، جنگ و آوارگی و مهاجرت کارگران گره خورده ، این امر بیسابقه ای نیست. این کارگران در واقع بخشی از طبقه کارگر ایران هستند و هیچ نقشی هم در تباهی هائی که سرمایه داران بر علیه کل طبقه کارگر و خلق های تحت ستم  آفریده اند ، نداشته و ندارند.

بنابراین هیچ انسان شرافتمندی نمی تواند ادعا کند که مصایب هولناکی که بورژوازی ایران چه در زمان رژیم وابسته شاه  و چه در زمان جمهوری اسلامی در طول چند دهه حاکمیت ضد خلقی خود بر سر طبقه کارگر ایران آورده اند ناشی از وجود کارگران محروم افغان بوده است. امروز اگر در حاکمیت جمهوری اسلامی کارگران کارخانه نخ پارسیلون 24 ماه حقوق نمی گیرند، اگر سرمایه داران و دولت حامی آنان چند هزار کارخانه و واحد تولیدی را بدون قبول هیچ گونه مسئولیتی در قبال کارگران این واحدها بسته اند و باز هم می بندند، اگر 90 درصد کارگران شامل قانون کار نیستند و قرارداد های سفید امضا به آنان تحمیل می گردد و ... اگر هر اعتراض آنان توسط حراست کارخانه، و یا توسط نیروهای سرکوب و سربازان گمنام  امام زمان سرکوب می شود و زندان ها مملو از کارگرانی می گردد که برای حقوق خود به پا خاسته اما شلاق خورده و محکوم به حبس می گردند، دلیل این جنایات نه وجود کارگران افغان، بلکه نظام استثمارگرانه حاکم و رژیم ضد کارگری و وابسته به امپریالیسم جمهوری اسلامی ست. بر عکس  تبلیغات ارتجاعی گردانندگان خانه کارگر، این عوامل طبقه حاکم در جنبش کارگری، امروز در هر آن چه که در دوران جمهوری اسلامی در این کشور ساخته شده، از پل ها و کارخانه ها و تاسیسات زیر بنایی و جاده ها گرفته تا خانه ها و هتل ها و مراکز تفریح و عیش و نوش سرمایه داران و ... می توان نقشی از نیروی کار کارگر زحمتکش افغان و خون او را دید که در جریان کار در این پروژه ها و در شرایط عدم وجود کمترین استانداردهای ایمنی بر زمین ریخته شده و پیکر رنجدیده این کارگران بدون فریاد رسی در زیر آوار مدفون شده است. در نتیجه بر عکس شعار های نژادپرستانه خانه کارگری ها باید تاکید کرد کارگران ایران و خانواده های کارگری اتفاقا هم سرنوشت و بزرگترین حامیان کارگران افغان در شرایط ستم و استثمار وحشتناکی هستند که توسط دولت و سیاست های فاشیستی و نژاد پرستانه آن بر آن ها وارد می شود.

با توجه به این واقعیات مادی می توان دید که رفتار و شعارهای نژاد پرستانه و فاشیستی بطور کلی و افغان ستیزی به طور مشخص جایگاهی در مطالبات کارگران آگاه و مبارز ایران نداشته و ندارد. بر عکس، این طبقه حاکم سرمایه داران، کارفرمایان، دولت و  و اعوان و انصارشان هستند به خاطر منافع خود و تحصیل فزاینده سود از یک سو و سرکوب و مهار اعتراضات و مطالبات و جنبش های کارگری به هر گونه ابزار ارتجاعی و از جمله رواج افغان ستیزی و تلاش برای ایجاد تفرقه در صفوف کارگران دست می یازند و برای آن پول خرج می کنند. در نتیجه بجای تسلیم در مقابل تبلیغات کثیف و ضد کارگری "خانه" کارگر علیه کارگران زحمتکش افغان، این سیاست های کارگر ستیزانه و ارتجاعی جمهوری اسلامی و سرمایه داران زالو صفت حاکم است که باید مورد حمله و افشای مدافعین واقعی کارگران و زحمتکشان قرار گیرد.   

نمایش راهپیمایی خانه کارگر در اول ماه مه در تهران جلوه بارزی از پیشبرد یکی از سیاست های شناخته شده جمهوری اسلامی یعنی تلاش برای کوبیدن طبقه کارگر توسط به اصطلاح خود طبقه کارگر را به نمایش گذارد. برای تمام کارگران آگاه که در تجربه روزمره زندگی و کار خود در جمهوری اسلامی سیاست های ضد کارگری رژیم را می شناسند و به همین خاطر نمایشات آن را تحریم می کنند، روشن است که سیاست فوق در ضد افغان و نژاد پرست نشان دادن طبقه کارگر ایران خطی ست که ساخته جمهوری اسلامی و اتاق های فکرش می باشدکه ما تنها جلوه ای از آن را در اول ماه مه امسال دیدیم.

هر کس که کوچکترین شناختی از تجارب عینی و ماهیت رژیم سرکوبگر جمهوری اسلامی داشته باشد می تواند آشکارا دریابد که سیاست کارگر ستیزی و کوبیدن نیروهای مدافع طبقه کارگر، خطی ست که این رژیم و وابستگان مرئی و نامرئی اش سال هاست علیه چپ ها و کمونیست ها تبلیغ می کنند. سیاستی که جوهر آن کوبیدن چپ به نام خود چپ  و با ظاهر طرفداری از کارگران می باشد.

 

در مقابله با آن هایی که در جریان نمایشات ضد کارگری خانه کارگری های وابسته به حکومت در اول ماه مه به خیال خود فرصتی یافتند تا با تبلیغات مسموم دیکتاتوری حاکم و اتاق های فکرش همساز شوند، در مقابله با نیروهایی که تمام وظیفه "روشنفکری" شان پذیرفتن بی چون و چرای ادعاهای خود رژیم بر علیه کارگران و باور این که افغان ستیزی خواست طبقه کارگر ایران می باشد، باید گفت آیا دشوار است تصور کردن این که رژیم تا مغز استخوان کارگر ستیزی  که خود تظاهرات به اصطلاح اول مه را با اهداف ضد انقلابی و عوامفریبانه برگزار کرده پلاکاردهای چنین بی شرمانه ای را هم از قبل تهیه کرده و به دست مزدوران خانه کارگری خود داده است؟ اگر این نیروها اصولا چشمی برای دیدن و گوشی برای شنیدن داشتند می توانستند غریو فریاد و خشم میلیون ها تن از طبقه کارگر ایران را در جریان صد ها اعتراض و اعتصاب و شورش بزرگ و کوچک کارگری بشنوند و ببینند که بطور روزمره در سراسر کشور در کارخانه ها و واحد های تولیدی منعکس می شود و از هر روزنه ای برای به چالش کشیدن کل دستگاه استثمار سرکوب حاکم استفاده می کند. اتفاقا همین واقعیت است که سرمایه داران و پلیس سیاسی آن ها را وادار می کند تا در هراس از رشد جنبش کارگری و "انقلاب کارگران" و برای "تامین امنیت" نطام بکوشد به وحشیانه ترین روش ها هر گونه عنصر  "چپ" و کمونیست" در جنبش کارگری را  در نطفه خفه کند، کارگران آگاه را به تازیانه ببندد و به زندان و حبس بفرستد و فعالین رادیکال کارگری را در خفا ترور کند و یا وبلاگ نویسان کارگری همچون ستار بهشتی را به جنایت کارانه ترین وجه به قتل برساند.

 

تمامی این تمهیدات اما قادر به نجات جمهوری اسلامی از بحرانی که او را در برگرفته نخواهد بود. بر بستر همین بحران است که ما شاهد تداوم و گسترش مبارزات روزمره کارگران و توده های تحت ستم ایران علیه نظام سرمایه داری حاکم  و دیکتاتوری وحشیانه آن هستیم. این مبارزات و در مرکز آن ها شعله هایی که به طور دائم از هزاران اعتصاب و حرکت اعتراضی و تجمعات کارگران علیه سرمایه داران ونظام دیکتاتوری مدافع آنان سر بر می کشد، "امنیت" نظام آن ها را به خطر انداخته است. امروز احتمال شورش گرسنگان هم چون یک شبح در حال گشت و گذار است و هراس از این شبح ، سردمداران نظام حاکم را به تکاپو های ضد انقلابی بیشتر و پیچیده تری وادار کرده است که نمایشات رسوای اول ماه مه امسال در تهران و تبلیغات ضد کارگری جاری جلوه ای از آن را به نمایش گذاشت.