به نقل از : پیام فدایی ، ارگان چریکهای فدایی خلق ایران

شماره 190 ، فروردین ماه 1394

 

حمید

خاطره ای از بساط کتاب در نازی آباد

 

به دنبال انقلاب سال های 56 و 57 و قیام بهمن ، فضای خاصی بر کشور حاکم شده بود. درست است که قیام شکست خورده بود اما دستاوردهای مبارزات مردم هنوز کاملا به وسیله ارتجاع حاکم نابود نشده بود. یکی از این دستاوردها وجود دکه ها و بساط های سازمان های سیاسی در گوشه و کنار شهر بود. به واقع جدا از جلوی دانشگاه ها، در هر محله ای هم هواداران سازمان های سیاسی ، بساط کتاب و نشریه می گذاشتند و خود این بساط ها مرکز تجمع و گفتگوئی می شد برای جوانان و مردم محل که دور آن جمع می شدند و با هم بحث و گفتگو می کردند.  از آن جا که من در منطقه نازی آباد زندگی می کردم و هوادار سازمان چریکهای فدایی خلق ایران اقلیت بودم ، هر هفته به کمک بقیه بچه های هوادار سازمان در محله مان بساط می گذاشتیم. جریاناتی مانند  پیکار، رزمندگان، راه کارگر  و تعداد دیگری از جریانات سیاسی دیگر که در شرایط بعد از قیام بهمن 57 بوجود آمده بودند هم با ما بساط می گذاشتند.  در واقع جو بسیار خوبی در آن جا حاکم بود؛ چرا که محل این بساط ها به پاتوقی برای نشر افکار انقلابی و مبارزاتی بویژه در بین نسل جوان تبدیل شده بودند. بحث های بسیار بسیار سازنده ای در آن جا انجام می گرفت و مردم با علاقه برای شناختن کمونیست ها و افراد انقلابی به آن جا می آمدند و آگاهی و صمیمیت رفقا را در عمل تجربه می کردند.  بعضی از مردم ضمن گوش دادن به بحث ها ، سئوال میکردند و در حد خودشان در بحث ها شرکت می کردند. و از این بساط های کتاب ، نشریه یا نوار میخریدند و با جریانات سیاسی آشنا می شدند و ارتباط می گرفتند.  بعضی از رهگذر ها می ایستادند  و کنجکاوانه به کتاب ها نگاه میکردند و سئوال می کردند. بسیاری از مردم بعد از تجربه محیطی سالم و مفید، این پاتوق ها را از لحاظ مالی و معنوی پشتیبانی میکردند در مجموع محیطی بسیار آموزنده و سالمی بود و هر جریان سیاسی نسبت به حد حضور خود ، دیدگاه های خودش را تبلیغ می کرد. درست به همین دلیل این بساط ها در سطح هر شهر و محله از همان ابتدا به طور سازمان یافته از طرف مزدوران رژیم مورد حمله قرار می گرفتند. کاملا یادم هست که بعد از مدتی که از برگزاری بساط ما می گذشت ، سر و کلۀ توده ای ها و اکثریتی ها در آن حا پیدا شد که در همان روز از طرف نیروهای شرکت کننده ، کمیته ای تشکیل شد و همه با هم بحث کردند که آیا این جریانات خائن می توانند در کنار نیروهای دیگر بساط کتاب خود را پهن کنند یا نه؟  که تقریبا همه جریانات با قاطعیت مخالف برگزاری بساط کتاب این جریانات خائن در کنار خودشان بودند و سر انجام با اولتیماتوم به این نیروها، توده ای ها و اکثریتی های خائن گورشان را گم کردند.  

 

نا گفته نماند که در این مقطع ، هنوز رژیم یورش سراسری خودش را شروع نکرده بود و صرفا به تهاجمات موضعی می پرداخت.  اما بعد از شروع جنگ با عراق ، رژیم بیشتر و بیشتر در گوشه و کنار هر شهری به تهاجمات خود به این محل ها و به سازمان های سیاسی افزود.  برای مثال یکی از هفته ها که ما بساط کتاب خود را چیده بودیم و من مسئولیت بساط کتاب خودمان را به عهده داشتم ، تقریبا یک ساعت از برگزاری بساط کتاب میگذشت که مجبور شدم برای مدت بسیار کمی آن جا را ترک کنم به همین دلیل هم مسئولیت میز کتاب را به یکی دیگر از رفقا دادم و هنوز چند دقیقه ای از محل بساط کتاب دور نشده بودم که از دور متوجه حمله اراذل و اوباش حزب الهی به همه بساط ها شدم. چماقداران با خشونتی کم نظیر به محل بساط کتاب حمله ور شده تمام کتاب ها و نشریه ها را جمع آوری کرده و تمام آن ها را به آتش  کشیدند و اغلب رفقای ما را بطور بسیار وحشیانه به ضرب چوب و چماق و چاقو و پنجه بکس و خلاصه هر چه دستشان رسیده بود مورد ضرب و شتم قرار داده و شدیدا زخمی و خونی کردند؛ بطوری که از فاصله زیادی که من با آن ها داشتم سر و صورت های خونین رفقایی که در آن جا فعال بودند را می شد دید. خلاصه بعد از این حمله وحشیانه ، بطور پنهانی توانستیم هر کدام از رفقا را به بیمارستان ها و یا نزد دکترهای آشنا ببریم در واقع در آن هفته رژیم جمهوری اسلامی تازه بقدرت رسیده ، اراذل و اوباش خود را از محله های مختلف تهران جمع آوری کرده بود و با چند تا وانت به آن جا آورده بود و این اراذل و اوباش باعث زد و خورد بسیار بسیار شدیدی شدند. بعد از این زد خورد و خونریزی ، حزب الهی ها عده ای را دور خود جمع کرده و به راهپیمایی در همان منطقه پرداختند  و شعارهایی از قبیل مرگ بر کمونیست، مرگ بر فدایی، مرگ بر منافق را سر دادند. این روز در واقع روز آخر بساط کتاب ما در آن محل بود. چرا که با وحشیگری نیروهای جمهوری اسلامی و سوزاندن کتاب ها و زخمی شدن رفقا ، متاسفانه دیگر امکان گذاشتن بساط کتاب و نوار وجود نداشت. و بار دیگر روشن شد که آن هائی که می گفتند رژیم جدید هم چون رژیم سابق ، رژیمی مستبد و دیکتاتور است ، محق بودند.

 

امروز بعد از گذشتن سی و چند سال از آن روز ها ، طبیعا بهتر از دیروز می توان مسائل را مورد بررسی قرار داد  و بهتر ارزیابی کرد.  امروز به باور من تنها جریانی که در مقطع سالهای 57 و 58 موضعی بسیار انقلابی و درست گرفتند و رژیم جمهوری اسلامی را یک رژیم مدافع سرمایه وابسته و دیکتاتوری خواندند ، چریکهای فدایی خلق ایران بودند که سیر رویدادها ، درستی نظرات آن ها را به خوبی به اثبات رسانده است.

 

وافعیت این است که سال های پر التهاب 57 و 58 و 59 ، حاوی رویدادهای بسیار گران بهائی در تاریخ کشورمان می باشد.  به عنوان مثال ، مبارزه برای جلوگیری از بستن دانشگاه ها،  شرکت در میتینگ های سازمان های انقلابی، پخش اعلامیه ، مبارزه بر علیه بستن روزنامه ها ، شعار نویسی روی دیوارهای شهر ، شرکت در مراسم های اول ماه مه و هزاران هزار رویداد کوچک و بزرگ دیگر که بخشی از مبارزات دمکراتیک و آزادیخواهانه مردم ما علیه رژیم آزادی کش جمهوری اسلامی را تشکیل می داد، همه و همه جزئی از خاطرات و حافظه تاریخی نسل مبارز آن سال ها را تشکیل می دهد . به نظر من اگر هر کدام از ما هر چند کوتاه گوشه ای از تجربیات خودمان در آن سال ها را روی کاغذ بیاوریم و کشتار و جنایت جمهوری اسلامی را در تاریخ کشورمان و تجربیات ناشی از مبارزات مردم را بیان و ثبت کنیم هم با تحریفات و دروغ پردازی های جمهوری اسلامی مقابله کرده ایم و هم واقعیات آن زمان را که خود شاهدش بودیم را به نسل جوانی انتقال می دهیم که هم اکنون در صحنه مبارزه با این رژیم فعال است.

به امید این که خاطره بالا در این جهت مورد توجه قرار گیرد.

 

اسفند 1393