به نقل از : پیام فدایی ، ارگان چریکهای فدایی خلق ایران

شماره 190 ، فروردین ماه 1394

 

درس هایی از "تفاهم لوزان"

امضای چهارچوب توافق نامۀ بین قدرت های موسوم به 1 + 5 با جمهوری اسلامی که به "تفاهم نامه لوزان" معروف شده و طوفان تبلیغات عوام فریبانه ای که از هر دو سو در باره اهمیت و نتایج این رویداد براه افتاده، بستری ست که با کنکاش در آن می توان یکبار دیگر به عمق ماهیت ضد مردمی و وابسته رژیم جمهوری اسلامی پی برد.

امضای تفاهم نامه لوزان که ظاهرا قرار است در مذاکرات ماه های آتی به یک چهارچوب قراردادی تبدیل گردد، نقطه عطفی در پرونده هسته ای جمهوری اسلامی ست که نشان می دهد چگونه این رژیم با آغاز یک پروژه هسته ای ضد مردمی در دهه 80 میلادی و پیشبرد پیگیرانۀ آن در چهارچوب خطوطی که امپریالیست ها در مقابل آن قرار داده بودند، برغم همه مخالفت های عمومی، صد ها میلیارد دلار از منابع و پول های متعلق به کارگران و خلقهای تحت ستم ایران را مستقیم و غیر مستقیم ، نهایتا به جیب انحصارات و قدرت های امپریالیستی ریخت و سرانجام نیز باز هم تحت شروط دیکته شدۀ همان قدرت ها به طرز خفت آوری به ختم رسوای برنامه های خویش تا این مقطع تن داد؛ با این تفاوت که در مرحله فعلی از این پرونده شرایطی فراهم شده تا زیر نام "راستی آزمایی" و " ضرورت کنترل بین المللی" بر برنامه های هسته ای جمهوری اسلامی، در یک دوره طولانی، بزرگترین سرمایه داران خونخوار و  استعمارگران جهانی، فرصت دیگری پیدا کنند تا هم چون گذشته ، این بار زیر نام نظارت بر برنامه هسته ای ، هم چنان گلوی مردم ایران را در چنگال های خود بفشارند و آن ها را از کانال جمهوری اسلامی ، هر چه بیشتر غارت نمایند. به این ترتیب نگاهی به چگونگی آغاز و فرجام پروژه هسته ای جمهوری اسلامی (تا این مقطع) پیش از هر چیز نشان دهنده ماهیت رژیمی ست که تا مغز استخوان به امپریالیست ها وابسته بوده و در تمام سیاست های داخلی و خارجی خود منجمله در "پروژۀ هسته ای" در عمل هدفی جز پیشبرد و تحقق منافع بزرگترین سرمایه داران جهانخوار بین المللی و قدرت های امپریالیستی را تعقیب نکرده است.  

با اعلام نتیجۀ مذاکرات لوزان،  مقامات دولت آمریکا از امضای این توافق نامه به عنوان یک رویداد "تاریخی" و یک "توافق خوب" برای آمریکا و متحدینش نام برده اند که گویا با جلوگیری از دستیابی ایران به "سلاح اتمی" (1) به "امنیت و ثبات" منطقه کمک خواهد کرد. این اظهارات محیلانه در مورد به اصطلاح دلسوزی و حمایت آمریکا از برقراری ثبات و امنیت در خاور میانه در شرایطی ست که درست به موازات همین مذاکرات و در کوران همین تبلیغات، امپریالیسم آمریکا با استفاده از گروه دیگری از سگان زنجیری خویش در منطقه یعنی دار و دسته "دولت اسلامی" و حاکمین عربستان، به منظور تامین منافع خود، بدون وقفه در حال کشتار مردم بی گناه و گسترش وحشیانۀ شعله های خانمان سوز جنگ های تبهکارانه بیشتر و ایجاد ناامنی و بحران سازی فزاینده در سوریه و عراق و یمن و در کل منطقه می باشد. 

از سوی دیگر تا آن جا که به ادعاهای مقامات فریبکار جمهوری اسلامی در مورد "پیروزی هسته ای ایران" و توافق "بُرد - بُرد" و "لغو تحریم ها" در مذاکرات لوزان باز می گردد، عمق پوچی و عوام فریبانه بودن این ادعاها آن قدر هویداست که شاید کمتر نیاز به تاکید داشته باشد.  رژیمی که در زمانی که چهارنعل در حال ریختن پول مملکت در تنور پروژه اتمی بود، قطع نامه های سازمان ملل را "کاغذ پاره" می نامید و مدعی می شد که قطار اتمی اش "ترمز" ندارد، به جایی رسید که با خواری و خفت تمام مجبور شد تا در راستای تحقق سیاست های فعلی اربابان جهانی اش در لوزان به یک شکست بزرگ تن داده و ناچار به پذیرش هر آن چه شود که قدرت های جهانی مطابق همان "کاغذ پاره ها" بر وی دیکته کردند. "ترمز" ایجاد شده و ابعاد خفت و خواری در این رابطه در صحنه سیاسی کشور ما در انظار بخش مطلق توده های مردم و در سیل جوک هایی که در شبکه های اجتماعی هنگام مسخره کردن رژیم براه افتاده بسیار آشکار و انکار ناپذیر است. انعکاس این واقعیت را می توان بخشا حتی در میان برخی از نیروهای طبقه حاکم دید که از دستاوردهای مذاکراتی نمایندگان رژیم به عنوان قرارداد "لوزان چای" (اشاره به قرارداد استعماری ترکمنچای در زمان قاجار) نام می برند.  همچنین در کوران عوامفریبی ای که در بوق های تبلیغاتی براه افتاده و در آن بیشرمانه از عناصر و مهره های ضد ملی و ضد خلقی ای چون ظریف به عنوان "مصدق زمان" یاد می شود، بخشی از طبقه حاکم را می بینیم که با احساس خطر از نتایج تغییر احتمالی شرایط برای منافعشان جلوه ای از ماهیت این توافق را به نمایش می گذارند و صراحتا مطرح می کنند که رژیم شان، جمهوی اسلامی در لوزان "اسب زین شده" داد تا در مقابل "افسار پاره" تحویل بگیرد.

از سوی دیگر شدت رسوایی و فریبکاری که جمهوری اسلامی هنگام پذیرش بی چون و چرای شرایط دیکته شده آمریکا و شرکا در مذاکرات لوزان به خرج داده تا جایی آشکار است که محتوای بیانیه صادر شده در مورد توافق مورد بحث از طرف این رژیم (به زبان فارسی) در موارد اساسی تا حد زیادی با متن انگلیسی و فرانسوی منتشر شده از سوی 1+ 5 فرق دارد.

نظری اجمالی به محتوای "تفاهم نامه" مشترکی که بر خلاف نام پرطمطراقش از سوی قدرت های جهانی به طور یک جانبه به جمهوری اسلامی دیکته شده نشان می دهد که بر خلاف فریاد های "پیروزی" جمهوری اسلامی در این مذاکرات، چیزی جز شکست نصیب دیکتاتوری حاکم نشده است. مطابق مفاد توافق لوزان، تعداد سانتریفیوژهای ایران از ۱۹۰۰۰ کنونی به ۶۱۰۴ دستگاه کاهش خواهد یافت و در ۱۰ سال آینده تنها ۵۰۶۰ عدد از این سانتریفیوژها فعال باقی مانده و تا 15 سال آینده نیز هر گونه غنی سازی بالای 67/3 درصد صورت نخواهد گرفت. هم چنین جمهوری اسلامی می پذیرد که ذخایر اورانیوم غنی‌شده خود را از مقدار ۱۰۰۰۰ کیلوگرم کنونی به ۳۰۰ کیلوگرم کاهش دهد. تاسیسات هسته ای و یا آب سنگین در فردو، نطنز و اراک همگی در مسیری که توافق نامه دیکته کرده تغییر ماهیت خواهند داد، قلب برخی از این موسسات نظیر رآکتور آب سنگین اراک بیرون کشیده شده و این تاسیسات زیر نظارت بین المللی در مسیری که آن ها تعیین می کنند به اصطلاح بازسازی خواهند شد.

در مقابل چنین اقداماتی که معنای فوری اش به دور ریختن میلیاردها دلار ثروت های عمومی صرف شده در رابطه با این پروژۀ ضد مردمی طی سالیان گذشته است، تمام روند تغییر خط تولید و مسیر بازسازی این تاسیسات نیز در یک پروسه بازرسی دائم و بسیار شدید در طول حداقل 15 سال آینده زیر نظر همان قدرت های بین المللی قرار خواهد داشت. آن گاه در جریان این روند به شرطی که ناظران نماینده این قدرت ها تایید کنند، ایران در مقابل انجام بدون "تقلب" تعهداتش، به صورت مرحله ای ، برخی تخفیف های تحریمی دریافت خواهد نمود. آن هم در شرایطی که همه می دانند بخش اعظم تحریم های بین المللی ربطی به پروژه هسته ای نداشته و طبیعتا تا قدرت های امپریالیستی راجع به آن ها توافقی صورت ندهند، بجای خود باقی خواهند ماند.

بدون شک می توان با بررسی دقیق تر و بیشتر جزئیاتی که در این تفاهم نامه تصریح شده اند بیشتر به اوج ظالمانه و ضد مردمی بودن توافقات جمهوری اسلامی با 1+ 5 و تبلیغات دروغین این رژیم پی برد اما تا همین جا نیز کافی ست تا بتوان معنای واقعی "نرمش قهرمانانه" رهبر جمهوری اسلامی در مذاکرات اتمی و ادعاهای "پیروزی" مقامات حکومت در مذاکرات لوزان را فهمید.

برخلاف برخی نیروهای سیاسی کوته بین و هنوز متوهم به "استقلال سیاسی" جمهوری دار و شکنجه که با دیدن توافق لوزان به فغان برخاسته و از "خیانت" جمهوری اسلامی به "منافع ملی" دم می زنند، نگاهی به سیر پروژه هسته ای جمهوری اسلامی تا به امروز نشان می دهد که آن چه که در نتیجه تفاهم لوزان حاصل شده نه صرفا یک خیانت از سوی رژیم خیانت پیشه، بلکه مشخصا حرکت یک رژیم وابسته به امپریالیسم در راستای تضمین و تداوم همان منافع و  سیاست هایی ست  که جمهوری اسلامی از زمان آغاز پروژه هسته ای و جنجال بر سر آن با قدرت های جهانی جریان داشته است.

برغم تمام دیدگاه های نادرست و تحلیل های ابلهانه ای که از سوی نیروهای اپوزیسیون با درجات مختلف در مورد ماهیت "ملی" و "مردمی" پروژه هسته ای جمهوری اسلامی ترویج می شوند، واقعیات نشان می دهند که این پروژه کوچکترین سود و منافعی برای کارگران و زحمتکشان ما نداشته و در عوض در طول سال ها صد ها میلیارد دلار از دارایی های مملکت را در تنور خود سوزانده و در واقع به جیب کمپانی های و انحصارات و قدرت های امپریالیستی ای ریخته که مواد و تجهیزات و تکنیک لازم را به صورت مستقیم و غیر مستقیم برای استفاده و پیشرفت در این پروژه ضد خلقی در اختیار جمهوری اسلامی گذارده اند. همه می دانند که امپریالیست ها و از جمله دولت آمریکا در شرایطی بر طبل ضدیت با "اتمی شدن" ایران کوبیده و از "تحریم" و گاها "راه حل نظامی" برای حل آن دم زده اند که هر از چند گاه یکبار کوس رسوایی کمپانی های شان در تامین تجهیزات و تکنیک های لازم برای جمهوری اسلامی در جهت پیشرفت قابلیت های ساختن سلاح اتمی توسط این رژیم به صدا درآمده است. 

برای فهم بهتر رویدادهای امروز ، اگر کمی به عقب تر و به سال های آخر دهه 90 میلادی یعنی زمانی برگردیم که تبلیغات مربوط به "خطر ایران اتمی" به تدریج در تمام بلندگوهای مهم تبلیغاتی سایه گستر می شد، خواهیم دید که درست در همان شرایط امپریالیسم آمریکا در چهارچوب "استراتژی امنیت ملی برای سدۀ آینده" خود در صدد طراحی بزرگترین پروژه های جنگی خویش در سطح بین المللی به منظور توسعه سلطه ضد خلقی خود بر علیه خلق های تحت ستم و رقبای امپریالیست دیگرش بود. مدت کوتاهی بعد پروژه هسته ای جمهوری اسلامی در کنار سایر دستاویزها به یکی از توجیهات دولت بوش پسر برای قرار دادن نام ایران در کنار عراق و کره شمالی و ابداع "محور شرارت" تبدیل شده بود که این دستاویز تا سال ها به سهم خود، نیازهای امپریالیسم آمریکا برای بحران سازی و تشدید بحران در منطقه خاورمیانه را برآورده ساخت و به چند لشکر کشی و جنگ خونین و تجاوز گرانه امپریالیستی ، خوراک داد. در حالی که مقامات غربی بارها در جریان تشدید تضادهای درونی خود راجع به این پروژه اعتراف کردند که جمهوری اسلامی نه دارای هیچ گونه سلاح اتمی ست و نه قابلیت ساخت آن در کوتاه مدت را دارد، اما زیر سایه شوم تبلیغات حول برنامه هسته ای جمهوری اسلامی بود که در طول یکی دو دهه اخیر سیر صادرات سلاح به کشورهای منطقه و تسلیح روزافزون کشورهای همسایه ایران بویژه در خلیج فارس رشدی شتابنده یافت و برای عقد قراردادهای چند ده میلیاردی امپریالیست ها با کشورهای منطقه ، توجیه ساخت. قراردادهایی که برخا به "قراردادهای قرن" معروف شده و نه تنها خاور میانه را هر چه بیشتر از قبل به یک انبار باروت علیه خلق های منطقه تبدیل کردند بلکه منافع بسیار کلانی را نصیب انحصارات نظامی آمریکا و شرکا ساختند که خود در آتش بحران اقتصادی غرق و نیازمند گسترش بازارهای شان بودند.

این پروژه هسته ای رژیم  و "لولو خورخوره اتمی" جمهوری اسلامی بود که در طول سال های اخیر با طرح "خطر" ناشی از یک "ایران اتمی" برای "اسراییل" و سایر کشورهای منطقه، به عنوان یک پارامتر مهم، بخشا  در خدمت امر توجیه لشکرکشی های آمریکا به منطقه خلیج فارس و تشدید حضور نظامی مستقیم ارتش های امپریالیستی قرار گرفت. و بالاخره این تداوم و پیشرفت برنامه های اتمی جمهوری اسلامی و تبلیغات و عربده کشی های مقامات جمهوری اسلامی حول این پروژه بود که با دامن زدن و تشدید مسابقه تسلیحاتی در بین کشورهای منطقه، آمریکا را قادر کرد پروژه "مینی اتمی" کردن سایر کشورهای منطقه که معنایش باز شدن یک بازار پر نعمت و جدید برای انحصارات جنگی بود را در دستور کار قرار دهد.  بنابراین از هر زاویه ای که به پروژه اتمی جمهوری اسلامی بنگریم خواهیم دید که در طول سال ها از بابت پیشرفت این پروژه میلیاردها دلار از سرمایه های مملکت که می توانست در خدمت کاهش فقر و فلاکت وحشتناک مردم ما قرار گیرد، به کیسه سرمایه داران جهانی ریخته شد و در عوض مردم تحت ستم ما مجبور به تحمل بار کمرشکن تحریم هایی شدند که به دلیل این برنامه ها بر ایران تحمیل شد.  بنا به برخی آمار منتشره در نتیجه ماجراجویی های اتمی جمهوری اسلامی و نتایج تحریم ها ، علاوه بر تمامی خسارات جانی و روحی و رنج و درد وارده بر مردم ما که با هیچ معیاری قابل اندازه گیری نیست، حداقل حدود 300 میلیارد دلار به طور مستقیم و غیر مستقیم به اقتصاد ایران ضرر وارد شده است.

مذاکرات و توافق نامه لوزان را باید با توجه به چنین پیشینه ای و با توجه به ماهیت وابسته به امپریالیسم جمهوری اسلامی مورد بررسی قرار داد. در این صورت خواهیم دید که چگونه بندهای اسارتی که پروژه اتمی جمهوری اسلامی با آغاز این پروژه و کانالیزه کردن آن در مسیر مورد دلخواه امپریالیست ها بر دست و پای کارگران و زحمتکشان ما بست، هم اکنون نیز در پرتو نتایج ناشی از توافق لوزان می رود تا هر چه شدید تر در مسیر تامین همان منافع بر حیات و هستی مردم ما محکم تر گردد.

در مورد این نظر انحرافی تمام نیروهای سیاسی ای که تفاهم نامه لوزان را به معنی مختومه شدن پرونده اتمی و به این اعتبار برداشته شدن شمشیر داموکلسِ جنگ از سر ایران جا می زنند،  باید تاکید کرد که اصولا با توجه به ماهیت رابطه امپریالیست ها با جمهوری اسلامی که یک رابطه وابستگی و ارباب نوکری ست، این منافع و درجه کرنش مقامات رژیم نیست که در این مذاکرات مسیر رویدادها را تعیین می کند بلکه این منافع استراتژیک امپریالیست هاست که تعیین کننده چگونگی برخورد آن ها در هر مرحله با جمهوری اسلامی ست. در نتیجه به تمام نیروهایی که با باور کردن تبلیغات و وعده های امپریالیست ها در مورد "ثبات" و "صلح" از این تفاهم نامه "استقبال" کرده اند (2) باید سرنوشت لیبی و رژیم معمر قذافی را یادآوری کرد. رژیم وابسته قذافی در حالی که مدت کوتاهی قبل از سرنگونی اش با "صداقت" تمام تمام بستۀ سلاح های کشتار جمعی خود را به اربابانش تقدیم کرد و حتی بلافاصله قراردادهای بزرگ سرمایه گذاری در نفت و گاز را با آن ها امضا نمود، در جریان نخست خیزش های توده ای متزلزل و سپس با حملات نظامی امپریالیست ها به رقت آورترین وضع ممکنه سرنگون و چهره سیاسی لیبی در جهت منافع و سیاست های آمریکا و شرکاء در منطقه آرایش جدیدی یافت. عراق نمونه دیگری است که به همراه برخورد آمریکا با سرنوشت رژیم سرسپرده صدام حسین نیز یکبار دیگر نشان داد که دوست استراتژیک امپریالیست ها همانا منافع آن هاست و آن ها هیچ گاه سرنوشت خود را با سرنوشت سگان زنجیریشان گره نمی زنند.

تا آن جا که به منافع کارگران و توده های تحت ستم ایران باز میگردد، برخلاف تمامی ادعاها و تبلیغات دولت روحانی و مقامات جمهوری اسلامی راجع به "اهمیت" توافق لوزان بر زندگی آن ها، این توافق حتی اگر به یک قرارداد جامع و کامل نیز فراروید، از آن آبی برای توده های تحت ستم ما گرم نخواهد شد. لغو تحریم ها برغم هر روزنه ای که برای نفس کشیدن بیشتر جمهوری اسلامی فراهم کند، در طولانی مدت منجر به حل و یا حتی تخفیف کمترین مطالبات انسانی توده های زحمتکش نظیر کار، مسکن، نان و آزادی نخواهد شد. فقر و بیکاری و گرسنگی و تورم و سرکوب با تحریم های غرب علیه ایران زاده نشد و با لغو آن ها هم از بین نمی رود؛ بلکه برعکس تا زمانی که این رژیم وابسته چه با وجود تحریم ها و چه بدون آن ها در جهت حفظ نظام استثمارگرانه موجود حرکت کرده و خطوط اقتصادی - سیاسی دیکته شده سرمایه داران جهانی و قدرت های امپریالیستی را در ایران به پیش می برد، اوضاع زیست و حیات کارگران و زحمتکشان ما وخیم تر خواهد شد. تنها راه نجات از بند فلاکت و ظلم و ستم کنونی، حرکت به سوی یک دگرگونی بنیادی، یک انقلاب اجتماعی بر علیه وضع موجود و سرنگونی رژیم سرکوبگر جمهوری اسلامی با تمام دار و دسته های درونیش و تلاش برای ساختن یک جامعه دمکراتیک است. نیروهای مردمی و واقعا آزادیخواه بجای چرتکه انداختن در محاسبات و سیاست های امپریالیست ها و جمهوری اسلامی و دل بستن به یکی از این دو نیروی ارتجاعی باید با توضیح حقایق به توده ها ، آن ها را در راه سازماندهی خود و یک مبارزه طولانی برای امر انقلاب کمک کنند.  

زیر نویس ها :

(1) شایان ذکر است که برغم پیشرفت برنامه های هسته ای ایران حتی خود مقامات آمریکایی اخیرا اعلام کرده بودند که ایران تا ساختن بمب هسته ای فاصله بسیار زیادی دارد.

 (2) از زمره این نیروها می توان به حزب دمکرات کردستان، حزب توده  و حزب کمونیست کارگری - حکمتیست اشاره کرد که اولی "تفاهم لوزان" را با "مصالح و خواست مردم ایران" "هم راستا" دانسته و با نامیدن قدرت های امپریالیستی به اسم "اراده بین المللی" از آن ها می خواهد که در زمینه "دمکراسی" و "حقوق ملیت ها" و "سرکوب آزادی" نیز جمهوری اسلامی را وادار به تغییر سیاست و رفتار خود بنمایند. حزب توده نیز "ضمن استقبال از رویکرد مذاکره جدی، پیگیر و شفاف" بین رژیم جمهوری اسلامی و قدرت های امپریالیستی، برای "تحقق توافق همه جانبه" بدنبال "تحقق منافع ملی" در چنین مذاکراتی ست.  و بالاخره  نیروی دیگر موسوم به "حزب کمونیست کارگری - حکمتیست" نیز که سیاست های پرو امپریالیستی اش برای همگان آشناست در مورد تفاهم لوزان نیز دنباله روی خود از سیاست های امپریالیسم آمریکا در این مورد را نشان داده و در نقش کاسه داغ تر از آش عنوان می کند که "اسناد نشست های رهبری" این حزب، بر این توافق (یعنی توافق لوزان) و ضرورت آن برای دو طرف تاکید کرده و آن را ممکن و عملی"می دانسته و " نه تنها چنین توافقاتی بلکه نفس "عادی سازی رابطه حکومت های آمریکا و جمهوری اسلامی، با مخالفت ما بعنوان یک جریان سرنگونی طلب و میلیتانت و ضد اسلام روبرو نمیشود." (نگاه کنید به توافقات لوزان، پیامدها و سیاست حزب کمونیست کارگری - حکمتیست، میزگرد نشریه کمونیست ماهانه)