به نقل از : پیام فدایی ، ارگان چریکهای فدایی خلق ایران

شماره 189 ، اسفند ماه 1393

 

در زیر پوست شب

نگاهی به رویدادها و تحولات چند هفته اخیر در ایران نشان دهنده تداوم شرایط بحرانی جامعه و تشدید اوضاع اسارت بار و سرکوب و خفقان لاینفکی ست که رژیم جمهوری اسلامی در دوره دولت روحانی در تمام عرصه ها بر حیات و هستی توده های تحت ستم حاکم کرده است.

اکنون روزی نیست که چوبه های دار بر پا شده توسط جمهوری اسلامی در هر کوی و برزن، چند قربانی جدید نگیرد؛ تا جائی که دولت به اصطلاح "امید و اعتدال" روحانی با جنایات خویش در این زمینه دست تمام دولت های ضد خلقی سلف خود را نیز از پشت بسته و به "رکورد دار" اعدام در جمهوری اسلامی در دوره اخير تبدیل شده است. بنا به گزارشات منتشره اعدام های دورۀ روحانی در یک و نیم دهۀ اخیر بی سابقه بوده اند. در طول قریب به 18 ماه بعد از آغاز به کار دولت روحانی ، آمار رسمی از اجرای حداقل 1193 مورد اعدام  تحت حاکمیت دولت وی خبر می دهند. گرچه این آمار تمام حقیقت را بیان نمی کند و صرفا در برگیرنده اعدام هایی ست که جمهوری اسلامی رسما به آن ها اعتراف کرده، اما همین آمار نشان می دهند که در طول 18 ماه عمر ننگین دولت "تدبیر، امید و اعتدال" روحانی و دار و دسته اش در ایران حداقل هر روز 2 نفر به چوبه های دار سپرده شده اند. برای داشتن یک تصویر عینی از شدت جنایت پیشگی و شقاوت دولت روحانی کافی ست این آمار را با تعداد اعدام ها در 18 ماه قبل از روی کار آمدن وی، یعنی در زمان دولت احمدی نژاد مقایسه کنیم، رئیس دولتی که به حق در انظار توده ها یکی از منفورترین مهره های نظام جمهوری اسلامی لقب گرفته بود، آن گاه می بینیم که تعداد اعدام ها در دوره روحانی تقریبا 40 تا 50 درصد از دوره احمدی نژاد جنایتکار بیشتر است. این واقعیت نیز به نوبه خود نشان دهنده اوج فریبکاری و ماهیت ضد خلقی جلادی به نام  روحانی است که برای مردم فریبی و دوام بخشدن به عمر منحوس جمهوری اسلامی خود را به دروغ نمایندۀ "تغییر" و "بهبود" اوضاع مرگبار توده ها در چارچوب جمهوری اسلامی جا می زند.

اما، افزایش غیر قابل انکار شمار اعدام ها تنها یکی از تجلیات موج نوین تعرض گستردۀ سرکوبگرانه ای ست که طبقۀ استثمارگر حاکم از کانال رژیم جمهوری اسلامی به کارگران و توده های تحت ستم سازمان داده است. سیاست ترور و بگیر و ببندهای غیر "قانونی" و غیر رسمی که آخرین مورد آن هنگام بازداشت و کشتن یک جوان اصفهانی بدست مزدوران رژیم در جریان چهارشنبه سوری امسال اتفاق افتاد، جنبۀ دیگری از اصول حاکم بر رفتار دیکتاتوری حاکم برای خفه کردن و از میان بردن هر گونه مخالفتی از سوی مردم ما را عیان می کند. محسن ملکی جوان 26 ساله و معترض اصفهانی هنگامی که در آخرین روزهای سال به درخواست ماموران امنیتی برای معرفی خود به آنان قبل از مراسم چهارشنبه سوری وقعی ننهاد ، توسط مامورین دستگیر و سپس جسد او با خونسردی تمام و بدون هیچ توضیحی به خانواده اش تحویل داده شد. یا در نمونه دیگر، تعدادی از بستگان زندانیان سیاسی و از جمله مادر محسن قشقایی و مادر و همسر پیمان عارفی، بدنبال آخرین ملاقات با عزیزان خود در تصادفات رانندگی ای که بنا به اظهار شاهدین، مشکوک بوده جان باختند و جالب است که مادر محسن قشقایی را به عنوان "مجهول الهویه" به خاک  سپردند. این نمونه ها بیانگر گوشه ای از سیاست های ضد خلقی رژیم جمهوری اسلامی می باشد که برای کنترل و سرکوب جامعه در دوران روحانی به آن ها متوسل شده است. در عین حال، از تشدید قوانین زن ستیزانه جدید در محیط های کار برای نیمی از آحاد جامعه یعنی زنان گرفته تا تشدید پیگرد و سرکوب و به زندان انداختن هر مخالف درونی و بیرونی نظام حاکم، از تشدید خفقان و سانسور در رسانه ها گرفته تا سرکوب فزاینده فعالین کارگری و  ملی و مذهبی همگی اوضاع را به جایی رسانده اند که حتی سازشکارترین و فریبکارترین نیروها و محافل مدعی حقوق بشر به "وخامت وضع حقوق بشر" در دوره روحانی نسبت به اسلافش اعتراف کرده و نسبت به آن اظهار "نگرانی" هم می کنند.

رشد سیاست های سرکوبگرانه جمهوری اسلامی در دوران روحانی و توسل روز افزون این رژیم به اعمال دیکتاتوری خشن و عریان ، پیش از هر چیز منعکس کنندۀ نیاز طبقه حاکم به کاربرد ابزارهایی ست که کنترل جامعه و حفظ موقعیت خود را امکان پذیر سازد.  

یک نظر اجمالی به بحران اقتصادی مرگباری که متاثر از بحران نظام امپریالیستی گریبان نظام سرمایه داری وابسته ایران را گرفته است ، نشان می دهد که در پرتو شرایط وحشیانه ای که سرمایه داران حاکم و رژیم جمهوری اسلامی بر جامعه ما حاکم کرده اند چگونه بار سهمگین ناشی از رشد گرانی و تورم و بیکاری و گرسنگی و فقر کمر اکثریت آحاد جامعه و بویژه طبقات کارگر و زحمتکش را خرد کرده است. انباشت ثروت در یک طرف و فقر و فلاکت در سوئی دیگر امروز به یکی از برجستگی های جامعه ایران تبدیل شده است. از یک سو سرمایه داران زالو صفت حاکم و رژیم خدمتگزارشان به طور روزمره با مکیدن شیره جان کارگران و زحمتکشان بر ابعاد نجومی ثروت های خود می افزایند؛ بر تعداد خانه هایی که صاحبان شان از فراوانی و شدت ثروت حتی برای ساختن توالت های شان از طلا استفاده می کنند اضافه می گردد؛ آقا زاده ها و سرمایه داران ضد خلقی با افتخار در سالگرد "انقلاب اسلامی" و نمایشات منفور "دهه فجر" با اتومبیل های "لوکس" و "آمریکایی" چند میلیاردی خود در صف اول تجمعات مزدوران جمهوری اسلامی در شهرها رژه می روند؛ از سوی دیگر و تحت تاثیر همین شرایط درست در مجاورت همین کاخ های به عرش رسیده، هر لحظه بر تعداد کوخ نشینان و ارتش عظیم فقرا و بی چیزها و غارت شدگان اضافه می گردد؛ بیکاری و گرسنگی و کارتن خوابی و فحشاء و فروش و معاملۀ کودکان معصوم بالا می گیرد؛ و چنان تجلیات زشت و کثیفی از یک شکاف طبقاتی فزاینده به چشم می خورد که قلب هر انسان آزادیخواه را به درد می آورد و خشم و نفرت به حق مردم از نظام و سیستم ضد خلقی حاکم را شعله ور می سازد. جمهوری اسلامی و دولت روحانی نماینده وظیفه دار پاسداری از تداوم چنین اوضاع وحشتناکی بر حیات و هستی توده های رنجدیده ایران هستند.

این شرایط اسارت بار و غیر قابل تحمل زمینه مادی ای را تشکیل می دهند که رشد آن به طور طبیعی منجر به غلیان خشم و نفرت توده های استثمار شونده و سرکوب شده بر علیه دستگاه ظلم و ستم حاکم می گردد. در اعتراض به این شرایط نفرتبار است که همگان شاهد خودسوزی هولناک دستفروش زحمتکش خرمشهری در آخرین روزهای سال 1393 بودند. "یونس عساکره" یک زحمتکش خرمشهری بود که به عنوان تنها نان آور خانواده اقدام به برپایی بساط میوه فروشی در کنار خیابان می کرد، پس از آن که به دستور فرماندار ضد خلقی آن منطقه، مأمورین سرکوبگر انتظامی دوبار بساط او و همکارانش را زیر نام "سد معبر" ویران کردند، در تاریخ 26 اسفند در مقابل شهرداری این شهر اقدام به خودسوزی جهت پایان بخشیدن به زندگی سراسر رنج خود نمود. این اقدام که از زور استیصال و تحت فشارهای طاقت فرسا و زورگویی هایی مقامات حکومتی صورت گرفت خشم و نفرت توده های خلق عرب که  در عین حال از قربانیان آشکار ستمگری ملی در جمهوری اسلامی هستند را برانگیخت و به اعتراضاتی منجر شد که در جریان آن ها ، مردم در اهواز با نیروهای سرکوبگر درگیر شده و خودروی نیروی انتظامی را نیز به آتش کشیدند. 

اعتصاب پرستاران زحمتکش در شهرهای مختلف و از جمله تجمع آنان در مقابل مجلس در 3 اسفند ماه که در اعتراض به کمی دستمزد و عدم انجام وعده های سرخرمن رئیس جمهور مبنی بر افزایش 40 درصدی حقوق پرستاران صورت گرفت نیز جلوه ای دیگر از اوج یابی اعتراضات مردمی را به نمایش گذارد. این سومین حرکت اعتراضی پرستاران کشور بود که خواهان بهبود شرایط اسفناک کاری و تامین حقوق بخور و نمیر برای خود و خانواده های شان بودند.

و سرانجام اعتصاب گسترده معلمان در ده ها شهر ایران در اسفند ماه به وقوع پیوست و هزاران تن از معلمان در شهرهای تهران، بروجرد، کرمانشاه، اصفهان، قزوین، مشهد، شهرهای کردستان و ... با برگزاری تجمعات مختلف به شرایط وخیم معیشتی خود اعتراض کردند. آن ها در این تجمعات که چند هفته طول کشید، شعارهایی بر علیه بی عدالتی، فقر، تبعیض و نابربری و سرکوب سر دادند.  اما مقامات رژیم به جای رسیدگی به اوضاع اسف بار و خواست های معلمان ، نیروهای سرکوب خود را به حالت آماده باش درآورده و با حربه ها و تمهیدات مختلف سعی در برهم زدن این تجمعات و تهدید و آزار فعالین این حرکت های صنفی کردند.

آن چه که هفته های اخیر در قالب رشد موج نوینی از اعتراضات مردمی از یک سو و تلاش دیکتاتوری حاکم برای تشدید سرکوب و خفقان از سوی دیگر در جامعه تحت سلطه ما اتفاق می افتد، نمایانگر رشد تضادهای طبقاتی و تعمیق بحران گریبان گیر نظام حاکم و رژیم جمهوری اسلامی ست. جمهوری اسلامی کوشیده است تا با به میدان آوردن یکی دیگر از مهره های ضد مردمی خویش به نام روحانی و پوشاندن ردای "اعتدال و تدبیر و امید" بر تن وی توده های جان به لب رسیده را نسبت به امکان تغییر و بهبود در چارچوب نظام حاکم امیدوار کرده و از انفجار انرژی مبارزاتی آن ها جلوگیری کند. اما واقعیت های زمینی بسیار سرسخت هستند. رژیم وابسته به امپریالیسم جمهوری اسلامی در طول 36 سال حکمرانی خود چه در شکل "محافظه کار" و چه "اصلاح طلب" و "میانه رو" وظیفه ای جز غارت و استثمار شدید توده ها به نفع سرمایه داران حاکم و سرکوب وحشیانه مردم برای خود قایل نبوده است. همه می دانند که دولت فریبکار روحانی با وعده "بهبود اوضاع اقتصادی"، "تامین حقوق شهروندی"، "آزادی زندانیان 88" و داشتن به اصطلاح کلید حل مشکلات معیشتی مردم و ... در جریان یک انتخابات مهندسی شده و قلابی به میدان آمد.  امروز کارنامه او در انظار مردم بیانگر چیزی جز تلاش برای تحکیم سلطه وحشیانه نظام جمهوری اسلامی با اتکا به تشدید حربه اعدام و سرکوب و تشدید فقر و فلاکت و بیکاری و گرسنگی و گرانی هر چه هولناک تر ارزاق مورد نياز توده های تحت ستم نبوده است.

رویدادهای جاری در پرتو تجربه 36 سال حکومت ننگین جمهوری اسلامی نشان می دهند که این رژیم به خاطر ماهیت وابسته و ضد مردمی خویش نه می خواهد و نه می تواند که کمترین مطالبات صنفی و خواست های بر حق توده ها را برآورده سازد. واقعیات کنونی بار دیگر بر ضرورت برافکندن تمامی دستگاه ظلم و ستم حاکم و رژیم پاسدار آن به دست توده ها به مثابه تنها راه تضمین نجات آن ها از شر مصایب کنونی و حل بحران های جاری تاکید می ورزد.

در حقیقت برخلاف ظاهر اوضاع موجود جامعه تحت سلطه ما که جمهوری اسلامی می کوشد نظم ضد خلقی آن را با توسل به یک دیکتاتوری عریان و بستن شمشیر از رو، یک نظم جاودانی  و غیر قابل تغییر نشان دهد، تمامی پارامتر هایی که از اعماق جامعه هویدا می شوند، نمایان گر رشد زمینه هایی ست که با تمام قوا بر ضرورت نابودی این شرایط و سرنگونی جمهوری اسلامی تاکید می کند. واقعیات مادی زندگی مشقت بار توده ها و شرایط استثمارگرانه  آفریده شده توسط  طبقه حاکم و رژیم جمهوری اسلامی با هزار و یک زبان از ضرورت تغییر عمیق این شرایط و نابودی نیروهای محافظ آن سخن می گویند. شرایط عینی برای یک تغییر عظیم، برای یک انقلاب اجتماعی هر چه بیشتر رشد می کنند و صدای نفس های بلند توده ها (کارگران و زحمتکشان، زنان و جوانان و خلق های تحت ستم و ...) که با اعتراضات و اعتصابات و شورش های کوچک و بزرگشان در سخت ترین شرایط خواست عمیق خود برای نابودی این نظام و تغییر شرایط را به نمایش می گذارند، هر روز بیشتر به گوش می رسد. بدیهی ست آن چه که امروز بیش از هر زمانی کمبود وجودش در جامعه به چشم می خورد، وجود یک نیروی پیشاهنگ اجتماعی ست که قادر به سازماندهی و هدایت امواج مبارزاتی ای باشد که از تراکم انرژی و قدرت تاریخی توده ها بوجود می آیند و در سطح جامعه سرازیر می گردند. در حقیقت در مقابل کارزار ناامید کننده و یاس آلودی که روشنفکران فاقد ایمان به توده ها و تسلیم شده در مقابل قدر قدرتی طبقه حاکم مبنی بر عدم امکان تغییر در شرایط استثمارگرانه حاکم براه انداخته اند، آن چه که باید مد نظر روشنفکران انقلابی و راهنمای تلاش های مبارزاتی شان قرار گیرد این است که با درک نياز به  آمادگی شرایط ذهنی انقلاب در جامعه، در جهت بازسازی این شرایط و پر کردن جای خالی اين مهم، حرکت کنند. برغم پندارهای پوچ روشنفکرانی که فاقد یک دید تاریخی هستند و برای توجیه یاس خود، علنا و یا در پوشش، بجای دشمن "مردم" را مقصر تداوم حاکمیت ضد خلقی جمهوری اسلامی جا می زنند، بدون شک واقعیت حضور دائمی کارگران و توده های تحت ستم در صحنه مبارزه، یکی از پارامتر های امید بخشی ست که زمینه های بوجود آوردن یک سازمان انقلابی و پیشاهنگ واقعی را تقویت کرده و امکان رشد و تقویت عامل ذهنی و سرانجام از بین بردن این خلاء بزرگ را مهیا می سازد.          

تمام هراس جمهوری اسلامی و طبقه حاکم نیز از این واقعیت است. آن ها می کوشند با توسل به حربه اعدام و سرکوب هر گونه تلاش مبارزاتی جوانان برای سازماندهی و تشکل خود در یک سازمان انقلابی را سد سازند. اما در زیر پوست تیره شب، در زیر چتر خفقان خوف انگیز رژیم حاکم، این نفیر زندگی بخش صبح یعنی تداوم مقاومت و مبارزه و تلاش برای آزادی مردم از بند ستم است که بی وقفه سر بر می کشد و موجودیت خود را فریاد می زند.