به نقل از : پیام فدایی ، ارگان چریکهای فدایی خلق ایران

شماره 183 ، شهریور ماه 1393

 

 

"نه می بخشیم و نه فراموش می کنیم! به آتش می کشیم بساط دار و شکنجه را !"

 

هر ساله فرا رسیدن سالگرد قتل عام زندانیان سیاسی در سال 67، فرصتی است تا خانواده های دلیر و مقاومِ قربانیان این کشتار، توده های شریف و تحت ستم و تمامی انسان های آزادیخواه و مبارز، با تلاش در زنده نگاه داشتن خاطره تمامی انقلابیون و مبارزینی که در جریان این نسل کشی وحشیانه جان باختند، پیگیری و فداکاری انقلابی آن عزیزان در نیل به آزادی و برابری را پاس داشته و از آن مهمتر پیمان مبارزاتی خود با آرمان های انقلابی آنان را با کوشش در ادامه راهشان، محکم تر نمایند.

 

تجمع امسال خانواده های شهدا در گلزار خاوران که برغم تمامی تمهیدات سرکوبگرانه کرکسان حاکم با گلباران مزار آن عزیزان صورت گرفت، تلاش ارزشمندی برای حفظ این سنت انقلابی بود. برگزاری این تجمع بار دیگر از عزم خانواده ها و خواست عمیق قلبی مردمی خبر داد که هیچ گاه و تحت هیچ شرایطی حاضر به فراموش کردن این جنایت بزرگ و توقف دادخواست خود برای مجازات انقلابی عاملین جنایتکار آن یعنی سران رژیم سرکوبگر جمهوری اسلامی و کل حافظین نظام استثمارگرانه حاکم و حامیان بین المللی شان نبوده و نیستند.

در چارچوب چنین شرایطی ست که به روال یکی دو سال اخیر پس از به کار افتادن پروژه "ایران تریبونال" ما شاهد تداوم تحرکات ضد انقلابی نیروهای راست برای کنترل و به انحراف بردن انرژی مبارزاتی و خشم و تنفر به حقی که در میان خانواده های زندانیان سیاسی و توده های تحت ستم ما علیه دژخیمان حاکم جریان دارد، هستیم. این تحرکات در حالی صورت می گیرند که در بازخوانی حوادث انقلابی 26 سال پیش، نمی توان از یاد برد که امپریالیست هایی که در مبارزات نسل انقلابی و شجاع دهه 60 سیمای دشمنان نظام استثمارگرانه حاکم بر جامعه تحت سلطه ما و رژیم جمهوری اسلامی را بخوبی تشخیص می دادند، در جریان سرکوب و قتل عام زندانیان سیاسی از هیچ کوششی برای تسهیل جنایات جمهوری اسلامی و سرکوب نیروهای مخالف این رژیم (و در واقع مخالف خود) کوتاهی نکردند. اما در سال های اخیر همین امپریالیست ها به میدان آمده و کوشیده اند که با راه اندازی پروژه های رسوایی نظیر "ایران تریبونال" به کمک نیروهای راست و پرو امپریالیست و مشارکت برخی از نیروهای سازشکار درون صف خلق، در نقش دایه دلسوز تر از مادر در جنبشی که برای احقاق حقوق و خون جان باختگان دهه 60 جاری ست نفوذ کرده و آن را از دست مردم و نیروهای انقلابی در جهت اهداف ضد انقلابی شان خارج نمایند. چنین است که امسال نیز در سالگرد قتل عام زندانیان سیاسی برخی محافل امپریالیستی یا از طریق نهادهای به اصطلاح حقوق بشری و غیر دولتی و یا با استفاده از نیروهای راست به شدت در این عرصه فعال شده اند و در چارچوب هایی شبیه پروژه رسوای "ایران تریبونال" به برگزاری مراسم "یاد بود" و "عدالت جویی" برای زنان و مردانی افتاده اند که یکی از آرمان های آنان نابودی سلطه امپریالیسم و نظام استثمارگرانه وابسته به آن در ایران بود.

در همین رابطه به طور مثال در تاریخ 13 سپتامبر (21 شهریور) در تورنتو در سالگرد "کشتار زندانیان سیاسی در تابستان 67" مراسمی برگزار شد که سخنرانان آن اکثرا از میان نمایندگان و رهبران احزاب امپریالیستی حاکم بر کانادا و برخی نمایندگان پارلمان این کشور به علاوه شماری از حامیان و گردانندگان کارزار رسوای "ایران تریبونال" بودند.  نگاهی به گزارشات منتشره راجع این مراسم و سخنرانی های آن نشان می دهد که پیام اصلی این مراسم تبلیغ "انسان دوستی" و "احترام به حقوق بشر"  دول امپریالیستی ای نظیر کانادا ست که در جریان نسل کشی دهه 60 از حامیان واقعی جمهوری اسلامی بودند. (گزارش مراسم فوق در لینک زیر قابل دسترسی ست: http://www.shahrvand.com/archives/53685)

از سوی دیگر، فرا رسیدن این ایام فرصتی برای نسل جوان مبارز کشور ماست که بسیاری شان در جریان این نسل کشی و یا بعد از آن بدنیا آمده اند، تا با درک دلایل، اهداف و واقعیتِ این نسل کشی و هویت آمران و عاملین اصلی این جنایت بزرگ و هم چنین شرایطی که این قتل عام در آن صورت پذیرفت، آگاهی و شناخت خود از چهره دشمنان واقعی شان را ارتقا دهند و در مرز بندی با کوشش نیروهای امپریالیستی برای نفوذ در این عرصه مبارزاتی، پرچم مبارزه جانباختگان راه  آزادی و برابری را با عزمی قوی تر در اهتزاز نگاه دارند.

 

این نسل، نسلی ست که درست به دلیل وسعت کشتارهای رژیم در آن دهه خونین، بسیارشان یا فرزندان و وابستگان قربانیان دهه 60 و قتل عام سال 67 بوده و یا با خانواده های آنان به شکلی رابطه داشته و دارند و به هر حال آن ها را می شناسند. این نسل نیروی فعال حاضر در صحنه اعتراض و مبارزه بر علیه جمهوری اسلامی است؛ ولی حاکمان کنونی و دستگاه سرکوبشان با اعمال یک خفقان و سانسور شدید، کوشش کرده اند تا جوانان ما کمتر از تاریخ مبارزه نسل انقلابی پیش از خود و ابعاد عملکردهای تبهکارانه این رژیم بدانند و از واقعیت تاریخ مملکت خود نیز کمتر آگاه گردند. فرا رسیدن سالگرد این جنایت خونین فرصتی برای نیروهای انقلابی ست تا حقایق این نسل کشی جمهوری اسلامی را با نسل جوان کشور خود نیز در میان گذارند و با انتقال تجارب زنده امکانات هر چه بیشتری برای صیقل دادن آگاهی انقلابی آنان در اختیارشان بگذارند.

 

تردیدی نیست که تاریخ سرا پا جنایت 35 سال حاکمیت رژیم سرکوبگر جمهوری اسلامی مشحون از صفحات سیاه آغشته به قساوت و وحشیگری بر علیه توده های در بند مملکت ماست. اما بدون شک قتل عام زندانیان سیاسی در سال 67 که نقطه اوج کشتارهای دهه 60 توسط جمهوری اسلامی بود را باید به حق سیاه ترین لکه ننگ در کارنامه رژیمی قلمداد کرد که در پیشبرد ماموریت ضد انقلابی خویش برای سرکوب انقلاب توده ها و حفظ نظام استثمارگرانه حاکم هیچ مرزی از جنایت و تبهکاری را ناپیموده نگذاشت.

 

در آن ماه های خون و گلوله و مرگ، در تمام شهرهای کشور هزاران زندانی سیاسی که شامل نسلی از "جوانه های نورسته خلق" یعنی پرشورترین نوجوانان و جوانان پوینده راه و آرمان "حماسه" های "مقاومت" و الهام گرفته از دلاوری های "کارنامه خون" بودند، نسلی که با سرود "سر اومد زمستون" در پی آزادی، استقلال و رهایی از قید ظلم و استثمار به دستان توانای خود رژیم وابسته شاه را سرنگون کرده و برای بر پایی جشن "بهار خلق" به میدان آمده بودند، به جرم تلاش برای تداوم انقلابی که آغاز کرده بودند دسته دسته در مقابل جوخه های آتش جمهوری اسلامی قرار گرفتند و یا به چوبه های دار کینه و نفرت این دشمنان خلق آویخته شدند.

 

برای پیشبرد این ماموریت ننگین، یک "کمیسیون مرگ" از سوی سران جمهوری اسلامی تشکیل شد.  کمیسیون مرگ بنا به دستور و فتوای شخص خمینی جلاد، این آخوند مزدور امپریالیست ها که در زمان روی کار آمدن رژیمش شخصا به قدرت های امپریالیستی یعنی آمریکا و شرکا تعهد داده بود که  اگر به قدرت برسد ارتش را حفظ کرده و "جریان" صدور نفت ادامه یافته و مهمتر از همه سرکوب "کمونیست ها" و انقلاب را قاطعانه پیش خواهد برد، تشکیل شد و با شقاوت تمام و در جریان محاکمات 2 - 3 دقیقه ای و منتج به صدور حکم اعدام، هزاران قلب تپنده که جرمی جز عشق به خلق و کینه به دشمنان آزادی یعنی جمهوری اسلامی و امپریالیست های حامی آن نداشتند را از تپیدن باز داشت.

 

در تهران، کرج، شیراز، اصفهان، اهواز، همدان، سنندج و کرمانشاه و ... نخست ملاقات زندانیان قطع شد و سپس در عرض چند هفته جلادان رژیم در خفا زندانیان سیاسی را دسته دسته به دار آویختند و البته آن جا که طناب های دار و جوخه های آتش جواب گوی تعداد اسرا نبود، هجوم به بندها و آتش زدن برخی از آن ها و سوزاندن زندانیان، جلوه های کثیف و وحشیانه دیگری از ظرفیت ضد خلقی جمهوری اسلامی در جنایت و قساوت را به نمایش گذارد. دژخیمان "ذوب شده در ولایت فقیه" بعد، بسیاری از آن ها را جبونانه در گورهای دست جمعی و بی نام و نشان دفن کردند و بیشرمانه خانواده های داغدار را تهدید نمودند که نباید هیچ گونه مراسم یادبود و عزاداری برگزار کنند و یا حتی سنگ قبری را برای آرامگاه آنان تعبیه کنند. در میان اعدام شدگان بودند بسیاری که حتی حکم محکومیت و زندان خود را نیز سپری کرده بودند ولی چون از نظر زندانبان بر مواضع خویش پایدار بودند همچنان در زندان نگاه داشته شده بودند و به قول خود زندانیان، "ملی کِشی" می کردند.

 

موج اعدام های گشتاپویی جمهوری اسلامی خارج از زندان ها را نیز در نوردید. بسیاری از زندانیانی که مدتی قبل آزاد شده بودند مورد هجوم پاسداران و اطلاعاتی های مزدور قرار گرفت و آن ها مجدداً دستگیر شدند و آن ها نیز بدون رعایت کمترین حقوق انسانی در چنگال زندانبانان دیکتاتوری حاکم، مقابل جوخه های اعدام قرار داده شدند. در کرمانشاه و کردستان، دژخیمان جمهوری اسلامی حتی به "تسلیم شدگان" یعنی پیشمرگانی که با زمین گذاردن سلاح و ترک صحنه جنگ با رژیم از مدت ها پیش به خانه های خویش بازگشته و زندگی معمولی داشتند و ظاهرا مورد "عفو" قرار گرفته بودند نیز رحم نکرده و برخی از آن ها را نیز "قاطعانه" در مقابل جوخه آتش قرار دادند و یا دار زدند. خلاصه آن که دژخیمان درنده خویی که بسیاری شان این روز ها چهره گرگ صفت خود را با لباس "اصلاح طلبی" پوشانده و در مذمت "خشونت" و قهر، داد سخن می دهند، در آن روزها اعمال خشونت و قهر ضد انقلابی در حق توده های مبارز را به کمال رساندند و از هیچ جنایت و وحشی گری ای در حق آنان غافل نشدند.

 

تمامی این جنایات وصف ناپذیر که نقطه عطفی در یک دهه سرکوب سیستماتیک انقلاب مردم ما توسط جمهوری اسلامی محسوب می شد در زمانِ وقوع، با سکوت معنی دار و در عین حال با حمایت هر چه بیشتر قدرت های امپریالیستی از جمهوری اسلامی روبرو شد. در شرایط حمام خونی که در ایران توسط مزدوران سرمایه تحت ریاست جمهوری رفسنجانی بر پا شده بود، رسانه های دروغگوی امپریالیستی روی کار آمدن دار و دسته رفسنجانی را به نفع پیشرفت و آزادی جا زده و فضای تبلیغاتی در مورد ایران را از دروغ های بیشرمانه راجع به "تغییر" ماهیت جمهوری اسلامی و ظهور "اعتدال" و "میانه روی" در آن  انباشته ساختند.

 

به این ترتیب، در مقطع این جنایت تاریخی یعنی کشتار سال 67، این قدرت ها و ماشین تبلیغاتی شان با کتمان واقعیت جنایات فجیعی که به دست جمهوری اسلامی انجام شده بود و نشر دروغ هایی مبنی بر "استحاله" رژیم  در افکار عمومی غرب، یکبار دیگر با تمام قدرت و به هر قیمتی برای حفظ نظام جمهوری اسلامی به کمک این حکومت ضد مردمی آمدند.  قدرت های امپریالیستی و در راس آن آمریکا که دستان شان تا مرفق به خون خلق های تحت ستم ایران و جهان آلوده است، آگاهانه چشم بر جنایت بزرگ سال 67 بستند و به واقع در آن شرایط بحرانی نیز ماهیت واقعی ادعاهای خود در دفاع از "دمکراسی" و "حقوق بشر" و  ... را نشان دادند. با چنین سیاستی آن ها در واقع دست های خونین سگ زنجیری شان،یعنی خمینی و دار و دسته اش را، در کشتار فرزندان مبارز مردم و دریدن پیکر زخمی توده های ما باز گذاردند.

 

اما خورشید حقیقت در زیر ابر های فریب پنهان نماند. در آن شرایط ملتهب و بحرانی، در جو ترس و وحشت جان سوز خانواده هایی که در اثر قطع چند ماهه ملاقات با عزیزان شان نفس شان در سینه حبس شده بود به تدریج در اثر افشاگری و اعتراض خانواده های مقاوم و نیرو های انقلابی، گوشه هائی از ابعاد کشتارهای شنیع و انبوه تابستان 67 آشکار گشته و هر چه بیشتر علنی شد. این امر نفرت عمومی را بر علیه سازمان دهندگان این کشتار یعنی رهبران و دست اندرکاران جمهوری اسلامی و حامیان بین المللی آن ها برانگیخت و چهره ضد خلقی نظام وابسته به امپریالیسم جمهوری اسلامی را هر چه عیان تر به نمایش گذارد.

 

در چنین شرایط ملتهبی، پس از افشای نسل کشی جمهوری اسلامی، خاوران ها و گورستان هایی که مرتجعین شب پرست بر آن ها نام "لعنت آباد" گذارده بودند، به محل تجمع بستگان قربانیان و مردم آزادیخواه و مبارز و عرصه ای جدید از مبارزه و مقاومت جنبش انقلابی بر علیه رژیم سرکوبگر جمهوری اسلامی تبدیل شد. این اماکن امروز به رغم تمامی فشارها و بگیر و ببند ها و ضرب و شتم های جمهوری اسلامی به میعادگاه "آبایی" ها یعنی فرزندان، همسران و مادر و پدران و جوانان مبارزی بدل گشته است که با حضور و تبدیل آرامگاه های کشته شدگان شان به گلزار، در هر فرصتی در آن جا گرد می آیند و با "کُشتِگان" خویش چنین نجوا می کنند "نه ، شما نمرده اید، چرا که خاطره تان و میراث کینه ای که به جا نهاده اید برای شعله ور کردن آتش های جوان کافی ست!" و چنین بوده است که در طول 26 سال گذشته، خون آن انقلابیون همواره "آتش های جوان" را "شعله ور" ساخته و خانواده های قربانیان و مردم حق شناس با حفاظت از "خاطره" و "میراثی" که آن عزیزان به جای نهاده اند "خنجرهای انتقام" خلق را برای آن روز موعود، یعنی روز خیزش بزرگ توده ها ، "صیقل" داده اند. واقعیتی که از چشم دشمن نیز پوشیده نمانده و تلاش های آن برای مقابله با این خطر را دو چندان کرده است.

 

مردم ایران و نیروهای مبارز و مترقی به یاد دارند که در طول 26 سالی که از قتل عام زندانیان سیاسی در سال 67 می گذرد، دولت های غربی و نهادهای به اصطلاح طرفدار حقوق بشر و دمکراسی و آزادی بیان وابسته به آن ها به رغم سلطه دیکتاتوری مطلق در ایران نه تنها کمترین حمایت و فضای دمکراتیکی برای افشای حقایق مربوط به این جنایت رژیم و کشتار سیستماتیک  دهه 60 در افکار عمومی فراهم نکرده اند، بلکه همواره کوشیدند تا جمهوری اسلامی را در لاپوشانی ابعاد این جنایت بزرگ و واقعیت آن یاری دهند. اما در یکی دو سال اخیر در چهارچوب سیاست  آلترناتیو سازی های شان همین قدرت ها با صرف پول و امکانات تبلیغی و مادی به میدان آمده اند و مدعی "پرونده دادخواهی" خانواده های قربانیان و بازماندگان آن جنایت تاریخی شده اند. این قدرت ها از جمله تحت پوشش کارزاری به نام "ایران تریبونال" تلاش نمودند با سوار شدن بر خواست مردم ما مبنی بر مجازات آمرین و عاملین کشتار سال 67 این خواست را با موعظه صلح و آشتی با دژخیمان و شکنجه گران، از محتوا تهی سازند.

 

تا آن جا که به "ایران تریبونال" می گردد، بررسی تجربه این پروژه که از چند سال پیش با بودجه نهاد های امپریالیستی و مشارکت برخی از نیروهای سازشکار درون صف خلق درست شده و در سال های اخیر با ادعای برگزاری "دادگاه های" موازی، از درد و رنج و اشک به حق برخی از جان بدر بردگان کشتار دهه 60 و یا وابستگان دردمند آن ها، به مثابه ابزاری برای پیشبرد مقاصد و سیاست های بورژوازی جهانی ، سوء استفاده می کند، منعکس کننده تلاش دشمن برای مصادره این جنبش اجتماعی می باشد. چرا که خطی که در این تلاش های آگاهانه و با برنامه دنبال می گردد آن است که مسئله زندانی سیاسی و جنایات 35 سال گذشته جمهوری اسلامی، از مسئله ضرورت انقلاب به منظور در هم شکستن کلیت مناسبات استثمارگرانه ای که مولد زندان و شکنجه و اعدام است جدا گردد و این جنبش اعتراضی در کانال سیاست های قدرت های امپریالیستی مورد استفاده قرار گیرد.

 

از سوی دیگر باید به بازی گران در این بساط فریبکارانه و رسوا متذکر شد که هیچ جنبش دادخواهی دمکراتیک و مردمی که به راستی مدعی ستاندن حقوق حقه و کسب عدالت برای هزاران کمونیست و مبارز سلاخی شده در دهه 60  باشد، نمی تواند با به حراج گذاردن خون و آرمان های انقلابی آن عزیزان، بلندگوی مراسم های بزرگداشت را به دست عالی جنابان بورژوایی که خود و اربابان شان مستقیم و غیر مستقیم در حیات و جنایات جمهوری اسلامی ذی نفع بوده اند، بسپارد. نمی توان اهداف بزرگ انسانی هزاران زن و مرد و نوجوان و جوان جان باخته در مبارزه خونین آن مقطع را که برای نابودی سلطه رژیم جنایتکار جمهوری اسلامی و پیشبرد انقلاب بر علیه ظلم و ستم به میدان آمده بودند به یک پرونده حقوقی و آکادمیک تبدیل نمود و هدایت آن را به دست "دادستان" ها  و "قاضی" هایی  سپرد که بند نافشان با محافل امپریالیستی و وابستگان آن ها گره خورده است. این کاری ست که نیروهای مشارکت کننده در پروژه "ایران تریبونال" نظیر نیروهای پرو امپریالیست درون این پروژه و هم چنین سازشکارانی نظیر نیروهای وابسته به سازمان فدائیان - اقلیت خفت آن را به تن خریدند. اما این نیروهای نادان و سازشکار به این حد از سقوط هم بسنده نکردند و دست در دست جریانات ضد خلقی و وابسته به امپریالیسم در پایان "دادگاه نمادین" لاهه در سال گذشته مجبور شدند تا ننگ انتشار "حکم" رسوا و ضد انقلابی (و البته "مقدماتی") قاضی های عالی جناب "ایران تریبونال" را نیز به تن خود بمالند و مطابق یکی از مواد این حکم، از یکی از جلاد ترین مجامع ضد انقلابی وابسته به امپریالیسم یعنی  "سازمان همکاری اسلامی" بخواهند تا  به "کمیسیون مستقل دائمی حقوق بشر" خود ماموریت دهد که  موارد نقض حقوق بشر در مورد قربانیان این کشتار های جمهوری اسلامی را به عنوان "اولویت حقوق بشری" به رسیمت شناخته و "بررسی و مطالعه کند" (رجوع شود به حکم مقدماتی دادگاه ایران تریبونال در پایان مرحله دوم این دادگاه که توسط سازشکاران خدمتکار این پروژه امپریالیستی با القابی نظیر "تاریخی" و "نقطه عطف" و ... مزین گشت ولی بلافاصله پس از مشاهده اوج رسوایی ای که این "حکم دادگاه" نمادین برای این نیروها به بار آورد، سریعا توسط کارگزاران "ایران تریبونال" از سایت این "دادگاه مردمی" حذف شد!)  تجربه ای که بار دیگر نشان داد دخیل بستن به قدرت های امپریالیستی چه عاقبت رسوائی دارد و نمی توان برای دادخواهی شکنجه شدگان و جان باختگان یک جنبش انقلابی دست گدائی بسوی جلادان آن ها دراز نمود.

 

در نتیجه یکی از وظایف نیروهای مردمی افشای هر چه وسیع تر تلاش های دشمن برای راه انداختن و مقبولیت بخشیدن به پروژه هایی ست که که زیر نام "زندانی سیاسی" و "دادخواهی" برای قربانیان اعدام های وحشیانه در صدد کانالیزه کردن جنبش انقلابی ای که در این عرصه جریان دارد به کانال های مورد دلخواه امپریالیست هاست.

 

سر آخر لازم است برای آگاهی نسل جوان در مورد علل واقعی قتل عام سال 67 به طور خلاصه وار گفت که:

کشتار هزاران زندانیان سیاسی در مقطع پایان جنگ ارتجاعی ایران و عراق و نوشیدن "جام زهر" توسط خمینی جلاد صورت پذیرفت. جمهوری اسلامی 8 سال پس از آتش بیاری در یک جنگ امپریالیستی که منافع آن به جیب بزرگ ترین سرمایه داران بین المللی و داخلی و قدرت های امپریالیستی می رفت، در سال 1367 در شرایطی مجبور به قطع جنگ و سر کشیدن "جام زهر" شد که بنا به اسناد منتشر شده راجع به وضعیت آن دوره، ماشین جنگی رژیم در گِل فرو رفته و دیگر، قدرت بسیج بیشتر توده های عصیان زده و اعزام آن ها به جبهه های یک جنگ ضد خلقی با "کلید بهشت" را نداشت. رژیمی که 8 سال تمام، کلیه خواست ها و مطالبات برحق مردم را زیر نام جنگ وحشیانه سرکوب کرده و تحقق آن خواست ها را فریبکارانه به بعد از جنگ موکول کرده بود ناتوان از پاسخگوئی به کوچک ترین نیازهای اقتصادی و اجتماعی توده ها با نشانه هائی از یک برآمد بزرگ توده ای (در شرایط جنگ وجود مخالفت وسیع با جنگ و شورش های ضد جنگ کوچک و بزرگ در این یا گوشه کشور) مواجه بود که می توانست به نقطه خطر  و شروعی برای انفجار اعتراضات کارگران و توده های به ستوه آمده تبدیل گردد.

 

از سوی دیگر، پایان جنگ ایران و عراق برای قدرت های امپریالیستی به معنی سازمان دادن یک هجوم غارتگرانه جدید به جامعه تحت سلطه ما زیر نام "بازسازی" پس از جنگ بود، امری که پیش از هر چیز ایجاد یک فضای "امن" برای سرمایه داران در ایران و "تضمین امنیت" سرمایه گذاری های غارتگرانه امپریالیستی را می طلبید. در نتیجه طبقه حاکم برای ایجاد این فضا و تداوم بقای نظام استثمارگرانه خویش نیاز به سازمان دادن موج جدیدی از یک سرکوب عظیم برای فرونشاندن آتش خشم و نفرت توده های تحت ستم ما و برقراری خفقان داشت. در شرایط تشدید تضادها و بحران بزرگی که در اثر انباشته شدن خشم انقلابی توده ها در جامعه تحت سلطه ما بوجود آمده بود، سران تبهکار جمهوری اسلامی از تمام دار و دسته های تشکیل دهنده حکومت به رهبری شخص خمینی جلاد برای حل این بحران یعنی خطر انفجار جنبش توده ای در جهت تأمین شرایط امن لازم برای سرمایه گذاری های امپریالیستی  زیر نام "باز سازی" به صحنه آمدند.

 

بدون شک در چنین شرایطی وجود هزاران جوان کمونیست و مبارز و انقلابی در سیاه چال های کشور یک "خطر" بالقوه برای پیشبرد برنامه های ضد انقلابی دیکتاتوری حاکم محسوب می گشت. زندانیانی که تجربه انقلاب سالهای 56 - 57 و تجربه سرکوب های خونین سال ها مبارزه بر علیه جمهوری اسلامی را نیز از سر گذرانده بودند و اکنون صرف حضور هر یک از آن ها در صحنه جامعه، امکانی برای گردآمدن و  تشکل  مردم به منظور گسترش و دوام جنبش اعتراضی آن ها را فراهم می کرد. این پارامتر یعنی "زندانی سیاسی" مانعی بزرگ در مقابل تحقق سیاست های ضد خلقی جمهوری اسلامی بود. در نتیجه برای حل این معضل پروژه "حل مشکل زندانیان سیاسی" در دستور بالاترین مقامات وقت به رهبری امام جلاد قرار گرفت و جمهوری اسلامی برای حل این مشکل تصمیم گرفت تا صورت مسئله یعنی وجود "زندانی سیاسی" را پاک کند. اعدام های وحشیانه فله ای برای "پاکسازی" زندان ها سازمان یافت تا شرایط برای "بازسازی" امپریالیستی آماده گردد. در پیشبرد این ماموریت امپریالیستی بود که دژخیمان جمهوری اسلامی "گورستانی چندان بی مرز شیار کردند که بازماندگان را هنوز از چشم خونابه روان است". به راستی که این کلام پر از درد و خشم زنده یاد احمد شاملو، شرح حال بسیاری از توده های ما در سراسر ایران است.

 

با ارتکاب به چنین جنایتی بود که برای سرکوب کاریِ کل جامعه ملتهب و آماده انفجار و عقب نشاندن آن، کشتار  زندانیان سیاسی در دستور کار قرار گرفت. کشتاری که در جریان آن نسلی از کادرهای جوان جنبش انقلابی مردم ما به طور فیزیکی و به وحشیانه ترین شکلی توسط دژخیمان حاکم از صحنه خارج شدند. این نسل کشی توسط قصابان حاکم، یکی از مهم ترین اهداف ضد انقلابی سرمایه داران و رژیم جمهوری اسلامی را در هجوم به جنبش توده ها و پراکندن  فضای رعب و وحشت و تروری که بطور منطقی پس از کشتار بر جامعه حاکم می شود را برآورده می ساخت؛ و این یکی از ملزومات مهم تامین امنیت سرمایه های امپریالیستی از طریق برقراری فضای رعب و وحشت و سکون مبارزاتی در جامعه بود.

 در نتیجه، آن چه که به مثابه واقعیت تاریخی در جریان حوادث این مقطع بحرانی از تاریخ جامعه ما باید بر آن تاکید شده و نگذاریم که در گرد و غبار زمان و در فضای تلاش دشمنان مردم برای فریب توده ها فراموش گردد این است که اولا نسل کشی دهه 60 و  قتل عام زندانیان سیاسی در سال 67 که نقطه اوج آن کشتار بود، تعرضی ضد انقلابی برای سرکوب جنبش انقلابی توده ها بود که به یکی از مهم ترین نیازهای سرمایه های امپریالیستی در پایان جنگ، برای بازسازی نظام و هجوم شدیدتر به سفره تهی زحمتکشان ایران در دوران پس از جنگ پاسخ می داد. به واقع، "پاکسازی" زندان ها به منظور جاده صاف کنی برای "بازسازی" نظام انجام شد.

 

ثانیا، بنا به تمامی اسناد و شواهد موجود همه جناح های رژیم زیر حکم و فتوای رهبر نظام یعنی خمینی جلاد، در سازماندهی و اجرای این جنایت هم نظر و متفق بودند و اتفاقا "اصلاح طلبان" و "اعتدال طلبان" امروزی که در ارکان بالای تصمیم گیری نظام و دولت آن مقطع حضور داشتند ،نقش های کلیدی در تحقق این پروژه جنایت کارانه بازی کردند. با توجه به این واقعیت، تلاش های مذبوحانۀ امروزِ برخی از سردمداران دار و دسته موسوم به "اصلاح طلب" در "بی اطلاعی" از این جنایت و انداختن مسئولیت این قتل عام بر دوش "محافظه کاران" و از این طریق تلاش برای تطهیر خود و کلیت نظام جمهوری اسلامی از مکافات این نسل کشی، یک دروغ بیشرمانه ای بیش نیست.

 

و سوم و مهم تر از همه آن که این کشتار، با حمایت و سکوت خود امپریالیست ها انجام شد و نقش منافع و کوشش های آن ها در حمایت از جمهوری اسلامی و حفظ و بقای این رژیم وابسته در آن مقطع بحرانی  و انجام این جنایت، غیر قابل کتمان است. این واقعیت را نیز باید بیان کرد که کوتاه زمانی بعد از این تعرض خونین و قتل عام آن سال،  موج جدیدی از جنبش های اعتراضی با شعار "مرگ بر جمهوری اسلامی" اقصی نقاط ایران را در نوردید. در تهران ، قزوین ، اراک، زنجان و مشهد  .... خیزش توده ها لرزه بر پیکر سران جمهوری اسلامی انداخت و بعد زندان ها بار دیگر از مبارزین و مخالفین انباشته شدند.

 

در سالگرد قتل عام سال 67 بکوشیم با پیگیری راه و آرمان های انقلابی جانباختگان آن دوره، پاسدار ارزش های مبارزاتی نسلی از پاک ترین فرزندان کمونیست و مبارز مملکت مان باشیم که در کشتار سیستماتیک دهه 60 و قتل عام سال 67 توسط دژخیمان رژیم سرکوبگر جمهوری اسلامی به جرم عشق به آزادی و برابری و کینه به امپریالیسم و سرمایه داران و استثمارگران جان شیفته شان را نثار رهایی کارگران و زحمتکشان کردند. در سالگرد این فاجعه بکوشیم تا پژواک فریاد فرو خفته خانواده ها و بازماندگان آن عزیزان و صدای حق طلبانه مردمی باشیم که در زیر سلطه رژیم جنایتکار جمهوری اسلامی می خوانند: "نه می بخشیم و نه فراموش می کنیم! به آتش می کشیم بساط دار و شکنجه را !"