به نقل از : پیام فدایی ، ارگان چریکهای فدایی خلق ایران

شماره 177 ، اسفند ماه 1392

 

اوکراین، گره گاه تضادهای امپریالیستی !

 

حقیقت نهفته در ورای تحولات و رویدادهای جاری در اوکراین یک بار دیگر این واقعیت که جهان امروز تحت سیطره امپریالیست ها قرار دارد، این واقعیت که آن ها با اعمال سیاست های استثمار گرانه و تقویت رژیم های ضد خلقی در اقصی نقاط دنیا تضاد فیمابین خود و خلق های سراسر جهان را به طور روز افزون شدت می بخشند و این واقعیت که امپریالیست ها جهت کسب و گسترش بازار، غارت منابع طبیعی و استثمار نیروی کار ارزان در کشورهای مختلف دائماً در حال کشمکش و جنگ (هر چند تحت عناوین و پوشش های عوام فریبانه نظیر "جنگ با تروریسم" و اشاعه "دمکراسی") با یکدیگر به سر می برند را با برجستگی در مقابل دید همگان قرار داده است.   

 

امروز در اکراین روند فزاینده و غیر قابل انکار تشدید تنش های امپریالیستی در بین قدرت های متنازع جهان خوار بر بستر رشد مبارزات توده ها و خیزش انقلابی آن ها برای رهائی خود از قید هر نوع سلطه امپریالیستی، شرایطی در این کشور به وجود آورده که اوکراین به یکی از مهمترین گره گاه های تضادهای بین بلوک های مختلف امپریالیستی - بین آمریکا و شرکای غربی اش از یک طرف و روسیه و پشتیبانانش از طرف دیگر - بدل گشته  است.

 

با فروپاشی شوروی که همراه با اقمار خود به مثابه یکی از بزرگترین قدرت های امپریالیستی در مقابل جهان امپریالیستی غرب قرار داشت، امپریالیست های اروپا و آمریکا با استفاده از تغییر موازنه قدرت در سطح جهانی چه برای توسعه بازارهای خود و چه به منظور در اختیار گرفتن منابع و ثروت ها و استفاده از نیروی کار کشورهای جدا شده از شوروی سابق یورش گسترده ای را به آن سرزمین ها سازمان دادند. با جدا شدن اکراین از روسیه و اعلام "استقلال" در سال 1991 مردم این کشور علاوه بر روسیه شاهد تلاش امپریالیست های دیگر برای نفوذ در شئونات جامعه خود شدند. از آن زمان به بعد بر بستر رشد تضادهای غارت گرانه بین قدرت های امپریالیستی به منظور تشدید استثمار و غارت نیروی کار و منابع اوکراین و تحت تاثیر چنین تضادهایی چندین جابجایی بزرگ قدرت در سطح هیات حاکمه این کشور رخ داده است. بطور مثال در جریان همین جابجایی ها در قدرت سیاسی بود که امپریالیسم آمریکا و شرکایش جناح طرفدار خود را در جریان "انقلاب نارنجی" سال 2004 (که نقش سیا و سایر نهادهای مشابه در تدارک و تغذیه مالی آن بر کسی پوشیده نماند) بر سر کار آوردند. بدنبال این به اصطلاح انقلاب که در جهت محکمتر کردن سیطره آمریکا و اتحادیه اروپا بر جان و مال مردم اوکراین صورت گرفت، سطح زندگی کارگران و زحمتکشان اوکراین هر چه بیشتر سقوط کرد و اقتصاد این کشور به دلیل اجرای برنامه های دیکته شده اقتصادی نهادهای امپریالیستی غرب در بحران غرق شد. در نتیجه بر بستر نارضایتی فزاینده توده های اوکراین از وخامت اوضاع اقتصادی، بحران جدیدی در اوضاع سیاسی به وجود آمد مدآمکه بر بستر آن طرفداران روسیه در طبقه سرمایه دار حاکم بر اوکراین موفق شدند در سال  2006 زمام اوضاع را بدنبال انتخابات پارلمانی دوباره بدست بگیرند و در ادامه این تغییر نیروهای طرفدار روسیه در انتخابات ریاست جمهوری سال 2010  "ویکتور یانوکویچ" را به مقام ریاست جمهوری رساندند. 

 

جای تردید نبود که این تغییرات یا جابجائی قدرت منجر به هیچ تغییر مثبت و اساسی ای در زندگی مردم اوکراین نگردد. در واقعیت امر نیز در طول همه سال های گذشته توده های اوکراین در زیر حاکمیت جناح های مختلف هیأت حاکمه که منافع امپریالیست های ذینفع در اکراین را تأمین می کرد با سقوط هر چه بیشتر سطح معیشت خود روبرو شدند و شدت یابی بحران اقتصادی و رشد اعتراضات توده ای  هر چه بیشتر جامعه اوکراین را درنوردید.  با تداوم برنامه های مبتنی بر اخذ وام های اسارت بار از صندوق بین المللی پول و تامین کنندگان اعتبار (آمریکا ، اتحادیه اروپا و روسیه) همراه با تحمیل برنامه های ریاضت اقتصادی به توده ها، که منجر به رشد روز افزون بحران، فساد و دزدی های طبقه ضد خلقی حاکم گشت کار بجایی رسید که در مقطع تحولات اخیر، اقتصاد اوکراین در معرض فروپاشی و ورشکستگی کامل قرار گرفت. تا جایی که هم اکنون بنابه برخی آمار منتشره روشن شده که در طول سال های اخیر ، میزان قرض های خارجی اوکراین به موسسات و دولت های امپریالیستی بالغ بر 140 میلیارد دلار می باشد که 65 میلیارد آن شامل قرض های کوتاه مدتی ست که اقساط آن باید فورا پرداخت شوند.

بر بستر بحران یاد شده که زندگی مردم اوکراین را هر چه بیشتر از قبل در منگنه قرار داد یکبار دیگر اعتراضات توده ای با درخواست مطالبات عادلانه و شعارهائی علیه طبقه حاکم، اوکراین و بویژه کیف (پایتخت اوکراين) را فرا گرفت. این موقعیت بار دیگر به امپریالیست های آمریکا و اروپا فرصت داد تا با قرار دادن میلیون ها دلار در اختیار نیروهای مرتجع طرفدار خود در طبقه حاکمه و به راه انداختن تبلیغات وسیع زیر نام "مبارزه برای دمکراسی"، به بسیج رسوا ترین نیروهای نئو نازیست و فاشیست جهت بهره برداری از اعتراضات توده ای دست زنند.  سرانجام با عدم پذیرش امضای قرارداد الحاق اوکراین به پیمان تجاری اتحادیه اروپا توسط "ویکتور یانوکوویچ"، رییس جمهور وقت (که شرط اصلی آن اخذ وام های بیشتر از صندوق بین المللی پول برای پرداخت بهره وام های اسارت بار قبلی توسط اوکراین و در مقابل اجرای یک برنامه ریاضت اقتصادی سهمناک برای توده های این کشور بود) نیروهای نئو نازیست و فاشیست با پشتیبانی امپریالیست های غرب ضمن استفاده از خشم توده ها نسبت به حکومت و موج سواری بر اعتراضات توده ای و دست یازیدن به هر شیوه جنایتکارانه و از جمله تیراندازی به معترضین و کشتار آن ها، شرایطی در اکراین به وجود آوردند که در بستر آن "ویکتور یانوکویچ" مجبور به استعفا و فرار به روسيه شد. بدنبال این رویداد زمام امور بار دیگر در اختیار آن دسته از جناح های بورژوازی حاکم قرار گرفت که طرفدار الحاق بی قید و شرط اقتصاد اوکراین به برنامه های امپریالیستی اتحادیه اروپا و آمريکا هستند. در رابطه با چگونگی سقوط دولت "یانوکوویچ" رییس جمهور  سابق قابل تأکید است که پس از سقوط وی و جایگزینی او با نیروهای نئو نازی و فاشیست طرفدار اروپا و آمریکا یعنی دولت "آرسنی یاتسنیوک"، در جریان افشای یک مکالمه تلفنی بین "کاترین اشتون" مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا و نخست وزیر استونی راجع به تحولات اوکراین روشن شد که کشتار توده های معترض به حکومت در میدان اصلی کيف نه توسط نيروهای طرفدار دولت "یانوکوویچ" بلکه در جریان یک ئوطئه از سوی تک تیراندازان مزدوری رخ داده که درست به همین منظور از سوی نئوفاشیست ها یا به عبارتی دیگر از سوی مقامات فعلی حاکم بر اوکراین مامور ارتکاب به این جنایت شده بودند!

موفقیت امپریالیسم آمریکا و اتحادیه اروپا در روی کار آوردن نیروهای طرفدار خود و به وجود آمدن شرایط برای الحاق اوکراین به اتحادیه اروپا و حتی ناتو ، طبیعتا به معنی به خطر افتادن منافع قدرت امپریالیستی دیگر یعنی دولت روسیه در منطقه بود. در نتیجه چند روز پس از جابجایی قدرت در اوکراین شبه جزیره کریمه توسط نیروهای شبه نظامی طرفدار روسیه (در واقع ارتش روسیه) اشغال و با انجام یک "رفراندوم" عمومی این منطقه حیاتی که محل استقرار "ناوگان دریای سیاه" ارتش روسیه است به خاک روسیه ملحق شد.

اکنون با انضمام شبه جزیره کريمه به خاک روسیه و کنترل پایگاه های دریایی مجاور دریای سیاه توسط این قدرت امپریالیستی از یک سو و اقدامات متقابل امپریالیسم آمریکا و شرکا در مواجهه با این پیشروی روسیه در منطقه، صحبت از احتمال خطر تجزیه بيشتر اوکراین و  حتی آغاز یک "جنگ سرد" جدید در جریان است. روسیه سرنگونی نیروهای تحت الحمایه خود یعنی باند تبهکار "ویکتور یانوکوویچ" و دولت وی توسط دار و دسته فاشیست تحت الحمایه اتحادیه اروپا و آمریکا را "غیر قانونی" و "کودتا" می نامد و از حق خود برای اشغال کریمه زیر عنوان دفاع از منافع "روسی تباران" داد سخن می دهد و از طرف دیگر امپریالیسم آمریکا و شرکا در همان حال که از ارتجاعی ترین بخش های طبقه حاکم بر اوکراین یعنی فاشیست های جنایتکار رسما و علنا دفاع می کنند، با عربده کشی در دفاع از "دمکراسی" می کوشند مداخلات و جنایات خویش بر علیه مردم این کشور را در زرورق دمکراسی بپوشانند. این حملات تبلیغاتی و عوام فریبانه اما در افکار عمومی مردم آگاه اوکراین به هیچ یک از طرف های این منازعه امپریالیستی ماهیت مترقی و مردمی را نمی دهد. چرا که این توده ها بویژه در جریان تحولات کنونی به خوبی دریافته اند که منافع مردم منطقه و این که توده ها چه می خواهند ابدا دغدغه اصلی هیچیک از طرفین این بحران امپریالیستی نیست.

بحران اخیر در اوکراین نمونه برجسته دیگری ست که نشان می دهد، در عصر امپریالیسم و در شرایط بحرانی که این نظام فرتوت را در بر گرفته است، قدرت های امپریالیستی برای پر کردن جیب سرمایه داران زالو صفت نه تنها از ارتکاب به هیچ جنایتی بر علیه توده ها خودداری نمی کنند بلکه در یک رقابت دائم مرگ و زندگی با یکدیگر  برای تجدید تقسیم بازارهای جهانی و فرو کردن چنگال های خونین شان بر پیکر استثمار شدگان و غارت وحشیانه تر نیروی کار و منابع طبیعی آن ها به نفع خویش می باشند. از سوی دیگر موج فزاینده جنبش های توده ای دمکراتیک و ضد امپریالیستی در این نظام، انعکاس واکنش کارگران و خلقهای تحت ستمی ست که برای نابودی این مناسبات ارتجاعی و بر قراری یک نظم انسانی با هر آن چه در توان دارند مشغول نبرد با امپریالیست ها و وابستگان شان هستند. این تصویر واقعی آن تضادهایی ست که در ورای تحولات اخیر اوکراین شاهد آن می باشیم .

بدون شک راه نجات و رهایی مردم اوکراین (همان طور که راه نجات تمامی کارگران و خلق های تحت ستم همه دنیا) از این شرایط مرگبار و جهنمی آفریده نظام سرمایه داری جهانی، نه اتکا به این یا آن قدرت غارتگر جهانی بلکه یک تلاش مستقل و دائمی برای سازمان دادن انقلابی ست که گورکن کلیت سیستم امپریالیستی موجود و تمام بلوک های کوچک و بزرگ آن باشد. طبقه کارگر و توده های تحت ستم اوکراينی تنها از این طریق خواهند توانست حق تعيين سرنوشت خود را که امروز پايمال اشکال گوناگون تجاوزات امپرياليستی گشته متحقق سازد.