به نقل از : پیام فدایی ، ارگان چریکهای فدایی خلق ایران

شماره 176 ، بهمن ماه 1392

همسایه

 

 

منتقدین دروغگوی جنبش مسلحانه

 

نوشته‌ای از مصطفی مدنی با عنوان "طوفان انقلاب اجازه تعمق بر بن بست های راه را به فعالین جنبش مسلحانه نداد" در سایت "عصر نو" مشاهده کرده و آن را خواندم. هر چند قصد من در اینجا نقد کامل آن نوشته نیست ولی روی نکته ای که در آن نوشته بیان شده و به باور من نکته مهمی است انگشت می گذارم. نویسنده ضمن این که سرگذشت فعالیت های سیاسی خود را ارائه میدهد از دو نوشته نام می برد که در پاکت سربسته‌ای از سوی کسی که وی را یکی "از رهبران سابق سازمان "پروسه" " معرفی می کند در پارکی که با او وعده ملاقات داشته به وی داده شده بود. البته او این توضیح را هم می دهد که خودش قبلاً با آن فرد در گروه  "پروسه" فعالیت می کرده و می نویسد که "اعلام انحلال این سازمان را او در خدمت جنبش می دانست". (پروسه جریانی بود که کار مبارزه را صرفاً به مطالعه آثار مارکسیستی محدود کرده بود و از دل آن گروه "مارکسیست های آمریکائی" بیرون آمد که دفاع از بورژوازی کمپرادور و امپریالیسم آمریکا را تجویز می کرد. در سال 1343 پروسه خود را منحل اعلام کرد). به هر حال مصطفی مدنی پاکت سر بسته را به خانه آورده و در خانه باز میکند. پاکت حاوی دو نوشته یکی به نام "ضرورت مبارزه مسلحانه  و رد تئوری بقاء" و دیگری "مبارزه مسلحانه هم استراتژی و هم تاکتیک" بوده است. ایشان پس از خواندن "مبارزه مسلحانه هم استراتژی و هم تاکتیک" آن چنان خشمگین می شود که دیگر میل به خواندن نوشته دیگر یعنی "ضرورت مبارزه مسلحانه و رد تئوری بقاء" را از دست می دهد. در ملاقات بعدی با رهبر سابق گروه پروسه متوجه می شود که آن فرد هم مثل ایشان "مبارزه مسلحانه هم استراتژی و هم تاکتیک" را قبول ندارد اما از وی می خواهد که نوشته دوم را بخواند. در سومین قرار در مورد "ضرورت مبارزه مسلحانه و رد تئوری بقاء" صحبت می کنند که معلوم می شود هم نظر هستند و آن را هر دو تایید می کنند. بعد از این که معلوم می شود ایشان نظرات مطرح شده در جزوه دوم را قبول دارد رفیقش به او می گوید: "اگر قبول داری؟ تو را به یاران معرفی می کنم" و بالاخره ایشان به رفیق سومی معرفی می شود که این رفیق سوم به ادعای نویسنده صفاری آشتیانی از اعضای گروه جنگل بوده است. صفاری آشتیانی بر عکس ایشان از "مبارزه مسلحانه هم استراتژی و هم تاکتیک" دفاع میکرده ، البته به ادعای نویسنده "با تردیدهائی که نمی توانست پنهان کند"!  در هر صورت در شرایطی که خود ایشان می نویسد که "بحث های ما بجائی نرسیده بود" ناگهان "صفاری آشتیانی یکباره غیب اش" می زند و رابطه ایشان هم منتفی می گردد!  بالاخره ایشان به دلائلی که بیان نشده دستگیر می شود و در اواخر سال 50 در زندان قزل قلعه با بیژن جزنی آشنا می گردد و شیفته نظرات جزنی می شود. می نویسد که جزنی هم با تئوری "مبارزه مسلحانه هم استراتژی و هم تاکتیک" مرزبندی روشنی داشته ولی "مخالفت اش را صریح نمی گفت"! و بالاخره ایشان در این نوشته مدعی می شود که گویا "...همراه با بسیاری از رفقای زندان که با جزنی هم نظر بودند در اردیبهشت 51 به سازمان ..." می‌پیوندند.

 

من اصلا وارد این بحث که چقدر این تاریخ ها و داستان ها با واقعیت انطباق دارند نمی شوم. گرچه شک و شبهه های بزرگی برایم وجود دارند. حال فرض می کنیم که ادعای نویسنده مقاله مورد بحث ما درست است و نامبرده در اردیبهشت سال 51 عضو "سازمان چریکهای فدائی خلق ایران" شده ‌است.  اما می دانیم که در اردیبهشت سال 51 نظرات رفیق احمدزاده بر سازمان غالب بود و این را نویسنده مطلب مزبور هم قبول دارد. بنابراین این سئوال بی جواب می ماند که کسی که مدعی است و در بخش اول مقاله اش نوشته‌ "راه انقلاب را از مائو آموخته بودم"، بهتر بود می گفت که شیوه عضو شدن در سازمانی که نه استراتژی و نه تاکتیکش را قبول داشته را از چه کسی آموخته بود؟  این جاست که دُم خروس از زیر عبای شما نمایان می شود. شما نه در آن موقع که ادعا می کنید عضو سازمان شدید، فدائی بوده‌اید و نه امروز که به سازمان های رفرمیستی کوچکی در خارج از کشور مبدل گشته اید، فدائی هستید. شما و همپالگی هایتان با رسوائی نام فدائی را به دنبال سازمان های رفرمیستی خود یدک  می کشید. بر مبنای سخنان خودتان ، شما موذیانه به درون "سازمان چریکهای فدائی خلق ایران" خزیدید با این انتظار که خط مشی خودتان را موازی با خط مشی "سازمان چریکهای فدائی خلق ایران" در درون آن سازمان پیاده کنید. البته به طور واقعی شما ها در یک موقعیت بسیار حساس که مردم به سوی این سازمان روانه شده بودند موفق شدید که رهبری آن سازمان را غصب کنید و آن سازمان مردمی را به بیراهه کشاندید.

 

رفیق حمید اشرف در گفتگوئی با رهبری بخش منشعب سازمان مجاهدین خلق ایران می گوید: "رفیق آن ها حق دارند. سازمان مجاهدین سازمان آن ها است. شما که به نظر دیگری رسیده‌اید باید آن سازمان را ترک کنید و تشکیلات مستقل خود را ایجاد کنید" (نقل به معنی از نوارهای ضبط شده بین دو سازمان چریکهای فدائی خلق ایران و "بخش منشعب سازمان مجاهدین خلق ایران".)

 

این سخن رفیق در رابطه با عضو شدن شما در تشکیلاتی که خط مشی آن را قبول نداشتید، صدق میکند. خودتان تاکید دارید که خط سازمان نظرات رفیق احمدزاده بوده که شما هم آن را قبول نداشتید. پس چرا به چنین سازمانی پیوستید؟  آیا شما هم از بیژن جزنی یاد گرفته بودید که علیرغم مرزبندی روشن با تئوری "مبارزه مسلحانه هم استراتژی و هم تاکتیک"  اما مخالفت تان " را "صریح" بیان نکنید؟ به نظر من این روش را جز روش موذیانه برای نفوذ در سازمانی انقلابی نمی توان نام نهاد.

 

نمی خواستم به مطالب دیگری که بدون مسئولیت در مقاله مورد بحث بیان شده بپردازم اما چون نوشته اید که رفیق احمدزاده: "ضرورت حزب سیاسی را تا براندازی قهری نظام و کسب قدرت سیاسی توسط یک "گروه پیشاهنگ" منتفی و حتی زیان بار اعلام می کرد." ضروری می دانم به خواننده این سطور نه نادرست بودن بلکه دروغ بودن چنین ادعائی را تذکر داده و از آن ها بخواهم که به خود کتاب رفیق مسعود مراحعه کنند تا متوجه شوند که نویسنده این دروغ ها حتی 43 سال بعد از رستاخیز سیاهکل هم دست از تحریف بر نمی دارد. اگر کسی حتی یک جو صداقت داشته باشد آن گاه می بایستی با استناد به فاکت های مشخص نشان دهد که رفیق احمدزاده کجا نوشته است که "قدرت سیاسی" توسط یک "گروه پیشاهنگ" کسب شده و برای این مهم حزب نه لازم بلکه "زیان بار" است1؟  بر عکسِ چنین دروغ هائی، تئوری مبارزه مسلحانه از دو ارگان که باید در پروسه مبارزه بوجود آیند و برای پیروزی مبارزه وجودشان الزامی است صحبت می کند. این دو ارگان یکی "حزب طبقه کارگر" است که پیوند ارگانیک با طبقه دارد و رهبری کننده جنبش ضدامپریالیستی است. دیگری "ارتش خلق" است که بیشتر در روستاهای ایران شکل می گیرد یعنی متحدین طبقه کارگر ایران. بحث این تئوری بر سر "زیان بار" بودن حزب نیست بلکه بر سر مسیری است که کمونیست ها با طی آن مسیر می توانند این حزب را بسازند. به هر حال تحریف این تئوری تنها راهی است که مخالفین رفرمیست آن از روی ناچاری و درماندگی به آن روی می آوردند، چون برای مقابله با آن تئوری هیچوقت چیزی در چنته نداشته اند. آن ها ناچارند اول آموزش های این تئوری را تحریف کنند. مثلاً جار می زنند که طرفداران تئوری مبارزه مسلحانه فقط به یک شکل از مبارزه اعتقاد دارند در حالی که بار ها توضیح داده شده که تئوری "مبارزه مسلحانه هم استراتژی و هم تاکتیک" هیچ یک از اشکال متنوع مبارزاتی را رد نکرده و نمی کند بلکه بحث بر سر جایگاه اشکال گوناگون مبارزه و تعیین شکل اصلی مبارزه است.

 

واقعیت این است که تئوری "مبارزه مسلحانه هم استراتژی و هم تاکتیک" تئوری انقلاب ایران تحت سلطه امپریالیسم ایران است و رفقای اولیه "سازمان چریکهای فدائی خلق ایران" درک عمیقی از "مارکسیسم ـ لنینیسم" و وضعیت اقتصادی اجتماعی ایران داشته‌اند. نابخردانه خرده به جوان بودن شان نگیرید. این شیوه قلم به مزدان جمهوری اسلامی است. حداقل کسانی که بالاخره روزی و روزگاری با برخی از این رفقا آشنائی داشتند و حتی در آن زمان کمک هائی هم به آن ها کرده اند، شیوه آن قلم به مزدان را در خارج از کشور به کار نگیرند.  ما که در عصر عشیرتی و یا فئودالی زندگی نمی‌کنیم که هر کسی که سنش بیشتر است را مورد احترام قرار دهیم و تصور کنیم که دارای معلومات بیشتر هم هست. امروز در عصر امپریالیسم، جوانان چه در بخش تحقیقات علمی و چه در سایر کار های اجتماعی موفق تر از کسانی هستند که سنی از آن ها گذشته است. در خاتمه لازم می دانم تاکید کنم که اگر کسانی به هر دلیل به قول نویسنده مقاله مزبور "موج کناری" شده اند بهتر است همان در کنار موج بنشینند و به کسانی که زنده به آن بودند که آرام نگیرند ، سنگ نپرانند.

 

 18/2/2014