به نقل از : پیام فدایی ، ارگان چریکهای فدایی خلق ایران

شماره 164 ، بهمن ماه 1391

 

 

آن چه در زیر می آید متن سخنرانی رفیق چنگیز قبادی فر از سوی چریکهای فدائی خلق ایران در مراسم بزرگداشت 2 روز بزرگ تاریخی (رستاخیز سیاهکل و قیام بهمن) می باشد که در تاریخ 9 فوریه 2013 در اسلو برگزار شد.  پیام فدائی این سخنرانی را با برخی ویرایش ها و تغییرات جزئی از گفتار به نوشتار درآورده است و به این ترتیب در اختیار علاقه مندان قرار می دهد.  در تاریخ 17 فوریه 2013 در مراسم دیگری که در محل میز کتاب آمستردام برای بزرگداشت دو روز تاریخی برگزار شد ، رفیق قبادی فر در همین چارچوب سخنرانی کرد.

 

 

 

برخی از تجارب سیاهکل برای مبارزین امروز !

 

ضمن سلام به دوستان و رفقای عزیز حاضر در جلسه از این که با حضور خودتون امکان برگزاری این مراسم و بزرگداشت یاد رزمندگان سیاهکل و جانباختگان قیام مردمی 21 و 22 بهمن 57 رو فراهم آوردید، از طرف چریکهای فدایی خلق ایران تشکر می کنم و به همگی شما عزیزان و عزیزان دیگری که اگه امکان پیدا کرده باشن از طریق شبکه پلتاک این مراسم رو تعقیب می کنن، خوشامد می گم. 

 

امشب در شرایطی اینجا گرد هم جمع شده ایم که در آستانه دو روز بزرگ تاریخی یعنی 19 بهمن سر آغاز جنبش مسلحانه بر علیه یکی از سیاه ترین دیکتاتوریهای امپریالیستی در منطقه خاورمیانه یعنی رژیم وابسته شاه  و 21 و 22 بهمن ، سالگرد به زباله دان تاریخ سپردن بساط این دیکتاتوری توسط کارگران و توده های مسلح خلق قرار داریم؛ و همونجور که همه ما می دونیم با هر دیدی هم که به این دو روز نگاه می کنیم، در پیوند با همدیگر صفحه ای از تاریخ مبارزاتی پر افتخار مردم ایران رو رقم زدند و این تاریخ پر افتخار رو یک گام به جلو بردند.

 

موضوع صحبت امشب من همونطور که می دونید تجارب سیاهکل برای مبارزین امروز " هستش که من سعی می کنم در صحبتهام به برخی از اون تجارب بپردازم و بویژه توجه نسل جوانی که بار بزرگ مبارزه با رژیم سرکوبگر جمهوری اسلامی رو الآن به دوش داره رو به تجارب نسل آفتابکاران جنگل، روش برخورد کمونیستهای فدایی به مسایلی که در عصر خودشون باهاش مواجه بودن ( برای پیشبرد مبارزات امروز) جلب کنم و اهمیت این بحث هم این نیست رفقا که ما بخوایم صرفا از گذشته یک یادی بکنیم. بلکه اهمیت این بحث وقتی زیاد تر می شه که ما شاهدیم که بویژه در سالهای اخیر یک جبهه ای از مرتجعین رنگارنگ، از رژیم جمهوری اسلامی گرفته تا انواع و اقسام نیروهای سازشکار و اپوتونیست راه افتاده و سعی می کنن درسهای سیاهکل و روشهای برخورد انقلابیون سیاهکل و بطور کلی تجارب مبارزه آزادیبخش یک دوره تاریخی از جامعه ما رو مورد تحریف قرار بدن و ما شاهدیم که یک حجم بزرگی از این تحریفات، هر روز در یک گوشه ای از این سایتها و وسایط ارتباط جمعی رسمی و غیر رسمی رژیم منعکس شده و به اونها دامن زده می شه و مثلا کار بجایی می رسه که همونجور که می دونید اخیرا افراد وابسته به وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی یه فردی مثل عرفان قانعی فرد می فرستن جلو، اون هم تازه می ره پیش یک هم کیش خودش توی وزارت اطلاعات مخوف رژیم سابق تریبون می گیره جلوی دهن همکاران خودش (یعنی ثابتی) و این عنصر تبهکار که حداقل اسناد و شواهد مربوط به شکنجه منجر به قتل  40-30 چریک و مبارز رو در پرونده ننگین خودش داره بیشرمانه با گرفتن پز "دمکرات" بودن و مدافع "حقوق بشر" بودن مدعی می شه که اولا اساسا با شکنجه "مخالف" بوده و کسی هم در دوره کار ایشون در ساواک شکنجه نشده و این حرفا دروغه! و در ثانی اينها تروريست بودن و جالبه که اين موضع هر دو مدافع دستگاه امنيتی در هر دو رژيم است! و ما از اینجا اهمیت تبلیغات رژیم روی این مساله رو می فهمیم.

 

خُب! 42سال پیش در چنین روز هائی صفیر گلوله های آتشین کمونیستهای فدایی در قالب یک دسته کوچک چریکی (به فرماندهی رفیق علی اکبر صفایی فراهانی) با اون حرکت دلاورانه شون بر سینه هیولای شب پرست و سکوت دلخواهش نشست. و با شلیک گلوله های رزمندگان سیاهکل اون فضای خفقان و سکوت اون سالها رو شکستند و با حمله  به پاسگاه سیاهکل آغاز مبارزه مسلحانه بر علیه دیکتاتوری شاه را  اعلام نمودند  و در واقع به رژیم تا بن دندان مسلح شاه "اعلان جنگ" دادند. این اعلان جنگ به رژیم شاه و جزیزه "ثبات و امنیت" امپریالیستهای تبهکار همچنین تیر سرکشی هم بود به انواع و اقسام تفکرات و جریانهای اپورتونیست و بی عمل و سازشکار به رهبری حزب توده خائن که در اون دوره در صحنه حضور داشتند.

 

چرا که حرکت رزمندگان سیاهکل بر خلاف اونچه که اسمش رو گذاشتن "افسانه 12 مرد طلایی" و یا اینکه "یه مشت جوون عاشق اسلحه" نیست؛ اونها اگه ما واقعا بریم و به آثار خودشون رجوع کنیم می بینیم که در پشت این حرکت واقعا یه پشتوانه بزرگ تئوریک، یه کار طولانی و بزرگ سیاسی - نظری وجود داره که از سالهای اواخر دهه چهل شروع شده بود با نقد گذشته و تجزیه و تحلیل شرایط ایران، و جمع بندی از شرایط عینی جامعه ما ثابت کردن که "تجارب گذشته عدم امکان توسل به شیوه های عقیم پیشین مبارزه" را نشان می دهد و برای شکست این بن بست باید طرحی نو درانداخت. سیاهکل مانیفست انقلاب رهایی بخش مردم ما را ارائه داد و یکی از دلایل جاودانگی اش هم این بود که در آن بن بست مبارزاتی، با صدایی بلند ندا در داد که اکنون راه دیگری نیست جز این که به قول مارکس "سلاح انتقاد باید جای خود را به انتقاد با سلاح بدهد".

 

خُب ما دیدیم که این حرکت کوچک نظامی گرچه در نتیجه گسیل هزاران نیروی نظامی رژیم شاه به خون نشست و از نظر تاکتيکی شکست خورد، اما مسیر حداقل یک مرحله مهم از تحولات بعدی تاریخی در جامعه تحت سلطه ما را تحت تاثیر قرار داد و اون رو  متحول کرد، دگرگون کرد و برغم سرکوب و کشتن و اعدام مبارزين این دسته چریکی توسط رژیم شاه، بذری که توسط رزمندگان سیاهکل در شب های ظلمانی سرزمین ما در  برودت زمستانی کاشته شد و با خون آن دلاوران آبیاری گشت ، خیلی زود ریشه زد و پراتیک اجتماعی نشون داد که از یک نهال جوان، با سرعتی باور نکردنی جنگلی انبوه سر برآورد. و همه تحولات جامعه ما رو تحت تاثیر قرار داد. برید شعر شاعران بزرگ و از جمله شاملو رو در اون دوره ببینید. برید فعالیتهای روشنفکران اون دوره رو ببینید و با دوره قبل مقایسه کنید. ما می بینیم که با چنین حرکتی جامعه پس از سیاهکل تکون خورد با تداوم مبارزه مسلحانه چریکهای فدائی خلق دیگر آن جامعه خفقان زده بی تحرک قبلی نبود. بلکه می جوشید و به ندای فرزندان آگاهش پاسخ می داد و به این حرکت جدید و امید بخش نیرو می داد. درست همانطور که تئوریسین های کبیر چریکهای فدایی خلق، رفقا احمدزاده و پویان با نبوغ مارکسیستی شون پیش بینی کرده بودند که مهم نیست اگه حتی این گروه از بین بره، مهم اینه که در اثر آغاز مبارزه نوین، شرایطی پدیدار خواهد شد که هر اسلحه ای که از دست رزمنده ای فرو افتاد ، ده ها دست برای برداشتن آن بلند شود که همه شاهد بوديم که با پیشرفت اوضاع این پیش بینی اونها واقعا متحقق شده بود.

 

در یک نگرش تاریخی به سیاهکل باید گفتش که سیاهکل یک حرکت بزرگ تاریخی با پشتوانه یک کار عظیم و طولانی تئوریک توسط جمعی از آگاهترین فرزندان کارگران و زحمتکشان ایران بودش که در یک نقطه عطف تاریخی با شروع مبارزه مسلحانه به نیازهای مبارزاتی جامعه تحت سلطه ما پاسخ دادند این حرکت در جامعه راهگشایی کرد و روندی شروع شد که بعدش با ادامه مبارزه مسلحانه توسط چریکهای فدایی خلق ایران کم کم سایر نیروهای بالنده جامعه هم به اون پیوستند. ما شاهد می شیم که چه کیفیت جدید مبارزاتی ای در جامعه ما بوجود آمد، من مطمئنم که بسیاری از دوستان و رفقای حاضر که در زمان انقلاب سالهای 56-57 جزو نسل نوجوانان و جوانان پرشوری بودند که با مشعل سیاهکل و تحت تاثیر مبارزات و آرمانهای نسل انقلابیون دهه پنجاه فعالانه در کوچه و خیابان با مزدوران شاه می جنگیدند، بیاد دارند که چگونه در آن روزها غرش شعار "فدایی فدایی، تو افتخار مایی" و "ایران را سراسر سیاهکل می کنیم" زمین را در زیر پای حکومت منفور شاه  و امپریالیستهای حامی اون می لرزوند. اینها همه حاصل اون مبارزه ای بودش که چند سال قبل با این چشم انداز شروع شده بود.  آیا غیر از این بود که چنین موقعیتی حاصل انطباق آن نظرات و آن راه با واقعیت بود که اکنون در پراتیک اجتماعی به وسیعترین شکل ممکن متجلی می شد؟

 

سیاهکل با نظر و عمل خودش به طور برجسته مبلغ یک راه مبارزاتی برای شکست دشمنان به دست توده های مردم با رهبری طبقه کارگر بود. یعنی راه جنگ توده ای طولانی.

 

اعتقاد به این اصل مبارزاتی، بر خلاف القائات فریبکارانه و تهمت های ناروایی که عموما با اتکا به تفکرات حزب خائن توده از همان ابتدای آغاز جنبش نوین کمونیستی به سازمان دهندگان سياهکل يعنی چریکهای فدایی خلق زده می شد و حرکت آنها را  "عصیان یک مشت جوان خرده بورژوا"، که "عشق به سلاح"، و "رمانتیسم" آن ها را فرا گرفته بود، می نامیدند، نبود. بلکه اگر ما به اسناد و شواهد و نظرات اون رفقا توجه کنیم می بینیم که کار اونها یه کار آگاهانه و با چشم انداز استراتژیک بوده. سیاهکل،این اصل مبارزاتی رو در شرایط جامعه تحت سلطه ما اعلام کرد که اگر مساله بر سر پیشبرد یک مبارزه جدی و تداوم آن با هدف بسیج طبقه کارگر و توده ها است با این رژیم و کلا با دشمنی که جز با زبان زور ، با هيچ زبانی سخن نمی گويد نمی شود هم جز با زبان زور صحبت کرد. این یکی از جمعبندی های درستی ست که اون موقع رزمندگان سیاهکل با پراتیک شون به جامعه ما دادند.

 

این اصل حاصل بررسی، مطالعه  و جمع بندی یک دوره تاریخی از حیات مملکت ما از کودتای امپریالیستی سال 32 تا اواخر دهه چهل و به طور مشخص سال 49 بود. انکار این اصل، انکار تحربه 16 سال مبارزات کارگران و مردم ستمديده ما تا پیش از سیاهکل بود.

 

رزمندگان سیاهکل در دو اثر تئوریک چریکهای فدایی خلق ایران یعنی "مبارزه مسلحانه هم استراتژی و هم تاکتیک" و "ضرورت مبارزه مسلحانه و رد تئوری بقاء" (که الآن هم روی میز کتاب وجود داره و من امیدورام رفقایی که نخوندن و یا دسترسی نداشتن به خود اون آثار رجوع کنن) با ترسیم خط سیر تاریخی نفوذ امپریالیسم در ایران، از دوره قاجار نشون دادن که ایران از زمان رضا شاه به یک جامعه نومستعمره تحت سلطه امپریالیسم تبديل شد که بعد از به اصطلاح انقلاب سفيد شاه  نیز نظام سرمایه داری وابسته به امپریالیسم کاملا بر آن مسلط شد. خُب این یه تحلیلی از ساختار اقتصادی جامعه ما بود. بیاید برید در تمام اسناد جنبش کمونیستی ما تا الآن، در تمام مواضع گروه هایی که بعد از سالهای 56-57 به عرصه مبارزه جامعه ما وارد شدند، و ادعای "کمونیست" و "چپ بودن" می کردن و اون مبارزه را می کوبیدن، نگاه کنید و ببینید آیا تا همین الآن هم یک تحلیل ساختاری، بهتر، جامعتر و مستند تر از این تحلیلی که رزمندگان سیاهکل در باره ایران دادن (چهارچوبش) وجود داره؟ در مواضع این جریانات، یا صحبتی از هیچ تحلیل ساختاری از جامعه ما نیست و یا اگر هم هست به هیچ وجه بهش استناد نمی شه، فاکتی براش وجود نداره و بسیاری از تحلیلهای موجود هم بسیاریشون بر اساس تحلیل از ساختی ست که رزمندگان سیاهکل در اون سالها ارائه دادن.     

 

حالا با اثبات وجود این ساختار اقتصادی در جامعه یعنی بورژوازی وابسته، رزمندگان سیاهکل یک اصل مهم رو آمدن و توی پراتیک نشون دادن. اونها گفتن واضح ترین نتیجه سیاسی این شکل از سلطه امپریالیسم در جامعه ما، دیکتاتوری شدیداً و وسیعاً قهر آمیز حکومت هائیه که سر کار می آن. یعنی تازمانی که چنین ساختار اقتصادی- سیاسی ای پا برجاست و جامعه ما زیر نفوذ امپریالیست ها قرار دارد، انتظار برخورداری جامعه از یک روبنای سیاسی نظیر کشورهای متروپل و یا کلاسیک سرمایه داری، انتظار بیهوده ای است. یعنی انتظار  حداقل دمکراسی (و یا شبه دمکراسی و یا هر چیز دیگه که اسمش رو بذاریم) و فضای بازی که اجازه مبارزه و تشکل مسالمت آمیز به کارگران، به زنان ، به جوانان و خلقهای تحت ستم بده، رژیم و نظام حاکم تا حدی می پذیره و تحمل داره در مقابل این شکل از مبارزات مسالمت آمیز رو، انتظار بیهوده اییه. ما  این رو توی بقیه صحبتهام می گم، هم توی زمان رضا شاه دیدیم، هم توی زمان شاه دیدیم و هم بدترش رو توی زمان جمهوری اسلامی. این یکی از جمعبندی های مبارزاتی و اصل هاییه که در پشت حرکت سیاهکل وجود داره. در نتیجه اونها آمدن گفتن که وقتی ما یه همچین شرایطی رو داریم انتظار این که در جریان مبارزات مسالمت آمیز، طبقه کارگر بتونه خودشو متشکل بکنه و بعد اعتصاب عمومی راه بیاندازه و قیامی را رهبری بکنه خواب و خیال و توهمه. آونها آمدن گفتن که بر خلاف اینگونه جوامع کلاسیک در شرایط ایران و با اون ساختار اقتصادی - اجتماعی، دیکتاتوری، روبنای ذاتی چنین نظامیه و این دیکتاتوری جز با زبون زور و جز با سرکوب هر گونه تلاش برای تشکل، هر گونه تلاش برای سازماندهی مبارزه توده ای که بیاد بره در تداومش به بسیج مردم منجر شه، طبقه کارگر توش آگاه شه مبارزاتش رو رشد بده، حزب خودش رو توی جریان این نوع کار آرام سیاسی درست کنه و متشکل کنه توی ایران وجود نداره و تمام شواهد این رو نشون دادن. این حرف یعنی چی؟ یعنی اینکه اگر در ایران می خوایم به اون اهدافی که اعلام کردیم برسیم، اگه می خوایم طبقه کارگر بیاد توی مبارزه، اگه می خوایم طبقه کارگر بیاد و با پیشرفت مبارزه ش بتونه حزبش رو تشکیل بده، طبقه کارگر ایران جز در مسیر مبارزه مسلحانه طولانی چنین امکانی برایش وجود نداره و تنها در این مسیر هستش که فضا و امکان متشکل شدن رو پیدا می کنه.  

 

ما اثرات مبارزه مسلحانه پیشاهنگان به روی توده ها را در دهه 50 شاهد بودیم و دیدیم که در اثر این مبارزه چطور کارگران و زحمتکشان و نیروی عظیمی از میان دیگر توده ها در پرتو مبارزه مسلحانه پیشاهنگان انقلابی به اشکال مختلف علیه رژیم شاه دست به مبارزه زدند، مسلم است که اگر آن مبارزه پیشاهنگان به مبارزه مسلحانه توده ای تبدیل می شد و اگر هم واقعا اون سازمانی که در سال 56- 57 وجود داشت از اون خط انقلابی خودش منحرف نشده بود، ما می دیدیم که اون مبارزه از چنان قدرتی (همونجور که نشون داده بود) برخوردار می شد که امکان متشکل کردن طبقه کارگر بویژه با شرایطی که توی قیام بوجود آمده بود در سطح بالاتری در اختیار اون سازمان، اون روشنفکران و انقلابیون قرار می گرفت.

ولی متاسفانه به اون دلایلی که می دونید و حالا اینجا زیاد بهش نمی پردازیم ، اون سازمان منحرف شد و این پروسه اساسا یه جور دیگه شد.

 

سیاهکل از یک طرف پاسخ عملی ای برای شکستن این بن بست بود و از طرف دیگر باشکستن این بن بست راه اصلی مبارزه برای در هم شکستن نیروهای نظامی دشمن را پیش پا گذاشت. مطابق تحلیل رزمندگان سیاهکل "نیروی توده ها" ی مسلح به "آگاهی" تنها نیروی مادی عظیمی بود که قادر بود جامعه را دگرگون سازد.  اما مساله اساسی بر سر این بود که این آگاهی از طریق کدام اشکال مبارزه و سازمان و چگونه باید به میان مردم برده شود تا موفق گردد انرژی انقلابی توده را در مسیری درست یعنی مسیر پیروزی انقلاب و تصرف قدرت سیاسی بیاندازد.  ایجاد یک سازمان سیاسی -نظامی و دست زدن به مبارزه مسلحانه و پیشرفت آن به مبارزه مسلحانه توده ای در جهت تشکیل ارتش خلق، پاسخ چریکهای فدایی خلق به چنین واقعیتی بود.

 

ما دیدیم که سیر رویدادهای اجتماعی و پراتیک چریکهای فدایی خلق بر این نظرات مهر تایید زد. سیاهکل شور و امید جدیدی آفرید و بتدریج مردم رو به صحنه مبارزه اجتماعی کشاند. بعد از سیاهکل ما شاهد بوجود آمدن یک اخلاق نوین مبارزاتی در مردم شدیم. در اثر فضایی که تداوم مبارزه مسلحانه پس از سیاهکل در جامعه ایجاد کرده بود بطور چشمگیری بر دامنه اعتراضات قهرآمیز دانشجویی، و حرکت های اعتراضی و اعتصابات کارگری و ... اضافه شد.

 

در اون دوره ما اعتصابات معروف دانشجوها رو داریم که فریاد می زدند "فرسيو مرگت مبارک" و اعتصابات کارگران جهان چيت رو داریم که به اشکال قهر آمیز بیرون ریخت و با الهام از اون مبارزه جاری در جامعه، کارگران اعتراض کردند و رفقا می دونن که تعدادی از کارگران  را رژيم شاه وحشیانه کشت.

 

در سال های 57- 56 با شکاف برداشتن دیکتاتوری رژیم شاه و جاری شدن سيل مبارزه توده ای و شکل گيری انقلاب مردم، هزاران محفل کوچک و بزرگ مبارزاتی به هواداری از این سازمان برخاستند. تنها به عنوان یک مثال در مقطع قیام بیش از 1000 محفل کارگری از طریق ستاد سازمان چریکهای فدایی خلق به اون پیوستند. تا جایی که سازمان چریکها به بزرگترین سازمان کمونیست ایران و نه تنها ایران بلکه خاورمیانه تبدیل شد.

 

من به خاطر جلوگیری از طولانی شدن بحث نمی خوام روی این موضوع که در آستانه قیام بهمن چه کسانی در رأس این سازمان قرار گرفتن و این بزرگترین سازمان مارکسیستی خاورمیانه رو با سیاست های سازشکارانه و رفرمیستی خود به چه راه های غیر انقلابی ای کشانده و چه بر سر آن آوردند، زیاد متمرکز بشم ولی ضروريه که مختصرا بگم که سازمانی که تابلوی چریکهای فدائی خلق را بر درش آویزان کرده بود، در اون مقطع به دلیل جان باختن بسیاری از کادرها و اعضای صدیق و انقلابی چریکها و حاکم شدن باند فرخ نگهدار خائن و تئوریهای توده ای اونها، دیگه فرسنگها از اندیشه ها و تئوری های انقلابی اون سازمان احمد زاده ها و پویان ها و مفتاحی ها و بهروز دهقانی ها و حمید اشرف ها و ... فاصله داشت.

 

سازمان اولیه با اعتقاد به "تئوری مبارزه مسلحانه هم استراتژی  هم تاکتیک" و جاری شدن این تئوری در اعمال و رفتار های انقلابی رزمندگان فدائی، به بزرگترین امید طبقه کارگر و زحمتکشان ایران تبدیل شد. اما غاصبان نام سازمان یعنی دار و دسته نگهدار این سازمان رو از "ستاد رزمنده طبقه کارگر" و سازمانی که صدای طبقه کارگر ایران بود، به نفع بورژوازی مصادره و به تدریج بخش بزرگی از اون رو به زائده دشمنان طبقه کارگر و مردم ایران یعنی رژیم جمهوری اسلامی و امام جلادشان بدل ساختند. 

 

اجازه بدید این قسمت از صحبتم رو با تاکید روی دو نکته جمع بندی کنم و کمی به وضعیت امروز بپردازم. اولین نکته که می خوام به عنوان جمع بندی اون مبارزه گذشته روش دست بذارم اینه که:   

 

1- سیاهکل  بر اساس این تئوری انقلابی بر پا شد که اولا تا زمانی که سلطه امپریالیستی و ساختار نظام سرمایه داری وابسته وجود داره، قهر ضد انقلابی و اعمال خشونت عریان، روبنای ذاتی چنین نظامی ست و این دیکتاتوری سد راه انکشاف هر گونه مبارزه و تشکل و سازمانیابی چه کوچک و چه بزرگ بوده و سد راه تداوم و ادامه کاری چنین حرکاتی است.  برای مبارزه و در هم شکستن این دیکتاتوری و مهمتر از اون برای بسیج و سازماندهی توده ها و طبقه کارگر به جز از راه مبارزه قهر آمیز نمی شه پیشرفت کرد و شکل مناسب سازمانی برای پیشبرد این مبارزه هم با توجه به شرایط عینی جامعه ما یک سازمان سیاسی نظامیه که باید ضمن پيشبرد مبارزه مسلحانه در جهت بسیج توده ها در جریان جنگی که الزاما طولانیه حرکت کنه. این یه جمع بندی از شرایط گذشته ست.

 

2- دومین جمع بندی که به نظر من اهمیت زیادی هم این روزها از زاویه شیوه برخورد به اون داره اینه که تجربه سیاهکل نشون داد که  یک گروه کوچک هم می تونه مبارزه رو در تقابل با یک دشمن بزرگ آغاز بکنه، و در جهت رسیدن به اهداف فوق حرکت کنه  بشرطی که تحلیل درست و برنامه صحیحی داشته باشه. این کار از دست یک گروه کوچک هم بر میاد.

 

بر اساس این تجارب گذشته اجازه بدید نگاهی هم به وضعیت کنونی مون داشته باشیم.

 

امروز مردم ایران در شرایطی زندگی می کنن که بیش از 32 سال از حاکمیت سیاه رژیم جمهوری اسلامی می گذره. همه می دونن که در کنفرانس گوادالوپ در شرایط رشد جنبش مردمی،  امپریالیستها که از رشد سریع شبح کمونیسم و مبارزه مسلحانه نیروهای انقلابی و مبارز در ایران به وحشت افتاده بودن و حاکمیت و منافع دراز مدتشون در ایران رو در خطر می دیدن به یک تاکتیک جنگی دست زدن. اونها در مقابل انقلاب مردم یک قدم به عقب گذاشتن، یعنی به رفتن نوکر سرسپرده شون شاه رضایت دادن؛ در عوض قدرت و حمایت خودشون رو پشت سر دار و دسته خمینی گذاشتن. چرا؟ برای این که با این عقب نشینی تاکتیکی، اونها داشتن یک تعرض بسیار گسترده و بزرگتر استراتژیک رو به انقلاب مردم ایران برای حفظ نظام سرمایه داری وابسته در ایران سازمان می دادن. وظیفه ای که جمهوری اسلامی از طریق سرکوب مبارزات مردم اون رو از اولین روز روی کار آمدنش برعهده گرفت و حتی اون جنایاتی که شاه یه مقدارش رو نتونست بکنه و یا هر چقدر تونست کرد، این رژیم به حد کمال رسوند اون جنایات رو. چرا که وظیفه داشتن از اون ساختار اقتصادی اجتماعی به ارث رسیده بهشون حمایت کنن و اون رو نگه دارند. چرا که انقلاب مردم ایران که در صحنه بود، اون (نظام) رو نشونه رفته بود.

 

بد نیست اشاره کنم که دولت آمریکا اولین دولتی بود که پس از باصطلاح "پیروزی انقلاب اسلامی"،جمهوری اسلامی رو به رسمیت شناخت، موضوعی که اخیراً در برنامه "افق" صدای آمریکا هم به اون اشاره شد. همونطور که آمریکا در مورد حکومت "اخوان المسلمین" و مرسی (در مصر) هم همین کار رو کرده. و برغم همه اون شعارهای "ضد بنیادگرایی اسلامی" از طرف امپریالیستها ما می بینیم که بنیاد گرایی اسلامی چگونه در نقش ابزاریه در جهت گسترش سلطه امپریالیسم. اما بعداً با تداوم مبارزات ضد امپریالیستی مردم ما ، آمریکا و رژیم دست نشانده اش مجبور شدن برای فریب مردم آمدن گفتن ماخودمون از شما مردم خیلی ضد امپریالیست تر هم هستیم. رفتن و جریان تسخیر سفارت آمریکا و "اشغال لانه جاسوسی" رو سازمان دادن. و سعی کردن تا با این کار نه تنها جنبش واقعی ضد امپریالیستی مردم رو منحرف کنن، بلکه پرچم مبارزه "ضد امپریالیستی" رو در ظاهر بدست خودشون بگیرن. کلاً می خوام بگم که جمهوری اسلامی و حامیان امپریالیست اش به انواع حیله ها متوسل شدن تا ابتدا با فریب مردم و بعد البته با سرکوب شدید آنها نظام سرمایه داری وابسته در ایران را حفظ کنند.

 

خُب! حالا در مقابل اون عده ای که می گن این رژیم، حکومت یه مشت آخوند نادان بود که "حالیشون" نمی شد و می خواستن گویا جامعه رو برگردونن به 1400 سال پیش،  بیایم حالا به واقعیت نگاه کنیم. این واقعیت غير قابل انکاره که  اساساً، هر رژیم سیاسی ای -  این رو بگه و یا نگه، چه بدونه چه ندونه و استثناء هم نداره - از یک ساختار اقتصادی و منافع یک طبقه خاص اجتماعی حفاظت می کنه و جامعه رو در اون جهت اداره می کنه؟ در واقع دولت به قول انديشمندان کمونيسم "ارگان سیادت طبقاتی" یک طبقه بر طبقه یا طبقات اجتماعی دیگر ست. جمهوری اسلامی نیز از این اصل تاریخی و علمی مستثنی نیست.  وقتی ما به عملکردهای جمهوری اسلامی در ظرف 33 سال گذشته نگاه می کنیم، می بینیم که اون تبلیغاتی که مدعی بود اینها فقط "آخوند" هایی هستن که می خوان "حکومت خدا" رو روی "زمین" پیاده کنن، چقدر بی پایه ست.  وقتی که ما کارهایی که این رژیم کرد رو بررسی می کنیم بطور واضحی می بینیم که جمهوری اسلامی در واقع از همون اولین روز در جهت بازسازی و تحکیم همون ساختار اقتصادی که از زمان شاه بهش به ارث رسیده بود یعنی نظام سرمایه داری حاکم بر کشور حرکت کرد و در طول سه دهه اخیر اون رو رشد و گسترشش داد. چرا که ساختار جدیدی در ایران بجز سرمایه داری وابسته روی کار نیومد با روی کار آمدن این رژیم. در نتیجه تداوم و حاکمیت چنین نظامی یعنی نظام سرمایه داری وابسته ما شاهدیم که فقر و فلاکت و بیکاری و گرسنگی و کارتن خوابی و ... در چه ابعادی در جامعه ما رشد کرده، و در عوض به بهای نابودی تدریجی حیات و معاش میلیونها تن از کارگران و توده های محروم و بی چیز ما، چه ثروتهای افسانه ای نصیب مشتی سرمایه دار زالو صفت و آقا زاده های آخوند های حکومتی شده تا جایی که خانواده "اختاپوسی" زمان شاه حالا باید برن و در رابطه با غارت و چپاول جلوی اینها "لُنگ" بندازن. و تازه در طول این سی و سه سال رشد این نظام ما می بینیم که چگونه جیبهای امپریالیستها در مقایسه با حتی دوران شاه مزدور از غارت منابع طبیعی، نیروی کار و ثروتهای جامعه تحت سلطه ما هر چه بیشتر و بیشتر پر شده و ایران تحت حاکمیت جمهوری اسلامی چگونه در طول سی و سه سال گذشته به یک بازار هر چه پر سودتر برای قدرتهای امپریالیستی و سرمایه داری جهانی حداقل در سطح همین خاورمیانه تبدیل شده.

 

از طرف دیگه همونطور که شاهدیم تعمیق و گسترش سلطه امپریالیسم و تشدید سلطه سرمایه های جهانی در تار و پود مناسبات اقتصادی ایران توسط جمهوری اسلامی در سه دهه اخیر، (همونجور که رزمندگان سیاهکل در رابطه با روبنای ذاتی چنین نظام اقتصادی ای گفته بودن) بطور اجتناب ناپذیری  با اعمال سیستماتیک یک قهر ضد انقلابی،  تشدید بلاواسطه حاکمیت خفقان و دیکتاتوری عریان و حکومت ترور و شکنجه و زندان و اعدام قرین بوده. یک لحظه حالا به این سی و سه سال حکومت رژیم جمهوری اسلامی بیاین نگاه کنین. جنایاتی این رژیم کرده که واقعا هر چه ازش گفته شه باز هم نمایانگر یک سر سوزنش نیست. تحت سلطه جمهوری اسلامی، تاریخ کشور ما با نتایج خونین یکی از بزرگترین و وحشیانه ترین سلاخی ها و نسل کشی های جنگی بر علیه مردم مشحون بوده.

 

ما با رژیمی روبروییم که تجربه بیش از 3 دهه کشتار و سرکوب سیستماتیک و عریان کارگران و زنان و جوانان و روشنفکران و اقلیتهای دینی و خلقهای تحت ستم ما رو توی کارنامه خودش حمل می کنه. رژیمی که در دوران موسوی جنایتکار در دهه 60 با کشتار سیستماتیک هزاران تن از نوجوانان و جوانان مبارز در سیاهچالها و خیابانهای سراسر کشور یک نسل کشی به راه انداخت. این رژیم، رژیمیه که وقتی باصطلاح جناح معتدلش (رفسنجانی "سردار سازندگی") اومد روی کار ما دیدیم که شورش گرسنگان رو چه طوری تو شهرهای مختلف با تانک و توپ بهش جواب داد و اون رو به خاک و خون کشید، کارگران اسلامشهر و خانواده هاشون رو به خاطر خواست آب آشامیدنی از هوا  و زمین به گلوله بست، ما رژیمی رو می بینیم که چه باصطلاح اصلاح طلبش رو کار بوده چه محافظه کارش، هر فریاد کوچکی رو توی گلو خفه کرده؛ هر گونه تلاش برای ایجاد یه تشکلی که می خواد حتی تو چارچوب این نظام کار کنه رو واقعا به خاک و خون کشیده و همه جا جز با برقراری چوبه دار و شکنجه و ... نتونسته به حاکمیتش ادامه بده.  فعالین کارگری صنايع نفت رو ترور کرد و به زندان انداخته، زبون کارگران را بریده و اونا رو در سنندج بخاطر مطالبات بر حقشون همچون بردگان عصر برده داری به شلاق بسته، زندانهاش رو مملو از روشنفکران و فعالین حقوق زنان و اقلیتهای مذهبی و خلقهای تحت ستم کرده و حتی با عدم پرداخت دستمزدهای بخور و نمیر کارگران مبارزه برای حقوقهای معوقه را بر آنها تحميل نموده است.

 

ما با رژیمی روبروییم که برای حفاظت از نظام استثمارگرانه موجود، برای سرکوب و منحرف کردن جنبش اعتراضی توده ها  و غلبه بر بحرانهاش، از دشمنهای اصلی ش یعنی طبقه کارگر و .. بگذریم حتی خودی های خودش رو هم نمی تونه تحمل کنه رژیمی که تحمل امثال منتظری یعنی طراح اصل ضد مردمی ولایت فقیه و ولیعهد نظام ، و سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی یعنی بانیان وزارت اطلاعات جهنمی نظامش رو هم نداره، رژیمی که "اصلاح طلبان" معتقد به اصل ولایت فقیه و جبهه مشارکتی هایی که برای بقای این نظام هر گونه خدمتی کردن (و مگه چی  می گفتن، می خوان اوضاع رو بگیرن برگردونن به "عصر طلایی" دوره امامشون!) رو بدون هیچ تردیدی می گیره و به زندان می ندازه و مجبورشون می کنه علنا بیان بگن غلط کردیم! رژیمی که حتی همونطور که می دونید این روزها ده ها خبرنگاری که اساسا در چارچوب خود همین رژیم و نظام کار می کنن رو هم گرفته و به جرم اقدام بر علیه امنیت ملی به زندان انداخته.

 

این رژیم هیچ حرکتی رو، چیزی رو که خارج از سیطره و اراده اش باشه حتی اگر مال خودی هاش باشه نمی تونه تحمل کنه. چرا؟ چون هر جور منفذ و راهی رو باز بگذاره، برای حاکمیتش یک خطر بالقوه ست.

حالا باز همه این ها رو هم بذاریم کنار همین تجربه جنبش مردمی سال 88-89 رو نگاه کنیم می بینیم که دیکتاتوری حاکم با چه قاطعیتی جنبش مسالمت آمیز و عظیم جوونها و مردمی رو که بیرون آمده در خیابانها به خاک و خون کشیدند، از روی مردم بیگناه با ماشین هاشون گذشتن و سینه جوانان مبارز رو با دشنه هاشون در روز روشن و ملا عام شکافتن و اونها رو تکه تکه کردن و درکهریزک چنان جنایات فجیعی رو مرتکب شدن که حتی صدای خودی هاشون هم در آمد و تازه همه این جنایات رو نمایش هم دادن و بقول معروف در انجام این جنایات هیچ "تعارفی" هم نداشتن. ما با یه همچین رژیمی روبروییم.

 

حال در شرایط سلطه چنین دیکتاتوری شدیدا و وسیعا قهرآمیز و وحشتناکی ست که ما شاهد این هستیم که جمهوری اسلامی و روشنفکران قلم بمزد و اتاق های فکر این حکومت، با کمک و همدستی جریانهای ضد انقلابی و خائنی نظیر اکثریتی ها و امثالهم با مشاهده پتانسیل مبارزاتی در جامعه ما کارزار ضد خشونت هم برامون براه انداختن. از اون ور میاد تو خیابونها می کُشه و از این ور میاد می گه نه! به هیچ وجه نباید "مقابله به مثل" کنید! در چارچوب چنین کارزاری ست که ما می بینیم یک جریان فکری بر علیه "خشونت" و در واقع "مبارزه قهر آمیز" و "مسلحانه" در سطح جامعه در نشریات رسمی و مطبوعات و کتابها و پایگاه های اینترنتی فعال در نظام بطور دائم مشغول فعالیته. از وزارت اطلاعات رژیم که کتابهای هزار صفحه ای بر علیه رزمندگان سیاهکل و چریکهای فدایی خلق انتشار می ده تا انواع و اقسام باصطلاح نظریه پردازان و سایتها و وبلاگهای رسمی و غیر رسمی و نان آلوده خورانی که یکی از تم های ثابت فعالیتشون تبلیغ بر علیه مبارزه قهر آمیز و تبلیغ افسانه اصلاح پذیری جمهوری اسلامی هستش. (رژیم) از حمایت ارتشی از اینها در داخل و خارج کشور برخورداره.

 

این نوع از نشریات رسمی و غیر رسمی وظیفه شون اینه که در شرایطی تیغ خونین جلادان حاکم هر روز، هر گونه مطالبه مسالمت آمیز کارگران و مردم محروم ما حول مبارزه با بیکاری و فقر و گرسنگی و کارتن خوابی و ... را قلع و قمع می کنه، هر گونه مقاومت مشروع مردم ما رو، هرگونه تلاش برای مقابله با این وضع رو، "اعمال خشونت" نام بده و اون رو "مذموم" اعلام کنه.

 

همین ها هستن که زیر اسم تاریخ نویسی و بررسی مارکسیسم اصول مبارزاتی ای از این قبیل که انقلاب و تغییر انقلابی به جز توسل به قهر امکان پذیر نیست و قهر "مامای تاریخه"  رو انکار می کنن و تلاش می کنن ریشه این ایده رو بزنن تا جایی که فرخ نگهدار خائن هم در هم نوائی با کتاب وزارت اطلاعات بر عليه رزمندگان سياهکل می گه که همه مشکلات از زمانی شروع شده که این "تخم لق"  قهر، مامای تاريخه طرح شد! و به این ترتیب اوج خودفروختگی خود و جریانش رو به نمایش می ذاره.

 

اینها هستن که با ارتش نویسندگان و نظریه پردازانشون و با منابع مالی و تبلیغاتی قابل توجهشون، سعی می کنن هر ارزش مبارزاتی رو، هر حرکت مثبت و الهام بخش تاریخی رو بکوبن و جوونهای تشنه آگاهی ما در این جامعه خفقان زده رو بزعم خودشون از مطالعه مارکسیسم و توجه به درسهای اون بازدارن. و بالاخره همین ها هستن که با وجود گذشت بیش از 41 سال از حماسه سیاهکل و اعلام آغاز جنبش مسلحانه اون حرکت بزرگ تاریخی رو با مارکهای فریبکارانه ای  مثل "عصیان کور"، (حرکت) یک مشت جوان "عاشق اسلحه" جلوه بده ن که گویا از زور خوشی های دوره  شاه "جو گیر" شده بودن و  کارشان هم به "هیچ" جایی نرسید. و با اين تحريفات همه واقعيات تاريخی که در مقابل چشم ما رخ داده رو انکار کنند.

 

اینو هم بگم که نه اینکه خشونت چیز خوبیه، ولی در عین حال اینکه دشمن اونطوری تو رو می گیره می کشه و اونجوری اعمال خشونت می کنه و بعد هم می گه نه! نباید مقابل اون خشونت، خشونت کرد و این جور تفکرات رو تبلیغ می کنن، اینها یک لحظه نمیان بگن که بابا! وقتی که تو  6 ماه حقوق یه کارگر رو نمی دی، وقتی که اون کارگر می ره و می بینه که بچه اش بیرون خونه داره پوست خربزه می خوره بخاطر این که اون کارگر پول نداره ببره خونه، می ره و اول زن و بچه اش را می کشه و بعد هم خودش رو به دار می کشه، یا وقتی کارگرایی رو می بینیم که می رن و به صاحب کار و سرمایه دارها التماس می کنن که بابا فقط حقوق معوقه 12 ماه گذشته ما رو بدید، چون اونها مبارزه برای گرفتن حقوق معوقه رو بهش تحمیل کردن بجای اینکه دستمزد بخور و نمیرشون رو سر وقت بهشون بدن، و این باعث می شه که نه تنها این خانواده های کارگری از هم بپاشن، بلکه گرسنگی و فقر و فحشایی که از این کار می زنه بیرون، اینها هیچکدوم آیا خشونت نیست؟ آیا "خشونت" اینه که یکی بیاد و فقط اسلحه بگیره جلوش و بزنه تو مغز یکی؟ اون خشونته؟ آیا این موارد فوق خشونتی در ابعاد اجتماعی نیست؟ آیا این رژیم حاضره حتی یک لحظه از این خشونتش دست برداره و بعد به مخالفینش بگه چرا علیه من خشونت می کنید؟ پس اون کسانی که توی این "کارزار ضد خشونت" پیش میرن و نگاه نمی کنن که پشتش چیه، باید بیان و این رو جواب بدن. این خشونت سازمان یافته (حکومت و طبقه حاکم) اصلا هیچ راهی نداره، این رژیمها راه و جایی برای مقابله با اون (خشونت) نمی گذارن جز این که (برای حلش) با زبون خودشون باهاشون صحبت بشه.     

 

این یک تصویر واقعی از اون وضعیه که ما در جامعه تشنه آزادی مون با اون مواجهیم. سوال اصلی مثل همون دوره برای هر انسان آزادیخواه که قلبش برای مردم می تپه و بویژه کارگران و جوونهایی که همونطور که گفتم بار اصلی مبارزه بر علیه رژیم رو بر دوش دارن اینه که آیا اساسا مبارزه با این رژیم فایده ای داره، و چطور می شه که در مقابل یه همچین دستگاه بزرگ سرکوبی که در کشت و کشتار و خون ریزی حد و مرزی نمی شناسه ایستاد؟ سئوال می شه که آیا نباید صبر کرد و اونجور که برخی ها می گن منتظر شد تا در یک لحظه مناسب ( که البته معلوم هم نیست اون لحظه مناسب چه زمانی از راه می رسه) رشد خود "تضادهای درونی" این رژیم فاسد و فرتوت رو از هم بپاشونه؟ یا حداکثر آیا خوب نیست که انرژیهای مبارزاتی مون رو در کانال های "قابل تحمل" برای حاکمیت با جهت گیری برای ایجاد اصلاحات کوچکی جاری کنیم که در ادامه اگر با سرکوب رژیم خفه نشن با تغییراتی در این دیکتاتوری منجر بشن؟  اگر نه پس راه چیه و "چه باید کرد؟"

 

ببینید در مقابل این تفکرات که ممکنه ما هممون با جلوه هاییش آشنا باشیم چه از طریق خانواده هامون و چه از طریق برخورد با اقشار خاصی که از ایران میان و می رن، باید گفت اولا گرچه در این که رژیم ضد خلقی جمهوری اسلامی با تمام دار و دسته های تشکیل دهنده اش، از "پدر اصلاحات" اش بگیرید تا بقیه، یه رژیم وابسته اند. این درسته که اینها تضاد دارن اما تاریخ مدون جوامع بشری از زمانی که طبقات بوجود آمده ن بدون استثنا نشون می ده که تا مبارزه مردم نباشه از این وضع، هیچ کیفیتی بیرون نمیاد.  تنها و تنها با مبارزه توده هاست که این تاریخ جلو می ره. با انقلاب اونهاست که تاريخ جلو می ره و به همين دليل هم مبارزه طبقاتی که در دوره انقلاب به اوج خود رسیده و با شدت جریان می یابد، لوکوموتیو تاریخه. در نتیجه هیچ رژیم استثمارگری در طول تاریخ بدون تهدید شدن توسط جنبش توده ای نیامده و به جامعه نگفته که بفرمایید بنده دیگه نمی تونم، و خودم داوطلبانه میرم. بدون مبارزه و بدون یک مبارزه متشکل هیچ راهی برای آزادی و برابری و از اون کمتر برای بهبود و تغییر در وضعیت کنونی متصور نیست. به قول انقلابی بزرگ چه گوارا "انقلاب سیبی نیست که خودش از درخت بیفته، بلکه وقتی رسید باید تکونش داد تا بیفته".

 

در نتیجه تنها راه، تشدید مبارزه مردمه. ثانیا در پاسخ به بخش دیگری از تفکرات رایج که می گن نباید به کارهای "جدی"و خشونت آمیز دست زد و باعث شد که رژیم "تیغش" رو ببره بالا باید گفت تجربه 33 سال گذشته حکومت جمهوری اسلامی نشون داده که این رژیم اساسا با حمایت قدرتهای امپریالیستی (این فرشتگان رحمت برای او) و به قوه اعمال زور عریان و یک دیکتاتوری تمام عیار که جاری شدن کوچکترین جویبار مبارزه مسالمت آمیز رو بر نمی تابه بر سر کار مونده. این رژیم، رژیمیه که حتی می ره و زبون کارگرایی که می گن ما فقط حقوقمون رو می خوایم و هیچ کاری به مسایل دیگر هم نداریم، رو می بره! این رژیم به هیچ وجه اصلاح پذیر نیست و کمترین عنصر دمکراتیک و مترقی و مردمی در هیچ یک از دار و دسته های درونی اون از محافظه کار گرفته تا اصلاح طلب و ... وجود نداشته و نداره.

 

در نتیجه تنها راه نجات مردم ما اینه که با اتکا به قدرت خودشون و با استفاده از تجارب تاریخ غنی مبارزاتی کشور ما در جهت تشکل خودشون و مبارزه با دیکتاتوری حاکم گام بردارن. مشخصه که این راه طولانی و پر پیچ و خَمیه ولی تجارب عینی جامعه ما نشون دادن که تنها راهه.

 

مردم و مخصوصا جوانان مبارز ما که تجربه بزرگ جنبش توده ای سال 88-89 (جنبش بزرگی که زمین رو در زیر پای جمهوری اسلامی لرزوند و صدای شکستن استخوانهای فرتوت اون رو به صدا درآورد) رو هم از سرگذروندن منبع بزرگی از تجربه مبارزاتی برای الهام گیری در اختیار دارن. اونها در اون نبرد بزرگ 2 سال پیش یه بار دیگه به چشم خودشون در واقعیت دیدن که همونطور که سیاهکل نشون داد، در شرایط سلطه دیکتاتوری امپریالیستی با دشمنی که بجز زبان زور نمیفهمه نمی شه با زبانی به غیر از زبان زور حرف زد. در واقع تمام واقعیات امروز جامعه تحت سلطه ما با هزار و یکزبان در باب ضرورت وجود یک منبع و نیروی اعمال قهر انقلابی متعلق به کارگران و توده های تحت ستم در مقابل قهر ضد انقلابی طبقه حاکم در سخنه. و درست به اعتبار این واقعیته که تمامی دستگاه عریض و طویل امنیتی جمهوری اسلامی و اتاق های تولید فکر ضد انقلابیش برای نابودی فیزیکی و معنوی و منحرف کردن هرگونه تلاشی در این جهت در میان جوانان ما بسیج شده ن و کار می کنن.

 

اجازه بدید تاکید کنم که بحث به هیچ وجه تبلیغ برای کپیه برداری های سطحی از سیاهکل و یا تلاش برای انطباق هندسی شرایط کنونی با دهه 50 و تکرار اون نیست. بدیهی ست که این شرایط بجز در یک مغز اسکولاستیک و  ذهنی قابل انطباق نیستند. چون همه می دانند که تاريخ تکرار نميشه بحث بر سر روش برخورد و درک جوهر تفکر حاکم بر اون حرکت تاریخی ست. بحث بر سر اصول نظری و تفکریه که در پشت اون اسلحه قرار داشت که چون با واقعیت منطبق بود نتایج سرنوشت ساز تاریخی هم بر جای گذارد و تاریخ جامعه ما را یک گام به پیش برد. ما اون اصول تئوریک و نظری رو تبلیغ می کنیم و بحث بر سر دقت و توجه به اونهاست.  نه اینکه الآن کسی تبلیغ می کنه که احتمالا یه 12 نفر بلند بشن برن اسلحه بگیرن دستشون و پاسگاه سیاهکل که هیچ، یک پادگان رژیم رو بزنن گویا جامعه ما "متحول" می شه (و این حرکت، مثل سیاهکل اون تاثیرات رو بجا می گذاره) به هیچ وجه این بحث بر سر این نیست.

 

هسته اصلی بحث اینه که تئوری راهنمای رزمندگان سیاهکل می گفت که به دلیل سلطه یک دیکتاتوری متکی بر سرنیزه و شدیدا قهر آمیز، انقلاب در ایران از راه "کار آرام سیاسی" پیش نمی ره و تمام تجربه چند دهه اخیر جامعه ما هم این رو نشون داده. بلکه از مسیر ایجاد یک تشکل سیاسی- نظامی پیش می ره که باید هم مخفی باشه. و این تشکل، سازمان دادن یک مبارزه مسلحانه با چشم انداز برپائی جنگی طولانی رو داره که که در اون توده ها میان و نقش اصلی رو ایفا می کنن، طبقه کارگر متشکل میاد نقش اصلی رو ایفا می کنه و رهبری مبارزات رو به عهده می گیره.

 

این تنها راهی ست که در اون امکان زدن نقب به قدرت تاریخی توده ها، متشکل کردن طبقه کارگر و جاری کردن قدرت عظیم و تاریخساز این طبقه وجود خواهد داشت.  

 

در نتیجه جوانان آگاه ما باید با مطالعه مارکسیسم- لنینیسم و تجارب تاریخی و درک عمیق این اصل مارکسیستی در جهت شناخت هر چه عینی تر از قانون بندیهای جاری در جامعه مون حرکت کنن؛ برای رشد و ارتقاء نظری و تدارک برای تشکل خودشون گام بردارن و فعالیتهای مبارزاتی شون رو با این جهت گیری به پیش ببرن.

 

بدیهی ست که هرتشکلی اگه می خواد در شرایط ایران امکان ادامه کاری و بقا پیدا کنه در درجه اول باید مخفی باشه و  موضوع دیگر این که بر اساس یکی از مهمترین دست آورد های مبارزات چریکهای فدائی خلق، در شرایط دیکتاتوری تنها یک تشکل سیاسی - نظامی امکان بقا و رشد دارد. این، پاسخگوی الزامات شرايطی است که دشمن بر مردم ما تحميل کرده که جز با زبان زور نميشه با وی سخن گفت واقعيتی که برای زنده ماندن و رشد بايد راهنمای هر تشکلی قرار بگيره . شکی نیست که این یه وظیفه به غایت بزرگ و خطیره . اما تجربه سیاهکل نشون داد که به شرط درک ضرورت دگرگونی انقلابی برای پایه ریزی دنیای عاری از ستم و استثمار و ایمان به امکان این دگرگونی، حتی یک گروه کوچک هم می تواند کار رو در اون جهت شروع کنه.

 

امیدوارم کارگران ما ،جوونای کشور ما با آموزش از درسها و تجارب انقلابیون سیاهکل در گذشته بتونن از اون تجارب در مبارزه امروز برای نابودی رژیم جمهوری اسلامی هر چه بیشتر استفاده کنن.

 

در انتها اجازه بدید تا حرفهام رو با بزرگداشت خاطره رزمندگان سیاهکل  و قطعه شعر کوتاهی از چریک فدایی خلق رفیق مرضیه احمدی اسکویی این زن آگاه کمونیست تموم کنم که انعکاس وضعیت دوره ای از تاریخ مملکت ماست :

 

آنها که رفته اند

آنها که راه را با خون خود

از غبار کهنه ستردند

آنها که نخستین بوته های خار را از ریشه برکندند

و بجای هر یک شقایق کاشتند

آنها که مرداب ها را خشکاندند

تا چشمه ها جاری شد

آنها که شب را دریدند

و بند از پای خورشید گسستند

تا سحر به آسمان دوید

آنها که شلیک گلوله هایشان

کفتارها را از خواب خوش پراند

راه را بر ما گشودند

اینک

راه پیش پای ماست

 

متشکرم