به نقل از : پیام فدایی ، ارگان چریکهای فدایی خلق ایران

شماره 164 ، بهمن ماه 1391

 

آيا قيام بهمن "پُر شکوه" بود؟

بی شک در تاریخ مبارزات معاصر مردم تحت ستم کشور ما، جایگاه قیام 21 و 22 بهمن 57 به مثابه یکی از بزرگترین جنبشهای توده ای برای رسیدن به آزادی و برابری انکار ناپذیر است. در آن دوره، در شرایطی که امپریالیستها به مثابه سرمایه داران غارتگر بین المللی با مشاهده پتانسیل جنبش توده ها بر علیه رژیم وابسته شاه و نگرانی از گسترش "شبح سرخ" کمونیسم بر فراز ایران، پیگیرانه در صدد عملی ساختن گام به گام تعویض مسالمت آمیز و بدون دردسر رژیم شاه با دار و دسته خمینی بودند، قیام توده های مسلح در خیابانها و حمله آنها به ستون فقرات نظام یعنی ارتش ضد خلقی، برنامه مهندسی شده و ضد انقلابی آنها را با موقعيت جديدی مواجه ساخت.

قیام توده ها و چشم انداز تداوم انقلاب آنها علیه نظم ظالمانه سیستم سرمایه داری حاکم بر جامعه چنان هراسی در دل مرتجعین بر انگیخت که خمینی، این نوکر جدید امپریالیستها، با عجله همکاران عمامه دار و بی عمامه خود را سراسیمه به خیابانها فرستاد تا فریاد "مردم به خانه هایتان برگردید"، "امام دستور جهاد نداده" سر بدهند. بازرگان نخست وزیر موقت نیز با سرزنش مردمی که می کوشیدند با اعمال اراده طبقاتی شان قدرت را بدست خود بگیرند، با خفت و خواری اعلام نمود که "ما باران می خواستیم ولی سیل آمد!". این اظهارات و اقدامات ضد انقلابی مکمل آن و دستور قاطع "خلع سلاح" مردم و سپس قدم به قدم بازپس گیری دستاورد های انقلابی ای که توده ها با قیام و طی مبارزاتشان علیه رژیم شاه به دست آورده بودند، نشانگر خشم و برخوردهای ضد انقلابی رژیم جديد نسبت به مردم انقلابی ای بود که با قیام مسلحانه خویش ضربات بزرگی را به برنامه های مورد دلخواه امپریالیستها و سرمایه داران وابسته حاکم بر ایران وارد ساخته بودند.

توده های تحت ستم ایران با قیام خود در 21 و 22 بهمن توانستند تا قدرت تاریخی خود (اگر چه برای مدتی کوتاه) را پیش از مصادره کامل جنبش شان توسط ضد انقلاب جدید به نمایش بگذارند. قیام آنها ترس و وحشت امپریالیستها، مرتجعین و تمامی دشمنان طبقاتی شان را برانگیخت. تا جائی که به مثابه یک نمونه وجود هزاران قبضه سلاح مصادره شده از ارتش ضد خلقی در دستان آنها باعث شد تا در برنامه های ضد انقلابی دار و دسته خمینی و اربابان جهانی اش که خواهان آن بودند که به جوّ انقلابی در جامعه و رشد مبارزات مردم هر چه زودتر پایان داده شود، خلل ایجاد شود. در واقع قیام توده ها در سرکوب انقلاب به طور سریع مطابق نقشه مهندسی شده امپریالیستها مانع ایجاد کرد و تأخیرات چشمگیری در این امر به وجود آورد. وجود سلاح های مصادره شده از زردخانه های رژیم شاه در دستان توده ها امکانی بود که باعث شد تا انقلاب مردم در مناطق مختلفی از ایران و به خصوص در کردستان تا سالها پس از استقرار رژیم وابسته به امپریالیسم جمهوری اسلامی نیز به بقای خود ادامه دهد. اینها، تنها برخی از تأثیرات مثبت قیام بهمن بود. به طور کلی قیام خودجوش مردمی در 21 و 22 بهمن و تجارب مبارزاتی آن و همچنین نتایج اجتماعی و تاریخی فراموش ناشدنی آن، گنجينه تجارب انقلابی کارگران و خلقهای تحت ستم ما را برای رسیدن به آزادی و خواست های بر حق و انقلابی شان پر بار تر نموده است.  

اکنون با گذشت بیش از 34 سال از آن روزهای سرنوشت ساز و درخشان مبارزاتی و در شرایط رشد دوباره جنبش توده های بجان آمده بر علیه رژیم سرکوبگر جمهوری اسلامی، ماشاهد رشد تبلیغات ارتجاعی ای هستیم که با قلب حقایق و تحریف تجارب قیام بهمن می کوشند تا این قیام مردمی و فراموش نشدنی را به نفع تبلیغات دشمنان مردم ما مصادره کرده و آن را یک حرکت بیهوده و ارتجاعی و بی نتیجه قلمداد کنند.  بطور مثال اين روز ها در ايام سالگرد قيام بهمن، ما شاهد تکرار تبلیغات و تشدید کارزاری هستیم که با وجود سازماندهندگان ظاهرا متفاوت، هدف واحدی را در تحریف قیام بهمن و کوشش برای زائل ساختن آگاهی انقلابی مردم و بویژه نسل جوان تعقیب می کنند. در یکسوی این تبلیغات، جمهوری اسلامی و ماشین تبلیغاتی عظیمش قرار دارد که هر ساله "دهه فجر" را جشن گرفته و همواره رياکارانه کوشيده رژيم ضد مردمی خود را حاصل انقلاب مردم و قيام بهمن جا بزند. در تبلیغات مزبور، هم چهره نیروهای اهریمنی امپریالیستی عامل به قدرت رسیدن این رژیم و هم دلائل اصلی به قدرت رسيدن چنين رژيم جنايتکاری لاپوشانی می گردد.  هدف دیگر این کارزار، مخدوش نمودن اذهان مردم و به ویژه جوانان مبارز است تا  نسبت به هرچه "انقلاب" و "قيام" و مبارزه انقلابی است دچار بدبينی گردند. اين تبليغات غير واقعی البته صرفا به ضد انقلاب غالب محدود نمی گردد. در سوی دیگر این کارزار، ما شاهد هستيم که سلطنت طلبان به مثابه بخشی از ضد انقلاب مغلوب که ضرب شست توده های قیام کننده را چشیده اند هم همواره عليه اين انقلاب و قيام مردم سم پاشی کرده و در ظاهر هم در تقابل با دستگاه تبليغاتی جمهوری اسلامی، از "دهه زجر" و "فتنه بهمن ماه" سخن می گویند، ولی برغم "مخالفت" آنها با جمهوری اسلامی، آنها نيز چنين جلوه می دهند که خمينی و رژيم منفورش حاصل انقلاب مردم و قيام بهمن بودند و این مردم بودند که دار و دسته خمینی را با خواست و اراده خویش به قدرت رساندند.

متأسفانه باید متذکر شد که تبلیغات انحرافی فوق بر پایه ابعاد سرکوب و جنایات کثیف و روزمره رژیم جمهوری اسلامی که به خاطر وسعت و شدت شان، رژیم شاه و سلطنت طلبان را "رو سفید" کرده از یک طرف به دلیل حجم بسیار بالای این تبلیغات که توسط رسانه های متعدد ضد خلقی پوشش داده می شوند و از طرف دیگر کم وسعت بودن و عدم اشاعه کافی تبلیغات و نظرات انقلابی در میان مردم، در اینجا و آنجا هم، گوشهای شنوایی پیدا کرده است. تحت تاثیر چنین واقعیتی ست که در صفوف برخی روشنفکران سرخورده و فاقد تحلیل و دید تاریخی هم گاه شنيده می شود که چرا مثلا برای توصيف قيام بهمن از صفت "پر شکوه" (عبارتی که چریکهای فدایی خلق ایران همواره در توصیف این حرکت بزرگ تاریخی به کار برده اند) استفاده می گردد. فقر سیاسی این جماعت سپس در نوع استدلالشان بروز می کند که برای نشان دادن نادرستی کاربرد چنين صفتی مدعی می شوند که مگر اين قيام باعث روی کار آمدن خمينی و جمهوری اسلامی اش نشد؟ پس قدرت گيری چنين رژيم سرکوبگری چه شکوهی می تواند داشته باشد؟ آنهم رژيمی که درسرکوب و جنايت چنان کارنامه ای از خود بجای گذارده که زبان از بيانش قاصر است.

هر چند در سطور فوق این موضوع توضیح داده شد که رژیم جمهوری اسلامی حاصل قیام مردم نبود و خمینی و دارو دسته اش شدیداً با وقوع چنین رویداد تاریخی ضدیت داشتند ولی از آنجا که ممکن است پرسش فوق با توجه به گستردگی تبليغات نيرو های ضد انقلابی، اذهان جوانانی که بدلیل شدت دیکتاتوری حاکم بر کشور امکان مطالعه آزادانه و کنکاش آگاهانه در مورد آن دوره را ندارند نیز به خود مشغول کرده باشد و به طور کلی با توجه به این که هدف اشاعه چنان تفکراتی، ایجاد یک ناروشنی بزرگ در تاريخ مبارزات مردم ما  می باشد ضروری است در اینجا با وضوح هر چه بیشتری واقعیت های موجود در آن دوره را مورد توضیح و تشریح قرار دهیم.

در بررسی تبلیغات گوناگونی که در رابطه با تحریف واقعیت قیام بهمن 57 می شود نخستین مساله ای که باید مورد توجه قرار گيرد این است که آيا براستی در اين تبليغات هیچ گونه واقعيتی نهفته است و آيا خمينی و جمهوری اسلامی اش واقعا نتيجه قيام بهمن 57 بودند که حال بايد خود اين قيام بزرگ توده ای را به دليل کارنامه سياه آنها محکوم اعلام نمود؟ برای پاسخ به این سوال و جلوگیری از تحریف ماهیت قیام 21 و 22 بهمن باید به خود رویدادها و واقعیات اتفاق افتاده در آن دوره رجعت کرد، تا با بررسی آنها به شناخت و درک هر چه بهتری از غير واقعی بودن تبلیغات ارتجاعی فوق و دلایل مادی اشاعه  آنها پرداخت. 

با نگاهی به سير رو به رشد انقلاب مردم در سالهای 56 و 57 که قيام بهمن نقطه اوج آن بود اتفاقا متوجه می شويم که شاه خيلی زودتر از 21 و 22 بهمن (روز های قيام) يعنی در 26 دی ماه مجبور به ترک کشور شد و خمينی هم زودتر از اين قيام با هواپيمائی که دولت امپریالیستی فرانسه برايش تدارک ديده بود، در فرودگاهی که اتفاقا برای همين پرواز آماده شده بود وارد ايران گشت. تا وقتيکه امکان حفظ شاه در قدرت توسط امپریالیست های حامی وی بود، مسلم بود که خمينی نمی توانست به کشور بازگردد. به همین خاطر ورود خمینی به ایران در روز 12 بهمن سال 57  پس از "فرار شاه" درست نشانه اين بود که شاه ديگر جائی در ايران ندارد و حاميان بين المللی اش حمايت خود را از پشت وی برداشته اند؛ و حال "امداد های غيبی" شان را متوجه ياران و سرسپردگان جديدشان در صحنه سياسی کشور نموده اند. تيمسار ربيعی فرمانده نيروی هوائی رژيم سلطنت، در دادگاه محاکمه اش پس از سقوط رژیم سلطنت جمله پر معنائی را بیان کرد که واقعیت توطئه گری امپریالیست ها و در رأس آنها امپریالیسم آمریکا در رابطه با انقلاب مردم ما را به خوبی آشکار می کند. آن جمله این است: " هويزر، شاه را مثل موش مرده ای از ايران بیرون انداخت!". هویز یکی از سیاستمداران امریکائی بود که بدون اطلاع شاه وارد فرودگاه مهر آباد در ایران شد و فرماندهان ارتش را متقاعد کرد که بر اساس منافع امپریالیسم امریکا در ایران باید ارتش را از پشتیبانی از شاه بر حذر دارند. اين اتفاقات نشانه آشکاری از تبانی های پشت پرده ای بود که امپرياليستها برای سرکوب انقلاب مردم ما و مهندسی روند انتقال مسالمت آمیز قدرت بدون دخالت توده های انقلابی به آن توسل جسته بودند. مذاکرات مهندس بازرگان و موسوی اردبيلی و بهشتی با سوليوان سفير وقت آمريکا در ايران و هويزر فرستاده ويژه رياست جمهوری آمريکا با فرماندهان ارشد ارتش ایران، و تماسها و مذاکرات يزدی و قطب زاده و بنی صدر در خارج از کشور به نمايندگی از خمينی با امپرياليستها همه در جهت تحقق این هدف بود که شرايط کنترل و مقابله با انقلاب مردم که آنها آنرا "بحران ايران" می ناميدند مهيا شود. ديديم که چگونه بر بستر اين تبانی ها سر انجام در کنفرانس گوادالوپ که در تاريخ ژانویه 1979 (دی ماه 1357) با شرکت جيمی کارتر، والری ژيسکاردستن، جيمز کالاهان و هلموت اشمیت (آنها به ترتیب رهبران آمريکا، فرانسه ، انگلستان و آلمان بودند) برگزار شده بود، تصميم گرفته شد که بر قدرت رژیم شاه در ایران نقطه پایان گذاشته شده و جمهوری اسلامی جايگزين آن گردد.(1)

اما اگر به قدرت رسيدن خمينی حاصل قيام مردم نبود، چه عواملی این رژیم را بر سر کار آوردند؟ واقعيت اين است که وقتيکه انقلاب مردم از سال 1356 رو به رشد نهاد و سیل مبارزات توده ها در جامعه جاری شد، طبقه حاکمه و قدرتهای امپریالیستی حاميش به هر وسيله ای متوسل شدند تا جلوی آنرا بگيرند. آنها چندين نخست وزير را عوض کردند؛ حکومت نظامی اعلام کردند و حتی شاه که با تبختر احمقانه ای خود را "شاهِ شاهان" و "سايه خدا" بر روی زمين می ناميد در تلويزيون ظاهر شد و با فضاحت تمام اعلام کرد که "صدای انقلاب" مردم را شنيده است. کسی که تا ديروز با زور شکنجه و شلاق ناراضيان را به تلويزيون می آورد و آنها را مجبور به ندامت از عملکردهای خود می کرد حال برای مقابله با انقلاب توده ها، خود علنا ابراز ندامت کرده و قول "درست شدن" کار ها را می داد. اما مردم نه فریب چنین شعبده بازی هائی را خوردند و نه سرکوب ها و حکومت نظامی های رژیم شاه آن را ترساند. در نتیجه همه تاکتيکهای دشمنان مردم در مقابل پیشروی انقلاب آنها با شکست مواجه شد. در چنين شرايطی بود که قدرتهای حامی شاه و به خصوص امپرياليسم آمريکا که می ديدند با وجود شاه در قدرت قادر به مقابله با انقلاب نيستند و هر چه بگذرد انقلاب راديکال تر شده و در فضائی که مبارزه مسلحانه کاملاً مقبولیت توده ای داشت و آنها از آغاز مبارزات توده ای در اقصی نقاط ایران شدیداً در هراس بودند، جهت حرکت خود را عوض کردند. امپریالیست ها با کمک سرمایه داران وابسته در ایران و مرتجعینی که منافعشان به حضور امپریالیسم در ایران وابسته است، با تمام قدرت شروع به تقویت دارو دسته خمينی و گذاشتن بلندگوهای تبلیغاتیشان در اختیار او نمودند.  آنها به این ترتیب برای پروژه سرکوب انقلاب تحت نام خود انقلاب دست به کار شدند. به همین دلیل بود که در شرايطی که ساواک هر نوجوانی را به خاطر داشتن يک اعلاميه از سازمانهای انقلابی، وحشيانه آزار می داد، اما نوار های سخنرانی خمینی با وجود سلطه ساواک، آزادانه پخش می شد و رسانه امپریالیستی بی بی سی هم عملا به سخنگوی خمینی تبديل شده بود.  مأموران ساواک در حالی که کمونیستها و مبارزین را وحشیانه و قاطعانه سرکوب می کردند، اما در همان حال مساجد "منطقه آزاد شده" آخوندهایی شده بود که برای انحراف اذهان جوانان و جلوگیری از پیوستن آنها به نیروهای مترقی و کمونیست در جامعه، با فراغت کامل به تبلیغ بر علیه شاه و اشاعه روند مورد دلخواه مرتجعین لانه کرده در میان مردم می پرداختند.  به طور کلی اگر جوانان ما می خواهند بدانند که  آیا خمينی محصول "قیام مردم" بود و واقعا چطور به قدرت رسيد، بايد اسناد و خاطراتی را مطالعه کنند که بروشنی نشان می دهند چگونه قدرتهای بزرگ خمينی را به پاريس برده و در نوفل نوشاتو جای داده و سازمان سيا جدا از عناصری که در کنار وی بکار گماشته بود در کنار خانه این آخوند هم خانه ای داشت که  ماموران آمريکائی صبح تا شب با وی در تماس بودند و به او خط می دادند که چگونه نقش "رهبر انقلاب" را بازی کند. حتی مطالعه خاطرات دست اندرکاران رژيم خمينی  نيز به روشنی نشان می دهد که آمريکائی ها برای جايگزينی، سه شرط اساسی در مقابل خمینی و دارو دسته اش قرار دادند که عبارت بودند از : 1- ارتش دست نخورده باقی بماند. 2- جريان نفت ادامه يافته 3- کمونيستها هم سرکوب شوند. (البته منظور سرکوب کل مردم مبارز ایران و انقلاب آنها بود که تحت نام سرکوب کمونیستها از آن نام برده شده). مردم ایران شاهد بودند که دارو دسته خمینی در رأس رژیم جمهوری اسلامی هم چگونه اين شروط را پذيرفته و با قساوت تمام آنها را عملا اجرا کردند.

بنابراين اگر به سير رويدادها در آن سالها نگاه کنيم به روشنی و با شواهدی که امروز ده ها سند در تایید آنها وجود دارند خواهیم دید که شاه قبل از قيام بهمن ساقط شده بود و خمينی هم قبل از چنين قيامی به قدرت رسيده بود و به همين دليل هم بود که در روز های قيام نمايندگان خمينی در چهار گوشه شهر فرياد می زدند که به خانه های خود برگرديد چون امام هنوز "دستور جهاد" نداده است. برای نمونه  هادی غفاری در ميدان فوزيه (امام حسين بعدی) مردم قيام کننده که دسته دسته برای کمک به همافران بسوی نيروی هوائی می رفتند را به بازگشت به خانه هايشان دعوت می کرد.  اگر به روزنامه های آن زمان هم  نگاه کنيم می بينيم که در آن روزنامه ها در حالی که با تيتر درشت متلاشی شدن رژيم شاه و درگیری لحظه به لحظه مردم با نیروهای سرکوبگر خبر داده می شوند، نوشته شده که "امام هنوز دستور جهاد نداده است".  بنابراين قيام بهمن درست در تقابل با دسيسه های امپرياليستی و خواستهای دارو دسته خمينی شکل گرفت و آنها نه تنها هيچ نقشی در آن نداشتند بلکه برعکس به هر وسيله ای متوسل می شدند تا از عمق و دامنه آن بکاهند. در جریان این قیام بود که مقدار زيادی اسلحه  به دست مردم افتاد و توده ها تواستند تا حدودی خود را مسلح کنند، واقعيتی که تا مدتها حل معضل خلع سلاح مردم را در دستور کار حاکمان جديد قرار داده بود. قیام کار سردمداران رژیم را برای سرکوب انقلاب با دشواری مواجه کرد. بر بستر اين قيام ، روحیه انقلابی هر چه فزونتری در میان مردم رشد کرد و توده ها به پشتوانه عمل عظیم انقلابی خود با عزمی بیشتر از قبل خواهان تحقق خواست های انقلابی خود بوده و در این راه هم قدم بر می داشتند. 

سران جمهوری اسلامی در حاليکه همواره کوشیده اند با تحريف تاريخ و فريب مردم چنين جلوه دهند که پيروزی بر شاه تنها با نيروی ايمان و دست خالی به دست آمده، اما در عین حال هر جا هم لازم داشتند قدرت گيری خود را به قيام توده ها نسبت داده اند. در واقعیت اما آنها در همان زمان وقوع آن قیام، شدیداً از آن ناراحت و خشمگین بودند. بی دلیل نبود که همپالگی های خمینی  همواره با کينه خاصی از آخرين نخست وزير شاه ياد می کردند و قطب زاده زمانی که هنوز از نور چشمی های خمينی تلقی ميشد و مسئوليت راديو و تلويزيون وی را بر عهده داشت،  بختيار را "خائن ترين نخست وزير ايران" خطاب می کرد. او قیام شکوهمند بهمن را "عمل ناپسند" يورش مردم به پادگانها در زمان نخست وزيری وی نامیده و آنرا به حساب "لج بازی" بختيار می گذاشت که متوجه سازشهای صورت گرفته نشده بود و در لحظه ای که حاکمان جدید انتظار داشتند، فرار را بر قرار ترجيح نداده بود. (بختیار بعداً با کمک اولین نخست وزیر منتخب خمینی یعنی مهندس بازرگان ظاهراً مخفیانه از مرز گذشته و از ایران خارج شد. در همان زمان توده های مردم این طنز را در جامعه پخش کردند: بختیار، از "مرز بازرگان" گذشت).

بر اساس آنچه گفته شد، کسانی که رژيم جمهوری اسلامی را حاصل انقلاب مردم و يا قيام بهمن می نامند، شواهد و اسناد تاریخی و روند رویدادها را تحریف می کنند؛ و نمی دانند و یا نمی خواهند بدانند که خمينی چرا و در بستر چه سياستها و سازشها و تبانی هائی به قدرت رسيد. با رجوع به اسناد و شواهد تاریخی هر انسان آگاه و جویای حقیقت می تواند بفهمد که خمينی حاصل انقلاب مردم ما و نقطه اوج آن، قيام بهمن نبود بلکه این رژیم درست برای سرکوب انقلاب مردم به کار گمارده شده بود. به همین خاطر هم در اولين گام انقلاب مردم را انقلاب اسلامی خواند و آنرا ملا خور نمود. .

در رابطه با جایگاه قیام بهمن، واقعيت اين است که قيام بهمن حرکت خود انگيخته مردمی بود که از دو سال پیش بر عليه رژيم وابسته به امپرياليسم شاه بپاخاسته بودند. آنها متاثر از 8 سال جنبش انقلابی مسلحانه در جامعه، فرياد می زدند: رهبران ما را مسلح کنيد. اما متأسفانه نيروئی که قادر به پاسحگونی به اين نياز باشد در صحنه وجود نداشت. در نتیجه قیامی که مردم به طور خود جوش به آن دست زدند از آنجا که فاقد رهبری سازمان يافته ای بود، به پیروزی نرسید و با همه عظمت و شکوهش شکست خورد -  هر چند این شکست همانطور که توضیح داده شد اوضاع سیاسی ایران را تغییر داد و تجاربی از خود به جا گذاشت ک توشه راه مبارزات مردم ماست.

 

زیرنویس:

(1) ژیسکار دستن رییس جمهور وقت فرانسه و میزبان کنفرانس گوادولوپ در مصاحبه با روزنامه "توس" در سال ۱۳۷۷ گفته بود که "تنها کشوری که در این جلسه زنگ خاتمهٔ حکومت شاه را به صدا درآورد نمایندهٔ آمریکا بود و معتقد بود وقت تغییر رژیم ایران است به‌طوری‌که همهٔ ما متحیر و متعجب شدیم. چون تا آن‌جا که ما مطلع بودیم آمریکا پشتیبان حکومت وقت ایران بود..."