به نقل از : پیام فدایی ، ارگان چریکهای فدایی خلق ایران

شماره 134  ، مرداد ماه 1389 

 

موسوی و سفسطه درمورد قتل عام زندانیان سیاسی !

تاریخ جمهوری اسلامی مشحون از قتل و جنایت است اما در میان همه جنایات این رژیم ددمنش، قتل عام زندانیان سیاسی در سال 67 جایگاه ویژه ای دارد- هر چند این جنایت فاجعه بار در تداوم کشتار بیرحمانه زندانیان سیاسی در سال 60 و سال های اولیه این دهه صورت گرفته است. چه در ارتکاب به این جنایات و چه به طور مشخص جنایت سال 67، همه پیش برندگان و سردمداران جمهوری اسلامی شریک جرم بوده و دستان همه آن ها به خون هزاران تن از فرزندان مردم آغشته است. درست  به این دلیل، هیچ یک ازسردمداران جمهوری اسلامی نیست که خواسته باشد در لباس اپوزیسیون رژیم در صحنه سیاسی ظاهر شود و یا ادای اصلاح طلبی در آورد و این جنایات گریبانش را نگیرد. این افراد که با رشد مبارزات توده ها هر چه بیشتر به فریب و تحمیق مردم نیاز پیدا کرده اند، به هر وسیله ای متوسل می شوند تا هر طور شده گریبان خود را از جنایات دهه 60 و به ویژه سال 67 خلاص کنند اما هر چه بیشتر تلاش می کنند کمتر موفق می شوند. تا کنون هر یک از اصلاح طلبان حکومتی از خاتمی تا موسوی و کروبی گرفته تا پادو های بی ارزش تری چون گنجی ، سازگارا و نبوی هر کدام خواسته اند با قیافه مخالفت با خودسری های قدرت حاکم، مردم فریبی کنند فورا مورد این سوال قرار گرفته اند که خود آن ها چه نقشی در آن جنایات داشته اند؛ و از آنان پرسیده می شود که در آن تابستان خونین کجا بودند و در قبال چنان کشتار فجیع چه موضعی گرفتند؟

از آن جا که قتل عام زندانیان سیاسی در سال 67  نه بوسیله این و یا آن دسته از رژیم حاکم بلکه با دستور مستقیم خمینی یعنی "ولی فقیه" جمهوری اسلامی که مورد تائید همه دسته بندی های درونی دیکتاتوری حاکم قرار داشت و هنوز هم دارد،  صورت گرفته است، هیچیک از سردمداران و پیش برندگان سیاست های رژیم و پادو هائی که به دستگاه دارو شکنجه جمهوری اسلامی خدمت کرده اند، تا کنون نتوانسته اند از زیر بار این مسئله شانه خالی کنند و قادر به فرار از این ننگ نبوده و نیستند. براستی هم نمی شود که از یک طرف کلیت جمهوری اسلامی را قبول داشت و از طرف دیگر از جنایتی که با دستور ولی فقیه و بنیان گذار "نظام جمهوری اسلامی" صورت گرفته تبری جست.

با گرفتار شدن در چنین مخمصه ای است که اخیراً موسوی یکی از مضحک ترین سفسطه ها در این زمینه را با رندی تمام جهت پاک کردن دستان خونین خود از جنایات دهه 60 و به طور مشخص فاجعه جنایت بار سال 67 ارائه نمود. او البته یک بار در جریان تبلیغات انتخاباتی با وقاحت ویژه همه سردمداران جمهوری اسلامی در پاسخ به دانشجوئی که در بابل از مسئولیت وی در ارتباط با قتل عام زندانیان سیاسی پرسیده بود، باز به سفسطه پناه برده و پاسخ داده بود که این سئوال را زندانبانان باید جواب دهند و من زندانبان نبوده ام !! اما وی حال که دیده است با چنان پاسخ های مسخره قادر به فریب مردم نشده و هنوز هم این سوال در سطح وسیعی مطرح است، به سفسطه دیگری روی آورده است. موسوی اخیراً در دیداری که  "در آستانه روز خبرنگار" با "جمعی از مدیران مسئول، خبرنگاران و خانواده های روزنامه نگاران دربند" در همین مرداد ماه داشت، برای این که بتواند به گونه ای نقش خود در آن جنایت را توجیه کند در جهت ایفای نقشی که در حال حاضر در فریب توده ها برای حفظ رژیم جمهوری اسلامی بر عهده دارد، مطالب زیر را عنوان نمود: "مسئله سال ۶۷ را باید در منظر تاریخی خود بررسی کرد و بعد هم دید آیا دولت در این زمینه اطلاعی داشته است؟ نقشی داشته است؟ آیا اصلا امکانی برای دخالت داشته است؟  آیا در احکام و اسناد، نامی از دولت وجود داشته است؟ دولت که نقشی در این مسئله نداشته است. خیلی از کسان دیگر هم اطلاع نداشته اند. اما برای مطرح کردن این مسائل با ذکر جزئیات، من هم محذوراتی دارم."

در این اظهار نظر موسوی البته اشاره کوچکی هم به کشتار زندانیان سیاسی در زمان نخست وزیری وی قبل از سال 67 که اغلب جرمی جز داشتن عقاید مخالف با رژیم جمهوری اسلامی نداشتند، نکرده است. در این مورد او کلمه ای نمی گوید که آیا در شرایطی که روزنامه های تحت فرمان او هر روز با وقاحت تمام نام اعدام شدگان را در لیستی بلند بالا منتشر می کردند هم از آن جنایات بی اطلاع بوده است؟ و توجیهات دیگری که مطرح کرده است شامل جنایات آن سال ها هم می شود؟

به طور کلی در سفسطه های اخیر موسوی این طور جلوه داده می شود که گویا خمینی حکمی صادر کرده، ولی نه او و نه اعضای دولتش و "خیلی از کسان دیگر هم اطلاع نداشته اند" ، دولت او در این امر دخالتی نداشته و "اصلا امکانی برای دخالت" هم نداشته؛ و گویا جمهوری اسلامی، "احکام و اسناد" آن جنایت بزرگ را منتشر نموده و حال وی می پرسد که آیا "در احکام و اسناد، نامی از دولت وجود داشته است؟" همه این ها جز سفسطه و دروغ های بیشرمانه ای بیش نیستند. او روی حکم خمینی تأکید می کند ولی نمی گوید که وقتی حکم صادر شد، چه کسانی آن را اجرا نمودند؟  آیا اصلاً آن حکم ننگین و به قتل رساندن زندانیان سیاسی در سراسر کشور در آن ابعاد وسیع ممکن بود بدون دخالت دولت عملی گردد؟  آیا بدون عملکردهای معین گروه های بزرگی از دست اندرکاران مزدور جمهوری اسلامی، از ایفا کنندگان نقش های اساسی تر در دولت گرفته تا پادوهای این دستگاه که زندانیان را برای اعدام برده اند اساساً ممکن بود چنین جنایت بزرگ و سازمان یافته ای به مرحله اجرا در آمده و صورت واقعیت به خود بگیرد!؟  امروز دیگر آشکار است که یک هیأت مرکب از دست اندرکاران دولت در آن برهه تعیین سرنوشت برای زندانیان سیاسی و فرستادن آن ها به کام مرگ را به عهده داشته اند. از این هیأت امروز به حق به عنوان هیأت مرگ نام برده می شود. در این مورد به طور مشخص باید از موسوی رند و فریبکار پرسید که مگر در هیئت مرگی که برای تعیین سرنوشت زندانیان تشکیل شده بود،  نماینده وزارت اطلاعات حضور نداشته و بر اساس گفته های حسینعلی منتظری که در آن زمان جانشین ولی فقیه بود، نماینده وزارت اطلاعات در این هیئت ها - چه در تهران و چه در شهر ستان ها- "نقش اساسی" را به عهده  نداشته است؟ و مگر وزیر اطلاعات عضو کابینه وی نبوده  و از وی دستور نمی گرفته و به وی گزارش نمی داده است؟ با ترفندی که موسوی بکار برده، او با تکیه بر این امر که قانون اساسی مسئولیت سه قوه را از هم تفکیک کرده و مسائل قضائی در حوزه مسئولیت قوه قضائیه می باشد، با زرنگی خواسته است  از زیر بار مسئولیت خود بگریزد. اما اولاً قانون اساسی جمهوری اسلامی که موسوی همین امروز خواهان "اجرای بدون تنازل" آن می باشد،  مسئولیت اجرای تصمیمات قوه قضائیه را بدوش قوه مجریه قرار داده است.  ثانیاً در آن زمان در راس قوه مجریه خامنه ای به مثابه رئیس جمهور و موسوی به عنوان نخست وزیر قرار داشته اند و در واقعیت امر، وزیر اطلاعات که در همه تصمیمات مربوط به این جنایت دخالت داشته رسما از موسوی فرمان می برده است.

موسوی برای پاک کردن ننگ جنایت بزرگ سال 67 از دامن خود با مرد رندی باور نکردنی مدعی می شود که "آیا در احکام و اسناد، نامی از دولت وجود داشته است؟" این را کسی می گوید که خود بخوبی می داند که دیکتاتوری حاکم اجازه نداده که حتی یک سند از آن زمان منتشر شود و تنها مدارکی که در این زمینه موجود است جدا از شاهدان عینی این قتل عام، نامه هائی است که حسینعلی منتظری در خاطرات خود منتشر کرده است.  جالب است که کسی که خود بعد از 22 سال بازهم می گوید: "برای مطرح کردن این مسائل با ذکر جزئیات، من هم محذوراتی دارم"! بروی خود نمی آورد که اساساً همه دست اندر کاران جمهوری اسلامی در ذکر نه فقط جزئیات بلکه کلیات قتل عام زندانیان سیاسی در سال 67 "محذوریت" داشته و دارند (از همان نوع محذوریت که ظاهراً وی دارد!!) و به همین خاطر هم هیچوقت "احکام و اسناد" جنایات خود را منتشر نکرده اند تا نقش شخص موسوی و دولت وی در این جریان آشکار گردد.  واقعاً این ترفند ها فاقد ارزش هستند. جمهوری اسلامی هر چه هست و هر تاریخی که دارد مال همه دست اندران این رژیم می باشد. به خصوص کسی چون موسوی که شعار اصلی اش "جمهوری اسلامی نه یک کلمه بیشتر و نه یک کلمه کمتر" می باشد، دیگر نمی تواند نه از فاجعه سال 67 و نه از دیگر جنایات و سرکوب های جمهوری اسلامی که در تمام 31 سال حاکمیت این رژیم  بی وفقه ادامه داشته تبری جوید.

جدا از این مسئله جمهوری اسلامی یک استبداد مذهبی است و در راس آن ولی فقیه قرار دارد که همه مسئولین حکومتی "التزام عملی" به اجرای دستورات اش را پذیرفته اند و موسوی هم در آن زمان هر چه ولی فقیه یعنی خمینی می گفت وظیفه مذهبی خود می دانست که آن را اجرا کند. آیا موسوی می تواند مدعی شود که اگر خمینی از وی می خواست خود شخصا زندانیان سیاسی را به دار آویزد، او از این "حکم حکومتی" و فتوای مذهبی سر باز می زد؟  از سوی دیگر مگر موسوی و کروبی و امثال آن ها مدعی نیستند که می خواهند به میراث خمینی برگردند، پس جائی که کشتار سال 67 هم یکی از میراث های فراموش نشدنی خمینی جنایتکار می باشد، دیگر چه جای انکار و منزه جلوه دادن خود در این زمینه برای آنان باقی است؟  واقعیت این است که موسوی برای تحقق اهداف رژیمی کار کرده و می کند که خمینی پایه گذاشته و همگان مصیبت ها و بدبختی های ناشی از آن اهداف ننگین را با گوشت و پوست خود تجربه کرده اند. به قولی "دیوار حاشا بلند است". اما باید دانست که براحتی هم نمیتوان هر واقعیتی را حاشا نمود و دستان خون آلود خود را از چشم مردم مخفی کرد.

در سال های پیش  برخی از سردمداران جمهوری اسلامی صلاح را این می دیدند که اساسا خود فاجعه با ابعاد باور نکردنی اش را انکار کنند و حتی تلاش کردند با خراب کردن آرامگاه عزیزان خفته در خاوران و صد ها خاوران پراکنده در وسعت سرزمین ایران ، موضوع را لاپوشانی کرده و از اذهان مردم پاک سازند. اما وقتی که دیدند ابعاد مسئله آن قدر بزرگ است که با این ترفند ها قادر به کتمانش نیستند، شروع  به اشاعه اراجیفی چون "می بخشیم اما فراموش نمی کنیم" کردند تا با فریب ساده اندیشان و مماشات طلبان  به گونه ای دیگر دامن رژیم جنایتکار جمهوری اسلامی را از این جنایت بشویند.  حال که به اعتبار فعالیت های افشاگرانه خانواده جان باختگان سال 67 و با تلاش نیرو های انقلابی،  آن کوشش ها با شکست مواجه شده و روشن گشته که نمی توان فاجعه سال 67 را از حافظه تاریخی مردم ما پاک نمود،  دشمنان مردم فریب به این صرافت افتاده اند تا مسئولیت این جنایت را از دوش خود برداشته و بدوش دیگران بیاندازند. اما همان طور که مردم مبارز ما در جریان انقلاب سال 57 در مقابل تلاش رژیم سلطنت برای پاک کردن شعار های انقلابی می نوشتند "ننگ با رنگ پاک نمی شود" به موسوی و همه دم و دنبالچه های ریا کارش هم باید گفت که ننگ فاجعه سال 67 با این رندی ها و رنگ ها و رنگ عوض کردن ها، پاک نمی شود.

بی شک مبارزات دلیرانه مردم ستمدیده ما دیر یا زود سلطه ضد مردمی جمهوری اسلامی را سرنگون خواهند ساخت.   آن گاه مردم امکان خواهند یافت تا به اسناد جنایت فراموش نشدنی و غیر قابل بحشش قتل عام زندانیان سیاسی دست یافته و بر این اساس در یابند که تک تک دست اندرکاران جمهوری اسلامی در این جنایت چه نقشی داشته  و برای حفظ کدام منافع ضد خلقی به چنان فاجعه ای دست یازیدند. به امید آن روز که همه دست اندر کاران این جنایت در یک دادگاه وسیع مردمی محاکمه شده و به سزای اعمال جنایتکارانه خود برسند.