به نقل از : پيام فدايي ، ارگان چريکهای فدايي خلق ايران

شماره 133 ، تیر ماه 1389 

 

رفیق اشرف دهقانی

 

بخش سوم

کارگران زن زير سلطه ستم مضاعف!

"در اینجا با تکیه بر گزارشات در دسترس ضمن بررسی دیگر حوزه هائی که کارگران زن در آن جا ها به کار مشغولند، لازم است به طور ویژه روی موقعیت خاص زنان کارگری هم که خود نان آور خانواده می باشند تکیه شود تا بتوان با شرایط زندگی و معضلات آنان هر چه بیشتر آشنائی پیدا نمود. همچنین باید انواع ستم هائی که از آنها به عنوان ستم های جنسیتی نام برده می شود را به طور مشخص نشان داد. ستم هائی که به کارگران زن به خاطر جنسیت شان وارد می آید و مردان کارگر از آنها مبرا هستند." (نقل از قسمت دوم)

از دیگر حوزه هائی که کارگران زن در آن جا ها به کار مشغولند،  می توان از کار آن ها در مزارع کشاورزی نام برد. می دانیم که زنان در روستا ها از دیر باز در کار کشاورزی فعال بوده اند، ولی آن ها بیشتر روی زمین های خود کار می کردند. البته، زنان به عنوان کارگر نیز در مزارع بزرگ به کار می پرداختند که به خصوص عمدتاً در شمال کشور عمومیت داشت. اما با رشد هر چه بیشتر سیستم سرمایه داری در ایران که کشاورزی را نیز تحت سلطه خود دارد، زنان زیادی به مثابه کارگر در ازای دریافت مزد در این حوزه کار می کنند؛ و از جمله به کارهائی از قبیل کاشتن و یا چیدن محصول و گلکاری و غیره مشغول اند. در این حوزه کار نیز پرداخت مزد پائین به کارگران زن یکی از جلوه های عمده اعمال ستم مضاعف به این کارگران می باشد. در ارتباط با شرایط کار کارگران کشاورزی، در گزارشی که بیشتر از حوادث شغلی در آن صحبت شده چنین آمده است: "از آمار حوادث شغلی کارگران روزمزد و فصلی کشاورزی که عمدتا زنان کارگر هستند در گزارشات دولتی نشانی نیست. این در حالی است که: «نزدیک به ۳ میلیون و ۴۰۰ هزار کارگر کشاورزی در ۱۸/۵ میلیون هکتار در حال کار هستند. هر سال فقط در استان گلستان ۵۰۰ کارگر کشاورزی به خاطر نداشتن لباس‌های ایمنی و نبود آموزش، به خاطر استفاده از مواد دفع آفات نباتی جان خود را از دست می‌دهند. علت مرگ ۳۵۰ نفر سرطان معده و ۱۵۰ نفر سرطان حلق و حنجره و سرطان خون گزارش شده است." (زنان کارگر، قربانیان خاموش- محمد صفوی. نقل از pesticides news)

کار در کوره پزخانه ها که معمولاً یک خانواده کارگری از زن و مرد و کودک (حتی کودک 3 - 2 ساله)، همگی از صبح تا شب در آن به کار سخت آجر پزی می پردازند، نیز از حوزه هائی است که زنان زحمتکش به عنوان کارگر در آن جا کار می کنند. کار در کوره پزخانه به نوبه خود یکی از مشاغل سخت و زیان آور است که باعث از کار افتادگی زودرس کل کارگران و همچنین دچار شدن آن ها به بیماری های خطرناک می گردد، که در این میان زنان و کودکان بیشتر آسیب پذیر هستند. اساساً کار در کوره پزخانه ها جزء کارهائی است که شدیدآ جسم کارگران را تحت فشار و آزار قرار می دهد، به خصوص که از وسایل ایمنی هم در کوره پز خانه های مورد بحث خبری نیست و شرایط غیر بهداشتی نیز در آنجا حاکم است. بر این اساس، کارگران زن که در چنین محیطی مجبور به حمل بارهای سنگین بوده و دائماً با شرایط کاری مواجهند که به جسم آنان ضرر می رساند، به طریق اولا در معرض از کار افتادگی و دچار شدن به امراض خطرناک قرار دارند. برای درک شرایط غیر مناسبی که زنان در کوره پزخانه  ها درگیر آن هستند، بی مناسبت نیست که در اینجا به ماده 75 قانون کار اشاره شود که انجام کارهای خطرناک، سخت و زیان آور و نیز حمل بار بیشتر از حد مجاز با دست و بدون استفاده از وسایل مکانیکی برای کارگران زن را ممنوع اعلام کرده است. واضح است که چنین قوانینی تحت سلطه رژیم مدافع سرمایه داران در ایران صرفاً روی کاغذ باقی می مانند، ولی به هر حال ذکر چنین امری در روی کاغذ نیز خود بر درجه اهمیت آن دلالت دارد. موضوع دیگری که در این حوزه کار در ارتباط با زنان کارگر با برجستگی دیده می شود، این است که پس از اتمام کار، کارفرما، طبق سنت مردسالارانه حاکم، مزد کار همه اعضای خانواده را به مرد کارگر می پردازد. بنابراین زن کارگر کوره پزخانه شخصاً پولی در ازای کار خود دریافت نمی کند. در این برخورد که ممکن است، هم  برای مرد کارگر و هم برای خود آن زن کارگر، امری طبیعی به حساب آید، زن کارگر در حقیقت یک فرد مستقل به حساب نیامده و کماکان بر اساس سنت های مردسالاری، به لحاظ مالی وابسته به شوهر باقی می ماند. در اینجا البته نکته حساسی وجود دارد، چرا که باید این واقعیت را به حساب آورد که در آمد چنین خانواده کارگری که همه اعضایش از صبح تا شب کار می کنند هنوز کفاف نیازمندی های اولیه زندگی آن ها را نمی دهد و اگر زن کارگر هم شخصاً پولی دریافت می کرد صرف خانواده خود می نمود، با این حال در نفس برخورد فوق الذکر که زن کارگر شخصیت مستقل به حساب نیامده و وابسته به مرد تلقی می شود، ستم جنسیتی و ستم مضاعف در حق یک زن کارگر را می توان مشاهده کرد. در مورد کارهای کنتراتی که اغلب توسط دختران جوان در خانه صورت می گیرد نیز می توان دید که  همه مبلغ دستمزد ها توسط پدر که معمولاً خود بیکار و خانه نشین است، صرف خرج خانه می شود و خود دختران کارگر، صاحب اختیار دستمزدهای خود نیستند.  

در کار کنتراتی که در خانه و در ارتباط با کارهای تکنیکی و صنعتی صورت می گیرد، شکل کار به این صورت است که کارگران زن مواد اولیه و وسایل لازم را از کارفرما تحویل می گیرند و پس از کار روی مواد خام، تولید انجام شده را به کارخانه تحویل می دهند و در ازای آن، مزد ناچیزی دریافت می کنند.

اساساً دلیل این امر که سرمایه دار ترجیح می دهد که انجام کاری را که معمولاً باید در کارخانه صورت گیرد به کارگران زنی که در خانه های خودشان کار می کنند  ارائه نمايد، عمدتاً ناچیزی مزدی است که به این کارگران پرداخت می کند. چرا که از این طریق ارزش اضافی حاصل دسترنج آن ها را هر چه بیشتر به جیب می زند، در عین حال که از مقدار سرمایه ثابت خود نیز می کاهد.  در چنین سبک کاری، کارگر یا کارگران زن (معمولاً دختران جوان، با یا بدون مادرشان) در اتاق نشیمن خود که معمولاً همه امور زندگیشان نیز در آن جا می گذرد، وسایل کار را پهن کرده و مشغول کار می شوند.  با توجه به کنتراتی بودن کار، این کارگران همه سعی خود را بکار می برند تا در کمترین وقت ممکن، تولید هر چه بیشتری را عرضه کنند. در نتیجه ساعات کار نامحدود است و آن ها از وقت خواب و خوراک خود می زنند و کمترین فرصتی را جهت استراحت برای خود قائل نمی شوند. روشن است که تحت چنین شرایطی فشار زیادی به این کارگران زن وارد می آید. اما علاوه بر این یکی از مهمترین دلایلی که سلامتی این زنان را شدیداً مورد مخاطره قرار می دهد، یک نواختی کار است که در اثر حرکت مدام و مکرر، بیشترین فشار را به اعضای مختلف بدن وارد می کند. معمولاً کمر درد، گردن درد و دست درد از عارضه های رایج در میان این زنان کارگر می باشد. در گزارشی در این زمینه می خوانیم: "کار مریم، بسته بندی لوازم موتور است. کاری که در تابستان و پائیز زیاد است و فشرده. اما به فصل باران و سرما که می رسد کساد می شود و باید کاری دیگر را بیابند، مثل ملیله دوزی روی مانتوها، یا رنگ کردن پارچه ها.  مریم می گوید که به طور متوسط در روز ده ساعت کار می کند و تنها زنگ تفریحشان ساعت ناهار و شام است. چون وقتی در خانه کار می کنید باید بتوانی به سرعت کار را تمام کنی. بنابراین فرقی نمی کند تا چه ساعتی از شب بیدار بمانی، چرا که کار باید تمام شود. او می گویدکه در این کار، بیشتر از هر چیزی کمر دردش آزار دهنده است و دستهائی که بعد از چندین ساعت، بی حس می شود.  "در خود این گزارش نیز با جملات زیر به این واقعیت تأکید شده است: "از صبح تا شب. با کمرهایی خم شده و گردن هایی که از شدت درد گز گز می کند و دستهایی که میداند، حیات خانه به قوای آن بستگی دارد، اینجا، زنان بسیاری پیدا می شوند که در خانه هایشان، کارهای بسته بندی، سبزی خرد کردن و .. را انجام می دهند تا باری از روی دوش خانواده بر دارند". ("زنان در بازار کار ایران" (شیوا نظر آهاری - 11 اردیبهشت 1388 - درج شده در سایت ویژه روز جهانی کارگر).

نوشته زیر نیز تا حدی شرایط کار این بخش از زنان کارگر ایران را آشکار می سازد: "کارهايی بود مثلِ زدن لاستيکِ کنتاکت، بستن پيچ و...، کارخانه دستگاهِ الکتريکی برای بستن پيچ داشت، اما دستمزد اين بخش از زنان به قدری پايين است که صاحب کارخانه ترجيح می داد کار را به آن ها بدهد که در خانه با پيچ گوشتي ببندند تا اينکه برق مصرف شود. يعنی هزينه برق از حقوق اين زنان بيشتر بود. هر روز يک کيسه پيچ با کنتاکت می دادند به آن ها تا در خانه انجام بدهند. آن ها عمدتاً زن ها و پيرمردها و بچه ها هستند. اين بخش از زنان که در توليد خُرد و حتی کارهای مربوط به کارخانه های بزرگ نقش دارند، به هيچوجه در آمارها مشاهده نمی شوند. نقش آن ها رفته رفته درحال بيشتر شدن است. قبلاً کارخانجات بزرگ استخدام می کردند و اين کارها را در کارخانه انجام می دادند، اما امروزه به اين دليل که حداقل 30 ماده از قانون کار به اصطلاح به حالت تعليق درآمده و حتی دوباره معلق ماندنش تمديد شده (کارگاه های زير 10 نفر)، علاوه بر کارگاه های کوچک، کارخانجات بزرگ نيز بر طبق يک برنامه ريزی که ترجيح مي دهند از «نيروي کار سيال» استفاده کنند به جای نيروی کار رسمی و دائم، به سمت قراردادهای ابتدايی حرکت می کنند. تا احتياجی به بيمه نباشد، احتياج نباشد که مزايا و عيدی و پاداش پرداخت شود، هر وقت لازم بود و کار بود، قرارداد بسته شود، هر وقت لازم بود سطح دستمزد کاهش يابد" (مسائل زنان کارگر در ايران: مصاحبه با مريم محسنی -  برگرفته از سایت: هستیا).   

پائین بودن دستمزد کارگران زن که به طور برجسته گویای ستم مضاعف بر زنان کارگر است، تقریباً در همه حوزه هائی که زنان کارگر به کار مشغولند وجود دارد. از جمله در ارتباط با کار پاک کردن یا سرخ کردن سبزی و در مربا یا ترشی درست کردن که زنان زحمتکش به مثابه کارگر در خانه انجام می دهند. این کارها وقت زیادی از این کارگران زن می گیرد ولی در آمد چندانی نصیب آن ها نمی کند. پائین بودن مزد در ارتباط با کار خدماتی کارگران زن در خانه های ثروتمندان نیز چشمگیر بوده و قابل بررسی است.

با متمرکز شدن هر چه بیشتر ثروت در دست های اندک و گسترش فقر و گرسنگی در مقابل آن در سطحی وسیع و بوجود آمدن شکافی عمیق بین طبقات دارا و ندار در جامعه که از نمودهای بارز سلطه سیستم سرمایه داری در کشور است، سال هاست که ما با پدیده انجام کار خدماتی زنان زحمتکش با مزدی اندک در خانه های ثروتمندان، مواجهیم. این پدیده اگر چه تاریخاً جدید نیست ولی به لحاظ وسعت و گستردگی ای که امروز در ایران پیدا کرده است، تازگی دارد. شاید حدوداً از 15 - 10 سال پیش شرکت هائی به مثابه واسطه یا دلال بین زنان کارگر خدماتی و کسانی که کار خدماتی اشان را بواسطه دیگران انجام می دهند، شکل گرفته اند. در همان زمان، این شرکت ها حتی نصف دستمزد نازل این کارگران زن را به خاطر کار دلالی شان برای خود برمی داشتند. در نوشته فوق الذکر از مریم محسنی به این موضوع اشاره شده و گفته می شود که: "زنانی که در شرکت های پيمانکاری هستند. 8 هزار تومان بابت يک روز کارِ نظافت چی زن از صاحب خانه می گيرند ولی 4 هزار تومانش را فقط به زن نظافت چی (خدمتکار) می دهند. يعني 50 درصد، سودِ خالص دارد. هيچ قانونی براي اين گروه وجود ندارد. اين بخش رو به افزايش هستند. تازه شکل گرفته اند ولی بسيار به سرعت رشد می کنند. اکثراً زنانی هستند که از شهرک های حاشيه ای هر روز برای کار به کلان شهرها می آيند. "در روزنامه خراسان به تاریخ 22 اسفند 1388 نیز در مورد زنان کارگر خدماتی، مطالب زیر درج شده است: "خستگى در چهره اش موج مى زند، مچ دستش را با مچ بند بسته است. از راه که مى رسد وسايلش را کنارى مى گذارد و لباس کار مى پوشد، از صاحب خانه کارها را مى پرسد. شيشه پاک کردن، ديوارشويی، شستن فرش و پتو. مثل هر روز کارش را شروع مى کند. براى او کار و نوع کار فرقى نمى کند مهم اين است که زودتر کارهايش را به اتمام برساند و با دست پر به منزل بر گردد...... زندگى او خلاصه شده در کار کردن از صبح تا عصر، التماس کردن به صاحب خانه که براى پرداخت اجاره به او مهلت دهد و شب ها ناله کردن از کمردرد و دست درد... مى پرسم: بابت کار در منزل چقدر دستمزد مى گيری؟ مى گويد: در روزهاى معمول سال، روزى ۱۰ هزار تومان که ۲ هزار تومان آن را به شرکت مى دهم. اما در ايام عيد دستمزدمان روزى ۱۵ هزار تومان است که ۳ هزار تومان را شرکت مى گيرد. مى پرسم: چرا؟! فاطمه که خودش مى گويد ۵۰ سال دارد به جاى او جواب مى دهد: چرا ندارد مى گويند رسمش اين طور است و بايد ۳ هزار تومان پورسانت بدهيد ما مى گوييم چشم. مى پرسم: شما هم با اين سن و سال در خانه ها کار مى کنيد؟ مى گويد: بله که کار مى کنم. هر کارى که باشد، مهم اين است که بتوانم خرج خودم و بچه هايم را در بياورم. مى گويد: الان ۲ هفته اى است که به عنوان پرستار يک زن سالمند کار مى کنم از اين کار هم راضى هستم چرا که هم ثواب دارد و هم مى توانم با ماهى ۱۵۰ هزار تومان بخشى از قرض و قوله هايم را بپردازم. البته از اين ۱۵۰ هزار تومان، ۱۰- ۱۵ هزار تومان به عنوان پورسانت به شرکت مى دهم. اما باز هم خدا را شکر که همين کار را مى توانم انجام دهم و گرنه شرمنده بچه هايم مى شدم..."

زنان کارگر، سرپرست خانواده،

با نگاهی به گزارش فوق می توان دید که موضوع در این جا مربوط به زنان کارگری است که وظیفه تأمین مخارج خانه به عهده آن ها قرار دارد. اتفاقاً امروز در ایران ما با زنان کارگر زیادی مواجهیم که سرپرستی خانه را به عهده داشته و نان آور خانه محسوب می شوند. از این بخش از زنان کارگر که یا به دلیل فوت همسر، یا طلاق، یا متواری و زندانی بودن همسر (که دلایل مختلفی می تواند برای آن وجود داشته باشد)، یا از کار افتادگی همسر مجبور شده اند که تأمین مخارج خانه و سرپرستی افراد خانواده را به عهده بگیرند، می توان به عنوان زنان کارگر سرپرست خانواده نام برد. در " گزارشی از وضعیت زنان سرپرست خانواده در ایران" (آژانس ايران خبر -  ۱۳۸۹/۲/۴ ) آمده است:

" آمار رسمی خود سازمان بهزیستی برای سال 85 اعلام می دارد: «در سرشماری سال 1375، یک میلیون و 35 هزار زن سرپرست خانوار در کشور داشته ایم که تعداد آنها در سال 1385 به یک میلیون و 641 هزار نفر رسیده است در حالی که اگر قرار بود روند رشد آن ها همان روند سال های گذشته را طی کند در سال 85 باید یک میلیون و 200 هزار زن سرپرست خانوار در کشور می داشتیم.......... در حالی که بیش از 50 درصد خانوارهای زن سرپرست جزء فقیرترین گروه ها قرار گرفته اند، این رقم در خانوارهای مرد سرپرست 16 درصد است."

اما، اگر وجود زنان سرپرست خانواده امروز در ایران یک واقعیت انکار ناپذیر می باشد، با توجه به حاکمیت یک رژیم زن ستیز با قوانین قرون وسطائی در ایران که جمهوری اسلامی با توجیهات ارتجاعی اسلامی اش شدیداً از آن ها پاسداری کرده و مجری آن هاست، این زنان  در مقام سرپرست و نان آور خانواده از همان حقوقی برخوردار نیستند که مردان در این مقام از آن برخور دارند. چرا که اساساً موقعیت این زنان به مثابه سرپرست خانواده از طرف رژیم به رسمیت شناخته نمی شود. مثلاً زنان کارگر سرپرست خانواده حتی اگر در یک کارخانه و تحت پوشش قانون کار هم کار کنند، حق اولاد به آن ها تعلق نمی گیرد. بی حقوقی آنان به حدی است که با این که سرپرستی کودکان خویش را به عهده دارند ولی رسماً قادر به انجام ساده ترین امور اداری یا بانکی در ارتباط با کودکانشان نیستند و برای انجام چنان کارهائی مجبورند به دادگاه رجوع کنند تا با صرف وقت و انرژی در بوروکراسی موجود، بتوانند گواهی سرپرستی برای چنان کارهائی دریافت کنند. به طور کلی زنان کارگر سرپرست خانواده، در رژیم زن ستیز حاکم ، ستم های ویژه ای را متحمل می شوند و لازم است که وضعیت آنان به طور جداگانه مورد بررسی قرار گیرد.

اما چرا طلاق، چرا از کار افتادگی مرد در خانواده های کارگری و یا متواری و زندانی شدن وی و يا حتی چرا فوت شوهر چنين مصيبت هائی را سبب می شود؟

مسلم است که تحقیق مبتنی بر مشاهدات عینی در مورد هر یک از این ها می تواند حقایق زیادی را در ارتباط با واقعیت زندگی کارگران عیان سازد و رابطه چنین  اموری را با شدت استثمار کارگران و فقر و مصایب مختلفی که به دلیل سلطه سیستم سرمایه داری دامن گیر اکثریت مردم ایران است را نشان دهد. واقعیت این است که سرمایه داران از آن جا که تنها به افزایش سود خود فکر می کنند در پرتو حمایت همه جانبه رژیم جمهوری اسلامی از آن ها، بدون کمترین نگرانی از زندگی آینده کارگران، تا نهایت ممکن شیره جان کارگر را می مکند و از همین جاست که هر آنچه نباید، اتفاق می افتد و مصیبت ها یکی پس از دیگری به خانواده های کارگری روی می آورند. از کار افتادگی زود رس یا مرگ زود رس مرد کارگر یا به هم ریختن وضعیت عصبی او، روی آوری به مواد مخدر و غیره همه ناشی از شرایط شدیداً اسف بار و ظالمانه ای است که به دلیل وجود سیستم سرمایه داری در ایران وجود دارد. در چنین شرایطی است که هر روز بر تعداد زنان کارگر سرپرست خانواده اضافه می شود.

در گزارشی تحت عنوان "زنان زحمتکش چگونه کار می کنند؟ چگونه زندگی می کنند؟ (سارا صدیق - ، درج شده در برخی سایت های اینترنتی)، یک زن زحمتکش سرپرست خانواده، این طور به تصویر در آمده: "سریع و فرز کار می کند. بسیار لاغر است. چهره اش تنها پوستی است بر استخوان، پوستی تیره و پر از لک مانند صورت بسیاری از زنان زحمتکش. علیرغم مهربانی ذاتی اش زبان تندی دارد. تحمل بی اعتنائی، بی احترامی و از بالا نگریستن شدن را ندارد...". در گزارش مزبور، از این زن کارگر پرسیده شده: همسرت چه می کند؟" و او جواب زیر را داده است: بیکار است. مریض است. "قبلاً سرایدار یک ساختمان بود. اوضاع بد نبود. اما 4 سال قبل محل زندگی ما را مغازه کردند و اجاره کردند و اجاره دادند. گفتند سرایدار لازم ندارند. از آن موقع که بیکار شد وضع روانی اش به هم ریخت. کلی دارو می خورد. نمی تواند کار کند. از آن موقع من سر کار رفتم."  تا جائی که از گزارش مزبور معلوم است این زن کارگر در یک مدرسه، کار نظافت را انجام می دهد و از آنجا که حقوق حدود 280 هزار تومان او در ماه که 200 هزار تومان آن را برای کرایه خانه می پردازد کفاف خرج زندگی خود، شوهر بیمار و مخارج دخترانش را نمی دهد، مجبور شده است پس از اتمام کار در مدرسه باز هم کار کند: " ساعت 4 تا 9 شب هم توی خونه ها کار می کنم. البته خونه های آشناها. هر بار ده - پانزده تومان هم می گیرم."

اساساً در ارتباط با زنان کارگر سرپرست خانواده، "یکی همسر خود را از دست داده و سال هاست که هم مادر است و هم پدر. همسر دیگری سال هاست که او را ترک کرده است و او به آب و آتش می زند تا زندگی خود را با آبرومندی اداره کند... شوهر آن دیگری 2 سال است که به دلیل افتادن از داربست زمین گیر شده و او مجبور است کار کند تا اجاره و خرج خانه، لنگ نماند. هر یک از آن ها قصه پر غصه ای دارند". مطلب فوق در گزارشی تحت عنوان "فصل هائی از کتاب زندگی پر رنج زنان سرپرست خانوار" که در روزنامه خراسان به تاریخ 22 اسفند 1388 درج شده، نوشته شده است. در همان جا در یک مورد دیگر، صحبت از زن کارگری است که: "سر تا پا لباس مشکی به تن کرده است. سوم فروردین سالگرد جوان 23 ساله اش است که در تصادف فوت کرده است. می گوید: حالا علاوه بر خرج خود و بچه هایم و شوهر معلولم خرج نوه 2 ساله ام هم بر دوش من است."  همچنین در مورد زنی به نام سهیلا، 27 ساله نوشته شده است که: "به گفته خودش، شوهرش دست به هر کاری که می زند کارش نمی گیرد. یک مدت با گرفتن وام و اجاره یک مغازه، سبزی فروشی راه می اندازد اما کارش نمی گیرد و با کلی ضرر و زیان مغازه را جمع می کند. دوباره با دوندگی فراوان در هتل به عنوان کارگر استخدام می شود. اما به این دلیل که صبح ها دیر سر کار حاضر می شده از کار اخراج می شود، ده ها کار تا الان عوض کرده، اما هیچ نفعی نداشته جز قرض هائی که روی هم تلنبار شده است. در نهایت چند سالی است که مجبور شده ام کار کنم تا هم خرج خانه مان نماند و هم اجاره های معوق خانه و قرض هائی را که شوهرم بالا آورده است را بپردازم".

در ادامه گزارش فوق، این نیز گفته شده است: "تازه باید پول توجیبی و پول سیگارش را هم بدهم و گرنه نمی گذارد سر کار بروم". 

"نمی گذارد سر کار برود" - آن هم در شرایطی که "او"، خود کار نمی کند و معیشت خانواده با کار زن تأمین می شود. صرف نظر از این که در مورد مشخص  یاد شده چنین امری عین واقعیت است یا نه، اما با نگاهی دقیق به طرح موضوع می توان فرهنگ مرد سالاری حاکم در بیان فوق را متوجه شد؛ و این سئوال را مطرح نمود که براستی در جامعه کنونی ایران چه قدرتی به مرد امکان تعیین تکلیف برای زن در خانه را می دهد؟  جواب روشن است: این قدرت با سلطه یک رژیم مدافع فرهنگ مردسالاری که از سیستم سرمایه داری وابسته حاکم بر کشور حفاظت می کند، به مرد اعطا شده است. فرهنگی که بر اساس آن خیلی از زنان نیز خود را پائین تر از مرد به حساب می آورند و این را حق مرد، می دانند که فرمانروای خانه باشد. در اینجا جا دارد از همین زاویه ستم مضاعف به کارگران زن را مورد توجه قرار داده و ستم های جنسیتی را بیشتر توضیح دهیم.

ادامه دارد...