به نقل از : پيام فدايي ، ارگان چريکهای فدايي خلق ايران

شماره 131 ، اردیبهشت ماه 1389 

 

خبر کوتاه بود، اعدامشان کردند!

اعدام 5 زندانی سياسی در روز يکشنبه 19 ارديبهشت ماه ، يک بار ديگر ماهيت ضد مردمی رژيم دار و شکنجه جمهوری اسلامی را در مقابل ديد همگان قرار داده و  عزم اين رژیم حافظ منافع سرمایه داران در قالب  استبداد مذهبی را مبنی بر بر پا کردن هر چه وسیع تر بساط دار در سطح جامعه آشکار نمود. جنايتکارانی که کتمان نمی کنند که با پيروی از خط "النصر بالرعب" در صدد کنترل توده های به جان آمده هستند، حال با توسل به  آنچه خود آن را "حکم حیات بخش قصاص" می نامند، در تلاش اند تا با ارتکاب به هر جنایتی مردم را بترسانند و از این طریق "حيات" سرا پا ننگ و جنايت رژيم ضد مردمی خود را حفظ کنند.

 اعدام های وحشيانه اخیر در شرايطی صورت گرفته که سالگرد موج بزرگ اعتراضات و مبارزات توده ای در سال گذشته بر علیه جمهوری اسلامی که پايه های سلطه ضد مردمی این رژیم  را به لرزه در آورد، نزدیک است. در واقع، در سالگرد مبارزات قهرمانانه توده ای یک سال گذشته، ضد انقلاب حاکم نشان می دهد که برای بقای خود در مقابل امواج انقلابی مبارزات توده ها، چاره ای جز توسل به اعدام و کشت و کشتار مردم ندارد. در سال جديد هم خود دست اندرکاران حکومتی پشت سر هم هشدار می دهند که به دليل تعميق روز افزون بحران اقتصادی، احتمال شعله ور شدن شورش های اجتماعی  بزرگتری در پيش است. در چنين شرايطی است که اعدام 5 زندانی سياسی و توسل به صدور احکام اعدام های بيشتر که اخبارش در اينجا و آنجا شنيده می شود - از جمله قطعی شدن احکام اعدام سه تن از "معترضان به نتايج انتخابات رياست جمهوری"- به روشنی نشان می دهد که سردمداران وحشت زده جمهوری اسلامی تنها از وحشت خيزش مجدد توده هاست که به هر تلاش جنایتکارانه ای برای ايجاد فضای ارعاب در جامعه و باز داشتن مردم از مبارزه دست می زنند.

این روزها، آن چه رژیم در صدد پیاده کردن آن در جامعه کنونی ایران است، تکرار فجايع سرکوبگرانه دهه 60 می باشد، فجایعی که در شرایط خاصی به جمهوری اسلامی امکان بقا داد. اما واقعیت این است که اوضاع سياسی جامعه کنونی با آنچه در دهه 60 بود بسیار متفاوت است و عليرغم تصور سردمداران جمهوری اسلامی اکنون روحيات جديدی در ميان مردم شکل گرفته است که روحيه تعرضی يکی از مشخصه های آن می باشد. این روحيه تعرضی که می کوشد هر ضربه دشمن را با ضربه جديدی پاسخ دهد در جريان خيزش عظيم ماه های اخير خود را به خوبی بر همگان آشکار ساخت، و آن را امروز به خصوص در عکس العمل مردم در مقابل اعدام های اخیر  می توان دید. در سال 60 با توجه به موفقیت آمریکا و دیگر دول امپریالیستی در فریب مردم ایران و فاکتورهای دیگر (از جمله سازشکاری و کوته بینی نیروهای سیاسی مختلف که امکان تأثیر گذاری گسترده بر مبارزات توده ها داشتند)، مزدوران وقيح جمهوری اسلامی در خود احساس قدرت می کردند و در حالی که دست اندر کار ساخت جامعه مورد نظر خویش بودند، هنوز دستشان کاملاً برای همه مردم رو نشده بود. در آن شرایط آن ها مثلاً در قبال دادن جنازه زندانيان سياسی ای که آنها را اعدام کرده بودند به خانواده هايشان، از آن خانواده های داغدار خواهان پول گلوله هائی هم می شدند که به آن عزيزان شليک کرده بودند. اما، حال اوضاع دیگری وجود دارد و هر کسی شاهد است که با به دار آويختن هر زندانی سياسی از طرف جنایتکاران جمهوری اسلامی، شهری ملتهب می شود. اخیراً نیز دیدیم  که با انتشار خبر اعدام فرزاد کمانگر (آموزگار جوانی که می خواست ماهی سیاه کوچولوی صمد بهرنگی گردد و از این رو با اعمال و رفتار مردمی و مبارزاتی خود در دل مردم منطقه جای گرفته و محبوب و مورد احترام توده های مبارز کرد بود) و کسانی که با وی اعدام شدند، مسئولين دولتی مجبور شدند نیروهای سرکوب خود را به کامیاران گسیل نمايند تا مانع از گسترش مبارزات مردم در اعتراض به اعدام او و اعدام شدگان دیگر گردند. اگر چه امروز نیز همچون سال های دهه 60،  دست اندر کاران رژیم با بیشرمی تمام از تحویل اجساد کشتگان، به خانوداه هایشان اجتناب می کنند ولی حال وضع مبارزاتی در جامعه ایران به گونه ای است که مجبورند به مبارزه با خانواده های آنان نیز بپردازند و از جمله به دستگيری خانواده های عزاداری مبادرت کنند که از شهرستان برای تحويل جنازه عزيزان خود به تهران آمده اند. دیدیم که عليرغم همه اين ددمنشی ها، این رژیم باز خود را با اعتصاب عمومی مردم کردستان مواجه دید که متحدا بر عليه کشتارهای اخیر رژیم به اعتراض بر خاستند.

نگاهی به عکس العمل ايرانيان مقيم خارج از کشور به اعدام های اخير که طی آن معترضين خشمگين با سر دادن شعار "مرگ بر جمهوری اسلامی" در استهلکم، دانمارک، پاريس، لندن و  اسلو سفارتخانه ها و کنسولگريهای رژيم دار و شکنجه جمهوری اسلامی را مورد تعرض قرار داده و تا جائی که می توانستند شيشه ها و وسائل اين مراکز جاسوسی را در هم شکستند، خود نشان دهنده روحيه جديدی است که به دنبال خيزش ماه های اخير شکل گرفته است. در پرتو چنین روحیه ای البته شکی نیست که نیروهای غیر مردمی نیز می کوشند خود را انقلابی جلوه دهند، ولی آنچه مهم است این است که روحيه تعرضی موجود در حال حاضر يکی از ارزشمند ترين موئلفه های وضعيت سياسی کنونی است که اگر با آگاهی انقلابی توام شود راه غلبه بر ضعفهای جنبش کنونی را هموار خواهد ساخت. این روحیه، در تقابل با تبليغات رياکارانه اصلاح طلبان حکومتی قرار دارد که در ماه های اخير شديدا می کوشيدند  چنين جلوه دهند که با رژيمی که جز زبان زور نمی شناسد می توان و بايد با "مسالمت" رفتار کرد - هرچند آن ها به هر حال هنوز هم به طرق گوناگون سعی در القای این روش سترون را دارند.

نگاهی به اوضاع کنونی نشان می دهد که با آشکار شدن ورشکستگی اصلاح طلبان حکومتی و سترونی روش های اعتراض به اصطلاح مدنی و مسالمت آمیز پيشنهادی آن ها به ويژه پس از رسوائی راه پيمائی مشترکشان با طرفداران "ولی فقيه" در 22 بهمن، اولاً این امر که این اصلاح طلبان یا سبز ها جز برای طولانی کردن عمر رژیم شان تلاش نمی کنند و ثانیاً با نشان داده شدن یک بار دیگر ورشکستگی راه های پیشنهادی آنان، راه برای درک هر چه بيشتر ضرورت مقابله قهر آميز با دشمنی که شمشير را از رو بسته است هموارتر شده است. بیهوده نیست که جوانان هر چه بيشتری امروز به اين نتيجه می رسند که چاره ای جز اعمال قهر انقلابی در مقابل قهر ضد انقلابی رژيمی که سر تا پا مسلح بوده و همه راه های مخالفت و اعتراض به وضع موجود را با توسل به زور بسته است وجود ندارد.

پراکندگی و بيحالی ای که اين روزها در صفوف "سبز ها" ديده می شود و اين واقعيت که هر روز يکی از قلم به مزدان اين جريان اندر ضرورت حفظ "ولايت فقيه" و مخالفت صريح با سرنگونی جمهوری اسلامی  به مثابه عامل اصلی همه فحايع تاکنونی سخن می گويند (رجوع شود به اظهارات اکبر گنجی در گفتگو با راديو فردا و سید عطاء الله مهاجرانی در گفت و گو با هفته نامه لبنانی "الوطن العربی")خود نشان دهنده يکی ديگر از موئلفه های وضعيت کنونی يعنی رنگ باختن هر چه بيشتر تبليغات و نفوذ  دارو دسته های ضد انقلابی اصلاح طلبان حکومتی در ميان جوانان می باشد. جوانانی که اعدام ها و جنايات جمهوری اسلامی در دهه 60 و در زمان نخست وزيری مير حسين موسوی را به چشم خود نديده اند، امروز می کوشند تجارب و درس های آن دوره را جذب کنند و هر چه آگاهی آن ها بالا می رود به همان حد با سبز ها، این همکاران موسوی و کروبی جنایتکار مرزبندی می کنند و هر روز بیشتر از روز پیش به اين نتيجه می رسند که آزادی جز با سرنگونی تماميت حمهوری اسلامی دست نيافتی است. درست با توجه به این واقعیت است که اين روز ها در اعتراضاتی که در خارج از کشور شکل می گيرد شاهد گستردگی فرياد "جمهوری اسلامی با هر جناح و دسته نابود بايد گردد" هستيم. شعاری که  با خيزش اخير توده ها از سوی کمونيست های انقلابی طرح و تبليغ ميشد و امروز می رود تا جايگاه واقعی خود را در مبارزات مردم به دست آورد. "جمهوری اسلامی با هر جناح و دسته نابود بايد گردد" شعاری است که اگر در مقیاس توده ای در جامعه تکرار شود به مفهوم انعکاس نظر و خواست واقعی اکثریت مردم ایران بوده و بیانگر آن خواهد بود که اصلاح طلبان و نیروهای سازشکار در القای شعار های خود ناموفق و ورشکسته شده اند. با توجه به این واقعیت که جمهوری اسلامی به مثابه رژيم حافظ نظام سرمايه داری حاکم بر کشور در تماميت خود مانع اصلی تحقق مطالبات مردم ما بوده و بدون سرنگونی انقلابی آن امکان رسيدن به آزادی وجود ندارد، توده ای شدن شعار فوق در ایران نشانگر آن خواهد بود که مردم ما در مبارزه برای رسيدن به آزادی و دستيابی به مطالبات انقلابی خود گامی بزرگ به پيش گذاشته اند.

سرنگونی انقلابی رژيم جمهوری اسلامی به مثابه رژیم مدافع سیستم سرمایه داری وابسته ایران، باید جهت اصلی مبارزات توده ها را تعيين کرده و مردم با طرد هر نيروئی که خواهان حفظ اين رژم جهنمی می باشد در صفی واحد برای پيروزی گام بردارند. تجربه نشان داده که رژيمی که جهت حفظ سلطه منحوس اش بساط دار بر پا کرده و قساوت های وحشيانه خود را به نمايش می گذارد، اصلاح شدنی نبوده  و تنها راه مقابله با آن انقلاب جهت افکندن آن به زباله دان تاريخ می باشد.