فریبرز سنجری

 

 

جمهوری اسلامی و وحشت از رادیکالیزه شدن نهضت مردم !

 

حضور گسترده مردم در روز 13 آبان در خيابانهای برخی از شهر های بزرگ کشور از جمله تهران، اصفهان، رشت، اهواز و تبریز چنان وحشتی در دل سردمداران جمهوری اسلامی ایجاد نموده که نتوانسته اند از ابراز ترس و نگرانی از آینده خود و رژیمشان خودداری کنند. در حقیقت، وسعت شرکت توده های تحت ستم در تظاهرات 13 آبان با شعارهای کاملاً رادیکال بر علیه جمهوری اسلامی، وجود مردمی که عليرغم همه تهديدات و هشدار های ديکتاتوری حاکم و عليرغم اينکه بر کسی پوشيده نبود که ماشين سرکوب جمهوری اسلامی جهت جلوگيری از تجمع و اعتراض مردم از هيچ ددمنشی ای فروگذاری نکرده و رفتاری با بازداشت شدگان خواهد داشت که نمونه ای از آنرا همگان در روايت "کهريزک" شنيدند، نمی توانست سران و دست اندر کاران رژیم را  بیش از پیش دچار هراس و وحشت ننماید.

 

ترس و نگرانی سردمداران جمهوری اسلامی را از لابلای مواضع و اظهار نظرات آنان در مطبوعات دولتی می توان مشاهده نمود. در این میان اگر از هشدار های "دلسوزان" نظام ظالمانه حاکم بگذریم، می بینیم که در این مورد برخی از سربازان "گمنام و يا با نام امام زمان" کسانی چون ماشاالله شمس‌الواعظين از اصلاح طلبان حکومتی هم به دنبال تظاهرات ضد حکومتی در روز 13 آبان صدايشان در آمده است. شمس الواعظین نگرانی خود از فروريختن تدريجی "هيبت حکومت" را کتمان نکرده و هشدار می دهد که "فروريختن هيبت حکومت مرکزی در ايران به سود هيچ دولت مرکزی در ايران صرفنظر از نام و صفت‌اش نخواهد بود." وی سپس برای اينکه اصلاح طلبان هم موقعيت خطير کنونی را درک کنند تاکيد می کند که اين امر "در دراز مدت به نظر من به زيان حکومت ايران است. حتی اگر اصلاح‌طلبان موفق بشوند به قدرت دست پيدا بکنند". اگر شمس  ‌الواعظين هشدار می دهد و نگران است که "شکاف بين حکومت و مردم تبديل به شعله‌های خطرناکی مي‌شود که زبانه‌های آن معلوم نيست به کجا خواهد انجاميد"، عبدالله شهبازی، توده ای که در دهه 60 در زندان تواب شده و به خدمت وزارت جهنمی اطلاعات در آمد و آموزه هايش را در خدمت ماشين سرکوب جمهوری اسلامی قرار داد، وحشت خود و بعضی دیگر از همپالگی هایش از شدت گیری و گسترش مبارزات مردم ایران را با هشدار از وقوع "جنگ داخلی" در ایران بیان می کند.  وی مطرح کرده است که "بليه آسمانی" بر "ايران اسلامی" افتاده و  کشور را بسوی وضعی بی بازگشت می برد. وی می گويد: "در یک کلام، اگر سخن من اعتباری داشت، می‌خواستم که «عقلای قوم»، از هر جناح سیاسی بدون در نظر گرفتن سلایق یا علائق یا کینه‌های شخصی، جمع شوند و برای مملکت چاره‌ای بیندیشند. تحلیل‌گرانی هستند که آن‌ چه را من می‌بینم دیده‌اند ولی جسارت بیان آن را ندارند. باید جسور بود و گفت. من مسئولم. من نگران آنم که در ماه‌های آینده روزنه‌هایی که امروز باز است برای همیشه مسدود شود و بر ایران آن رود که محسن حسام مظاهری، و بسیار کسان همچون او، نگران وقوع آن‌اند: جنگ داخلی!"

 

براستی چه چيز باعث شده که دست اندرکاران رژیم از  میان همه جناح های حکومتی تا آن حد از رشد جنبش توده ها دچار وحشت شوند که یکی همچون شمس الواعظین آن را حتی "در دراز مدت"، "به زيان حکومت ايران" (بخوان حکومت سرمایه داران ایران) ببیند و دیگری چون شهبازی بیاد "جنگ داخلی" افتاده و از وحشت آن به لرزه بیافتد؟ مهم است توجه شود که این نگرانی ها و ابراز وحشت ها در شرایطی مطرح می شوند که همه رسانه های امپرياليستی همنوا با مطبوعات دولتی رهبری اعتراضات مردم را به موسوی و کروبی و اصلاح طلبان حکومتی نسبت می دهند.  اما مگر موسوی و کروبی از روز اول بر ضرورت حفظ "نظام مقدس جمهوری اسلامی" تاکيد نکرده اند و از آن روز تاکنون هم به هر مناسبتی آن را تبلیغ نمی کنند؟ اگر واقعاً اینها رهبر جنبش مردم هستند که همه مسأله شان هم حفظ همان نظامی است که شمس الواعظین ها و شهبازی ها خواهانش هستند پس نگرانی از چیست؟ همه می دانند که به اصطلاح "جنبش سبز " بر بيرق اش شعار "جمهوری اسلامی نه يک کلمه بيشتر و نه يک کلمه کمتر" را نوشته است. همه می دانند که در جریان تظاهرات توده ای اخیر در داخل کشور عده ای شعار "يا حسين، مير حسين" را داده یا می دهند؛ و  در خارج کشور هر کس شعار سرنگونی جمهوری اسلامی را سر دهد "سبز اللهی ها" اگر زورشان برسد وی را از صف تظاهرات بيرون می کنند و اگر نتوانند پليس را صدا می کنند. این را هم خیلی ها می دانند که اصلاح طلبان حکومتی و غير حکومتی در خارج از کشور لشکری از نويسندگان و هنرمندان و حرافانی به اسم سخنران بسيج کرده اند تا به هر مناسبتی بر عليه شعار های "ساختار شکنانه" بنويسند و بگويند و هزار بار تاکيد کنند که "جنبش" ما حرکتی مسالمت آميز  و "پرهيز از خشونت" است. ظاهراً اینها حتی توانسته اند در خارج کشور جوی بوجود آورند که عده ای با ادعای چپ هم جنبش توده های جان به لب رسیده ایران را با وقاحت باور نکردنی"ارتجاعی" قلمداد کرده و به این ترتیب آب به آسياب دشمن بريزند، گرچه با این کار آنها تنها پاسيفيسم ضد انقلابی خود را یک بار دیگر به نمايش می گذارند. با در نظر گرفتن همه اینها که بواقع گویای آن است که همه مرتجعین با نام و بی نام دست به یکی کرده اند تا مبارزات مردم را نفی و  انکار نموده و حرکت توده های تحت ستم و جان به لب رسیده ما را "جنبش سبز" که رهبرانش نیز موسوی و کروبی می باشند، جا زنند، سوال این است که پس نگرانی سردمداران و دست اندر کاران جمهوری اسلامی از چیست و چه چيز همه اينها را نگران کرده است؟ "جنبش سبر" مسالمت آمیز با شعارهای غیر ساختار شکنانه تحت رهبری موسوی و کروبی که دیگر  نباید موجب آنهمه نگرانی و  و حشت گردد و سخن از " شعله‌های خطرناک"، "جنگ داخلی" و غیره به میان آید!؟

 

واقعيت اين است که علیرغم همه یاوه گوئی های دستگاه های تبلیغاتی غرب و خود جمهوری اسلامی و تکرار آن از طرف کسانی که علناً یا بطور پوشیده مبلغ "سبز الهی" ها هستند، آنچه در واقعیت امر مسأله اصلی برای هم مرتجعین دست اندر کار جمهوری اسلامی است همانا تداوم مبارزات اعتراضی توده های ستمديده آنهم در شرايطی است که قدرت حاکمه همه ابزارها و وسائل سرکوبش را به ميدان آورده  و حتی در بگير و ببند وشکنجه و تجاوز، نیز حد نگه نداشته اما باز نتوانسته است جنبش توده های بپا خاسته ما را که از خرداد ماه سال جاری آغاز گشت را خاموش سازد. این واقعیت را که جنبش مردم امروز در مسیری قرار دارد که می رود تا دامنه و عمق هر چه بيشتری یابد را "سربازان گمنام امام زمان" يعنی دست اندرکاران وزارت دار و شکنجه جمهوری اسلامی از همه زودتر و عينی تر فهميده اند. اينها که "چشم و گوش " نظام ضد مردمی حاکم را تشکيل می دهند فهميده اند خشونت ضد انقلابی نه تنها باعث ياس و نااميدی نشده بلکه برعکس اعتراضات مردم را راديکال تر نموده است. "چشم و گوش "حاکميت  به خوبی می داند که علاوه بر همه سرکوب های خونین و وحشی گری های بی حد و حصر به شیوه های ریاکارانه متعددی نیز برای انحراف مبارزات مردم دست زده اند؛ می دانند که که مامورانشان در کدام تجمعات مردمی کوشیده اند که برای جلوگیری از طنين انداز شدن شعار های انقلابی و "ساختار شکنانه" توده های انقلابی، شعارهای انحرافی از جمله "الله اکبر" سر دهند اما باز می بینند که علیرغم همه آن ترفند ها توده های انقلابی به خیابان آمده و رژیم جمهوری اسلامی آنها را آماج حمله قرار می دهند. این در حقیقت طنین رسای شعارهای مرگ بر جمهوری اسلامی، "مرگ بر دیکتاتور"، "مرگ بر اصل ولایت فقیه"، "مرگ بر خامنه ای"، آتش زدن عکس های خامنه ای و اعمال انقلابی دیگر در تظاهرات 13 آبان و  به طور کلی وجود این برخوردهای رادیکال و احتمال شدت گیری و گسترش راديکاليزم هر چه بیشتری در میان توده های ستمدیده ماست که همه دارو دسته های طبقه حاکمه را به وحشت انداخته است. 

 

درست استمرار و تداوم اعتراضات مردمی و گسترش آن به شهر های مختلف، برخورد و مقابله با ماشين سرکوب که با وضوح خود را در شعار ها و اشکال راديکال اعتراضی نشان می دهد و راديکاليزه شدن هر چه بيشتر جو جامعه است که همه کسانی را که خواهان حفظ نظام استثمارگرانه حاکم هستند شدیداً به وحشت انداخته است. این اعتراف ماشاالله شمس‌الواعظين در گفتگو با صدای آلمان (14 آبان) است که به وجود روحیات انقلابی جدیدی که در میان مردم رو به گسترش است اشاره کرده و در ارتباط با تظاهرات توده ها در 13 آبان این موضوع را بیان می کند: "کسانی که شاهد عينی بودند مي‌گويند يکجور تمام‌شدن طاقت مردم و يکجور لجبازی و اين که انگار برايشان ديگر مهم نيست چه اتفاقی بيفتد، در مردم ديده مي‌شد" اين اعتراف در شرایطی مطرح می شود که مردم ما از 30 سال سلطه ستمگرانه جمهوری اسلامی کارد به استخوانشان رسيده است، در شرايطی که جمهوری اسلامی در شکنجه گاه هايش رذالت و دنائت را از حد گذرانده است و از توسل به شنيع ترين آزار های جسمی و روحی در حق فرزندان اين آب و خاک دريغ نکرده و گردانندگان سياهچال هائی چون ابوغريب ها و گوانتاناما ها را در پستی و جنايت پشت سر گذاشته است. با این حال جوانان شجاع ما در مقابله با سگان هار رژيم فرياد می زنند" زندان ،شکنجه، تجاوز ديگر اثر ندارد" اين فرياد خود بخوبی از روحيه رزمنده ای حکايت می کند که در جامعه در حال گسترش است و این واقعیت گواه آشکاری است بر پتانسيل اعتراضی جمع شده در پشت سد ديکتاتوری که از هر منفذی استفاده می کند تا در اين سد شکاف ايجاد کند و آنرا درهم بشکند. در چنین شرایطی وقتی خودشان هم اعتراف می کنند که مردم به جائی رسیده اند که "ديگر مهم نيست چه اتفاقی بيفتد" واضح است که آنها نیز در روند جو انقلابی موجود در جامعه انقلابی را می بینند که مردم جان به لب رسیده از مظالم جمهوری اسلامی دیر یا زود برای خلاصی از شر ديکتاتوری حاکم و تغییر شرایط به نفع خود به آن دست خواهند زد. بیهوده نیست که امروز بیش از هر وقت دیگر هر يک از وابستگان به رژیم به شکلی به صحنه می آيند و با لگد پرانی بر عليه نيرو های انقلابی يعنی کسانی که معتقد اند بدون سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی و نابودی نظام ظالمانه حاکم امکان رسيدن به آزادی و دمکراسی وجود ندارد می کوشند مردم را از توسل به شعار های انقلابی و اشکال راديکال مبارزه باز دارند.

 

اگر به تبلیغات اصلاح طلبان حکومتی و غير حکومتی به خصوص پس از 13 آبان توجه کنيم  يک خط مشخص غير قابل انکار در آن آشکار است و آن وحشت از راديکاليزه شدن نهضت مردم و اشاعه هر چه بيشتر اين دروغ بزرگ تاريخی است که گویا انقلاب و مبارزه قهر آمیز راه به جائی نمی برد. در عوض آنها کماکان تزهای "اصلاحات" ورشکسته خویش را پیش می کشند و می گویند که انقلاب پاسخگوی شرايط امروز نیست و تنها به حکومت امکان می دهد که "رهبران اصلاحات را مورد تعرض" قرار داده و با اعمال خشونت از گسترش اعتراضات جلوگيری کند و اين به ضرر "جنبش سبز" می باشد.  در این رابطه است که "شورای فعالان ملی مذهبی ایران" که مهندس عزت الله سحابی از مسئولين آن می باشد در اطلاعيه ای که در 18 آبان به مناسبت تظاهرات مردم در 13 آبان منتشر نموده  است به نوبه خود مردم را از "افتادن به دام چپ روی" بر حذر داشته و نوشته که نبايد  "دامنه مطالبات و انتظارات را بیرون از ظرفیت های واقعی افزايش" داد و خواست که "ره صد ساله را يک شبه طی" نمود. تلاشی مشابه سحابی را  محمد علی عموئی از مسئولين حزب توده که در دهه 60 در زندان به يکی از توابان رسوا مبدل شد با ابراز نگرانی از جو انقلابی رشد یابنده در بین مردم بیان کرده و می گوید: "که رادیکالیزه کردن شعارهای مردم می‌تواند عوارض و عواقب نامساعدی ایجاد کند". در پاسخ به این تلاش ها برای حفظ نظام ظالمانه حاکم بايد گفت که شکی در اينکه راديکاليزه شدن جو جامعه به ضرر قدرت دولتی و اصلاح طلبان حکومتی به مثابه بخشی از طبقه حاکمه ستمگر می باشد وجود ندارد.   اما کسانی که چنين ايده های سخيفی را اشاعه می دهند نمی فهمند و يا درست تر است بگوئيم که منافع شان حکم می کند که خود را به نفهمی بزنند که آنچه جوانان  آزاديخواه و انقلابی ما خواهان آن هستند تحقق بديهی ترين حقوق انسانی شان می باشد. طرح این خواست ها "چپ روی" نیست بلکه انکار آنها "راست روی" وحشتناک به نفع تداوم حاکمیت جمهوری اسلامی از طرف آنهاست.

 

جوانان ما  بقدری از شدت ظلم و ستم و دیکتاتوری و وحشی گریهای حاکمین به تنگ آمده اند که برای  تغيير این وضع نکبت بار حتی مرگ را نیز تحقیر کرده و در مقابل نیروهای امنیتی-نظامی وحشی و بی شرم جمهوری اسلامی می ایستند. آنها در مقابل ددمنشی های قدرت سرکوبگر دولتی شعارهائی را بر زبان می رانند که بیش از پیش وزارت اطلاعات و توابانش را به هراس می افکند تا از مضرات "رادیکالیزه کردن شعارهای مردم" صحبت کنند و به ایجاد تفرقه در میان جوانان مبارز  بپردازند. به راستی مگر شعار و خواست اصلی مردم ما چیست که طنین انداز شدن آن در جامعه گویا باعث بوجود آمدن" عوارض و عواقب نامساعدی " خواهد شد!؟ و آيا خواست نابودی جمهوری اسلامی از طرف توده های تحت ستم ایران به معنی" ره صد ساله را يک شبه طی " کردن است ؟ 30 سال است که اين رژيم دارد جنايت می کند. آيا کافی نيست؟ چند ده سال ديگر بايد صبر کرد تا فرياد خواست سرنگونی چنين جنايتکارانی از سوی مردم "چپ روی" قلمداد نشود؟ کسانی که چنین می گویند آنهائی هستند که علیرغم همه نارضایتی شان از جمهوری اسلامی و حتی انتقاد به آن دل در گرو همین رژیم دارند، چرا که منافعشان با آن تأمین می شود. واقعيت اين است که تا جائی که منافع اکثریت مردم ایران مطرح است فرياد ضرورت سرنگونی جمهوری اسلامی نه ناشی از "چپ روی" بلکه عين واقع بينی است ونشان می دهد که مردم با واقع بينی تمام مانع اصلی را شناخته و در جهت بر داشتن آن از سر راه خود برای رسيدن به آزادی و عدالت اجتماعی می رزمند. مردم می دانند که آنچه باعث راديکاليزه شدن اوضاع می شود نه اعتراض بر حق آنها و يا مقابله بر حق تر جوانان انقلابی با سگان هار "بيت رهبری" بلکه پافشاری توده های آگاه بر خواست های بر حق شان و عدم پاسخ ديکتاتوری حاکم به آن خواستها و سرکوب وحشیانه این مطالبات می باشد. این را هم نیاید فراموش کرد که خود این امر ناشی از ناتوانی رژیم و ماهیت ضد خلقی آن در پاسخ گوئی به مطالبات اساسی مردم می باشد. به همین خاطر است که مردم به حق باید و مجبورند با رادیکال ترین شعار ها به جنگ این رژیم بروند.

 

از سوی ديگر کسانی که جوانان ما را از اعمال قهر و انقلاب می ترسانند هم تاريخ جهان و هم بطور مشخص تاريخ مردم ما را تحريف می کنند و در تلاش اند تا واقعيت های عينی را واژگونه در نظر مردم جلوه دهند. اولا مبارزات مسلحانه مردم ما در دهه 50  نه تنها باعث تحکيم موقعیت ديکتاتوری رژيم سلطنت نشد بلکه بر عکس با شکاف انداختن در سد دیکتاتوری قهر آمیز حاکم راه را برای جاری شدن سيل مبارزه توده ای و سرانجام سرنگونی رژيم وابسته به امپرياليسم شاه هموار کرد. همين مبارزات بود که ترس و نااميدی رخنه کرده در میان مردم را در هم شکست و با وارد آوردن ضربه کاری به "انبوه کهنسال ترس و خفت" در جامعه فضای شور و اعتراض و مبارزه را به جای آن نشاند و بارور ساخت.

 

مبارزه مسلحانه در دهه 50 توسط پیشگامان راستین خلق زمینه ای در جامعه بوجود آورد که ماهيت ضد مردمی رژيم شاه و ددمنشی آن در خيابان ها در مقابل چشم توده ها به نمايش در آمد. این مبارزه دشمن را وادار کرد تا همه وسائل سرکوب خود را به ميدان آورده و سترونی قدرت پوشالی خود را به نمايش بگذارد؛ و همين مبارزه مسلحانه بود که سرانجام ناقوس مرگ رژيم سلطنت را به صدا در آورد و به توده ها آموخت که بدون توسل به قهر انقلابی و مبارزه مسلحانه امکان رسيدن به آزادی وجود ندارد. ديديم که چگونه توده ها با قيام خود در بهمن ماه سال 1357 و حمله به زرادخانه های رژیم نشان دادند که آن آموزش ها را با جان و دل پذیرا گشته و به آن عمل می کنند. درست است که قيام بهمن به دليل عدم تشکل توده ها و طبقه کارگر و فقدان يک  رهبری انقلابی شکست خورد و انقلاب مردم ما به نتيجه نرسيد، اما این را نمی توان و نبايد به حساب سترونی خود امر انقلاب گذاشت. تازه آن انقلاب عليرغم شکست اش دستاورد های غير قابل انکاری برای پیشروی های بعدی توده ها داشت که آثار برخی از آنها را همين امروز در اعتراضات کنونی مردم و حتی در شعار هائی که جوانان ما سر می دهند شاهد هستيم.

 

با توجه به این که تجربه مبارزات همه خلقهای مبارز در سراسر جهان نشان داده که بدون توسل به انقلاب اساسا امکان در هم شکستن ماشين دولتی و گذر جامعه به فاز بالاتر وجود ندارد، کاملاً می توان دید که کسانی که جوانان ما را از انقلاب و اعمال قهر انقلابی می ترسانند در حقيقت کاری نمی کنند جز خلع سلاح مردم ما در جنگ با دشمنی تا بن دندان مسلح و عملا کمک به پايداری و استمرار ديکتاتوری ضد مردمی جمهوری اسلامی. واقعيت نشان داده که قهر ضد انقلابی جمهوری اسلامی را جز با اعمال قهر انقلابی نمی توان در هم شکست و کسانی که از راديکاليزه شدن مبارزات مردم وحشت دارند به اين دليل است که منافع خود را در حفظ همين نظام جابرانه می بينند و می فهمند که اعمال قهر انقلابی از سوی توده ها ناقوس مرگ محتوم نظام حافظ منافع شان را به صدا در آورده است.