به نقل از : پيام فدايي ، ارگان چريکهای فدايي خلق ايران

شماره  124 ، مهر ماه 1388 

 

 

گفت و گوی نشریه آرش با رفیق فریبرز سنجری

 

آرش: شما جزو کدام دسته بودید؟ شرکت در انتخابات یا تحریم؟ چرا

 

پاسخ: با توجه به اين واقعيت که در زير سلطه جمهوری اسلامی ملزومات يک انتخابات با موازين دمکراتيک - که کمترين نمودار آن آزادی تشکل و اجتماعات،آزادی مطبوعات و... می باشد - وجود ندارد. 

با توجه به اينکه تجربه نشان داده که در سيستم انتخاباتی جمهوری اسلامی حتی به مردم اجازه داده نمی شود تا از ميان کانديد هائی که شرط تائيد کانديداتوريشان بوسيله "شورای نگهبان" اثبات پای بندی شان به "ولايت مطلقه فقيه" می باشد، فرد مورد نظر خود را انتخاب نمايند.

با توجه به اينکه همواره اين بالا ترين ارگانها و مقامات جمهوری اسلامی هستند که تعيين می کنند نام چه کسی به مثابه برنده انتخابات اعلام شود.

تحريم فعال شعبده بازی ای که نام انتخابات به آن داده اند  را بهترين روش مقابله با ترفند های جمهوری اسلامی دانسته و می دانم.

واقعيت اين است که آنچه برای جمهوری اسلامی درشعبده بازی های انتخاباتی اش حائز اهميت است نه رای و اراده مردم بلکه صرفا نمايش شرکت آنها در چنين بالماسکه هائی است. گردانندگان جمهوری اسلامی با توسل به چنين نمايشاتی می کوشند چهره کريه خود را بزک کرده و نظام ضد مردمی شان را دارای پايگاه مردمی و مشروعيت جلوه دهند. درست به اين خاطر است که وزارت کشور همواره با تقلب و رای سازی و بازی با ارقام و آمار،"انتخاب اصلح" جمهوری اسلامی را به جای انتخاب مردم جا می زند . اين ها اساس دلايلی هستند که من بر مبنای آنها شرکت در انتصابات دور دهم رياست جمهوری را نادرست دانسته و بر اين باورم که تحريم فعال بهترين روش برخورد با شعبده بازی انتخاباتی جمهوری اسلامی بوده و می باشد.

 

آرش: به نظر شما دليل شرکت عظيم مردم در اين انتخابات و بوجود آمدن چنين جنبش توده ای عظيم چيست؟

 

پاسخ: گر چه صفت عظيم را جهت توصيف حد شرکت مردم در اين انتخابات بيش از اندازه "عظيم" می دانم اما انکار نمی شود کرد که شرکت مردم در انتخابات دور دهم رياست جمهوری نسبت به انتخابات قبلی خيلی بيشتر بود. اين تاکيد را به اين دليل ضروری می دانم که "ولی فقيه" ارتجاع حاکم ادعای شرکت بيش از 85 درصد واجدين حق رای را در اين انتخابات نموده است و با تجربه ای که از سيستم انتخاباتی جمهوری اسلامی داريم شک نبايد کرد که خامنه ای جهت پيشبرد اهداف فريبکارانه خود بازهم آمار سازی کرده و طبق معمول دروغ می گويد. آنهم در شرايطی که "خودی" هايشان اعتراف می کنند که  آمار تعداد شرکت کنندگان و آرای داده شده در انتخابات جهت اعلام عمومی ضربدر 3 می شده است. از اين دروغگوئی که ذاتی سردمداران متقلب جمهوری اسلامی است بگذريم، بخشی از مردم در اين دوره در بستر اوج گيری تضاد های درونی هيئت حاکمه و به امید بهبود شرایط زندگی اسارتبار خود - ونه آنطور که جلوه داده می شود بخاطر آن که موسوی را تافته جدا بافته ای از رژیم جمهوری اسلامی میدانستند - در مضحکه انتخاباتی شرکت کردند و دليل آن را بطور خلاصه می توان درخشم و  نفرت اکثريت شرکت کنندگان و اکثريت مردم رنجديده  از شرايط ظالمانه حاکم بر جامعه و به خصوص نفرت جوانان از سياستهای دار و دسته احمدی نژاد جستجو نمود. در حقيقت خشم و نفرت مردم از رژيم به دليل اوج گيری تضاد های درونی هيئت حاکمه در جريان انتخابات امکان بروز وسيع يافت.

واقعيت را بخواهيم فضای انتخابات در سراسر کشور تا دو هفته مانده به موعد آن اتفاقا خيلی سرد بود. اين امر آنقدر برجسته بود که اکثر گزارشات خبری از عدم تمايل اکثريت مردم نسبت به شرکت در مضحکه انتخابات خبر می دادند، و حتی برخی از گرايشات درونی بورژوازی حاکم نيز از عدم شرکت در اين انتخابات صحبت می کردند. در اينجا بود که دست اندرکاران جمهوری اسلامی با مشاهده فضا و وضع موجود، جهت گرم کردن تنور تبليغات انتخاباتی، به تاکتيک های جديدی متوسل شدند که البته هم تازگی داشت و هم واقعا موثر واقع شد و تنور انتخابات را حسابی گرم کرد البته آنها تصور درستی از شدت تضاد های مردم با خودشان نداشتند در نتيجه تنور را آنقدر گرم کردند که ولی فقيه در آن سوخت و همه حساب و کتابهای بيت رهبری به هم ريخت.

میدانيم که  دولت احمدی نژاد جهت سرکوب مبارزات مردم و مرعوب ساختن آنان تحت عنوان تامين امنيت اجتماعی در کوچکترين مسائل شخصی مردم دخالت می کرد. و گشت های خيابانی به بهانه های مسخره دختران و پسران جوان را دستگير و اذيت می کردند با اين حال برای گرم کردن تنور انتخابات سردمداران نظام تصميم گرفتند که برای حدود دو هفته از نيروی سرکوب خود بخواهند که با شدت گذشته مزاحم مردم نشوند. اين امر به مردم و به خصوص جوانان امکان داد که به بهانه تبليغات انتخاباتی تا حدی نفس بکشند . از سوی ديگر مناظره های تلويزيونی و برخورد های افشاگرانه کانديداها نسبت به حيف و ميل های ايادی جمهوری اسلامی  فضا را بيشتر شکست و طرفداران کانديدا ها را در خيابانها در مقابل هم قرار داد. در چنين شرايطی اعلام پيروزی احمدی نژاد جرقه ای بود که آتش خشم و نفرت  مردم را نسبت به وضع نکبت بار موجود تحت سلطه جمهوری اسلامی  شعله ور ساخت.

واقعيت اين است که خيزش خرداد ماه مردم غرش رعد در آسمان بی ابر نبود. اگر مردم برای چنين قيامی  آماده نبودند، اگر تضادهای موجود در جامعه در شرایط قبل از انتخابات تا حد انفجار رشد نکرده بودند، حتی تقلب آشکار  وزارت کشور، مردم را در چنين ابعادی به خيابان نمی کشاند. اگر نياز های عينی مردم نبود امکان نداشت که مردم در شرايط سلطه شديد ديکتاتوری و تهديد های آشکار هيئت حاکمه، به چنين خيزش بزرگی اقدام کنند. به واقع اين واقعيت دهشتناک شرايط زندگی توده های ستمديده ايران در 30 سال گذشته بود که باعث خيزش آنها شد. آنها به اين دليل از پتانسيل عظيم خيزشی بر خوردار بودند. اين پتانسيل که در پشت سد ديکتاتوری و سرکوب جمع شده بود دنبال روزنه ای بود تا به بيرون ريخته شده و در سد خفقان شکاف ايجاد کند . فضای انتخاباتی خرداد ماه و تقلب آشکار بيت رهبری بهانه لازم را برای آنان  فراهم نمود. به همين دليل هم ، جهانيان  در خرداد 88 شاهد يکی از بزرگترين خيزش های مردمی در طول سالهای طولانی سلطه جمهوری اسلامی شدند.

 

آرش: برای من، ابهامی پیش آمد که مایلم آن را کمی بشکافید. در انتهای پاسختان ضمن این که به حق «وجود پتانسیل عظیم خیزش در میان مردم» و هم چنین «وجود نیازهای عینی مردم» را که پاسخی نیافتهاند را دلیل توده ای شدن جنبش بعد از انتخابات می نامید، و در حالی که در ابتدای پاسختان آن را «عظیم» نمیدانید و معتقدید تا دو هفته پیش از انتخابات فضا سرد بود  و این خود رژیم بود که آتشی بر معرکه آورد که دامن خودش را گرفت. ممکن است این نکته را کمی روشن تر کنید که آیا ممکن است در عرض دو هفته «آسمان چنان ابری» شود که چنین سیلی ببارد؟ 

ضمن این که من معتقدم با پیروزیِ توأم با تقلبِ جناح امنیتی- نظامی در دورهی نهم ریاست جمهوری، جناح قالب مصمم بر ایجاد تغییرات اساسیِ سنتیتر در مبانی «جمهوری اسلامی» و طرد کامل اصلاح طلبانِ حکومتی و بخشی از سرکردگانِ شناخته شدهی روحانیت بود. به همین خاطر روشن بود که از صندوق انتخابات، احمدی نژاد بیرون خواهد آمد.

حال، به نظر شما اگر مردم- البته مردمی که اکثراٌ مثل ما فکر نمیکنند-  در موضع تحریم بودند، و در انتخابات شرکت نمیکردند، میتوانستند به بهانه تقلبِ بزرگِ صورت گرفته شده، چنین جنبشی را به راهاندازند؟

 

پاسخ: اگر به سوال و جواب قبلی رجوع کنيد جائی برای "ابهام" باقی نمی ماند. شما سوال کرده بوديد که "دليل شرکت عظيم مردم در اين انتخابات" چيست و من پاسخ داده بودم که "صفت عظيم را جهت توصيف حد شرکت مردم در اين انتخابات بيش از اندازه "عظيم" می دانم".  تاکيد هم کرده بودم که چون خامنه ای به دروغ مدعی است که 85 درصد واجدين حق رای در اين انتخابات شرکت کرده اند، از نظر من صفت "عظيم" که شما بکار برده بوديد توصيف گر درست  حد شرکت مردم در اين انتخابات نيست.  بنابراين اين بحث در رابطه با حد شرکت مردم در انتخابات مطرح شده است ونه در رابطه با خيزش عظيم مردم که همانطور که می دانيم بعد از پايان انتخابات و اعلام نتايج آن رخ داد . پس بار ديگر تاکيد کنم که خيزش مردم از نظر من عظيم بود ولی شرکت مردم در انتخابات آن حد نبود که بتوان کلمه "عظيم" را در مورد آن بکار برد،هر چند بر اين باورم که تعدادشرکت کنندگان در انتخابات اخير به نسبت قبل بسيار زياد بود.

 

در ضمن من در پاسخ به سوال قبلی شما تاکيد کرده بودم که خيزش مردمی اخير "غرش رعد در آسمان بی ابر نبود". ولی باز شما سوال می کنيد که آيا ممکن است که در عرض دو هفته آسمان چنان ابری شود که چنين سيلی ببارد؟ خوب باز هم اگر کمی دقت کنيد می بينيد که اتفاقا دليل استفاده من از تمثيل فوق اين بود که نشان دهم زمينه هائی وجود داشت که غرش چنان عظيمی يعنی جنبش اخير توده ها را بوجود آورد. يعنی اين جنبش دارای زمينه های عينی است. اگر مردم برای چنين خيزشی آمادگی نداشتند و اگر نياز های عينی، چنين امری را ايجاب نکرده بود، نه "سيل" که حتی از باران شديد هم خبری نمی شد.

 

کمی روشن تر توضيح دهم، در زير سلطه ضد مردمی جمهوری اسلامی، فقر و فلاکت، بيکاری و فحشا، تبعيض و فساد وسرکوب چنان ابعاد وسيعی به خود گرفته که منجر به تمرکز نفرت و خشم شديد مردم از جمهوری اسلامی گشته است. اگر چنین نفرت و خشمی وجود نداشت، آنها هيچوقت تقلب در انتخابات- که البته ويژگی اين انتخابات مشخص هم نيست - را بهانه اعتراض و خيزش خود نمی کردند. اگر کسی می خواهد بداند که چرا مردم به خيابانها ريختند و عليرغم تهديد های خامنه ای و تاکيد های موسوی بر اعتراض" قانونی"، عکس های ديکتاتور را به آتش کشيدند و زمين را زير پای حاکمان جنايتکار جمهوری اسلامی به لرزه در آوردند،  بايد به آنچه در کارخانه ها ، روستا ها و حاشيه شهر ها می گذرد نگاهی بيندازد. بايد فاصله "عظيم" طبقاتی ای که جمهوری اسلامی با دارو شکنجه به حفاظت از آن می پردازد را ببيند. اتفاقاً درست درک چنين واقعيت هائی است که نشان می دهد که چرا چريکهای فدائی خلق همواره تاکيد دارند که روبنای نظام حاکم بر ايران جز ديکتاتوری نمی تواند باشد و چرا در چنين استبدادی وقتيکه "اصلاح طلبان" کنونی به قول مهندس بازرگان باران می خواهند سيل جاری می شود!

در قسمت آخر سوال کرده ايد که اگر مردم انتخابات را تحريم کرده بودند آيا می توانستند به "بهانه تقلب بزرگ" صورت گرفته چنين جنبشی راه بيندازند. در پاسخ بايد بگويم که اولا وقتيکه می پذيريم که تقلب درانتخابات "بهانه" ای برای رها شدن پتانسيل اعتراضی مردم بود، پس بايد قبول کنيم که جامعه آبستن چنين خيزشهائی بود.  به همين دليل هم هر "چيز" ی می توانست دستاويز سرريز شدن اين پتانسيل اعتراضی شود. بنابراين چون خيزش اخير به بهانه انتخابات شروع شد، با اين توجيه نمی توان خواست تحريم  انتخابات را خواستی نادرست و غير واقعی قلمداد کرد و برعکس مدعی شد که شرکت در انتخابات، کار درستی بود. ثانيا مگر آن کسانی که مردم را به شرکت در انتخابات دعوت می کردند از پيش می دانستند که وزارت کشور به تقلب آنچنانی دست زده و مردم در اعتراض به آن به خيابان ها خواهند ريخت؟ ثالثا  چه کسی گفته که مردمی که در 30 خرداد عليرغم تهديدات خامنه ای به خيابان ها ريختند و آن صحنه های پر شور را در خيابانهای تهران شکل دادند و در جنگ و گريز خيابانی چنان جسارت و شهامتی از خود نشان دادند که جهانيان را به تحسين واداشت، همه در انتخابات شرکت کرده و صرفا جهت اعتراض به دزديده شدن رای شان به خيابان آمده بودند؟  آيا آنها زير رگبار مسلسل های مزدوران مسلح رژيم برای پس گرفتن رايشان دست به تظاهرات زدند؟ آنهم در شرايطی که موسوی خود اعترف می کند که وی مردم را جهت اعتراض به خيابان ها دعوت نکرده بود . رابعا  حتما شما هم مثل من تصوير زن مبارزی را در تظاهرات تهران ديده ايد که پلاکاردی بدست گرفته بود که در آن نوشته شده بود "من رای ندادم و نيامده ام که رایم را پس بگيرم. من برای  پس گرفتن ميهنم  آمده ام" در مورد چنين کسانی که اتفاقا جزء اکثريت مردم رنج ديده ای هستند که برخورد درست به مضحکه انتخاباتی رژيم را تحريم آن می دانستند چه می گوئيد؟

با اين توضيحات فکر نمی کنم جايز باشد که با توسل به خيزش عظيمی که بعد از اعلام نتايج انتخابات رخ داد و هيچ کس هم آنرا پيش بينی نکرده بود، مدعی شد که تحريم انتخابات نادرست و شرکت در انتخابات درست و اصولی بود!  از سوی ديگر مگر يکی از دلائل اصلی تحريم کنندگان اين شعبده بازی انتخاباتی اين نبود که در سيستم انتخاباتی جمهوری اسلامی ،آرای مردم فاقد هر گونه ارزشی بوده و تنها چيزی که در اين نمايش مسخره برای سردمداران جمهوری اسلامی اهميت دارد همانا نمايش شرکت مردم در اين انتخابات می باشد! آيا شعار مردمی "رای ما را دزديدن ، حالا با آن پز میدن" جز به معنای توده ای شدن همين نظر نمی باشد؟  آيا در اين مضحکه انتخاباتی کار تقلب به آنجا نکشيد که سه تن از کانديداهای مورد تائيد شورای نگهبان - يعنی کسانی که "التزام عملی" شان به "ولايت مطلقه فقيه" از سوی اين شورا تائيد شده بود - با دليل و مدرک اعلام کردند که نتيجه انتخابات حاصل تقلب در آراء مردم و ناديده گرفتن اراده آنها بوده و به همين دليل هم  فاقد وجاهت قانونی می باشد و برخی از آنها ازجهت توصيف انتخابات مزبور حتی از عبارات  "شعبده بازی" و "مهندسی" انتصابات حکومتی سخن گفتند!   آنچه که در اين انتخابات اتفاق افتاد ويژگی خاص آن نبود. بر عکس اين مورد نيز نشان داد که تقلب جزء ذاتی سيستم انتخاباتی جمهوری اسلامی است. با اينکه اين پاسخم به سوال شما کمی طولانی شد اما اجازه بدهيد که اين نکته را هم بگويم که اصلاح طلبان حکومتی و غير حکومتی سخت در تلاش اند تا مبارزه مردم ما را در چهارچوب انتخابات انجام شده محدود ساخته و در همين چارچوب نيز آن را توضيح دهند اما اين امر فرسنگها با واقعيت آنچه در خيابانها گذشت فاصله دارد. واقعيت اينستکه تقلب در انتخابات تنها بهانه ای برای فوران خشم مردم رنجديده ما بود و اگر اين خشم به بهانه انتخابات منفجر نمی شد دير يا زود به بهانه ديگری خود را نشان داده و همگان را شگفت زده می کرد.  شک نکنيد که چهارچوب بروز خشم فروخفته مردم رنجديده ايران هر چه از تاثيرات جناح های درونی هيئت حاکمه دور تر باشد نظام ظالمانه حاکم را بطور  ريشه ای تری آماج ضربات خود قرار خواهد داد.

 

آرش: به نظر من، اکثریت مردم ایران - که البته به گونه ما فکر نمیکنند- رژیم جمهوری اسلامی را نمیخواهند؛ در واقع خواهان سرنگونی آن هستند. و یکی از نقاط اصلی اشتراک روشنفکران چپ در اپوزیسیون خارج از کشور با این اکثریت مردم ایران، در همین نکته است. و این اکثر مردم، با وجود ارگانهای سرکوبِ رژیم، امکانِ ابراز علنی این نظر خود را در جامعه ندارد. بر همین اساس از فضاهای بوجود آمده در ایران و یا حتا فضاهایی که خود رژیم برای سوء استفاده های سیاسی بوجود میآورد، استفاده میکنند تا تنفر و خشم خود را از این رژیم اسلامی، نشان دهند. بر این اساس آنها تاکتیکهای خود را برای مقابله با رژیم سیاه اسلامی برمیگزینند.

در حالی که وظیفه روشنفکران چپ و دموکرات در خارج از کشور افشای ترفندهای رژیم و فریادِ صدای در گلو خفه شدهی مردم ایران است. بنابراین تحریم انتخاباتِ دهمین دورهی ریاست جمهوری و افشای غیر دموکراتیک و غیرقانونی بودن آن، نه وظیفهی اکثریت مردم داخل ایران، بلکه، یکی از اصلیترین وظایف ما تبعیدیان بوده است.

 پس این حق مردم است که شیوههای مبارزه خود با رژیم را انتخاب کنند. زیرا هزینه آن را نیز خود پرداخت میکنند. به همین دلیل تحریم یا شرکت در انتخاباتِ اکثریت مردم، حرکتی است که نیروهای مخالف رژیم در خارج از کشور، در شرایطی نیستند که بتوانند الگوی خوبی برای آن ها باشند.

از طرفی، نبود هیچ تحرک و حضور سیاسیِ نیروهای چپ و دموکراتِ خارج از کشور در داخل ایران- غیر از دو جریان سیاسی در کُردستان ایران: حزب دموکرات و کومله- باعث شده است که نیروهای اصلاح طلب درون و بیرون حکومت در داخل ایران رهبری و سازماندهی جنبش را در دست بگیرند.

به نظر شما سازمان ها و افرادِ طرفدار سوسیالیسم که در  خارج از کشور هستند، توانایی این را دارند که به مردم ایران و به طرفداران سوسیالیسم داخل ایران ، رهنمود سیاسی بدهند؟

 

پاسخ: شما همراه با طرح سوال تان توضيحاتی داده ايد که به باور من خود جای بحث دارند.  اما از آنجا که از من خواسته ايد کوتاه پاسخ دهم به همين دليل به مسائل مختلفی که توضيحات شما ايجاب می کند، نمی پردازم،  هرچند قبل از پاسخ به سوال اصلی، ضروری است حداقل بطور خلاصه به دو نکته اشاره کنم : اولا در واقعيت و به باور من "نیروهای اصلاح طلب درون و بیرون حکومت در داخل ایران رهبری و سازماندهی جنبش" را در دست ندارند و اين بزرگترين اشتباهی است که اين روز ها خيلی ها مرتکب می شوند. اين درست است که اصلاح طلبان حکومتی با همياری رسانه های امپرياليستی می کوشند چنين جلوه دهند که رهبری جنبش در دست آنهاست و حتی برخی موسوی را رهبر اين خيزش عظيم  جا می زنند اما واقعیت این است که اعتراضات و مبارزات مردم ما، خود به خودی و بدون رهبری است.  این نيرو ها و افراد هم حداکثر بدنبال توده ها می دوند تا شايد بتوانند مبارزات آنها را در چهارچوب اختلافات درونی هيئت حاکمه محدود و به هرز ببرند. ثانيا شما به شکل نادرستی  بین آنچه مردم به طور خودبخودی در ایران انجام می دهند و وظیفه ای که نیروهای چپ و دموکرات (چه در داخل یا خارج ایران باشند) در قبال آنان دارند فاصله و تقابل ایجاد می کنید. بحث بر سر"وظیفهی اکثریت مردم داخل ایران"(خط تأکید از من است) نیست. مردم ستمديده ما يعنی اکثريت آحاد جامعه، در شرایط فقدان یک رهبری مورد قبول خود در جامعه، بدون این که منتظر تعیین "وظيفه" از طرف کسی یا نیروئی باشند، خودشان بر مبنای آگاهی خود عمل می کنند. بر همین اساس بود که آنها در ابتدا گرايشی به شرکت در انتخابات فرمایشی را نداشته و وسیعاً  نسبت به آن بی اعتنا بودند. اما، باید دید که نیروهای سیاسی چه نقشی در این زمینه داشتند! در داخل، جناح های درونی حکومت از جمله بخش هائی از اصلاح طلبان حکومتی به عنوان یک نیروی سیاسی، سعی کردند روی مردم تأثیر گذاشته و آنها را به پای صندوق های رأی بکشانند. عکس این کار را برخی از نیروهای سیاسی از جمله چریکهای فدائی خلق که معتقدند درسيستم انتخاباتی جمهوری اسلامی رای مردم فاقد ارزش است، در خارج انجام دادند و تا حدی که می توانستند صدايشان را به مردم برسانند به آنها گفتند که تحریم درست ترین برخورد به مضحکه انتخاباتی رژیم است، و تلاش کردند تا مردم فريب تبليغات رياکارانه جمهوری اسلامی را نخورند. بنابراین نیروهای سیاسی با هر ماهیتی (چه انقلابی، چه غیر انقلابی) در واقعیت امر در جامعه نقش ایفاء می کنند. آیا بحث این است که نیروهای سیاسی در خارج حق چنین کاری را نداشتند و فقط نیروهائی که در داخل هستند - از جناح های حکومتی گرفته تا هر نیروی دیگری - حق نظر دادن در مورد مسایل مردم ایران را دارند؟ چرا؟  مسلماً "این حق مردم است که شیوههای مبارزه خود با رژیم را انتخاب کنند" ولی نیروهای سیاسی هم چه کسی بخواهد و یا نخواهد در مورد همین موضوع نظر می دهند و سعی می کنند مردم نظر آنها را بپذیرند. مثلاً به نظر من یک نیروی سیاسی که واقعاً طرفدار اکثریت مردم است از عمل توده هائی که در مقابل وحشیگری نیروهای نظامی از خود دفاع می کنند، پشتیبانی می نماید و این را حق مردم می داند که چنین شیوه مبارزه ای را با دشمنانش انتخاب می کنند. اما، نیروهای سیاسی دیگری هم هستند (چه در داخل و چه در خارج) که چنین حقی برای مردم قایل نیستند. در نتیجه آنها هم نظر خود را به مردم گفته وحتماً هم  سعی می کنند که مردم نظر آنها را پذیرفته و بر مبنای آن به دفاع از خود بر نخیزند و مثلاً در مقابل گلوله، به سرکوبگران خود گل بدهند.

 

به طور کلی، این امر که توده ها از چه سطح از آگاهی برخورد باشند و به طور خودبخودی چه بکنند، نافی وظیفه ای نیست که نیروهای چپ و دموکرات در مقابل مردم دارند. اما در مورد سوال مشخص شما که آيا "سازمان ها و افرادِ طرفدار سوسیالیسم که در  خارج از کشور هستند، توانایی این را دارند که به مردم ایران و به طرفداران سوسیالیسم داخل ایران، رهنمود سیاسی بدهند" بايد بگويم که اين برمی گردد به اينکه درک ما از"رهنمود سياسی" چيست. نیروهای سیاسی در خارج از کشور در مورد تعیین این یا آن تاکتیک روز و کارهای عملی مشخصی که رهنمود دادن در مورد آنها مستلزم حضور در محل و شناخت عینی عوامل گوناگون می باشد، نباید رهنمود بدهند، چون قادر به اين امر نيستند. اما این برخورد که این نیروها چون در خارج هستند اساساً حق دادن هیچ "رهنمود سیاسی" را ندارند بسیار انحرافی بوده و به معنی بی وظیفه کردن آنهاست. مثلاً آیا نيروهای سياسی در خارج از کشور حق دادن رهنمود تحريم انتخابات را ندارند؟  آيا محق نيستند خواستار آزادی همه زندانیان سیاسی بشوند؟  آیا وقتی با تحلیل از وضعیت جامعه و شرایط سیاسی مشخص کنونی به این نتیجه می رسند که تأکید بر ضرورت سرنگونی جمهوری اسلامی، امروز برای جنبش از اهمیت حیاتی برخوردار است، نباید آن را با مردم خود در میان بگذارند؟ آیا این نیروها چون در خارج از کشور به سر می برند، حق دادن رهنمود سیاسی در چنین اشکال کلی را هم ندارند و چنین حقی را تنها و تنها باید برای نیروهای سیاسی ای قایل شد که در داخل ایران هستند؟ و مثلاً در شرایط کنونی باید رهنمود سیاسی دادن را حق "سبز" ها دانست که با همه وجود از رادیکالیزه شدن جنبش جلوگیری می کنند؟ همانطور که اشاره کردم، این یک برخورد انحرافی است.

اگر اين درست است که از خارج از کشور نمی شود برای مثال اشکال مشخص تشکل کارگران و يا فلان اقدام عملی مشخص "طرفداران سوسياليسم" در داخل کشور را تعيين نمود، اين نيز نادرست است که بخواهيم به خاطر شرايط تبعيد حق دادن "رهنمود سياسی" را بطور کلی از سازمانهای سياسی سلب نموده و از انتقال تجارب مبارزاتی آنها به مردم جلوگیری و به این وسیله آنها را عملا بی وظيفه نمائيم. به هر حال اين بحث اگر بخواهد در جامعيت خود طرح شود نيازمند  بيشتر نوشتن است اما چون قرار بر کوتاه نويسی است بحث را در همين جا تمام می کنم.   

 

آرش: سئوال آخرم این است که با مصاحبه احمدی نژاد و موضعگیریهای موسوی و کروبی و سخنرانی رفسنجانی در نماز جمعه، موضع گیری دوباره خامنهای و باز موسوی و خاتمی، ارزیابی شما از شکاف بوجودآمده در درون حاکمیت و چشمانداز جنبش  مردم ایران چیست؟

 

پاسخ: در اين سوال از برخی از چهره های جمهوری اسلامی نام برده شده و سپس پاسخ دهنده به مواضع و سخنان آنها رجوع داده شده بدون اينکه اشاره شود که منظور کدام قسمت از حرفها و موضع گيری های آنهاست. هرچند این امر بناگزیر کار پاسخ را با حدس و گمان مواجه می کند، ولی از آنجا که قصد چون و چرا در خود سوال را ندارم مستقيما می روم سر اين بحث که "شکاف بوجود آمده در درون حاکميت" را چگونه می بينم و چه ارزيابی ای از "چشم انداز جنبش مردم ايران " دارم.

شکی نيست که تضاد های درونی طبقه حاکمه شديدا اوج گرفته است. قبل از انتخابات و در جريان مناظره های تلويزيونی شاهد افشاگريهای دسته بنديهای مختلف حاکميت از هم ديگر بوديم و بعد از انتخابات و تقلب بزرگ دار و دسته احمدی نژاد و دستپاچگی "ولی فقيه" در اعلام به اصطلاح پيروزی او، ما باز ديديم که بقيه کانديداها زير بار اين امر نرفته و از تقلب در انتخابات سخن گفته و حتی موسوی و کروبی در شرایط رشد جنبش مردم، خواستار "ابطال" انتخابات شدند. با اعلام نتايج انتخابات و ريختن مردم به خيابانها به بهانه اعتراض به تقلب در انتخابات، دار و دسته احمدی نژاد جهت توجيه سياستهای سرکوبگرانه خود، موسوی و کروبی را به راه انداختن "انقلاب مخملی" متهم کرده و تعدادی از وابستگان جبهه مشارکت اسلامی و سازمان مجاهدين انقلاب اسلامی را دستگير و حتی برخی از آنها را مجبور به حضور در شو های بی ارزش و نخ نما شده تلويزيونی کردند. بعد از خيزش بزرگ مردم هم شاهد بوديم که عليرغم تاکيد خامنه ای مبنی بر صحت انتخابات 22 خرداد باز هم خاتمی از ضرورت رفراندم سخن گفت و کار به آنجا کشيده که روزنامه کيهان شريعتمداری خواهان محاکمه موسوی و کروبی (که می کوشند بر موج اعتراضات مردمی سوار شده و از اين طريق خط خود را پيش ببرند) به مثابه مسببين "اغتشاشات" اخير شد.

همه اين رويدادها دقيقا انعکاسی از رشد تضاد های درونی طبقه حاکمه می باشد.

واقعيت اين است که قدمت تضاد های درون حاکمیت جمهوری اسلامی با عمر ننگين اين رژيم همسان است و در 30 سال گذشته روزی نبوده که ما شاهد در گيريهای جناح های درونی اين رژيم نبوده باشيم .از دعوای بهشتی و بازرگان تا اختلافات حزب جمهور اسلامی با بنی صدر، دعوا های خط امام با حجتيه و بعد ها هم بر کناری منتظری که رسما جانشين خمينی تلقی می شد. خلاصه در اين سالها روزی نبوده که بالائيها به هم دندان نشان ندهند و همديگر را جهت حفظ نظام جابرانه موجود و منافع دارو دسته خود آماج ضربات گاه مرگبار قرار ندهند. در سالهای اخير هم این اختلافات عمدتاً در دعواهای بین "اصلاح طلبان" با "اصول گرايان" و امروز بطور مشخص در دعوای احمدی نژاد با موسوی انعکاس عمومی یافته است. اما به باور من امروز، مسئله مبرم نه پذيرش صرف وجود اين  تضاد ها و يا حتی تائيد شدت گيری آنها بلکه درک جايگاه واقعی آنها در سير مبارزات مردم ماست. تجربه گذشته حاکی از آن است که متاسفانه درک نادرستی از چگونگی استفاده از اختلافات درونی رژیم جهت گسترش جنبش مردم، در میان نیروهای سیاسی ایران وجود دارد. برخی از نيروها به جای استفاده از اين اختلافات و تشديد آنها به دنباله روی از يک جناح و تقويت آن در مقابل ديگری می پرداختند و امروز هم شاهديم که کسانی که تا ديروز از "سکولاريسم" دم می زدند و چنان از ضرورت جدائی دين از دولت سخن می گفتند که خيلی ها باورشان شده بود که اينها ديگر فريب جناح های مذهبی را نخواهند خورد، امروز يکباره به زير پرچم سبز اسلامی موسوی رفته اند. بنابراين مسئله اين است که در شرايطی که  اصلاح طلبان حکومتی می کوشند انرژی انقلابی مردم ما را در چهارچوب تضاد های درونی طبقه حاکمه محصور کرده و به هرز دهند، در شرايطی که تبليغات اصلاح طلبان بطور واقعی عده ای را فريب داده و به دنباله روی از "بيرق سبز" اسلامی  واداشته و عده ای باز به بهانه استفاده از اختلافات اردوی دشمن به رقاصی در بساط اصلاح طلبان حکومتی پرداخته و در اين زمينه تا آنجا پيش رفته اند که حتی از سر داده شدن شعار "مرگ بر جمهوری اسلامی" در خارج از کشور جلوگيری می کنند، در چنین شرایطی آنچه اهميت دارد نشان دادن اين امر است که همه دارو دسته های جمهوری اسلامی عليرغم هر اختلافاتی که با هم دارند دشمنان غدار مردم ما بوده و دستانشان تا مرفق به خون کمونيستها و آزاديخواهان  اين مملکت آغشته است و هيچ يک  نه می توانند و نه می خواهند که گامی در جهت تحقق مطالبات مردم بردارند. در اين فرصت به جای پرداختن به دلائل اقتصادی  و سياسی اختلافات جناح های درونی جمهوری اسلامی که در جای خود البته بايد به آن ها پرداخت، مايلم بر اين امر تاکيد کنم که همه دارو دسته های جمهوری اسلامی از دارو دسته احمدی نژاد گرفته تا خاتمی و کروبی و موسوی جز در راه حفظ و تحکيم پايه های سلطه جابرانه ديکتاتوری حاکم حرکت نمی کنند. مردم ما و به خصوص جوانان ما نبايد فريب ادا و اطوار های کروبی و موسوی را خورده و فکر کنند که مخالفت آنها با زورگوئی های احمدی نژاد هويت دمکراتيکی برای آنها بوجود می آورد. واقعيت اين است که هدايت ارابه جمهوری اسلامی که رژيم حافظ نظام سرمايه داری وابسته ایران است، در اختيار هر کس که قرار گيرد جز اعمال ديکتاتوری و سرکوب خواستها و مطالبات مردم  کاری نخواهد کرد. اگر جوانان ما احمدی نژاد را با گشت های "طرح امنيت اجتماعی" اش ديده و به حق از توهین و تحقيرات وی واز جمله آفتابه به گردن جوانان کشور انداختن توسط مأموران وی بیزار و متنفر گشته اند، نسلی هم که  دهه 60 و جنايات موسوی و کروبی را در آن دهه  به عينه ديده و آنها را با پوست و گوشت خود لمس کرده است، به همان اندازه از آنها نفرت دارد. از سوی ديگر تجربه 8 سال رياست جمهوری خاتمی به آشکاری ثابت نمود که اصلاح پذيری اين استبداد مذهبی افسانه ای بيش نيست. تجربه نشان داده که  اگر کسی برای آزادی و دمکراسی مبارزه می کند و خواهان حکومت قانون و عدالت اجتماعی است راهی ندارد جز اينکه در راه نابودی جمهوری اسلامی با همه جناح ها و دسته بندی های درونی اش گام بر دارد.  خوشبختانه خيزش بزرگ مردم ما در خرداد ماه عليرغم همه تلاشهای اصلاح طلبان حکومتی و غير حکومتی نشان داد که مردم ما چه زود از اين دارو دسته عبور نموده و در مسير سرنگونی قطعی جمهوری اسلامی پيش می روند.  اتفاقا چشم انداز مثبت اوضاع کنونی در اين است که عليرغم تلاشهای سازمان يافته اصلاح طلبان  حکومتی و حاميان امپرياليستشان که می خواهند جنبش مردم را بار ديگر وسيله گستردن بساط ديکتاتوری در بيرق سبز اسلامی کنند جوانان ما در داخل کشور و جنبش انقلابی آنها در يافته اند که تنها زمانی به آزادی دست خواهند يافت که ديکتاتوری مذهبی حاکم را کنار زده  و امکان برقراری رژيمی دمکراتيک را فراهم کنند. به باور من اگر جنبش مردم ما نخواهد وسيله تصفيه حسابهای جناح های درونی جمهوری اسلامی شود بايد در راستای  اين چشم انداز حرکت نمايد.  و وقتيکه به سير رويدادها نگاه می کنم دلائل متعددی برای اميد وار بودن در مقابل خود می بينم.