به نقل از : پيام فدايي ، ارگان چريکهای فدايي خلق ايران

شماره 123 ، شهریور ماه 1388 

 

 

"طبقه متوسط" و تحريف  خيزش سترگ توده ای  اخير !

 

از همان آغاز شکل گيری خيزش بزرگ توده های جان به لب رسیده ایران در خرداد ماه سال جاری، شاهد تحريفات گوناگونی در رابطه با ماهیت اين جنبش بزرگ مردمی بوده ايم. این امر به طور اساسی از یک طرف با توجه به حضور بخش هائی از طبقه حاکمه در مبارزات اخير مردم تحت ستم  ما و تلاش آنان به عنوان اصلاح طلبان حکومتی جهت کاناليزه کردن اعتراضات مردمی به مجرای اختلافات درونی طبقه حاکمه و از طرف دیگر به دلیل قدرت دستگاه تبليغاتی اصلاح طلبان حکومتی و غير حکومتی و رسانه های امپرياليستی (که به جهت تضعیف جنبش مردم و مخدوش کردن صف خلق و ضد خلق به پشتیبانی از نیروهای ضد خلقی و تحلیل ها و تفسیر هایشان از این جنبش می پردازند) ، امکان پذیر شده است.  از همان آغاز ، يکی برای اين جنبش خود به خودی که عملا فاقد هر گونه رهبری و سازماندهی بود "رهبری" خلق می کرد و کسانی را که خود نيز اذعان دارند که دنباله رو اعتراضات مردمی بوده اند را تا حد "رهبران" اين حرکت ارتقاء می داد؛ ديگری سعی می کرد این جنبش را ساخته و پرداخته دولت های بزرگ قلمداد کند و آن را "انقلاب مخملی" بنامد؛ سومی عليرغم همه خشونت و قهری که در سطح خيابان ها در مقابل چشم همگان به چشم می خورد و شعله های آتشی که برخی خيابان ها را فرا گرفته بود، آنرا حرکت مسالمت آميز نامیده و از پيروزی گل بر گلوله سخن میگفت. یکی دیگر این طور جلوه می داد که توده میلیونی حاضر در خیابان ها گویا همگی صرفا برای پس گرفتن رای شان به آنجا آمده اند. خلاصه بازار تحريف ماهيت و واقعيت خيزش بزرگ مردم ما درست از همان روز اول داغ شد که متاسفانه هنوز هم ادامه دارد. تحریف کنندگان، نیروهای ضد خلقی و همچنين سازشکارانی هستند که می کوشند در آشفته بازار موجود کالای بنجل خود را عرضه و آب کرده و از اين نمد برای خود کلاهی بدوزند. روشن است که  پذيرش هر يک از احکام فوق چه نتايج عملی ای به دنبال دارد و چگونه کسانی با تکيه بر تحلیل ها و تفسیر های من درآوردی،  بيشرمانه جنبش مردم را حرکتی ارتجاعی قلمداد کرده و پاسيفيسم ضد انقلابی خود را توجيه می کنند.  همه این واقعيات نشان می دهند که ارائه تصويری حتی الامکان واقعی از سير رويدادها در جامعه دارای چه اهمیتی است.

 

در بازار داغ تحريف ماهيت و واقعيت جنبش اخیر مردم ایران يکی از تحليل هائی هم که سعی در رواج آن دارند این است که اين خيزش مردمی را جنبش "طبقه متوسط" ايران نامیده و به اين طريق با مخدوش کردن سيمای همگانی اين خيزش مردمی آنرا تنها متعلق به بخشی از جامعه ایران که روشن هم نيست از نظر آنها نها آندر کجای روابط توليدی موجود قرار دارد نسبت می دهند.

 

 اما منظور از طبقه متوسط چیست؟ پاسخ تحریف کنندگان جنبش اخیر به این سوال مبهم بوده و کاملاً روشن نیست، اما از سخنان آنان این برداشت عمومی وجود دارد که گویا طبقه ای که جنبش عظیم اخیر را در ایران بر پا نمود، طبقه ای است که از شرایط اقتصادی کاملاً مرفهی برخوردار است و خواهان سرنگونی "نظام" نیست ولی دارای یک سری خواست های اجتماعی و یا بطور کم رنگ سیاسی است که برآورده نشده و از این رو از برخی از سياست های رژیم جمهوری اسلامی و یا مشخصاً از احمدی نژاد شدیداً ناراضی می باشند. از نظر ارائه دهندگان چنین تحلیل های انحرافی گویا نيرو های این طبقه بود که به خاطر اعتراض به تقلب در انتخابات، برای دفاع از جمهوری و آزادی (البته "آزادی های اجتماعی، و نه لزوما سیاسی") به خيابان ها آمدند و زير بيرق سبز رهبری موسوی خواهان ابطال انتخابات تقلبی و برقراری رياست جمهوری مير حسين موسوی شدند!

 

با اندکی تعمق در اظهارات اين دسته از افراد می توان دید که از نظر آن ها مردم به دو دسته تقسیم می شوند که عبارتند از روستائیان و اقشار و طبقات فقیر شهری که این دسته گویا به خاطر حسن نظر و کمک های اقتصادی احمدی نژاد به آنان و دلایلی نظیر نا آگاهی و غیره ، کاری به رژیم جمهوری اسلامی ندارند و دسته دوم همین "طبقه متوسط" است که مخالف آن سیاست هائی در جمهوری اسلامی می باشند که احمدی نژاد مبین آن است و از نظر آنان طبقه ای است که به دلیل برخورداری از فرهنگ غربی، خیلی از معیارها و مسایل اجتماعی موجود در ایران مورد قبولش نیست.

 

همانطور که می دانیم به لحاظ تاریخی در فرهنگ غرب طبقه متوسط در قرون گذشته که سیستم فئودالی بر جامعه حاکم بود، به طبقه بورژوازی اطلاق می شد که با دو طبقه اصلی جامعه آن زمان يعنی فئودال ها و دهقانان فرق داشت. حال با رجوع به واقعیت های عینی در جامعه خودمان و با توجه به سلطه نظام سرمايه داری می توان متوجه شد که تحریف کنندگان وقایع اخیر در ایران در واقع به جای لفظ بورژوازی و يا سرمايه داران که از بار منفی در جامعه برخوردار است از اصطلاح گمراه کننده "طبقه متوسط" استفاده می کنند تا حرکت توده های مردم جان به لب رسیده ایران را به حساب این طبقه بریزند و از سوی ديگر از آنجا که قشر های گوناگون خرده بورژوازی در ساخت اقتصادی جامعه قاعدتاً قشر های میانی فهمیده می شوند، آنها با اختراع چنين اصطلاحی از این لحاظ نیز ایجاد سردرگمی می کنند.

 

اگر این طبقه متوسط ناراضی مورد نظر آنها بخشی از بورژوازی ایران است باید دید که آنها مگر چه تعداد از جمعیت ایران را تشکیل می دهند که بتوان میلیون ها نفر از توده شرکت کننده در جنبشی خود به خودی  را متعلق به آنان و از نوع و جنس آنان دانست؟ روشن است که در اينجا بحث بر سر نيرو های خود اين طبقه است و نه توده هائی که به هر دليل می توانند دنباله رو اين و يا آن سياست گردند.

 

شاید گفته شود که منظور از "طبقه متوسط" خرده بورژواها و یا اقشار میانی جامعه می باشد که گویا به طرفداری از موسوی به میدان آمدند چرا که او را بیانگر و متحقق کننده خواست های خود دیده و می بینند. در این صورت چنين مدعيانی باید به این امر پاسخ دهند که در برنامه انتخاباتی ميرحسين موسوی چه مواردی وجود داشت که بيانگر خواست ها و مطالبات اين خرده بورژواها یا مردم میانی تحت ستم ما بود؟  یا در آن برنامه چه چیزی وجود داشت که بر اساس آن وابستگان به خرده بورژوازی انتظار داشتند با قدرت گيری موسوی و تحقق آن مطالبات به خواستهای طبقاتی خود دست يابند.  مگر موسوی چيزی فرا تر از اين که خواهان "جمهوری اسلامی نه يک کلمه بيشتر و نه يک کلمه کمتر" است گفته بود و مگر وی به عنوان يک "اصلاح طلب اصول گرا" از آنچه برای نمونه خاتمی قبلا گفته و عمل کرده بود چيز بيشتری گفته بود که حال يک باره عنوان سخنگوی "طبقه متوسط"  برايش خلق شده است؟  اشتباه نشود در اینجا بحث بر سر آن نیست که قشر ها و طبقات گوناگون جامعه به بهانه تقلب در انتخابات و ظاهراً در دفاع از موسوی به میدان مبارزه مستقیم با رژیم جمهوری اسلامی آمده و در واقع برای بیان خواست های طبقاتی خود و تحقق آنها از موسوی در مقابل سرکوب خشن نیرو های امنیتی- نظامی قدرت حاکم سپری برای خود ساختند؛ و حتی بحث بر سر نا آگاهی هم نیست بلکه برخی از مدعیانی که جنبش میلیونی اخیر توده های جان به لب رسیده مردم  ایران را به "طبقه متوسط" اختراعی خودشان نسبت می دهند موسوی را تلویحاً سخنگوی اقشار خرده بورژوازی جامعه و متحقق کننده خواستهای آنان جا می زنند و به این ترتیب آن ها را طرفداران واقعی موسوی می خوانند. مسلم است که این دروغی است که تنها برای اعتبار دادن به موسوی و نوشتن تاریخی تحریف شده از جنبش توده ای سترگ اخیر به نفع بخشی از طبقه بورژوازی ایران که در سیاست ايران به عنوان به اصطلاح "اصلاح طلبان" مشخص می شوند، ساخته و پرداخته شده است.

 

از آنجا که ساخت افتصادی جامعه است که موجوديت عينی طبقات را شکل می دهد برای شناخت اين طبقه اختراعی قبل از هر چيز بايد به شيوه توليد حاکم و ساخت طبقاتی منتج از آن رجوع کنيم.  اما تنها نگاهی گذرا به ساخت اقتصادی جامعه و ترکيب طبقاتی موجود نشان می دهد که در جامعه ما اساسا طبقه ای به نام "طبقه متوسط" که خواهان جمهوری اسلامی نه یک کلام کمتر و نه یک کلام بیشتر باشد، وجود خارجی ندارد بلکه طبقه ای با چنین خصوصیاتی بخشی از بورژوازی ایران است که متوسط نبوده و در شرايط ايران هم جز بورژوازی وابسته نمی باشد.

 

می دانيم که در ايران که کشوری تحت سلطه امپرياليسم است، نظام اقتصادی – اجتماعی حاکم سرمايه داری وابسته است که ايران را به جزئی ارگانيک از نظام امپرياليستی جهانی - که مرحله انحصاری سرمايه داریست - تبديل کرده است، سرمايه وابسته به امپرياليسم تمام منابع ملی را غارت کرده و به بيرحمانه ترين وجهی کارگران را استثمار و دسترنج دهقانان و اقشار مختلف خرده بورژوازی در شهر و روستا را غارت می کند. بنابراين بر اساس ساخت اقتصادی موجود جدا از بورژوازی وابسته به مثابه طبقه حاکم ما در صف سرکوب شدگان جامعه شاهد طبقه کارگر ، دهقانان و اقشار گوناگون خرده بورژوازی در شهر و روستا می باشيم . اگر منظور از "طبقه متوسط " بخشی از طبقه حاکم  نبوده و اقشار گوناگون خرده بورژوازی است کاملاً  روشن است که خواست و مطالبه آنها "جمهوری اسلامی نه يک کلمه کمتر و نه يک کلمه بيشتر " نبوده و  نمی تواند باشد. به اين دليل ساده که در 30 سال گذشته آنها بطور روزمره زير فشارها و اخاذی های رژیم جمهوری اسلامی قرار داشته و کمرشان زير ماليات ها ،جريمه ها و اخاذي های همين رژيم خم شده و استبداد عريان "ولايت فقيه" کارد به استخوانشان رسانده است. خرده بورژوازی ایران که طبقه حاکم معمولاً آن را "بز بلا گردان" همه نابساماني های نظام حاکم و سياست های غارتگرانه خود می نماید، اتفاقاً بطور آشکار از طرف قدرت دولتی که وظيفه اساسی اش حفظ و حراست از منافع بورژوازی وابسته می باشد، مورد تعديات گوناگون دولتی قرار دارد. این خرده بورژوازی یا اقشار میانی جامعه که هر روزه با زور دولتی مواجه است شديداً خواهان دمکراسی از نقطه نظر خود يعنی آزادی از قيد و بند های دولتی است و از این رو مرگ بر دیکتاتوری یا مرگ بر دیکتاتور که شعاری مربوط به همه اقشار و طبقات خلقی است اولین شعار مهم برای وی تلقی می شود. بنابراين اين بخش از جامعه ما که من حيث المجموع خواهان نابودی ديکتاتوری حاکم يعنی جمهوری اسلامی است از زاويه منافع طبقاتی اش نمی تواند از افراد و سازمان هائی دفاع کند که خود هر روز فرياد می زنند مسئله اصلی شان حفظ "نظام مقدس جمهوری اسلامی" است و نمی تواند سخنگو و متحقق کننده خواست هایش را در وجود افراد یا احزاب و گروه هائی ببیند که خواهان حفظ نظام جابرانه موجود بوده و در راستای منافع جناح خود با قدرت حاکم بر سر شیوه اداره جامعه اختلاف دارند، والا خود زماني که هدايت ماشين دولتی را بر عهده داشتند به بی رحمانه ترين وجهی کارگران را استثمار کرده و در غارت و چپاول اقشار خرده بورژوا از هيچ کاری کوتاهی نمی کرده اند.

 

در هر حال اگر منظور به اصطلاح تحلیل گران مورد بحث از طبقه متوسط  بخشی از همين طبقه حاکمه يعنی بورژوازی وابسته است که در این صورت اين طبقه را با هيچ معياری نمی توان "متوسط" ناميد، آن هم در شرايطی که بزرگترين سرمايه های ممکن در تاريخ کشور در دستان شان متمرکز شده است.

 

از سوی ديگر شاهديم که خالقين "طبقه متوسط" که جنبش توده های بپا خاسته ما را به آن منتسب کرده و  این ادعا به کرات از سوی رسانه های امپرياليستی و اصلاح طلبان حکومتی و غير حکومتی تبليغ می شود، افرادی مثل موسوی ، کروبی و خاتمی و سازمان هائی مثل "جبهه مشارکت اسلامی " ، "سازمان مجاهدين انقلاب اسلامی" و حتی "کارگزاران سازندگی" با متولی اش هاشمی رفسنجانی را به "طبقه متوسط" ايران نسبت می دهند. اين ادعا البته خود بيانگر مضحک بودن آن می باشد چرا که وابستگی افراد نامبرده و تشکل های سیاسی اشان به طبقه حاکمه ايران يعنی بورژوازی وابسته اظهر من الشمس می باشد. برای اثبات "متوسط" نبودن این بورژواها حتی نيازی نيست که به حساب های بانکی آنها چه در داخل و چه در خارج از کشور مراجعه نمود، عملکرد تاکنونی اين افراد و سازمان ها و آمال و آرزوهای اعلام شده شان و همچنين مطالبات و برنامه هائی که بر آن تاکيد دارند خود بیش از هر ادعائی واقعیت طبقاتی آنها را بیان می کند. براستی که انتصاب چنين جرياناتی که  گاه خود نيز اذعان دارند جزء طبقه حاکمه بوده و از منافع اين طبقه کشور حمايت می کنند و اختلاف شان با دارو دسته ولی فقيه اختلافی "خانوادگی" است به "طبقه متوسط" جز قلب واقعیت های عینی جامعه و مخدوش کردن واقعيت طبقاتی خيزش اخير چه معنائی دارد؟  براستی چگونه می توان "سرداران" و آخوند ها و آقازاده هائی که از طريق نفوذ در دستگاه دولتی بزرگترين قرارداد ها و پروژه های اقتصادی را در دستان خود متمرکز کرده اند و تنها ثروتی که از دزدي های آشکار شان به جيب می زنند ميلياردی است را "متوسط" قلمداد کرد؟  این را همواره باید به خاطر سپرد که قسمت عمده سرمايه گذاري ها در ایران از طريق دولت انجام می گیرد و استثمار امپرياليستی عمدتا با واسطه دستگاه دولتی انجام می شود، دستگاه دولتی ای که با توجه به تمرکز در آمد حاصل از فروش نفت در دستانش (آن هم در شرايطی که اصلی ترين منبع درآمد کشور فروش نفت می باشد) به غول بی شاخ و دمی تبديل شده و نقش ويژه ای در حيات اقتصادی کشور يافته است.

 

بنابراین در شرايطی که قسمت بزرگی از سرمايه گذاري ها از طريق دستگاه دولتی انجام می شود و دولت خود بزرگترين سرمايه دار کشور است چه جائی برای تقسيم کردن سرمايه به بزرگ و  متوسط می ماند؟ بر این اساس باید گفت که داستان سرائی در مورد "طبقه متوسط" همان قدر نادرست و ذهنی و مضحک است که کسانی در مورد وابستگی دولت احمدی نژاد به دولت "امام زمان" داستان سرائی می کنند.

 

با توجه به این امر که در صحنه اقتصادی کشور "طبقه متوسط" مورد نظر  تحریف کنندگان واقعیات جنبش اخیر موجوديت عينی ندارد بايد ديد که چه مصلحتی باعث خلق اين موجود خيالی و ناقص الخلقه شده است. واقعيت اين است که رسانه های امپرياليستی و متفکران وابسته به اصلاح طلبان حکومتی و غير حکومتی با چنین تلاشی از یک طرف می کوشند بخشی از طبقه حاکمه یا طبقه بورژوازی که در اعتراضات اخير نيز حضور داشته و دارند را جزء مردم جا بزنند و از طرف دیگر خواست های توده های شرکت کننده در جنبش اخير را در حد خواست های این طبقه که با چنگ و دندان از ديکتاتوری رژیم جمهوری اسلامی دفاع می کنند تقلیل بدهند. درست در چنین شرايطی است که جلوگيری از مخدوش شدن صف خلق با نيرو های ضد خلقی يکی از مبرم ترين مسائل جنبش اخیر را تشکیل می دهد؛ و درست در این شرایط است که ايده اختراعی اخیر "طبقه متوسط" در ایران در خدمت تطهير چهره دشمنان مردم قرار گرفته و با توسل به آن عملا چهره دشمنان مردم ما ار نظر ها پنهان می ماند، در عین حال این امر در صف نيرو های انقلابی تفرقه ایجاد کرده و اجازه نمی دهد که همه انرژی مردم ستمديده در جهت نابودی تماميت نظام ظالمانه حاکم کاناليزه شود. بنابراين بهتر است پديده ها را با نام اصلی شان شناخت و صدا کرد، اگر چنین کنیم می بینیم آنچه به نام "طبقه متوسط "از آن نام برده می شود و موسوی و کروبی را به عنوان نمايندگان آن معرفی می کنند بخشی از طبقه حاکمه می باشد که تجربه سلطه 30 ساله جمهوری اسلامی نشان داده است که بدون خلع يد از اين طبقه و سرنگونی رژیم تابعش یعنی جمهوری اسلامی با همه جناح ها و دسته بندي های درونی اش، امکان رسيدن به آزادی و دمکراسی وجود ندارد. طبقه حاکمه يعنی بورژوازی وابسته در تماميت خود دشمن توده های ستمديده ما بوده و هست و خواهد بود. واقعيت اين است که خيزش عظيم مردم ما يک جنبش توده ای بود که همه اقشار و طبقات جامعه در آن شرکت داشتند  و چون تقلب در انتخابات فرمايشی بهانه بروز آن شد بخش هائی از طبقه ضد انقلابی حاکمه يعنی اصلاح طلبان حکومتی هم امکان شرکت در آن را یافتند که می کوشيدند نيروی اعتراض مردم را کنترل و از آن به مثابه فشار از پائين برای چانه زنی در بالا سود جويند.

 

تلاش بخش هائی از طبقه حاکمه که امروز به وسيله برخی از تحليل گران با نام مستعار "طبقه متوسط" معرفی می شوند برای به انحراف کشاندن جنبش مردم و بهره برداری از آن نه امری است که تازگی دارد و نه می تواند ذره ای از اهميت مبارزاتی اين جنبش کم می کند.  اما این واقعیت وظيفه مبارزه با چنين تحليل ها و با اين دارو دسته و افشای چهره کثيف شان را در مقابل نيرو های انقلابی قرار می دهد، امری که اساسا از طريق شرکت در اين جنبش و تلاش جهت بالا بردن آگاهی مردم و تشکل آنها و در نتيجه عمق بخشيدن به جنبش مردم  و به هر طریق یاری رساندن به آن امکان پذير می باشد.