به نقل از : پيام فدايي ، ارگان چريکهای فدايي خلق ايران

شماره 122 ،مرداد ماه 1388 

 

دوره دوم رياست جمهوری "معجزه هزاره سوم " !

 

دور دوم رياست جمهوری احمدی نژاد در شرايطی آغاز می شود که اعلام انتصاب مجدد او به این مقام، موجی از اعتراض را در سراسر کشور بر علیه او بر انگیخت و توده های ستمدیده و انقلابی ایران تحت پوشش "مخالفت با احمدی نژاد"، امکان برپائی تظاهرات میلیونی خود بر علیه کلیت رژیم جمهوری اسلامی که چندین روز ادامه پیدا کرد را یافتند. مراسم تحلیف وی نیز در میان فرياد شعار های "مرگ بر ديکتاتور" مردم معترض در خيابانها و در شرایطی که او به خاطر حضور توده های خشمگین و معترض در جلوی مجلس، حتی با وجود میلیتاریزه بودن کامل آن منطقه، جرأت نکرد به طریق معمول به مجلس برود و مجبور شد با هلی کوپتر به آنجا وارد شود، و در شرایطی که بخشی از خود هيئت حاکمه، این مراسم و همینطور مراسم "تنفيذ او را تحريم کرده بودند، بر پا گشت.

 

"ولی فقيه" ارتجاع حاکم که با توسل به تقلبات غير قابل انکار، احمدی نژاد را از صندوق مارگيری شعبده بازی خود بيرون آورد، پيش از به اصطلاح  انتخابات 22 خرداد هرگز فکر نمی کرد که اين انتصابات حکومتی که 30 سال است به همين شکل تقلب آميزتکرارمی شود، این بار زمینه ساز وضعیتی شود که طی آن توده های میلیونی با ریختن به خیابانها زمين را زير پای حاکمان جنايتکار به لرزه در آورند.

 

"بيت رهبری" يعنی مرکز هدايت دارو دسته حاکم، درست به خاطر اشتباه حساب "کوچک"شان یعنی نادیده گرفتن خیزش توده ای و قدرت آن در تعمیق شکاف بین هیئت حاکمه، در مورد جناح های دیگر حکومت نیز تصور می کرد که اين بار هم همچون هميشه همه آنها به انتصاب ولی فقيه بی هیچ سر و صدائی تن خواهند داد و کانديداهای شکست خورده که همگی التزامشان به "ولايت فقيه" را در طول زندگی نکبت بارشان به کرات به اثبات رسانده اند، چاره ای نخواهند داشت جز اينکه همچون هاشمی رفسنجانی (در دوره قبل) شکايت خود را پيش خدا ببرند. اما، این بار همه (و از جمله خامنه ای) دیدند که چطور جناح موسوی و کروبی با دیدن توده ها که به خاطر ظاهراً اعتراض به تقلب در انتخابات به خیابان آمده بودند، مجبور شدند حتی از ابطال انتخابات صحبت کنند.

 

 در سيستم انتخاباتی جمهوری اسلامی تقلب آنچنان نهادينه شده است که جنتی رئيس شورای نگهبان وقتيکه سروصدای کانديداهای شکست خورده در مورد تقلب در انتخابات را شنيد با تعحب به آنها يادآوری کرد که " آيا اتفاق تازه ئی افتاده توی اين انتخابات كه سابقا نبوده؟ اگر اين انتخابات باطل است، تمام انتخابات سی سال باطل است". به اين ترتيب جنتی با صراحت وقيحانه ای به همه گفت که در اين سی سال تقلب جزء ذاتی "انتخابات" های جمهوری اسلامی بوده است. در فقدان جنبش توده ای، بیت رهبری با توجه به واقعیت کاندیداها، این "ذوب شدگان در ولايت"، می دانست که حتی اگر اعتراضاتی هم نسبت به تقلب صورت بگیرد، از عهده خاموش کردن آنها برآمده و برای آنها چنان اعتراضاتی قابل کنترل خواهد بود. اما آنچه رخ داد نشان داد که بیت رهبری تا چه حد در اشتباه بود. آنها در محاسبه اشتباه خود متوجه نشده بودند که جامعه سال 88 ديگر جامعه 4 سال پيش نبوده و "رای اولی" های اين دوره جوانانی هستند که در شرایطی که  خود شان جهت گرم کردن تنور انتخابات تقلبی شان، متوسل به ترفند هائی شده و فضای تجمع، هرچند تحت کنترل خود و خودی های شان، بوجود آوردند، از آن به نفع مبارزه برای تحقق خواست های خود استفاده نمودند. آنها جوانان تشته آزادی بوده و هستند که حتی بوجود آمدن روزنه ای برای ابراز خواست و نظر در شرایط حاکمیت جمهوری اسلامی، یا بواقع ایجاد شکافی هر چند کوچک در سد دیکتاتوری حاکم کافی است تا آنها به خیابان ها ریخته و خشم و نفرت خود را از رژیم ابراز نمایند.    

 

اعلام پيروزی احمدی نژاد(کسی که به خاطر پیشبرد سیاست های رژیم جمهوری اسلامی در طی چهار سال اخیر، به حق مورد نفرت مردم ماست)، در جو سياسی ملتهبی که وجود داشت، همچون ريختن نفت بر روی آتش بود که به شعله ور گشتن خشم و اعتراض توده های وسیع مردم منجر گرديد. مردم در ابعاد وسيع که در روزهائی درتهران به میلیون ها نفر سر زد، به خيابانها ريختند. شدت خشم آنها از جمهوری اسلامی و عزم انقلابی آنان برای سرنگون کردن این رژیم تا به آن حد بود که تهديدات کاملاً آشکارخامنه ای در نماز جمعه 29 خرداد هم آنها را از میدان بدر نکرد و نه تنها آنها را نترساند بلکه عزم شان را برای مبارزه با این رژیم جزم تر نمود. بنابراين در فاصله 23خرداد تا 14 مرداد که احمدی نژاد رسما دور دوم رياست جمهوری اش را آغاز کرد  روزی نبوده است که شاهد تظاهرات و تجمع اعتراضی مردم و به خصوص خانواده بازداشت شدگان رويدادهای اخیر نبوده باشيم. اعتراضات و مبارزاتی که ديکتاتوری حاکم بنا به ماهيت ضد مردمی اش جز با توسل به  سرکوب خونين و به جا گداشتن دهها کشته و صد ها زخمی و هزاران اسير پاسخ نداده است.

 

تداوم اعتراضات و مبارزات مردم و عميق تر شدن شکاف در بالائيها که خود را در شو های تلويزيونی اخير نيز نشان می دهد زمينه ساز اين سوال شده که آيا احمدی نژاد و دارودسته اش قادر به کنترل بحران موجود هستند يا اين بحران می رود تا ابعاد وسيع تری به خود بگيرد؟

 

روشن است که کسانی که درک درستی از زمينه های مادی اعتراضات مردم نداشته و مثلا آنرا صرفا در چهارچوب تقلبات انتخاباتی و تضاد های درونی طبقه حاکمه بررسی می کنند نتوانند پاسخی منطبق با سير واقعی رويدادها به اين سوال بدهند. پاسخ درست به این سوال تنها با طرح درست مسئله امکان پذیر است. از این روست که باید دانست که اين خيزش عظيم حاصل انباشته شدن 30 سال خشم و نفرت توده های ایران از جمهوری اسلامی است که در طی همه این سال ها از هيچ جنايتی در حق آنها دريغ نورزيده است. ساختمانی 30 طبقه که  4 سال دوران رياست جمهوری احمدی نژاد تنها طبقات بالائی آنرا تشکيل می دهد که امروز بيشتر به چشم می آيد. وگرنه همه سالهای حاکمیت جمهوری اسلامی به دليل سرکوبها و زورگوئی ها ،ظلم ها و حق کشی ها ،اجحاف ها وتبعيضها و دزديهای دست اندرکاران و سران رژیم چنان بوده است که گرد زمان هنوز آنها را از ذهن مردم ما نزدوده و آنها نقش و جايگاه ويژه ای در ذهن مردم و بويژه جوانان ما باقی گذاشته است.

 

4 سال پيش احمدی نژاد با شعار آوردن پول نفت بر  سر سفره مردم می کوشيد با دلقک بازی و فريبکاری، به خود چهره ای مردم پسند دهد. در حاليکه 4 سال بعد و در زمان انتخابات 22 خرداد مردم به عينه می ديدند که  نه تنها سهمی از پول نفت به سفره مردم راه نيافت بلکه بر عکس سفره آنها خالی تر و فقر و مسکنت شان فزون تر گرديد. آنهم درشرايطی که در دوران رياست جمهوری احمدی نژاد قيمت نفت يعنی مهمترين کالای صادراتی ايران در بازار جهانی بطور باور نکردنی بالا رفت و از بشکه ای حدود 50-60 دلار به 140 دلار و بیشتر از آن هم رسید. واضح است که اين امر درآمدی را در اختيار دولت قرار داد که در تاريخ ايران سابقه نداشته است. این حد از درآمد چنان بود که حتی در شرایط وخامت بار زندگی مردم در شرایط کنونی، اگر در اختيار يک دولت مردمی قرار می گرفت، به او امکان می داد شرايطی  در جامعه بوجود آورد که واقعا مردم پول نفت را سر سفره های خود احساس کرده و قادر باشند تا گام هائی بزرگ جهت رهائی از فقر وفلاکت، وگرسنگی ، و تن فروشی غیره بر دارند. در سالهائی که احمدی نژاد مدعی بردن پول نفت سر سفره مردم بود بنا به گزارش بانک مرکزی حداقل  2/269 ميليارد دلار تنها از طريق فروش نفت وارد خزانه دولت شده است(روزنامه سرمايه 10 ارديبهشت 88)  که البته برخی گزارشات اين رقم را خيلی بيشتر وحدود 280 تا300 ميليارد دلار اعلام کرده اند. برای اينکه ابعاد اين درآمد بيسابقه بهتر روشن شود بايد دانست که اين درآمد تقريبا حدود يک چهارم کل در آمد نفتی ايران در طول صد سالی است که اين کشور نفت را استخراج و  صادر کرده است!

تازه اين مبلغ باور نکردنی در شرايطی به خزانه دولت واريز شده که ميليارد ها دلار از قبل در صندوق ذخيره ارزی موجود بوده است. اما می بینیم که امروز احمدی نژاد در شرايطی دوران دوم رياست جمهوری اش را آغاز می کند که نه تنها با وجود چنین درآمدی حتی یک گره از مشکلات اقتصادی مردم گشوده نشده بلکه در آمد کسب شده چنان به تاراج رفته است که اعلام می شود که خزانه دولت خالی است. حتی صندوق بين المللی پول گزارش داده است که ايران در سال جاری با 17 ميليارد و 900 ميليون دلار کسری حساب جاری مواجه خواهد شد. در یک مورد خبرنگارايلنا در يکی از آخرين مصاحبه های احمدی نژاد قبل از انتخابات، با استناد به گزارس بانک مرکزی، از وی سوال نمود که چرا موجودی حساب ذخيره ارزی 15 ميليارد دلار زير حساب شده است؟ واقعا هم این سوال برای همگان مطرح است که براستی با توجه به رقم باور نکردنی و چنان بالائی از در آمد، پول های بدست آمده به کجا رفته است؟

 

البته پاسخ سوال فوق چندان ناروشن نیست. این را مردم ما می دانند که بخشی از اين پول  به  حسابهای ولی فقيه ، بيت رهبری و نزديکان احمدی نژاد دربانکهای خارج ازکشور واريز شده است که خود یکی از دلائل انتصاب مجدد احمدی نژاد به مقام ریاست جمهوری است. همین دزديها ضمناً باعث شده است که وزير کشور احمدی نژادی، به نام صادق محصولی از طرف مردم "سردار ميلياردی"لقب گیرد. دزديهای دارو دسته احمدی نژاد کار را به آنجا رسانده که  بر اساس گزارش ديوان محاسبات کشور تنها در سال 86 از سرنوشت مبلغ "ناچيز" يک ميليارد دلار از درامد های دولت خبری نيست! و يا رسما  بنا به گزارش تفريغ بودجه اعلام می شود که "چند ميليارد متر مکعب گاز گم شده است"! اين دزديها و چپاول ها از اموال عمومی در شرايطی رخ داده است که ميليومها نفر در فقر و فلاکت و در زير خط فقر زندگی می کنند.

 

 البته بخشی از این دزديها در مکانیسم های مربوط به واريز کردن ميليارد ها دلار به جيب انحصارات امپرياليستی صورت می گیرد که در اصطلاح مملکت فروشی نامیده می شود، امری که البته دعای خير آنها را برای اين دارو دسته باعث شده است. اینها همه در شرایطی است که یک کارگر شریف ایران پس از 16 تا 18 ساعت کار طاقت فرسا باز قادر به تأمین یک زندگی بخور و نمیر برای خود و خانواده اش نیست. واقعيت اين است که درست در زمانی که عربده های به اصطلاح ضد امپرياليستی احمدی نژاد گوش فلک را کر کرده بود دولت وی از طريق باز کردن دروازه های کشور بروی واردات کالاهای خارجی ميليارد ها دلار به کيسه انحصارات امپرياليستی می ريخت. پس جای تعجب نیست که چرا بنگاه های امپرياليستی از وی پشتیبانی می کنند. در اين 4 سال بر اساس گزارشات خود دولت احمدی نژاد حدود 269 ميليارد دلار کالا وارد کشور شده است! مقايسه اين رقم با درآمد ارزی اين دولت که با توجه به حدود 21 ميليارد دلار در آمد از فروش ميعانات گازی و حدود  57 ميليارد دلار در آمد غير نفتی چيزی حدود 358 ميليارد دلار بوده است نشان می دهد که سياستهای دولت احمدی نژاد چه گونه در راستای منافع انحصارات امپرياليستی قرار دارد. بر کسی پوشيده نيست که باز کردن دروازه های کشور بروی کالا های خارجی و بنجل های بنگاه های امپرياليستی ضربه سهمگينی به توليدات داخلی اقتصادی که سرتا پا وابسته به امپریالیسم می باشد زده است. در هر حال سیاست های احمدی نژاد باعث رونق کسب و کار بخشی از انحصارات شده و با بسته شدن بسیاری از کارخانجات و مراکز تولیدی، هزاران نفر را به خاک سياه نشانده و به طور چشمگیر بيکاری عظيمی به بار آورده است، بطوری که حتی صدای خود دست اندرکاران رژيم را هم بلند کرده است. برای نمونه در 28 ارديبهشت روزنامه سرمايه از قول عيسی کلانتری وزير سابق کشاورزی نوشت:"رشد واردات  در دولت نهم 75 در صد بيشتر از سه سال پايانی دولت هشتم بوده است و در اين سال ها بيشترين وابستگی را به خارج از کشور داشتيم" نامبرده سپس در رابطه با اين وابستگی در حوزه کشاورزی توضيح می دهد که "در سال گذشته بيش از 60 در صد نياز غذائی کشور از خارج تامين شد....بيشترين واردات گندم طی سال های اخير در سال گذشته اتفاق افتاد و با واردات هشت ميليون تن از اين محصول مجددا در ليست بزرگ وارد کنندگان گندم قرار گرفتيم". شخص نامبرده که سالها در جمهوری اسلامی وزير کشاورزی بوده و يکی از "خودی" ها تلقی می گردد، به صحبت های خودادامه داده و می گويد که البته واردات فقط به کالا های اساسی محدود نبوده و "واردات بی سابقه برنج، روغن، شکر،پنبه، پياز، حبوبات و محصولاتی مانند کشمش، ميگو و ميوه که هيچ گاه صورت نمی گرفت" هم بخشی از ليست وارداتی دولت را تشکيل می دهد. در چنين شرايطی تعجب انگيز نيست که چرا نايب رئيس خانه کشاورز فرياد می زند: "واردات مرکبات با توجه به توليد زياد ميوجات فصلی داخل کشور ريشه توليدات باغی را از بين می برد" و يا چرا موسوی که خود سالها به مثابه نخست وزير يک رژيم وابسته خودش در جهت همين وابستگی گام برداشته وبه خاطر حفظ اين وابستگی دست اش به خون هزاران آزاديخواه آلوده است در تبليغات فريبکارانه انتخاباتی خود ياد "عرق ملی" افتاده بود. (البته باید دانست که قسمت اعظم تولیداتی که اینها به عنوان تولید داخلی از آن نام می برند، خود وابسته به انحصارات امپریالیستی بوده و سود حاصل از آنها نیز به جیب همان انحصارات و سرمایه داران وابسته ایران می رود)

 

در هر حال سياستهای اقتصادی احمدی عملا با تيشه زدن به ريشه توليداتی که در داخل ایران صورت می گرفت، باعث بيکاری هزاران نفر در اين 4 سال شده. بيکارانی که دولت بدون پذيرش هر گونه مسئوليتی نسبت به سرنوشتشان آنها را به امان خدا رها نموده است .اين سياستها اگر باعث فربه  شدن يک مشت  دلال و تاجرمفتخور شده و برخی از سرداران سپاه را ميلياردر ساخته در همان حال  با گسترش فقر و فلاکت زمينه گسترش اعتياد و فحشا را غول آسا گسترش داده است. در مقابل برای خاموش کردن اعتراضات و مبارزات مردم طرح "ارتقا امنيت اجتماعی" نيروی سرکوب به نمایش درآمد و همگان در طی 4 سال به عينه ديدند که این نیرو با ددمنشی تمام حتی  يک ذره امنيت موجود آنها را هم سلب نموده و اراذل و اوباش حکومتی به نام "ارتقا امنيت اجتماعی"، با دختران و زنان اين سرزمين برخوردهائی کردند که در سرزمين های اشغالی هم کم سابقه بود. با مجموعه چنین برخوردهائی بود که احمدی نژاد به يکی از نفرت انگيز ترين چهره های "نظام مقدس جمهوری اسلامی" تبديل شد.

 

احمدی نژاد چهره منفوری است که سياستهايش کارد به استخوان زحمتکشان رسانده و خشم و نفرت آنها را فشرده نموده است. چهره منفوری که برخی از شرکت کنندگان در انتخابات 22 خرداد درست درضديت با وی به بقيه کانديدا ها رای دادند تا چهره او را دگر بار در اين مقام نبينند. او کسی است که يکی از دانشجويان معترض دانشگاه شيراز در شرایط اختناق وحشتناک حاکم بر جامعه، در صحن یک سالن بپا خاسته و گفت: من از سه چيز متنفرم: اول احمدی نژاد، دوم احمدی نژادو سوم هم احمدی نژاد! من حتی از قیافه او هم متنفرم. این سخن بیانگر حرف دل بسیاری از مردم بود که توسط این دانشجوی معترض مطرح شد.

 

حال با توجه به آنچه تا کنون گفته شد می توان به سوالی که در آغاز اين  نوشته طرح شد بازگشت و با قاطعيت گفت که با توجه به  سياست های تاکنونی اين چهره منفور که يکهفته مانده به پايان دوران اول رياست جمهوری اش چند وزير را اخراج و يا مجبوربه استفعا نمود و عليرغم مخالفت بعضی از افراد دارو دسته خودش، اسفندياررحيم مشائی ( پدر دامادش) را معاون اول خود نمود و آنقدر بر اين تصميم احمقانه پافشاری کرد که "ولی فقيه" مجبوربه دخالت شد وفقط پس از اين دخالت مستقیم از تصميم احمقانه خود عقب نشينی کرد بايد گفت  که اين دلقک بيت رهبری که پاسدارانش وی را  به اصطلاح "معجزه هزاره سوم" قلمداد می کنند خود يکی از عواملی است که بحران موجود را تشديد خواهد نمود. بحران سياسی ای که سراپای جمهوری اسلامی را فرا گرفته، بحران عمیقی است که حل آن نه از امام زمان و چاه جمکران ساخته است و نه از دلقکی که ولی فقيه جهت پيشبرد سياستهای خود در بدن نحيف اش می دمد تا پهلوان جلوه کند. سران و دست اندرکاران رژیم برای مقابله با این بحران بطور اساسی به سرکوب توده ها توسل جسته اند. هر چند برای بزک کردن چهره کثیف جمهوری اسلامی به تدابیری نیز پناه می برند. اما این بحران در صورتيکه مهار نشده و تعميق يابد امکانات و  فضای اعتراضات توده ها را فزونی  بخشيده و افق مبارزات آنها را روشنی هر چه بیشتری خواهد بخشید.