سابقه دلبستگی سازمان اکثريت به پرچم سبز اسلام !

 

 

اعلام نتایج انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری در ایران که طی آن طبق معمول با توسل به هزاران تقلب آشکار و نهان احمدی نژاد با اختلاف زیاد از دیگر کاندیدها برنده انتخابات اعلام شد خشم همگان را برانگيخته و  موجب گشت تا اعتراض به تقلب در انتخابات بهانه ای گردد جهت بروز ابراز خشم مردم از سی سال سرکوب ، غارت ، تحقیر،زندان،شکنجه ،اعدام ودر یک کلام اعتراض به شرايطی که کارد به استخوان توده ها رسانده است. مردم حتی آنهایی که رای نداده بودند در ابعاد وسيع به خیابانها ریخته و علیرغم درخواست و رهنمود ها در برگزاری مسالمت آمیز اعتراضات و رهپیمایی در سکوت!!!، در مقابله با لباس شخصی ها و نیروهای سرکوب گر مسلح به اسلحه گرم و سرد( قمه ، چماق ، زنجیر، ساتور...) ، با سر دادن شعارهای رادیکال خواهان نابودی ديکتاتور حاکم شدند. جوانان مبارز با دست خالی به مقابله با گله های مسلح نيروی سرکوب بر خاسته و اقدام به آتش کشیدن هر آنچه نشانی از  جمهوری دار و شکنجه داشت نمودند.  و در عمل نشان دادند که آماج اعتراضاتشان این و یا آن کاندید و جناح ، بلکه کلیت نظام وابسته به امپریالیسم ضد مردمی حاکم می باشد که 30 سال است با ددمنشی تمام  جان، مال و ناموس مردم را مورد تعرض قرار دادن است. 

 

اين برآمد بزرگ مردمی بطور طبيعی همه نيروهای سياسی را به تکاپو واداشته و به همين دليل هم هست که ما در این برهه حساس تاریخی شاهد فعال شدن انواع و اقسام نیروهای سازشکار و رفرميستی شده ايم که در تقابل با نيروهای انقلابی که می کوشند کل نظام حاکم را آماج خشم مردم ساخته و مردم را جهت مقابله با قهر ضد انقلابی جمهوری اسلامی به توسل به قهر انقلابی  تشويق کنند  در تلاش اند تا  مبارزات توده ها را در چهارچوب اختلافات جناحی و در مسير سکوت و آرامش و پیگیری قانونی کاناليزه کرده و بدين وسيله کل نظام ظالمانه موجود را حفظ نمايند.

 

در همین بستر است فعال شدن توده ای – اکثریتی هائی که در تمامی این سالها نشان داده اند، در جایگاه آستان بوسان درگاه رژیم جنایتکار اسلامی ، همواره در کنار جناحهای درونی رژیم و بر علیه خواستها و مطالبات کارگران و زحمتکشان بوده اند. اين جماعت امروز بار دیگر در خارج از کشور ، فرصت یافته اند تا ماهیت ضد مردمی خود را در حفظ نظام جمهوری اسلامی در زیر پرچم سبز اسلام موسوی و شعارهای مردم فریب کروبی ،  نشان داده و چاکر منشی خود را در طبق اخلاص ، تقدیم  جنایتکاران رژیم اسلامی نمایند.

 

جرثومه هایی که در دهه 60 آشکارا در سرکوب مردم ایران با دولت جمهوری اسلامی که نخست وزيرش اتفاقا همين موسوی بود همکاری کردند و در اين همکاری تا آنجا پيش رفتند که از لو دادن نيروهای انقلابی به دستگاه سرکوب جمهوری اسلامی نيز دريغ نورزيدند.

 

جهت هشدار به جوانان معترض و مبارزین نوجوان، که خود شاهد همکاری اين دارو دسته با ماشين سرکوب جمهوری اسلامی نبوده و ممکن است فريب تبليغات ريارانه امروز آنها را بخورند  تصمیم گرفتم با مراجعه به نشریات سازمان فداییان – اکثریت در آن سالها شمه ای از شاهکارهای اين دارو دسته را در مقابل چشم آنها قرار داده تا آنها امکان يابند با آگاهی بر سوابق جنايتکارانه اين جريان در مورد آن قضاوت نمايند. به خصوص که با شنيدن  مصاحبه اخیر بهزاد کریمی از رهبران اين جريان  با بی بی سی ديدم که اين جماعت کار وقاحت را به آنجا رسانده اند که نه تنها همکاری خود با رژیم جنایتکار اسلامی  جهت سرکوب انقلاب مردم ما و دستگيری و اعدام مبارزين را انکار می کنند بلکه مدعی هستند که حتی خانه هايشان مامن مبارزين هم بوده است .

 

بهتر است برای ادامه مطلب ابتدا ببينيم که بهزاد کريمی به مثابه يکی از کسانی که در سال 57 با رخنه در سازمان فدائی با توسل به باند بازی ، شیادی و دغلکاری توانستند اختاپوس وار ، در تمامی تشکیلات رخنه کرده و با سوء استفاده از نام پر افتخار فدایی پس از مدتی،بخش بزرگی از اين سازمان را به منجلاب خيانت ببرند  و بعد ها خود را فداییان – اکثریت نام نهادند در مصاحبه خود با بی بی سی  با استناد چه مدرک و دليلی واقعيت همکاری سازمان خود با جنايتکاران جمهوری اسلامی را انکار می کند . وی می گويد:  "من اعلام می کنم به مثابه کسی که همون موقع هم جزو مسئولین سازمان بودم و در طول سالها هم مسئولیت داشتم ما به هیچ وجه در مورد نیروهای شرکت کننده در انقلاب زمانی هم که با هم دیگه در سیاستهای متفاوت قرار گرفتیم به هیچ وجه سیاست ما نه تنها لو دادن نبوده سیاست ما انتقاد از سرکوبگریهای حکومت بود حتی در زمانی که ما در سیاست اتحاد و انتقاد با حکومت را پیش می بردیم. ما علیه اعدامها بودیم علیه سرکوبهای کور حکومت بودیم ولی درعین حال ما علیه ترورها و ماجراجوییهای اون موقع هم بودیم و برعکس من می توانم بگویم که صدها صدها فعال چپ مجاهد اقلیتی و یا جریانات دیگه در خانه های دوست رفقای ما پناه داده شده ن و از طریق رفقای ما به خارج کشور فر ستاده شده ن و از اینا ما به اندازه کافی نمونه داریم ولی 25 ساله که ما در این موضعی که اپوزیسیون جمهوری اسلامی هستیم بعضی از مخالفین ما همچنان چسبیدن به اون دوسال و اون دوسال رو هم به شکل بسیار بسیار بد ارائه می ده ن تفسیر می کنن برخلاف واقع سیاست ما به هیچ وجه اینجوری نبوده و اگر اگر ببینین شما 25 سال می گذره این حرفا رو می زنن ولی تا حالا حتی یک نمون نمونه یک نمونه مشخص نتونستن ارائه بدن و ما واقعا دنبال این هستیم    که اگر اگر برخلاف سیاستی که ما داشتیم که این سیاسیت به هیچ وجه نه تنها تحویل ندادن نبوده بلکه این سیاست، و اگر کسی خلاف این رو سراغ داره ما حتما استقبال می کنیم چون ما مخالف اینیم که رازهای مربوط به جمهوری اسلامی راز بمونه همه چی باید مثل شفاف باید روشن بشه هر کس بتونه در هر مورد مشخص بیاد اعلام بکنه به ما یا به جامعه ما استقبال می کنیم که آیا واقعا چنین چیزی بوده ولی متاسفانه این حرفها زده می شه بی انکه عرض میکنم یک نمونه یک مورد درطول این 25 سال نتونستن ارائه بدن"

 

همانطور که می بينيم نامبرده حتی قادر به نشان دادن يک مدرک و سند جهت اثبات اعای خود نبوده و تنها از خوانندگان خود عاجزانه التماس می کند که چون وی می گويد آنها بپذيرند. به همين دليل هم بهتر است به جای بحث با چنين فرد وقيحی که به جای ارائه سند در مورد ادعايش طلبکارانه خواهان سند از ديگران شده است گوشه هائی از مواضع اين سازمان را از لابلای نشريات خودشان بياوريم تا خوانندگان خود قضاوت کنند.

 

در 6 بهمن سال 60 تشکيلات "سربداران" ضمن حمله مسلحانه به آمل تلاش کردند که  شهر را به کنترل خود درآورند. در جريان اين حرکت فدائيان (اکثريت)  به گفته خودشان "دوش به دوش" نيرو های انتظامی در سرکوب و دفع مهاجمان با جمهوری اسلامی همکاری کردند .آيا اين عمل از نظر آقای بهزاد کريمی همکاری با ماشين سرکوب جمهوری اسلامی جهت لو دادن و سرکوب نيرو های آزاديخواه تلقی می شود و يا ايشان جهت پذيرش خيانتهای خود به اسناد بيشتری نيازمند اند؟ جهت توجه خوانندگان آنچه خود اکثريتی ها در  نشريه  کار شماره 147 ،به تاريخ 14 بهمن 1360   درج نموده اند   چنين است:  "فدائیان خلق ( اکثریت ) و نیروهای حزب توده ایران از همان نخستین لحظات یورش مهاجمان ضدانقلابی ، دوش به دوش مردم و نیروهای انتظامی شهر با فداکاری در سرکوب و دفع مهاجمان فعالانه شرکت داشتند و دو تن از رفقای ما و حزب در حوادث آمل توسط مهاجمان ضدانقلابی از ناحیه شکم و سر مجروح شدند که هم اکنون در بیمارستان بستری هستند ".

"ما ابتدا طی تماس تلفنی با مقامات شهر اعلام کردیم و گفتیم رفقای به خدمت رفته و از جبهه برگشته آماده گرفتن اسلحه هستند ، بگذارید در کنار برادران سپاه و بسیج مسلحانه عمل کنیم. از ما تشکر کردند وما فعالانه در سطوح گسترده حرکت داشتیم ... در تمامی محلات و نقاط درگیری رفقای ما و حزب در ... سازماندهی کارها نقش مهمی داشتند"

 

خوب اگر شرکت در سرکوب "مهاجمان ضد انقلابی" که به آمل حمله کرده بودند سرکوب مردم نام ندارد آقای بهزاد کريمی آنرا چه می نامند؟آيا اين مورد نشان دهنده "يک نمونه مشخص" از جنايات اکثريتی ها هست و يا بازهم ايشان خواهد گفت که مخالفين " تا حالا حتی یک نمون نمونه یک نمونه مشخص نتونستن ارائه بدن" . البته نمونه آنقدر زياد است که اگر کسی بخواهد همه آنها را بياورد کسی حوصله نمی کند تمام اين مطلب را بخواند. برای نمونه در 9 مهر ماه سال 59 در کار ارگان سراسری سازمان فدائيان خلق ايران (اکثريت)شماره 78 صفحه 5  شاخه خوزستان اين تشکيلات  به "مردم خوزستان و تمامی هواداران و نيروهای انقلابی " رهنمود می دهد که  :

"  1 – آمادگی برای مقابله با تهاجم نظامی

    2 – شرکت فعال در نهاد های انقلابی ( بسیج مستضعغین و دیکر کانون های انقلابی مقاومت)

         برای رویارویی با توطئه های امپریالیسم آمریکا و دولت عراق

   3 – کشف شبکه ها و اقدامات ضد انقلاب و معرفی آنها به نهادهای انقلابی

   4 – افشای ماهیت و هدف های جنگ تجاوزکارانه عراق

   5 – مقابله و خنثی کردن شایعات ضد انقلاب  "

 

با توجه به اين واقعيت که سازمان اکثريت همه نيرو های انقلابی و آزاديخواه  را در آن زمان "ضد انقلاب" می دانست بايد ديد که آقای کريمی " کشف شبکه ها و اقدامات ضد انقلاب و معرفی آنها به نهادهای انقلابی" را چگونه توضيح می دهند؟ آيا اين نمونه خو د به اندازه کافی گويا ست و يا ايشان  باز هم به نمونه های بيشتری احتياج دارند؟

 

در کار شماره 72 چهارشنبه 29 مرداد 1359 در بيانيه ای که در رابطه با کردستان داده شده آمده است که :"سیاست صلح طلبانه سازمان ما ...، این سیاست استقرار صلح عادلانه در کردستان و در چهار چوب نظام جمهوری اسلامی ایران ... سازماندهی نیروی رزمندگی خلق کرد برای در هم شکستن شبکه های " ضد انقلاب " می باشد" . آيا در هم شکستن شبکه های "ضد انقلاب" در کردستان جز به مفهوم سرکوب نيروهای انقلابی در کردستان ، جزبه معنای سرکوب گروههای "ماجرا جو و  چپ رو"  و همکاری با جمهوری اسلامی جهت سرکوب جنبش خلق کرد می باشد؟

 

همانطور که اين نمونه ها نشان داد بر عکس ادعای بهزاد کريمی که مدعی است "سیاست ما نه تنها لو دادن نبوده " اتفاقا سياست اکثريت لو دادن انقلابيون و همکاری با پاسداران و جنايتکاران حاکم بوده است . يکی ديگر از ادعا های اکثريتی ها و جناب کريمی اين است که " سیاست ما انتقاد از سرکوبگریهای حکومت بود حتی در زمانی که ما در سیاست اتحاد و انتقاد با حکومت را پیش می بردیم. ما علیه اعدامها بودیم علیه سرکوبهای کور حکومت بودیم" حال لازم است که ببينيم آيا آنها واقعا مخالف اعدام نيرو های انقلابی بدست جمهوری اسلامی بودند. در نشريه کار اکثريت شماره122 – صفحه 20 چهارشنبه 21 مرداد 1360  در اين زمينه آمده است که:" ما هم صدا با اکثریت مردم ایران خواهان آن هستیم که دادگاههای انقلاب نسبت به هواداران گول خورده سازمان های چپ رو و آنارشیست سیاست ارشاد در پیش بگیرند و حساب انبوه هواداران فریب خورده این گروهها را از حساب رهبران خائن شان که آشکارا به انقلاب و مردم پشت کرده اند ، جدا کنند. دادگاههای انقلاب به همان نسبتی که شایسته است نسبت به رهبران این گروهها برخورد جدی داشته باشند ، به سود انقلاب ومردم است..."پس می بينيم که سازمان اکثريت خواهان برخورد جدی دادگاه های انقلاب  با" رهبران خائن"" سازمان های چپ رو و آنارشيست" می باشد که در اطلاعيه "هواداران منطقه کرمانشاهان" مندرج در کار شماره 83 به تاريخ 14 آبان 1359 به اين ترتيب تعريف شده اند:                            

"اخیرأ در بعضی مناطق کرمانشاه، اعلامیه هائی از گروه اشرف دهقانی و ؛اقلیت؛ منشعب از سازمان با آرم و نام سازمان پخش گردیده که حاوی مواضع انحرافی این گروه ها در رابطه با جنگ اخیر بوده و در واقع مبلغ و مروج انفعال و بی عملی نیروهای اتقلابی در این جنگ عادلانه گشته اند، ... سازمان چریکهای فدائی خلق ایران پس از انشعاب اقلیت با صفت اکثریت متمایز شده و مسئول مواضع انحرافی و غیر اصولی این گروه های ماجراجو و چپ رو نمی باشد و لازم است هم میهنان مبارز ما به این امر توجه کافی مبذول دارند..." و  همچنين روشن است  که  درآن سالها " برخورد جدی" از نگاه جلادان جمهوری اسلامی چی می توانست باشد بر کسی حتی خود « اکثریت»  پوشیده نیست که این همان اعدام ها، این همان شکنجه های قرون وسطائی و اعدامهای صحرائی خلخالی در منطقه کردستان و لاجوردی در اوين و  ... می باشد.

 

بهزاد کريمی  30 سال پس از همکاری سازمانش با جمهوری اسلامی و شرکت اش در سرکوب انقلاب مردم مدعی است  " ما علیه اعدام ها بودیم  علیه سرکوب های کور حکومت بودیم" . برای درک حد فريبکاری نهفته در اين ادعا نگاهی  به مصاحبه رقیه دانشگری از کادر های اکثريت در آن زمان  ضروری است . نامبرده در توجیه اعدام دختران کم سن و سال توسط جمهوری اسلامی که در نشريه کار شماره120  به تاريخ  7 مرداد 1360 درج شده می گويد:

  

 

" س- رفیق رقیه ، اخیرا تعدادی از دختران جوان که متهم به فعالیت در گروه های ماجراجو بودند ، اعدام شدند . لطفا نظرتان را درباره این اعدام ها و پی آمدهای آن بگویید؟ ج- قبل از اینکه به مساله اعدام تعدادی از دختران و پسران جوان توسط دادگاه های انقلاب بپردازیم لازم است اول به عوامل و شرایط بوجود آورنده این قبیل خشونت ها توجه کنیم و مساله را نه صرفا از جنبه عاطفی و اخلاقی - که به نوبه خود حائز اهمیت است - آن چنان که ضد انقلاب سعی در عمده کردن آن دارد، بلکه از زاویه مصالح و منافع انقلاب بررسی کنیم... در چنین فضائی هم طبعا ، اعمال قاطعیت از جانب جمهوری اسلامی جهت دفاع از موجودیت خود ، مساله ای است قابل درک و پیش بینی. در این جا صحبت از زن و مرد بودن و یا نیات حسنه افراد در میان نیست بلکه پای دفاع از موجودیت انقلاب و در هم شکستن جبهه متحد ضد انقلاب در میان است...... هواداران سازمان در موقعیت خطیر کنونی باید وظایف خود را هوشیارانه تر و قاطعانه تر از پیش انجام دهند.

افشای دسیسه های ضد انقلاب و شناساندن سیاست های ضد انقلابی گروهک ها در محیط کار در میان خانواده و در هر کجا که توده ها حضور دارند، جزء وظایف مبرم هواداران مبارز است."

 

می بينيم که اين ادعای جناب کريمی هم فاقد هر گونه ارزشی می باشد . چون در همان زمان يکی از کادر های اين سازمان يعنی رقيه دانشگری اين اعدام ها را "برای دفاع از موجوديت انقلاب " ضروری دانسته  و "اعمال قاطعيت " جمهوری اسلامی را "قابل درک" اعلام نموده است . و تاکيد کرده که نبايد به اعدام دختران و پسران جوان را "صرفا از جنبه عاطفی و اخلاقی" نگاه کرد.

همانطور که خوانندگان می بينند تا اينجا نا درستی دو ادعای آقای بهزاد کريمی مبنی بر لو ندادن انقلابيون و مخالفت با اعدامها ی جمهوری اسلامی با استناد به نشريات خود اکثريت به اثبات رسيد حال لازم است که آقای کريمی که مدعی اند در آن سالها " صد ها صد ها فعال چپ مجاهد، اقلیتی ویا جریانات دیگر در خانه های دوست رفقای ماا پناه داده شده ن و از طریق رفقای ما به خارج کشور فرستاده شده ن و از اينها به اندازه کافی نمونه داريم" ليستی از اين افراد که به هر حال در خارج از کشور هستند ارائه دهند تا با بررسی اين لیست روشن شود معنای عملی " صد ها صد ها فعال چپ" چيست و اکثريتی ها تا چه اندازه بيشرم و دروغگو می باشند.

 

راستی شما به عنوان یکی از مسئولین سازمان اکثریت ، برای اعدام زنده یاد سعید سلطانپور توسط جمهوری اسلامی ( آنهم نه برای اعدام ، بلکه برای زود رس و عجولانه بودنش! "کار شماره 115  – صفحه 4 – سوم تیر 1360"  ) اشک تمساح می ریختید!!! آيا جسارت داريد که واقعيت نحوه دستگیری آن رفیق انقلابی را بازگوئی کنيد؟ شب عروسی ، در حالی که مزدوران برای دستگیری رفیق آمده بودند و با وجود امکان فرار و قصد و تلاش رفیق( تغییر قیافه) برای گریز از محل ، به اصرار کسانی که از دوستان قدیمی بودند و حالا اکثريتی شده بودند با اصرار اینکه، ( " بابا چریک بازی در نیار ، می برند دو ، سه تا سئوال می پرسند و بعد ولت می کنند") از فرار آن رفيق ارزنده جلوگيری کردند. و به اين ترتيب وی را بنوع رذیلانه ای  تحویل سرکوبگران حکومت دادند؟

 

حتمأ گزارشات اعضا و هوادارانتان در گذرگاه شهرستان نقده کردستان را در ارتباط با شناسایی نیروهای سياسی ( ضد انقلاب !!!) را دیده و خوانده اید!که چگونه نيرو های انقلابی را  شناسائی و تحويل سپاه پاسداران می دادند.شما حتی به سر دبیر نشریه خودتان ( رضا غبرایی ) رحم نکردید و با یک تلفن !!! لاجوردی ( بخوان تماس مستقیم و مرتب دادستانی با مرکزیت سازمان «اکثریت» ) ، در شرایطی که او اذعان داشت که این رفتن ، برگشتی ندارد، وی را به اوین فرستاديد ، تنها بخاطر سیاست چاکر منشی و حمايت از جنایتکاران جمهوری اسلامی ، حمایت از عملکرد کچویی ها، لاجوردی ها، داوود رحمانی ها ، از سیاست تابوت سازی و تواب پروری آنها .

 

با اینهمه واقعیت خيانتهای شما بسیار فراتر از این حرف هاست که شما رياکارانه خواستار تنها  یک نمونه!!! برای اثبات خیانت هایتان شده ايد. فراموش کرده ايد که  این ماهیت ضد مردمی تفکر و منش سیاسی شماست که در آن سالها به آن شکل بروز می کرد و امروز به شکل ديگری و مثلا در سينه زدن زير بيرق سبز اسلامی "مير حسين موسوی". در جلوگیری از سر داده شدن شعار مرگ بر جمهوری اسلامی حتی در تظاهرات های خارج کشور و حمله به کسانی که اين شعار را فرياد می زنند.  فرقی ندارد سال های اولیه عمر اين حکومت که مذبوحانه می کوشيد آنرا به دو سال محدود کنيد  درآستان بوسی جمهوری اسلامی، در تایید اعدامها و سرکوب ها و یا رهنمود به هواداران جهت لو دادن نيروهای انقلابی گذشت  و امروز در نامه نگاری های فرخ نگهدار با تاریخ نویسان وزارت اطلاعات  جهت خراب کردن چهره سازمان فدائی و اطلاعيه اکثريت در استقبال از اين تاريخ نويسی که با استناد به بازجویی های ساواک پهلوی می خواهند  برعلیه فرزندان راستین انقلاب لجن پراکنی کنند.

 

براستی چه فرقی می کند حمایت از دولت بازرگان و بعد خط خمينی ضد امپریالیست!!!  با حمایت از حزب جمهوری اسلامی بر علیه بنی صدر ، حمایت هواداران تعدیل اقتصادی حاکمیت در مقابله با بخش خط ولایت فقیه . حمایت از اصلاح طلبان در مقابل اصول گرايان  و امروز حمایت از موسوی با سبز اسلامی ویا شعار های مردم فریب کروبی در مقابله با احمدی نژاد اين   دلقک رهبر . مسئله اين است که شما در تمام اين سالها جريانی بوديد که از بخشی از طبقه حاکمه دفاع می کرديد. اين سیاست های سازشکارانه هر روز به شکلی و البته بر عليه مردم بروز می يافت.

 

 اما مردم زحمتکش ، کارگران ، جوانان ، زنان مبارز ، نیروهای انقلابی ، آزادیخواهان و روشنفکران متعهد را به ضعف تاریخی حافظه ، به فراموشی و کهولت متهم نکنید. اعتراضات اخیر مبارزین داخل کشور و حامیان راستین آنها در خارج از کشور را به سخره نگیرید ، که گرد باد بر خاسته از خروش مردم تحت ستم ، بدون شک دير يا زود  خائنین را جاروب خواهد کرد. و بدانيد که  به باور نیروهای انقلابی نقش شما همانا  ایجاد حاشیه ای امن برای تئوری ومنش ضد انقلاب وابسته  به امپریالیسم در مقابله با جنبشهای انقلابی کارگران، زنان ، دانشجویان و خلق های تحت ستم... بوده و خواهد بود.

 

مناف فلکی

تير 88

fmanaf@yahoo.com