به نقل از : پيام فدايي ، ارگان چريکهای فدايي خلق ايران

شماره 118 ، فروردین ماه 1388 

 

مشتی که باز می شود يا مشت هائی که بايد بازشوند!!

(در باره رابطه جمهوری اسلامی و آمريکا)

 

از زمانی که هيلاری کلينتون وزير خارجه جديد دولت آمريکا رسما اعلام نمود که  "ما دستمان را بسوی جمهوری اسلامی دراز می کنيم و انتظار داريم آنها نيز مشت خود را باز کنند" ، اکثر خبرگزاري ها چنين گزارش دادند که "يخ " روابط به اصطلاح منجمد دو دولت دارد آب می شود. در همين راستا ديدار های اخير ديپلمات های آمريکائی با نمايندگان جمهوری اسلامی و همچنين پيامی که اوباما ، رئيس جمهور آمريکا به مناسبت نوروز داد ، از سوی خبرگزاري ها به مثابه نشانه های روشنی از اين تغيير و گرايش دولت جديد آمريکا به "تعامل" و مذاکره با رهبران رژيم جمهوری اسلامی در افکار عمومی گزارش داده شد.

 

در رابطه با اين ادعا ، ديدار نمايندگان ناتو با جمهوری اسلامی که از آن به عنوان اولین دیدار "از زمان رژیم شاه" نام برده شد ، دعوت از جمهوری اسلامی به کنفرانسی که آمريکا در رابطه با افغانستان در هلند برگزار نمود ، ديدار "محمد مهدى آخوندزاده" معاون آسيا - اقيانوسيه وزارت خارجه ايران و "ريچارد هولبروک" فرستاده ويژه آمريکا در امور افغانستان و پاکستان ، اظهارات هيلاری کلينتون که اين ديدار را "مثبت و سازنده "توصيف نمود ، ملاقات ديپلمات های دو کشور در روسيه در جريان کنفرانسی که تحت حمايت سازمان همکاری شانگهای در مسکو برگزار شد ،  اعلام اين خبر که ممکن است دولت آمريکا سياست خود مبنی بر مخالفت با غنی سازی اورانيوم بوسيله جمهوری اسلامی را تغيير دهد و بالاخره درخواست استفاده از خاک ايران جهت انتقال تجهيزات به نيرو های غرب در افغانستان همگی جلوه هائی از تغيير روابط فی مابين ايران و آمريکا تلقی می شوند.

 

شکی نيست که چنين رويداد هائی در مقايسه با دورانی که دولت بوش علنا رژيم جمهوری اسلامی را يکی از اجزاء "محور شرارت" قلمداد می کرد و هر روز خبری مبنی برضرورت توقف غنی سازی اورانيوم و به همين دليل تشديد تحريم های شورای امنيت سازمان ملل و احتمال حمله نظامی آمريکا به ايران پخش می شد ، به معنی فاصله گيری سياست های جديد آمريکا از سياست های دوران بوش می باشد. اما نکته ای که در اينجا بايد روی آن تامل نمود اين است که رويداد های اخير که احتمال بوجود آمدن تغييراتی در رويه آمريکا  نسبت به جمهوری اسلامی را در خود نهفته دارد باعث دو برخورد متفاوت در ميان نيرو های سياسی گشته است. از يک سو کسانی که برای سرنگونی جمهوری اسلامی چشم به آمريکا دوخته و "تحريم" ها را نشانه اقدامی از طرف آمريکا برای اين منظور تلقی می کردند با احساس نا اميدی رويداد های اخير را دال بر نزديکی جمهوری اسلامی و آمريکا به يکديگر و برقراری دوستی بين آنان به حساب می آورند (انگار که بين اين دو تا کنون واقعا دشمنی وجود داشته است!) و از سوی ديگر احتمال تغيير سياست آمريکا نسبت به جمهوری اسلامی موجب شادی و شعف کسانی گرديده که چنين جلوه می دهند که اگر آمريکا با جمهوری اسلامی رابطه بر قرار کند ، اگر نگوئيم همه ، حداقل بخش بزرگی از  مشکلات کشور حل می شود.  اين تفکر اين طور جلوه می دهد که گویا در 30 سال اخير جمهوری اسلامی با آمريکا هيچ رابطه ای نداشته است و يا از نظر اين افراد گويا آن کشور هائی که روابط شان با آمريکا علنی و دوستانه است فاقد آن مشکلاتی هستند که در ايران و زير سلطه منحوس جمهوری اسلامی شاهد آن می باشيم.  البته دشمنی امپرياليسم آمريکا با مردم رنجديده سراسر جهان و جناياتی که اين قدرت جهانی در حق توده های ستمديده سراسر جهان مرتکب شده واضح تر از آن است که کسانی بتوانند آمريکا را دوست مردم ايران جا بزنند. بنابراين در مورد کسانی که با قبول تبليغات ظاهری اينطور جلوه می دهند که گويا تاکنون مراودات و ديدار هائی بین مقامات دو کشور ایران و آمریکا  وجود نداشته و گويا در 30 سال گذشته نه تنها هيچ رابطه ای بين دولتهای آمريکا و جمهوری اسلامی بر قرار نبوده بلکه برعکس ماهيت روابط آنها را دشمنی و ستيز شکل می داده است. بايد گفت واقعيات در سی سال گذشته خلاف آن را ثابت می کند و در مورد روابط آمريکا با جمهوری اسلامی رياکارانه ترين دروغی که می توان گفت همين دروغ بزرگ می باشد. واقعيت اين است که در 30 سال گذشته دیدارها و روابط سردمداران جمهوری اسلامی با ديپلمات های آمريکا همواره ادامه داشته و در اين ديدار ها بر عليه سرنوشت مردم ايران و منطقه تصميم گرفته شده است. حتی در زمان دولت بوش که رئيس جمهور آمريکا با صراحت از "گزينه نظامی" جهت جلوگيری از "اتمی" شدن جمهوری اسلامی سخن می گفت نيز همواره مبادلات و مذاکرات ديپلماتيک فی مابين دو دولت برقرار بود.

نگاهی به تاریخ روابط بین جمهوری اسلامی با دولت آمریکا نشان می دهد که اتفاقا اولين بار ديدار های خمينی بهشتی ، بازرگان ، موسوی اردبيلی و... با نمايندگان آمريکا در سالهای 56-57 بود که راه به قدرت رسيدن اين دارو دسته جنايتکار را هموار نمود، و امروز ديگر جای انکار نيست که  جمهوری اسلامی به مثابه رژيم جانشين رژيم شاه اساسا بوسيله امپرياليست ها در کنفرانس گوادلوپ جهت سرکوب انقلاب ايران تعيين و با کمک آن ها به قدرت رسيد و طبیعتا نیز به مثابه رژيمی وابسته به امپرياليسم  آنچه در تمامی اين سال ها انجام داده در همان خطی بوده که منافع امپرياليسم و به ويژه امپرياليسم آمريکا ايجاب می کرده است.  بر اين اساس بزرگترين جعل تاريخ اين است که فکر کنيم در تمام اين سال ها رژيم جنايتکار جمهوری اسلامی مستقل از امپرياليست ها حرکت می کرده و به مثابه يک رژيم مستقل سياست هايش را نه بر اساس منافع امپرياليست ها بلکه بر مبنای مصالح خود تعيين می کرده است. چنين است که داستان "پروژه اتمی" را نشانی از تنش بين قدرت های امپرياليستی و دولت آمريکا با جمهوری اسلامی می نامند در حالی که اتفاقا اين موضوع مدتهاست که به کانالی برای غارت منابع و چاپيدن هر چه بيشتر دسترنج کارگران و خلقهای تحت ستم ما توسط قدرتهای امپریالیستی بدل شده است.  جای ترديد نيست که داستان های ترسناک مربوط به احتمال تبدیل جمهوری اسلامی به یک "قدرت اتمی" باعث شده تا همین دولت آمریکا به برکت جنجال اتمی جمهوری اسلامی موفق شود با توسعه میلیتاریسم و فضای جنگی در منطقه میلیاردها دلار سلاح به دولتهای عربی خلیج فارس و فراتر از آن خاورمیانه بفروشد.  حتی واقعياتی آشکار تر از اين وجود دارند که دال بر پيشبرد سياست های آمريکا توسط جمهوری اسلامی می باشد.  مثلا چگونه می توانيم نقش جمهوری اسلامی در جنگ ايران و عراق و تداوم 8 ساله آن در جهت منافع غرب و آمريکا را فراموش کنيم و يا چشم بر روی واقعياتی چون "اکتبر سورپرايز" (معامله ريگان با خمينی جهت عدم آزادی گروگانهای سفارت آمريکا تا روشن شدن نتيجه انتخابات در آمريکا) و "ايران گيت" (فروش اسلحه از سوی اسرائيل و آمريکا به جمهوری اسلامی و ارسال منابع حاصل از اين امر برای کنتراها در نيکاراگوئه) ببنديم و به خاطر نياوريم که همين جمهوری اسلامی بود که در جريان يورش تجاوزگرانه آمريکا به افغانستان و عراق با هر سازی که  آمريکا می زد می رقصيد و از هيچ کمکی به ارتش آمريکا دريغ نمی کرد.

در حقیقت در روايت کسانی که ظواهر امور را مبنای قضاوت خود قرار می دهند آنچه که اساسا ناديده گرفته می شود و یا آگاهانه کتمان می شود اين واقعيت است که  به اعتبار نقشی که امپرياليست ها برای جمهوری اسلامی قائل بودند در تمامی اين سال ها پرخاشگری علنی پوششی جهت کتمان روابط صميمانه مخفی فی مابين دو طرف بوده است.  واقعيت جز اين نيست که جمهوری اسلامی در تمامی سالهای حاکميت خويش ، به مثابه رژيمی وابسته به امپرياليسم در جهت حفظ و تحکيم سلطه امپرياليسم آمريکا در ايران و منطقه هر چه از دستش بر می آمده انجام داده و همواره درست در همان خطی حرکت کرده است که منافع امپرياليسم ايجاب می کرده است.

در تمامی اين سالها جمهوری اسلامی از هيچ کوششی برای حفظ سلطه امپرياليسم و نظام سرمايه داری وابسته در ایران کوتاهی نکرده و می دانيم که پیشبرد چنین سیاست ضد خلقی ای بدون سرکوب و کشتار روزانه کارگران و توده های ستمديده امکان پذير نبوده است.  اما عليرغم همه اين جنايات و برغم کشتار های دهه 60 و به خصوص قتل عام وحشيانه چند هزار زندانی سياسی در تابستان سال 67 که برای حفظ نظام حاکم ضروری بوده است ، عربده های ضد امپرياليستی سردمداران جمهوری اسلامی به اربابانشان امکان داد تا خود را خارج از اين معرکه نشان داده و چنين جلوه دهند که گويا هيچ نقشی در اين جنايات نداشته و حتی مخالف سرکوبگريهای ديکتاتوری حاکم بوده اند. پرخاشگری ظاهری در حين همکاری غير علنی و فرياد های دروغين مرگ بر آمريکا و آتش زدن پرچم آمريکا همچنين به جنايتکاران حاکم امکان داد تا به خود و رژيمشان چهره ای ضد امپرياليستی داده  و چنين جلوه دهند که نه به خاطر حفظ سلطه امپرياليسم و نظام سرمايه داری وابسته که وظيفه حراست از آن به آنها داده شده است بلکه برای مقابله با توطئه های امپرياليست ها وحفظ استقلال خود چنين می کنند. بدون شک با استقرار اوباما در کاخ سفيد بطور طبیعی تغييراتی در سياست های دولت آمريکا و تاکتيک های آنها درسطح خاورمیانه رخ خواهد داد. اما به اين نکته بايد توجه کرد که در سی سال گذشته روابط صميمانه در حين پر خاشگري های ظاهری ماهيت روابط ايران و آمريکا را تعيين می کرده است و اين واقعيت در تمام اين سال ها قدرت فريبکاری بزرگی به هر دو طرف بخشيده و وسيله خوبی جهت پيشبرد سياست هايشان به آنها داده است. از اين رو به نظر نمی رسد که آمريکا به سادگی از چنين سياست استراتژيکی  چشم پوشد.  و بيشتر اين احتمال وجود دارد  که اوباما و دارو دسته اش نيز درست در راستای همين سياست هر چند با تاکتيک های متفاوتی همچنان جمهوری اسلامی را به خدمت بگيرند. بر عکس کسانی که بر اين باورند و يا چنين جلوه می دهند که با علنی شدن روابط دو طرف و برقراری مناسبات ديپلماتيک مشکلات موجود در جهت منافع مردم تا حدی حل خواهد شد بايد گفت و تاکید نمود که اولا هر چه روابط جمهوری اسلامی با آمريکا علنی تر باشد و هر چه  همکاری و حرف شنوی ذاتی اين همکاری از طرف جمهوری اسلامی  آشکار تر باشد قدرت فريبکاری دشمنان مردم ما تضعيف می گردد و این امر از این جنبه که به مردم امکان می دهد که دشمنانشان را در چهره های مختلف بهتر بشناسند به نفع مبارزات مردم ما می باشد.  ثانيا شکل بروز روابط امپرياليسم با جمهوری اسلامی  هر چه باشد تغييری در ماهيت خود اين روابط يعنی وابستگی جمهوری اسلامی و نظام اقتصادی حاکم بر ايران به امپرياليسم نمی دهد. بنابراين اين واقعيت همچنان به عنوان يک ضرورت مطرح است که مردم ما تا عامل اصلی استثمار و غارت خود و فقر و فلاکت ناشی از آن يعنی سلطه نظام سرمايه داری وابسته و سرسپردگی رژيم های سياسی حافظ آن به امپرياليسم را نشناخته و جهت نابودی قطعی آن گام برندارند هرگز به آزادی دست نخواهند يافت.

 

بازگشت به صفحه اصلی

http:/www.siahkal.com