به نقل از : پيام فدايي ، ارگان چريکهای فدايي خلق ايران

شماره 117 ، اسفند ماه 1387 

 

همسايه

 

کتاب وزارت اطلاعات و "استقبال" اکثريتی ها و شبه اکثريتی ها از آن !

 

 

اخيرأ کتابی از طرف "موسسه مطالعات و پژوهش های سياسی" که در حقيقت شعبه ای از وزارت اطلاعات ضدخلقی جمهوری اسلامی است، تحت نام "چريکهای فدايی خلق از نخستين کنشها تا بهمن ۱۳۵۷" انتشار يافته است. گرچه اين کتاب تحت نام نويسنده ای با نام محمود نادری منتشر شده ، اما اتکای کتاب به اسنادی که در انحصار "وزارت اطلاعات" قرار دارد، خود نشان ميدهد که ناشر و يا ناشرين چه کسانی ميباشند و با کدام اغراض به انتشار چنین کتابی مبادرت ورزیده اند.

 

هدف اين نوشته نه بررسی کتاب مزبور که تاکنون به درستی از سوی برخی از افراد و سازمان ها با آن برخورد شده است بلکه نگاهی به بيانيه مشترکی است که از طرف دو قلو های "راست" يعنی"سازمان فدائيان خلق (اکثريت)" و "سازمان اتحاد فدائيان خلق" در رابطه با کتاب ذکر شده انتشار يافته و در نشريه "اتحاد کار" شماره ۱۵۸ درج گرديده است.  اولین نکته اطلاعیه مشترک آن است که این دو جریان سیاسی، اساس کار وزارت اطلاعات در تاریخ نویسی برای جنبش فدائیان را تائيد نموده و از آن استقبال می کنند. و سپس دست در يوزگی به درگاه جمهوری اسلامی دراز کرده و اسناد جنبش انقلابی دهه ۵۰ را که در آرشيو ساواک محمدرضا شاه قرار داشته و امروز در آرشيو فرزند خلف آن پدر ناخلف يعنی ساواک جمهوری اسلامی قرار دارد را از او گدايی ميکنند. آنها برای توجيه اين گدائی می نويسند که: "اما اين معدود بازماندگان هم که خود را در برابر واگويی روزگار سپری شده مسئول می دانند، سخت از کمبود مدارک و اسناد تاريخی جنبش خويش در رنجند، زيرا که بخشی از اين اسناد از بين رفته، يک بخش در اختيار ساواک بوده اکنون در اختيار وزارت اطلاعات است که جز محارم کسی را امکان دسترسی به آن نيست،..." و ديگر به روی خود نمی آورند که وزارت اطلاعات بنا به ماهيت و فلسفه وجودی اش که برای پرونده سازی و قتل و جنايت سازمان يافته  هرگز اسنادی را که پرده از گوشه ای از مبارزات و جانفشاني های کمونيست های اين مملکت بر میدارد را در اختيار همگان قرار نمی دهد.

 

جدا از اين امر اما پرسش این است که اگر شما در زمينه تاريخ نويسی "جنبش فدائی" خيلی جدی هستيد! چرا همين تاريخ بس مشعشع !!! نه چندان دورتان را يعنی از زمان قيام ۵۷ تاکنون را انتشار نمی دهيد؟ و چرا به نسل جوان توضیح نمی دهید که چگونه يکی از شما دو قلو ها بخش اعظم نيروی فدايی را به پابوسی خمينی جلاد برد و چگونه برخی از کادر های ديگر ی، در شکل گيری آن فاجعه اسفبار کردستان در درون سازمان "اقليت" نقش داشتند، در اين باره که کمبود اسناد نداريد. خودتان هم که زنده هستيد و نيازی به گدايی اسناد از وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی هم نيست.

 

شما که خود معترفيد که تقديس گر کار آرام سياسی می باشيد، براستی چرا کار سياسی تان آنقدر "آرام" و بی خاصیت است که حتی حاضر نيستيد نقدی بر "تاريخ نويسی" موسسه مطالعات و پژوهش های سياسی" که شعبه ای از ساواک ضدخلقی جمهوری اسلامی است بنويسيد و در عوض نقد آن را به "فعالين جنبش فدائی" حواله ميدهيد. و در اين زمينه می نويسيد: "... اما خود حاضر نيستيم به مثابه سازمان سياسی، به نقد اين اثر "تاريخی" بنشينيم. ما يقين داريم که فعالين جنبش فدائی همت خواهند کرد تا با هدف جداسازی سره از ناسره و پالودن حقايق تاريخی از دعاوی دروغين، در جهت نقد اين کتاب و گذراندن آن از صافی اطلاعات صحيح برآيند..."

 

سوالی که اينجا مطرح ميشود اين است که اگر حتی اين کار از شما ساخته نيست پس چرا نام "فدائی" را به دنبال "سازمان های سياسی" خود يدک ميکشيد؟

 

شما که خود را  "کنشگر و حامی نقد!" معرفی می کنيد چرا وقتي که پای نقد دشمن به ميان می آيد زود جا خالی داده و به کسانی که بايد بفهمند ندا می دهيد که منظورتان از نقد چه نقدی است! معلوم است؛ نقد جنبش مسلحانه. و در اين زمينه تا آن جا پيش می رويد که  با بیشرمی تمام به نویسندگان وزارت اطلاعاتی  کتاب انتقاد می کنيد که خوب ریشه های مشی چریکی را "نقد" نکرده اند. ولی آنجا که مسئله نقد "تاريخ نويسی" "موسسه مطالعات و پژوهش های سياسی" ميرسد، چنين مينويسند: "پس نخستين سخن ما در رابطه با اين کتاب، کتابی که مصداق تاريخ نگاری به شيوه گزينش داده های تاريخی و وقايع اتفاقيه، نورپردازی های حساب شده روی گوشه هايی نا روشن از تاريخ، و خوانش جهت گيرانه تاريخ به سود قدرت است(*)، همانا اعلام استقبال مان از انتشار آن است(*)، ما تابيدن نور- ولو کج – بر تاريکی های تاريخ را بارها بهتر از مدفون ماندن اسناد تاريخی در بايگانی های وزارت اطلاعات می دانيم و شل شدن قفل های آويزان بر در اسناد تاريخی، حتی در همين حد را روزنه ای بسوی حقيقت يابی و روشنگری ارزيابی ميکنيم."

 

بله! شما نه تنها حاضر نيستيد به نقد "تاريخ نويسی" "موسسه مطالعات و پژوهش های سياسی جمهوری اسلامی" که خود تحريف مضاعف تاريخ ميباشد، بنشينيد، بلکه استقبال تان از انتشار آن را اعلام ميکنيد. و در رابطه با نقد جنبش مسلحانه با انتشار دهندگان کتاب همسويی نشان ميدهيد. "ما خود کنشگر و حامی نقد عميق و منصفانه جنبش مسلحانه هستيم – همان گونه که خود در گذر از راهی طولانی... از سازمان سياسی نظامی به سازمانهای سياسی طی طريق کرديم." و در ادامه مينويسيد: "برخورد اين چنينی کتاب حتی باعث ميشود که خواننده کمتر بتواند در برخورد نقادانه با گذشته چريکهای فدائی خلق بر يک رشته انحرافات و اشتباهات آنها که در اين کتاب هم مطرح ميشوند(*)، درنگ ورزد و تأمل کند."

 

شما مدعی هستيد که مدافع "نقد" هستيد. اما نقد شما نقدی برای تقویت و رشد جنبش انقلابی مردم ما نبوده و نیست و درست به همین خاطر آنجا که به نقد مبارزه مسلحانه ميرسيد، کاری ندارید جز آنکه همسوئی خود را با انتشار دهندگان کتاب "چريکهای فدايی خلق از نخستين کنشها تا بهمن ۱۳۵۷" یعنی مرتجعین و سربازان گمنام امام زمان را نشان دهيد.

 

آیا شما اپورتونيست ها که نام فدائی را به دنبال "سازمان های سياسی" خود يدک ميکشيد، نميخواهيد درک کنيد که نام فدائی از خط مشی انقلابی و الزامات سازمانی اين امر جدا نيست.

 

اگر بحث واقعا بر سر یک نقد مارکسیستی و صادقانه (و نه نظیر مورد شما خدمت به مرتجعین و دشمنان مردم) بود، آنگاه پرسشی که می بایست به طور طبیعی طرح گردد این است که در شرايط جامعه تحت سلطه امپرياليسم ايران که رو بنای آن ديکتاتوری خشن است. چگونه تشکلی بايد داشت که بتواند پيگرد پليس سياسی رژيم ديکتاتوری وقت را تحمل کرده و به مبارزه سياسی ادامه دهد؟

 

جنبش مسلحانه دهه ۵۰ به اين سوال پاسخی درست و علمی داد. در آن شرايط خفقان سالهای ۵۰ سازمانی شکل گرفت که نه تنها پيگرد پليس سياسی محمد رضا شاه را بی اثر ساخت، بلکه اعتماد از دست رفته توده ها را نسبت به پيشاهنگ جلب نمود. علاوه بر اين جنبش مسلحانه دو مطلق (مطلق ديدن قدر قدرتی رژيم ديکتاتوری محمدرضا شاه و مطلق ديدن ضعف خود در مقابله با او) را شکست و خيلی زود توده ها را به ميدان مبارزه کشاند. جنبش مسلحانه بر عکس بهتان های رايج "تقديس گر سلاح" نبود. شرايط جامعه تحت سلطه امپرياليسم ما با روبنای ديکتاتوری خشن بودکه تشکل سياسی نظامی را بر نيروهای انقلابی تحميل ميکرد. برای انجام کار سياسی نياز به تشکلی است که بتواند در شرایط سلطه سرنیزه و قهر عریان ادامه کاری را تامين نمايد و توده های ميليونی را برای قطع سلطه امپرياليسم، آزادی، دمکراسی، عدالت اجتماعی و سوسياليسم به ميدان مبارزه بکشاند. اگر شما با اين شکل سازمانی تان يعنی سازمان سياسی و اين خط يعنی کار آرام سياسی می توانيد در داخل ايران به اين اهداف برسيد ، هيچ الزامی نيست که نام فدائی را - که با تئوری انقلابی و پای بندی به ارزش ها و سنت های آن سازمان گره خورده - فریبکارانه به دنبال نام سازمان خود يدک بکشيد.

 

رژيم وابسته به امپرياليسم جمهوری اسلامی که تا امروز شما را به دنبال سياست های خود کشانده است، شما را خوب می شناسد. (و ميداند که شما از تبار حميد اشرف ها نيستيد. او در "کتاب چريکهای فدائی خلق" اين رفيق کبير را فردی جانی و قاتل معرفی کرده است و از شما ميخواهد که در اين باره هم با او هم آواز شويد و آينده نشان خواهد داد که در اين زمينه تا کجا خواهيد رفت.

 

رفيق حميد اشرف يکی از سمبل های فدائی است. او هر اشتباهی که "در کار اقدام" داشته، نظیر شما هیچگاه تقديس گر کار آرام سياسی، سازشکاری و مماشات طلبی با قدرت حاکم و دشمنان قسم خورده توده ها نبوده؛ برخلاف تحریفات دشمن و نیرو هایی نظیر شما او به هیچ وجه "تقديس سلاح" نميکرده است. او و سازمانش "چريکهای فدائی خلق ايران" در بستر شرايط عينی جامعه ايران عليه سلطه امپرياليسم و رژيم دست نشانده اش محمدرضا شاه برای قطع سلطه امپرياليسم و رسيدن به  آزادی، دمکراسی، عدالت اجتماعی و سوسياليسم مبارزه ميکرده است.

 

درست به همین دلیل و بخاطر آنکه تئوری و تحلیل درخشان چريکهای فدائی خلق منطبق بر واقعیات جامعه بود و تاریخ جامعه ما را به پیش برد، آنها هنوز زنده هستند، و به همطن دليل هم نسل جوان امروز در پی تشکل يابی خود با توجه و گرایش به کسب تجربه از آن گذشته مبارزاتی است.

 

این نکته بسیار مهمی ست که مرتجعین حاکم را به وحشت انداخته و وادار به "تاریخ نویسی" های جعلی کرده است و طبق معمول نیروهای منحط و سازشکاری نظیر اکثریت خائن و شبه اکثریتی های رنگارنگ را به کف زدن برای دیکتاتوری حاکم و تلاش برای تسهیل تحقق سیاستهای ضد انقلابی آن وا داشته است.  نگاهی به نوشته فرخ نگهدار معلوم الحال در رابطه اين کتاب و بيانيه مشترک دو قلو های اکثريتی و شبه اکثريتی مورد بحث تائيدی بر اين امر می باشند.

 

 

(*): تأکيد ها از نويسنده اين مقاله است.

 

 

08.02.2009

                      

 

بازگشت به صفحه اصلی

http:/www.siahkal.com