به نقل از : پيام فدايي ، ارگان چريکهای فدايي خلق ايران

شماره 117 ، اسفند ماه 1387 

 

بخش آخر

 

خاطراتی از قیام پرشکوه توده ها در بهمن 57:

چگونه همافران به توده های قیام کننده پیوستند!

 

 

مصاحبه پیام فدایی با  یکی از دانشجویان خلبانی در زمان قیام بهمن 57 در تهران

 

سوال: اجازه بدهید برگردیم به بحث اصلی ، شما داشتید از وجود و گسترش اعتراضات در مرکز آموزش ها حرف می زدید آيا برای سرکوب همين اعتراضات و احتمال گسترش آن به بیرون بود که گارد شاهنشاهی  به پرسنل نیروی هوائی حمله کرد؟

 

پاسخ: دقیقأ ! چرا مثلأ گارد به ستاد ژاندارمری در 24 اسفند و یا ستاد و پادگان های نیروهای زمینی – دریایی و دیگر مراکز حمله نکرد؟ در صورتی که حمله گارد به مرکز آموزش ها (با در نظر گرفتن این که حتی به پادگان های دیگر نیروی هوائی آن چنان حمله ای نشد) در وهله آغازین شکل مهار کردن و جلوگیری از دامنه دار شدن اعتراضات داخل مرکز آموزش ها بود که در ادامه به حمله گسترده و تیراندازی به سمت پرسنل داخل پادگان منجر گشت.

 

سوال: در 21 و 22 بهمن 1357 که مردم برای سرنگونی رژيم سلطنت به قيام برخاستند آيا همافران صرفا در محدوده پادگان خود باقی ماندند يا به مردم پيوسته و يا به پادگانهای ديگر حمله کردند؟

 

پاسخ: تا 19 بهمن 57 نقش نیروی هوائی از نظر همسوئی با اعتراضات مردمی بیشتر جنبه غیر علنی داشت . تا انتشار همان عکس معروف که باعث حساسیت رژیم گشت و وضع را تغيير داد.  تا آن موقع حتی تلاش هایی هم صورت گرفته بود که از نیروی آموزشی در شب های حکومت نظامی استفاده جانبی بشود.  بگذاريد نمونه ای از این برنامه ها  را برایتان تعریف کنم.  یک روز بعد از شامگاه ، بر عکس همیشه ، سر و کله فرمانده گروهان (ستوان دوم خزاعی) پیدا شد و دستور داد تا تعدادی از دانشجویان قدیمی آماده شوند تا برای گشت زنی به بیرون پادگان بروند. بچه ها ضمن اينکه غرغر می کردند بلند شده بودند تا ناچارأ بروند. پس از بازگشت جویای جریان شدیم و تازه فهمیدیم چقدر به آنها خوش گذشته است. آن ها برايمان تعريف کردند که  وظیفه شان در آن شب فقط پاک کردن شعار های ضد حکومتی نوشته شده بر در و دیوار بوده است. اما دانشجوها عملا در تمام وقت در حال مزاح و شوخی بودند و دستور های فرمانده  هم کاری از پیش نبرده بود. به همين دليل هم ستوان خزاعی خود آستین ها را بالا زده و شروع به پاک کردن شعار ها نموده بود.  همین حرکت با حال و شکلی که ستوان داشته و مقایسه آن با ادا و اطوار و دستور های نظامی به جمع در پادگان، باعث تفریح و خنده بیشتر گشته بود.

 

اما در 21 و 22 بهمن ، پس از مسلح شدن و گوشمالی گاردی ها که دمشان را لای پايشان گذاشته و فرار کردند، دیگه ما خومان نبودیم که بخواهیم کاری بکنیم یا نه، ما نیز در جریان حرکت مردم ذوب شده و به همانند جویباری در مسیر تخلیه پادگان ها و مسلح شدن توده ها قرار گرفته وبه نزدیکترین پادگان که عشرت آباد بود حمله کردیم و چقدر دیدنی بود لحظاتی که مردم با قدرت انقلابیشان ، پوزه اقلیت چپاول گرحاکم را به خاک ماليدند.

 

سوال: آیا شما به طور مشخص اطلاع دارید که مردم چگونه در جریان حمله به پادگان ها اسلحه بدست آوردند؟

 

پاسخ: تا جائی که من شاهد بودم یا خود پرسنل و سربازان قبل از هجوم مردم خود را کنار کشیده بودند و مردم نیز تفنگ و مهمات و کلاه خود و... را برداشته و به خیابانها و مراکز دیگر سرازیر میشدند (اينکه تا چه اندازه آشنایی به اسلحه ای که بر میداشتند، داشتند و می توانستند از آن استفاده کنند امر ديگری است). اما مواردی هم بود که پرسنل داخل پادگان ها و مراکز شهربانی و مراکزی که عوامل امنيتی یا ساواکی حضور داشتند مقاومت می کردند. این نقاط اکثرأ بدست نیروهای رزمنده انقلابی ، همانطور که همه مردم واقف و شاهد زنده آن دوران هستند يعنی چریکهای فدائی و مجاهدین خلق و هوادارانشان يعنی آن نیروی رزمنده ای که قدرت استفاده از اسلحه را داشت، تسخير می شد. باز بايد تاکید کنم که در آن موقعیت هواداران خمینی با شعار (آقا هنوز اعلام جهاد نکرده اند) سعی در جلوگیری از تخلیه پادگان ها و افتادن سلاح به دست توده های قیام کننده را داشتند. بطوری هم که اطلاع دارید زمان بسیار کوتاهی پس از قدرت گيری اين دارو دسته، از ترس گسترش و تداوم دامنه انقلاب فورا شروع به خلع سلاح توده های مردم نمودند.

 

سوال: شنیده شده است گاها گفته می شود که در جریان شورش دانشجويان و همافران، فرماندگان پادگان اسلحه های موجود را بین همافران تقسیم کردند و نام کسانی که اسلحه می گرفتند را يادداشت می کردند. آيا شما از چنين امری اطلاع داريد و تجربه خود شما در این مورد چیست؟  لطفاً این موضوع را با جزئیات هرچه بیشتری توضیح دهید.

 

پاسخ: اگر سئوال شما در ارتباط با دیگر پادگان های نیروی هوائی است من اطلاع زیادی ندارم و به آن چیزهائی هم که شنیدم نمی توانم  اتکا کنم.  ولی اگه منظورتان مرکز آموزش هاست، همانطور که قبلأ نیز اشاره کردم ، در اولین روز در جریان استقرار تانک های گارد شاهنشاهی در جلو درب ورودی پادگان و اعتراض و سر و صدای پرسنل آموزشی ، فرماندهان پادگان در آنجا حضور یافته و سعی در آرام کردن اوضاع نمودند. حتی روز بعد با آمدن پرسنل کادر شامل افسران و همافران و درجه داران ، راهپیمایی در اعتراض به حضور گارد مقابل درب ورودی، در محوطه داخل مرکز انجام شد. ولی تا اینجا هنوز نه درگیری شده بود و نه از اسلحه صحبتی به میان آمده بود. شب بیستم بود که به هر حال گارد به سمت داخل پادگان دست به تیراندازی زده بود و باعث زخمی شدن یکی از هنرجو ها شد. امری که عاملی میشود در اوج گيری حرکت اعتراضی هنرجو ها و حرکت به سمت دانشکده. قبلأ نیز بیرون آمدن خودمان از خوابگاه را توضیح داده ام. از طرف ديگر بچه های هنر آموز دختر و پسر هم که آسایشگاهشان نزدیک دانشکده بود بیرون ریخته بودند. پس از مشورت های خود به خودی و آنی (البته با توجه به هیجان و خشم از اینکه یکی از ما توسط گاردی ها زخمی شده) به سمت اسلحه خانه حرکت کردیم . بنابر اين قبل از اینکه فرمانده هان و سران پادگان وحتی خود پرسنل کادر که همافران را نيز شامل می گردد در آن لحظه در آنجا حضور داشته باشند که بخواهند ما را مسلح بکنند ما به اسلحه خانه يورش برديم. در ضمن باور ها و تفکر آن ها با توجه به موقعيت و رده شان در آن سيستم بر خلاف آن چیزی بود که ما انجام داده بودیم. ناگفته نماند که هدف کم بها و یا بی ارزش کردن نقش همافران و یا پرسنل کادر دیگر نیست . فقط توضیح واقعیتی بود که ضرورت پاسخ به سئوال شما ایجاب می کرد .

 

سوال: با سقوط رژيم سلطنت و استقرار جمهوری اسلامی اوضاع  پادگان و يا دانشکده خلبانی چه وضعی پيدا کرد؟

 

پاسخ: پس از 22 بهمن تعداد زیادی به خانه های خود رفتند چرا که پادگانی نبود تا آنجا باشند، آن هایی که شهرستانی بودند یا به زادگاه خود رفتند یا خانه فامیل و آشنا ، کسانی مثل من هم که جایی (در همان سالها که استخدام شدم خانواده ام برگشتند شهرستان) نداشتند یک مدت در خوابگاه ماندند. البته دانشجويانی که باقی مانده بودند چند تا اتاق را جمع و جور کردند و همانجا زندگی می کردند . ما چند تایی بودیم که روزهای اول با مردم عادی که برای حفاظت از دست آورد های قيام پست های ایست و بازرسی به وجود آورده بودند  همکاری می کردیم و شب ها با آنها نگهبانی می داديم. مردم چون می دانستند از بچه های نیروی هوایی هستیم ، هم هوای ما را داشتند و هم خیلی محبت می کردند ، من هیچوقت آن صفا ، صداقت و بی ریایی مردم اطراف پادگان را فراموش نکرده و نخواهم کرد.

 

در آن دوره که هرج و مرج بر پادگان حاکم بود و دیکتاتوری و اعمال کنترل بر نیروهای نظامی شکاف برداشته بود بايد بگويم که يکی از بهترين دوران برای ما بویژه خودم بود . اين وضع به من امکان داد که با مردم و نیروهای سیاسی که حال علنی گشته و مراکزی داير کرده بودند ، بیشتر آشنا شوم. روز ها در جلو دانشگاه تهران و دیگر دانشگاه ها و هر کجایی که تجمعی بود و نشرياتی پخش میشد بودم و شب ها برای خواب به پادگان مراجعه می کردم.

 

پس از مدتی بر اساس دستور العملی که صادر شد بقیه پرسنل نیز به پادگان ها برگشته و دوران جدیدی را آغاز کردیم. دورانی که از اولین لحظه آن یاس و نا امیدی از آینده ای مبهم تمامی دانشجویان را در برگرفت. چرا که رژیم ضد انقلابی سوار شده بر قیام توده ها (یعنی جمهوری اسلامی) وظیفه رژیم قبلی در سرکوب انقلاب و حفاظت از نظام ضد خلقی را بر عهده گرفته و بدون فوت وقت در این جهت حرکت نمود.

 

سوال: با استقرار رژيم جديد رفتار حاکمان تازه به قدرت رسيده  با شما چگونه بود؟

 

پاسخ: با روی کار آمدن حاکمان جديد دانشجويان و همافران به درجات مختلف لطمه خوردند چرا که اگر زمان شاه اطاعت کورکورانه اولین سرلوحه انجام وظیفه در خدمت به نظام بود، حال تفتیش عقاید و شستشوی مغزی با دائر کردن کلاسهای ایدئولوژیک اسلامی هم به آن اضافه شده بود . به خصوص که بر و بچه هایی که هوادار سازمان چریکهای فدائی خلق و مجاهدین خلق بودند در سطح گسترده اما تقریبأ مخفی ، پادگان را شبانه پر از اعلامیه و اطلاعیه می کردند.

 

از آنجا که دانشکده خلبانی در گذشته به اصطلاح چشم و چراغ شاه قلمداد میشد بيشتر مورد غضب حاکمان جدید بود به خصوص که  دانشجويان می بايست برای ادامه دوره و تکمیل آن به آمریکا بروند.  اين برنامه ها به حالت تعلیق در آمده بود و بیشتر فشار برای شرکت در کلاسهای اسلامی به جای آموزش تخصصی و کلاسهای انگلیسی بود. اين وضع به اعتراض دانشجویان شديدا دامن می زد. کلاسهای آموزش اسلامی تبدیل شده بود به مسخره کردن آخوندی که به عنوان به اصطلاح استاد، فقه و  مقررات اسلامی را ياد  می داد.

 

اعتراض و نارضایتی ما از بلاتکلیفی سرانجام باعث راهپیمایی دانشجويان از پادگان تا دفتر نخست وزیری وقت گرديد. اما به جای رسيدگی به خواست هايمان با کم محلی از طرف امیر انتظام سخنگوی دولت بازرگان مواجه شديم.  در نهایت حاکمان جديد هر چه تارهای عنکبوتی سلطه خود را گسترش میدادند ، میدان را برای مانور های ما تنگ تر کردند. مسئولين آن زمان برای ايزوله کردن ما و برای اینکه ما نتوانیم با دیگر آموزشی ها در ارتباط باشیم با ترفند  اینکه بزودی آموزش پرواز ها شروع خواهد شد، ما را به پادگان قلعه مرغی انتقال دادند.  در پادگان قلعه مرغی بیشتر و شديد تر زیر کنترل انجمن اسلامی قرار گرفتيم. در آنجا نیز خبری از آموزش پرواز نبود که هیچ، کلاس های اسلامی زیاد هم شده بود با اینکه ما درجه ستوانی گرفته و حقوق و مزایا را می گرفتیم اما چون اعتراض به وضعیت خود داشتیم در نتیجه با یک تصمیم حساب شده همه را پخش و پلا کردند. از میان 300 دانشجو به تعداد انگشتان دست، عده ای از آنهایی که با انجمن اسلامی در ارتباط بودند را جدا کردند تا برای ادامه تحصیل و پرواز به یک کشور ثالث بفرستند.  تعدادی را باز خرید و اخراج کردند و باقی را به رسته های دیگر (لجستیکی، دژبانی، تدارکات و...) انتقال دادند. بنابراين بايد تاکيد کنم که رفتار حاکمان جديد با ما (دانشجویان خلبانی) جدا از برخوردی که با بقيه مردم کردند ، نبود. با اخراج و باز خريد نيرو هائی که در جريان انقلاب آگاهی و تجربه پيدا کرده بودند نيروی هوائی را همان طور که می خواستند تجديد سازمان داده و ما نتيجه آن را بلافاصله در جريان حمله جمهوری اسلامی به خلق کرد شاهد بوديم. همانطور که همگی اطلاع دارند در دوران حمله به کردستان جنگنده های نیروی هوائی ، به دستور سران جمهوری اسلامی، اقدام به بمباران و زدن موشک در این منطقه کردند . از طریق زمینی هم پرسنل انجمن اسلامی نیروی هوائی در معیت سپاه پاسداران ، دستانشان تا مرفق به خون خلق کرد آغشته شد. در اين میان بايد از مزدورانی نظیر ستوان یکم میرزائی نام ببرم که به پاس این خوش خدمتی ها درجات ترقی  را خيلی سريع طی کرد ويک شبه از ستوانی به سروانی و سرگردی رسيد.

 

بايد تاکيد کنم که اصولأ نه تنها ما  بلکه تمامی مردم از هر صنف و رشته و رسته ای از انتقام طبقه حاکمه در امان نماندند. با شکست قيام بهمن و استقرار جمهوری اسلامی چیزی جز بدبختی و نکبت و فقر و تحقیر به مردم نرسيد.  کسانی که  با ادعای رای 98% مردم قدرت را به تملک خود در آورده بودند در سرکوب اين مردم از هيچ جنايتی کوتاهی نکردند. کسی که می گفت شاه تنها گورستان ها را آباد کرده است جز جنگ، خانه خرابی ، ویرانی، بیکاری، بیحقوقی، زندان، شکنجه، سنگسار، اعدام و اعمال بغایت ضد بشری ارمغان ديگری برای مردم نداشت. و این صحبتی است طولانی و دردناک که بررسی دلایل و چگونگی آن فرصت دیگری را می طلبد.

 

با این امید که صحبت های من در این شرایط حساس که اعتراضات توده ای همه گیر تر و ترفند های رژیم جمهوری اسلامی آشکارتر می شود به جوانان و دانشجويان کمک کند که از تجربيات قيام بهمن درس گرفته و راه سرنگونی جمهوری اسلامی را هموار سازند. اميدوارم که جوانان ما با افشای دغل کاری ها و بوقلمون صفتی های جمهوری دار و شکنجه و تاریخ سازی کذائیش بکوشند با درس گیری از رزمندگان سياهکل (19 بهمن 49) و استفاده از تجربه قیام مردمی 22 بهمن 57 ، با جنبش انقلابی خویش سرانجام بساط این دشمنان خلق وزحمتکشان را همانند سلطنت پهلوی به زباله دانی تاریخ بیافکنند.

 

با سپاس دو باره از شما و با آرزوی پیروزی کارگران و خلق های تحت ستم مان در مبارزه شان برای رسیدن به آزادی و دمکراسی.

 

 

بازگشت به صفحه اصلی

http:/www.siahkal.com