به نقل از : پيام فدايي ، ارگان چريکهای فدايي خلق ايران

شماره 116، بهمن ماه 1387 

 

انقلابی که ملا خور شد !

 

تقريبا سی سال است که با فرارسيدن سالروز قيام بهمن ماشين تبليغاتی جمهوری اسلامی با شتاب هر چه بيشتری براه می افتد تا با اشاعه يک مشت دروغ، واقعيات انقلاب مردم ايران در سالهای 56 و 57 که قيام بهمن نقطه اوج آن بود را تحريف نموده و امکان درس گيری جوانان مملکت از گذشته مبارزاتی و تاریخ مردم سرزمین خود را محدود و تضعيف نمايد. يکی ازجعلياتی که در اين سی سال مدام تکرار شده و صرفاً به این دلیل برای برخی امری بديهی جلوه می کند، اين امر است که انقلاب مردم ما در آن سالها گويا انقلابی "اسلامی" بود. سردمدار و منشاء چنین تبلیغات دروغینی همانا رژیم فریبکار جمهوری اسلامی و دستگاه های تبلیغاتی عوامفریب وابسته به امپریالیستها هستند.  

 

در سی سال گذشته، به خصوص در زمان جشن های "دهه فجر"، مبلغين جمهوری اسلامی و همان طور بنگاه های تبليغاتی امپرياليستی آنقدر از "انقلاب اسلامی" سخن می گويند و در همان حال فيلم های آن دوره را بصورتی دستچين شده پخش و تکرار می کنند که اگر کسی به مقابله با اين تحريف برخاسته و بر اين واقعيت تاکيد نمايد که اتفاقا آن انقلاب هر چه بود،حداقل اسلامی نبود، عده ای آنچنان تعجب می کنند که مثل اينکه گوینده بديهی ترين واقعيت ها را لاپوشانی کرده و بر عکس  جلوه می دهد. این واقعاً طنز تاریخ است! در مقابل طرح این واقعیت ، ناآگاهانی که اسلامی بودن انقلاب سالهای 56 و 57 را پذیرفته اند، فورا مطرح می کنند که مگر خمينی رهبر انقلاب نبود؟ اما این نیز خود ادعای بی اساسی است، ادعائی که خود يکی از بزرگترين جعليات تاريخ مبارزات آن سال هاست. رهبری يعنی سازمان دادن و هدايت آگاهانه يک حرکت.  خمينی در آن سال ها کدام مبارزه را سازمان داد و چه کاری انجام داد که در اثر آن توده های وسيع مردم به خيابان ها ريخته و به مبارزه بر عليه رژيم شاه و اربابان امپرياليستش برخاستند؟ اجرای رهنمود های يک رهبر يا نهاد رهبری کننده بوسيله نيرو های شرکت کننده در آن حرکت خود دال بر آگاهانه بودن آن حرکت و اعمال رهبری بر آنست. اما اگر ما به واقعيت مبارزات سال های 57 - 56 توجه کنيم، می بينيم که مردم ما در آن سال ها در جریان جنبش انقلابی خویش به هر کاری دست زدند و به هر مبارزه و فعالیت های انقلابی پرداختند، قبل از آن بود که خمينی و دارو دسته اش حتی سخنی در مورد آنها گفته و يا رهنمودی در اين مورد داده باشد. در آن سال ها توده های مبارز ايران به خيابان ها ريختند پيش از آنکه خمينی چنين خواستی را مطرح کند. آن ها دست به اعتصاب زدند قبل از اينکه خمينی فراخوان اعتصاب داده باشد و مهمتر از آن حتی در مقطع اوج انقلاب و زمانی که توده ها به قيام متوسل شدند، دار و دسته خمينی، عوامل خود را به خیابان ها گسیل کردند تا مردم را از قیام و حمله به زرادخانه های شاهنشاهی باز دارند. آن ها در خیابان ها فرياد می زدند که "امام هنوز دستور جهاد نداده است". همه این واقعیت ها بیانگر آنند که آنچه خمينی در جريان پیشرفت حرکت های مردمی انجام داد، جز حرکت از پشت سر جنبش مردم نبود.  روشن است که به این عمل می گویند دنباله روی و نه رهبری! و اين دنباله روی را به هيچ وجه نمی توان رهبری ناميد.  واقعاً اگر سير مبارزات توده ها از همان زمانی که توده های محروم خارج از محدوده تهران (به خصوص زنان زحمتکش آن محل) بپاخاستند را به همان صورت که واقعا رخ داد در نظر بگيريم، خواهيم ديد که  خمينی و دارو دسته اش در آن سال ها در جریان رویدادهای منتهی به قیام بهمن 57، دنباله رو جنبش مردم بوده و در حاليکه به دنبال جنبش ميدويدند سعی می کردند آن را از حرکت به جلو باز دارند. پس از خیزش توده ها و پیشرفت حرکت های مبارزاتی آنها بود که دارو دسته خمینی با توجه به حمايت های همه جانبه امپرياليست ها از آن ها و امکاناتی که گستردگی شبکه مساجد در سراسر کشور در اختيارشان می گذاشت، تماماً کوشيدند مبارزات مردم را کنترل و از مسير درست خود منحرف سازند.  دار و دسته خمینی درست به همان گونه عمل کردند که امپرياليست ها و طبقه سرمایه دار از آن ها انتظار داشتند. امپریالیست ها در زمانی که تشخیص دادند که با سرکوب های وحشیانه نیز قادر به جلوگیری از سیل بنیان کن انقلاب مردم ایران نیستند، وقتی فهميدند که توده ها ممکنست در پاسخ به جنايات شاه با اتکا و ياد گيری از مبارزه مسلحانه پيشگامان انقلابی خود يعنی چريکهای فدائی خلق و مجاهدين خلق دست به سلاح ببرند، درست به خاطر نقشی که این دار و دسته در انحراف مسير ضد امپرياليستی و دمکراتيک مبارزات مردم به عهده گرفته بودند به اشکال مختلف در جثه نحيفشان باد دميدند تا قادر به انجام وظیفه ای که از طرف امپریالیست ها به آن ها تعویض شده بود، بشوند. در جهت کاستن از شدت رادیکالیسم مبارزات توده ها و در هراس از قدرت گیری کمونیست ها، امپریالیست ها در مقابل پرچم سرخ، تلاش کردند که با ميدان دادن به دارو دسته خمينی اعتراضات و مبارزات مردم در زير پرچم سبز اين دارو دسته قرار گيرد، چرا که آن ها نه تنها مخالفتی با نظام استثمارگرانه اقتصادی حاکم که جز سرمايه داری وابسته نبود نداشتند بلکه از طرفداران پرو پا قرص آن بوده و نشان دادند که حاضرند برای حفظ آن به هر جنايتی متوسل شوند.

 

بنابراين آن چه خمينی را بر سرير قدرت نشاند توانائی اش در رهبری انقلاب نبود بلکه این، به واقع ناتوانی مردم و عدم برخورداری آنها از یک رهبری انقلابی بود که به ارتجاع (امپریالیست ها و سرمابه دران وابسته ایران) امکان داد که عنصر عقب مانده و مرتجعی چون او را در رأس جنبش بگمارند. اگر ساواک شاه آگاهانه و جهت انحراف مسير مبارزات مردمی که به خيابان ريخته بودند عکس خمينی را در نشريات "دولتی" آن زمان چاپ نمی کرد، بسیاری از جوانان به خصوص نوجوانان کم سن و سال که بر عليه ظلم و ستم شاه بپاخاسته بودند، حتی نام خمينی نيز به گوششان نخورده و وی را نمی شناختند. اگر ماشين تبليغاتی غرب و از جمله بی بی سی(BBC) پشت سر خمينی قرار نمی گرفت و این شایعه را اشاعه نمی داد که گویا عکس خمینی در ماه دیده شده است، نام خمينی هرگز بر پرچم ناآگاهی توده های به جان آمده نوشته نمی شد. اگر چنین نمی شد، خمینی چاره ای نداشت جزء اينکه سال ها ی طولانی ديگری را در تبعيد گاه اش در نجف سر کند و گه گاه اعلاميه ای در اعتراض به برخی از اعمال شاه صادر کند که البته اکثریت مردم ايران هرگز از وجود چنين اعلاميه هائی اطلاع هم پيدا نمیکردند.

 

اين واقعيتی انکار ناپذير است که مردم ما هرگز برای جاری ساختن قوانين اسلام بپا نخاستند بلکه آن ها برای نابودی رژيم وابسته به امپرياليسم شاه و رسيدن به استقلال و آزادی و دستيابی به  دمکراسی و عدالت اجتماعی دست به انقلاب زده بودند. اما کسانی که بر اين باورند که انقلاب مردم ما در آن سال ها انقلابی اسلامی بوده است، استقرار جمهوری اسلامی را دلیل بارز ادعای خود ذکر می کنند که پس از سرنگونی سلطنت شاه روی کار آمد. اتفاقاً یکی از نشانه های غیر اسلامی بودن انقلاب سال های 57 - 56 همانا آن بود که مردم ما دو شعار اصلی خود " استقلال" و "آزادی" را در خیابانها فریاد می زدند؛ و تنها  پس از حمایت و پشتیانی امپریالیست ها از دارو دسته خمينی بود که آنها شعار "جمهوری اسلامی" را به آن دو شعار اضافه کردند. بنابراین این واقعیت نیز نشان می دهد که استقرار جمهوری اسلامی در ایران به مثابه جانشین رژیم وابسته به امپریالیسم شاه، به هیچوجه  نتيجه اعتقادات و باورهای مذهبی توده های ميليونی ای که بپاخاسته بودند- که در اعتقادات مذهبی شان شکی نيست- نبود، بلکه این امر حاصل ناتوانی توده های مبارز ایران در درهم شکستن قطعی سلطه امپرياليسم و بورژوازی وابسته به مثابه طبقه حاکمه و شکست قيام پر شکوه شان بود.

 

درست است که  پس از شکست هر انقلابی، قدرتمداران حاکم بنا به منافع خود و برای مشروع جلوه دادن حاکمیت خود در نزد توده ها، برای آن تاريخ می سازند ولی از طرف دیگر این را هم باید ذکر نمود که بعضی از کسانی که نادانسته خمينی را رهبر انقلاب، و انقلاب مردم ما در سالهای 57 - 56 را انقلاب اسلامی عنوان می کنند، يا متوجه نيستند و يا منافعشان حکم می کند که بروی خود نياورند که ماهيت انقلاب را شرايط عينی جامعه و نظام اقتصادی حاکم بر آن تعيين می کند و نه تمايلات اين يا آن نيروی سياسی که با انگيزه های گوناگون و با سر دادن شعار های مختلف در انقلاب شرکت می کنند. اگر انقلاب خيزش عظيم توده های ستمديده برای درهم شکستن مناسبات ظالمانه ای است که با به زنجير کشيدن توده های ستمديده جلوی رشد و تعالی جامعه را گرفته است بنابراين ماهيت انقلاب قهرآميز به مثابه مامای جامعه نوين را نظامی که بايد نابود شود تا امکان تولد نظامی نوين مهيا گردد و همچنین خصوصيات مناسبات توليدی نوينی که بايد مستقر گردد تعيين می کند و نه گرايش اين و يا آن نيروی شرکت کننده در اين زورآزمائی طبقاتی.  بنابراين ماهيت انقلاب سالها ی 57 - 56 را نه گرایش اين يا آن نيروی شرکت کننده در آن بلکه نظام اقتصادی حاکم که همانا نظام بورژوازی وابسته بود (که هم اکنون نيز هست) که می بايست نابود گردد و نظام دمکراتيکی که ضرورت تولد اش را شرايط عينی فرياد می زد تعيين می کرد. از همین جاست که با قاطعیت باید گفت که انقلابی که مردم ما به آن مبادرت کردند نه انقلابی اسلامی بلکه انقلابی دمکراتيک و ضد امپرياليستی بود. توده های تحت ستم ما بخاطر تحقق قوانین آسمانی بپا نخاسته بودند بلکه آن ها درست به دلایل مادی زمینی به پا خاسته و در طلب بهبود شرایط اقتصادی سیاسی خویش بودند. برای توده های ما هدف انقلاب نه برقراری اسلام بلکه نابودی نظام استثمارگرانه حاکم و برقراری یک نظام دمکراتیک بود. به همین دلیل هم ما باید از شکست انقلاب خود سخن بگوئیم، چرا که تنها زمانی می توان از یک انقلاب پيروزمند و تحقق اهداف آن مرحله از انقلاب سخن گفت که در زمينه اقتصادی، ابزار عمده توليد و در زمينه سياسی، حاکميت سياسی از يک طبقه به طبقه ديگری منتقل شود. در حالی که در واقعیت امر، آنچه با استقرار جمهوری اسلامی شاهد آن بوديم از یک طرف حفظ نظام اقتصادی- اجتماعی حاکم - که اصلی ترين عامل حاکميت آن ارتش ضد خلقی- بود و از یک طرف دیگر تجديد آرايش دولت که هر چه می کرد در جهت حفظ همين نظام اقتصادی قرار داشت. به همين دليل هم عليرغم سرنگونی سلطنت پهلوی به دليل حفظ شدن نظام اقتصادی - اجتماعی موجود در زمان شاه یعنی سیستم سرمایه داری وابسته و تداوم سلطه سیاسی طبقه حاکمه پیشین نمی توان از پيروزی انقلاب مردم سخن گفت. با توجه با این که امپریالیست ها یاران جدیدی به جای دارو دسته شاه برای خویش در ایران برگزیدند، آنچه عملا رخ داد دست به دست شدن قدرت از شاه و دربار به خمينی و دارودسته اش و روی کار آمدن رژیم ضد خلقی جمهوری اسلامی بود.

 

در آخر بطور خلاصه باید تأکید کرد که انقلاب مردم ما نه انقلابی اسلامی بلکه انقلابی دمکراتيک و ضد امپرياليستی بود که به دليل عدم برخورداری  کارگران و دیگر توده های ستمديده از تشکلی انقلابی و فقدان یک نیروی کمونیستی که قادر به رهبری مردم بپاخاسته و هدایت آنان در مسیری صحیح باشد خيلی زود اسير سیاست های نو استعماری شده و دشمنان مردم یعنی امپریالیستها توانستند با تکيه بر روحانيت و شبکه مساجد زير نفوذ آن ها و قدرت تبليغاتی خود، ضمن بیطرف نگاه داشتن ارتش که بواقع نه ارتش شاهنشاهی بلکه ارتشی آمریکائی بود، آن رابه مسيری که منافعشان حکم می کرد، کاناليزه نموده و در حقيقت انقلاب مردم را "ملاخور" نمايند. درک این واقعيت یکی از تجارب تاریخی مهمی ست که انقلاب سالهای 56 - 57 برای مردم ما و بویژه نسل جوان امروز بجای گذارده است. این تجربه ای است که نشان می دهد که چگونه  امپرياليسم و بورژوازی وابسته جهت سرکوب انقلاب مردم ما ضد انقلاب اسلامی را سازمان دادند؛ تجربه ای که نشان می دهد تلاش های انقلابی وقفه ناپذیر مردم ما در آینده نباید صرفاً روی تغيير رژیم های سیاسی (در هر شکلی، مذهبی یا غیر مذهبی) متمرکز شود بلکه باید عامل اصلی اسارت و رنج توده های تحت ستم یعنی سلطه امپریالیسم و نظام بورژوازی وابسته در ایران آماج انقلاب قهر آمیز مردم قرارگیرد تا تجربه"ملاخور" شدن انقلاب بار دیگر تکرار نشود.

 

بازگشت به صفحه اصلی

http:/www.siahkal.com