به نقل از : پيام فدايي ، ارگان چريکهای فدايي خلق ايران

شماره 111 ، شهریور ماه 1387 

 

بخش دوازدهم

(آخرین بخش)

 

مصاحبه پیام فدائی با رفیق محمود خلیلی،

از بازماندگان قتل عام زندانیان سیاسی در سال 67

 

پیام فدائی: کلا تا جائی که شما متوجه شديد چند نفر در گوهر دشت در تابستان سال 67 اعدام شدند؟

پاسخ: من آمار مجاهدین را در آن مقطع در زندان گوهر دشت در اختیار ندارم. ولی بر اساس آماری که از زندانیان غیر مذهبی در دست داشتم، آنها بین 530  تا 600 نفر بودند که از آن تعداد، چیزی حدود 350 نفر اعدام شدند .البته بر اساس  مورس زندانیان مجاهد حدود 1100 تا 1300 نفر از آنها در گوهر دشت اعدام شده اند. البته باز در هر دو آمار با اینکه تقریبا" می تواند درست باشد ولی باید جای بالانس گذاشت .از نظر من آمار زندانیان در آن مقطع در زندان گوهر دشت بین 1800و نهایتا"2000 نفر است .

 

پیام فدائی: برخی، قتل عام زندانيان سياسی در سال 67 راعکس العمل جمهوری اسلامی در رابطه با حمله مجاهدين به غرب کشور در شرايط پايان جنگ ايران و عراق قلمداد می کنند. شما این موضوع را چگونه تلقی می کرديد؟ در همان زمان در زندانها در اين باره چه می گفتند؟

پاسخ: امروز شاید خیلی از کسانی هم که در زندان نبودند با این مسئله بشکل واقع بینانه تری برخورد کنند چرا که با اطلاعاتی که از باز ماندگان این کشتار ضد بشری به دستشان رسیده خیلی از نقاط مبهم این موضوع برایشان روشن شده است. شاید دقیقا" حمله مجاهدین را بتوان بهانه ای برای شروع کشتارها دانست ولی این کودکانه است که فکر کنیم اگر مجاهدین حمله نمی کردند کشتاری صورت نمی گرفت. تدارک این کشتار یک روزه دیده نشده بود، برنامه ریزی این کشتار با خواب نما شدن فلان مرجع و یا ترس از سرنگونی رژیم نبود. چرا که حرکت (عملیات فروغ جاویدان) مجاهدین شکست خورده بود و رژیم با سرکوبی وحشیانه، مجاهدین را تارو مار کرده بود. در نتیجه از طرف آنها خطری احساس نمی کرد. مسئله انتقام هم چیز مضحکی است چرا که به اندازه کافی از مجاهدین برای انتقام در این جنگ اسیر گرفته بود که آنها را هم بعدا" اعدام کرد. دلیلی وجود نداشت که بخواهد انتقام عمل این افراد را از زندانیانی که سالها بود اسیر او بودند بگیرد. باز هم اگر روی انتقام کور پا فشاری شود عمل مجاهدین به چپ ها ونیروهای غیر مذهبی ربطی پیدا نمی کرد.

واقعیت این است که تدارک این کشتار با لاینحل ماندن مشکل زندانها و عدم توانائی رژیم در به خدمت کشیدن زندانیان مقاوم دیده شده بود. در سال 66 با بازجوئی تمامی زندانیان وطرح سئوالات سیاسی ایدئولوژیک وطبقه بندی زندانیان، زمینه سازی لازمه را برای اتخاذ تصمیم فراهم کردند. با این طرح می توان گفت کشتار زندانیان سیاسی برای رژیم دیر و زود داشت ولی سوخت و سوز نداشت.  حرکت مجاهدین پوششی شد برای به اجرا درآوردن نقشه دراز مدتشان. برای رژیم این مسجل بود که بدنه سازمانهای سیاسی متلاشی شده و یا به خارج منتقل شده، در درون زندانها نه تنها به حیات خود ادامه می دهد بلکه نیروها و عناصری را در دل خود پرورش داده است که می توانستند در تحولات خارج از زندان (در صورت آزادی) نقش تعیین کننده ای بر دوش داشته باشند . در اصل زندانها به مدرسه کادر سازی سازمانهای سیاسی تبدیل شده بود و این بزرگترین معضل رژیم در رابطه با زندانیان سیاسی بود.  البته معضل زندان باید به دست کسی حل می شد که گرداننده ظاهری کل سیستم بود و صورت مسئله را راحتتر از بقیه می توانست پاک کند. بعد از مردن خمینی شاید جانشین یا جانشینانش به راحتی نمی توانستند این عمل را انجام دهند. ما همین امروز شاهد این هستیم که خیلی از جانیانی که در کشتارهای سال 67 مسئولیت و نقش داشتند، تلاش دارند آن را به گردن شخص خمینی بیاندازند ونقش خودشان را کمرنگ نشان دهند. در حالی که در این جنایت علیه بشریت، تمامی جناحها و نیروهی چپ و راست نظام به یک اندازه دخیل بودند.

در زندان هم بعد از کشتارها، دقیق ترین تحلیلی که در سالن 8 انجام گرفت ودر بین اغلب زندانیان مورد قبول هم بود همین تحلیل بود که رژیم به هر حال باید مسئله زندانها را در کنار دیگر معضلات اجتماعی حل نماید. و گفته می شد که بعد از این کشتارها بازماندگان را برای تبلیغ نزد افکار جهانی، آزاد خواهد نمود.

         

پیام فدائی: مسلماً بعد از اعدامها، برخی از بند ها و يا کل بندهای سياسی خالی شد که بر این مبنا هم می شد تعداد زندانیان اعدام شده تخمین زد. این طور نیست؟

پاسخ: دقیقا" این اعدام ها باعث خالی شدن بخش وسیعی از زندان گوهر دشت و اوین گردید. بطوری که از تقریبا" 5 سالن و یک فرعی که در اختیار زندانیان غیر مذهبی بود، فقط تعدادی باقی مانده بودند که آنها را در ابتدا در 2 سالن 7 و 8 قرار دادند و بعد از مدتی زندانیان هر دو سالن در سالن یک گنجانده شدند.

 

پیام فدائی: چه زمانی و چرا شما را از گوهر داشت منتقل کردند و به کجا؟

پاسخ: درزندانهای جمهوری اسلامی هیچ چیز بجز خشونت قابل پیش بینی و روی برنامه و سیستماتیک وجود نداشت تا انسان بدنبال چرائی آن بگردد.  به هر حال اواخر بهمن ماه کلیه زندانیان چپ که در سالن یک گنجانده شده بودند را به اوین منتقل کردند. در آن زمان علت آن را نمی دانستیم و در اصل به آن فکر نمی کردیم .

 

پیام فدائی: در این دوره کلا چه مدت در اوين ماندید؟

پاسخ: دو یا سه هفته

 

پیام فدائی: شرايط زندان اوين با توجه به کشتار سال 67 چه وضعی داشت؟

پاسخ: شرایط  خشن و بهم ریخته ای داشت. کل جمعیت ما به انضمام تعدادی از بازماندگان مجاهد  را در دو طبقه یکی از بند های سابق اوین جا دادند. تنی چند از زندانیان مجاهد که از قزل حصار می شناختم و درمقطع کشتار در اوین بودند را هم در آنجا دیدیم. وضعیت اوین از بعضی جنبه ها به مراتب از گوهر دشت بدتر بود. بویژه در رابطه با کشتار مجاهدین. بطوری که براساس گفته محمد الف، در سلولهای 209 از طریق بلندگو برای آنها رادیو مجاهد و چگونگی پیشروی نیرو های مجاهد در ابتدای عملیات فروغ جاودان را پخش می کردند تا آنها را تهییج کنند.

 

 

پیام فدائی: چه شروطی برای آزادی کسانی که از اين کشتار جان به در بردند قائل شده بودند؟

پاسخ: در ابتدا و در گوهردشت تقریبا" هر شب یا چند شب در میان همه را بیرون می کشیدند و سئوال و جواب های مختلفی انجام می دادند. پس از چند بار و بر اساس تجربه مشخص شد این سئوال و جواب ها نه بر اساس معیار مشخصی است و نه نظم ترتیب خاصی دارد بلکه تنها برای تخریب روحیه صورت می گیرد. ولی بیشترین تاکید روی انزجار نامه و تعهد و مصاحبه می چرخید. در هیچ موردی من شخصا" صحبتی از همکاری و یا کار اجباری نشنیدم .

در اوین، تعدادی را (بی هیچ ضابطه خاصی) بیرون کشیدند و شرکت در مراسم تالار رودکی را با آنها در میان نهادند. تا آنجا که من می دانم تعداد زیادی موافق نبودند (البته در رابطه با تالار رودکی مثل اینکه ظرفیت اتوبوس هایشان کم بود یا از لحاظ امنیتی مسئله داشتند که کل زندانیان را نبردند). یا در مورد شرکت در مراسم جلو سازمان ملل و مجلس هم تعدادی را، در هم (موافق یا مخالف) بدون اینکه دقیقاً بدانند (من تعدادی از آن جمع را می شناختم که جواب منفی داده بودند) با چند اتوبوس به آن محل بردند.

 

پیام فدائی: برخورد زندانيان با تهدیدات و شروطی که قایل می شدند، چگونه بود؟

پاسخ: ظاهراً بعد از کشتار تلاش داشتند با زندانیان این طور برخورد کنند که شمائی که باقی مانده اید، افرادی هستید که بریده و خیانت کار می باشید و در همه زمینه ها چون موم در اختیار ما هستید. این بر خورد را در نحوه رفتارشان می شد مشاهده کرد. چنین برخوردی در پاره ای از موارد باعث واکنش زندانی می گردید. از جمله به عنوان نمونه می توان به مسعود- پ اشاره کرد که به شدت از شرایط بوجود آمده رنج می برد و بارها به پاسداران و مسئولین زندان اعلام کرد که من یک کمونیست هستم مرا هم اعدام کنید ولی با آخرین تلاشش (با سر به درب بند کوبید) او را به انفرادی بردند و بعد از مدتی هم آزاد شد. ولی در کل زندانیان باقی مانده ، عقب نشینی تا حد تعهد وانزجار نامه و وثیقه فردی و مالی  را همه قبول داشتند و دیگر چشم انداز روشنی برای پا فشاری مثل قبل نمی دیدند. با این حال دلیل بر این نبود که به هر شکل باید آزاد شد . 

 

پیام فدائی: شما خودتان سرانجام کی از چنگال جلادان جمهوری اسلامی خلاص شديد؟

پاسخ: برادر ناتنی من با یکی از مامورین زندان روابط نزدیکی داشت و بر اساس همین روابط قرار بر این بود که من از جلو زندان آزاد شوم و بخاطر همین خانواده ام جلو زندان اوین منتظر بودند. ولی علیرغم این امر، مرا به همراه زندانیان دیگر سوار اتوبوس کردند و جلو دفتر سازمان ملل بردند. وقتی اتوبوس ها توقف کردند، من و یکی از رفقای مازندرانی (الف) از اتوبوس پیاده نشدیم و به این خاطر در داخل همان اتوبوس مورد ضرب و شتم پاسداران قرار گرفتیم. مرتضوی، رئیس زندان خودش آمد و گفت باشه نوبت من هم می رسه بگذار اینا بمونن وقتی برگشتیم زندان می دونم با اینا چیکار کنم. اتوبوس پس از طی مسیری وقتی جلو مجلس رسید، این بار ما هم هر دو، پیاده شدیم و زمانی که خانواده ها در آنجا فرزندان خود را در آغوش می گرفتند تنها کسانی که هیچکس را در آن محل نداشتند ما دو نفر بودیم (رفیق الف که خانواده اش بی اطلاع بود و من که خانواده ام تا ساعت 7 شب جلو اوین منتظرم بودند). خیلی از رفقای زندان و خانواده ها اصرار داشتند ما دو تا را با خود ببرند، از جمله مسعود و منوچهر ولی ما دو نفر خیابان یک طرفه را بسمت توپخانه در پیش گرفتیم و پیاده راه افتادیم. در آنجا او به سمت ترمینال رفت و منهم با تاکسی به چهار راه استانبول، مغازه یکی از برادرهایم رفتم .

 

پیام فدائی: شنیدن این موضوع که بقیه زندانیان را به چه ترتیب از زندان رها کردند، چیزی جز نفرت و خشم نسبت به رژیم سرا پا ننگ و جنایت جمهوری اسلامی ایجاد نمی کند. لطفاً بگویید که پس از آزادی آيا مجبور بوديد که بطور مرتب خود را به کميته و يا نهاد ديگری معرفی کنيد؟

پاسخ:  اولین معرفی همه این جمع که آزاد شد، 4 اردیبهشت 68 و زندان اوین بود که منهم با برادرم رفتم. وسائلی که در آنجا داشتم (پتو شخصی، لباس ومقداری کتاب) باید می رفتیم خودمان پیدا می کردیم، چون همه وسائل را داخل اتاقی روبروی دادستانی ریخته بودند. وسایلم را آوردم و قرار شد 2 هفته بعد خودم را به دادستانی انقلاب شعبه سر پل وثوق معرفی کنم. در ابتدا هر دو هفته یکبار خودم را معرفی می کردم بعد هر یکماه وسپس هر دو ماه یکبار و آخرین مرحله  هر 6 ماه یکبار.

 

پیام فدائی: با سپاس از اينکه با قبول اين گفتگو پاسخگوی سوالات ما بوديد. بدون  شک سالهای طولانی که شما در زندان گذرانده اید مملو از خاطرات فراموش نشدنی و تجارب آموزنده ای است که امیدواریم بتوانید در آینده بخش های دیگری از آن را با خوانندگان پیام فدائی در میان بگذارید.

پاسخ:  با سپاس از شما و همه خوانندگان عزیزتان امیدوارم چنین فرصتی هر چه زودتر پیش آید. امید من این است که تجربیات زندانهای دهه 60 که آنچه من گفتم بخش کوچکی از آن را تشکیل می دهد، به نسل جوان کمک کند تا با کاربرد آن تجارب، مبارزه خود بر علیه سرمایه داری و سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی را هر چه موثر تر به پیش ببرد.

 

شاد و پیروز باشید.

 

 

بازگشت به صفحه اصلی

http:/www.siahkal.com