به نقل از : پيام فدايي ، ارگان چريکهای فدايي خلق ايران

شماره 110 ، مرداد ماه 1387

 

"مبارزه با تروریسم" یا کشتار مردم بیگناه در افغانستان!

 

در ماه های اخير دامنه کشتار مردم غير نظامی در افغانستان به بهانه مبارزه با "تروريسم" به خصوص بر اثر حملات هوائی ارتش اشغالگر آمريکا و متحدينش گسترش هر چه بيشتری يافته است. ابعاد اين کشتار ها به آنجا رسيده که حتی دولت دست نشانده آمريکا دراين کشور نيز در هراس از خشم و اعتراض توده های رنجدیده افغانستان در مواردی صدايش بلند شده و خواهان توقف روشهائی شده است که در پی خود به طور حتم مرگ غير نظاميان را موجب می شوند. جالب است که هر بار مردم غير نظامی بر اثر حملات هوائی و يا تير اندازی نيرو های ائتلاف کشته می شوند، ارتش آمريکا و ناتو با رذالت تمام، واقعيت را انکار کرده و مدعی می شوند که کشته شدگان نه مردم غير نظامی بلکه از اعضای طالبان بوده اند. به اين خاطر دولت دست نشانده در افغانستان نيز يا در اين موارد سکوت اختيار کرده و يا تشکيل "کميسيونهایی" جهت تحقيق در رابطه با موضوعی که  در واقع همه از واقعيت آن اطلاع دارند را اعلام می کند تا چنين جلوه دهد که از قدرت برخوردار بوده و دارد به وظيفه خود عمل می کند. کميسيونهائی که مردم افغانستان بخوبی بر ماهيت آنها آگاه هستند و می دانند که این کمیسیون ها در خدمت قدرت های اشغالگر بوده ومعمولا هم  کسی از نتايج تحقيقات آنها با خبر نمی شود.  اگر به رويداد هائی که ظرف هفته های اخیر رخ دادند توجه کنيم می بينيم درست زمانی که  سخنگوی ارتش اشغالگر آمريکا اعلام کرد که :"در حمله هليکوپتر های جنگی به دو خود روی طالبان در شرق افغانستان، تعدادی از شورشيان کشته شده اند." ، معلوم شد که  نيرو های آمريکائی  مردم بيگناهی را که به محل برگزاری يک عروسی در روستای"ده بالا" در ايالت نورستان می رفتند مورد حمله قرار داده  وبر اساس اولين گزارشات، حداقل 22 نفر را کشته اند که به اعتراف بخشدار روستای "ده بالا"  19 نفرشان زن و کودک بوده اند. البته اين آمار مربوط به روز اول گزارش اين جنايت می باشد چون پس از بالا گرفتن اعتراضات مردم در اين رابطه دولت دست نشانده افغانستان مجبور شد  بطور رسمی تعداد واقعی کشته شدگان اين حادثه درد ناک را اعلام واعتراف کند که در اين حادثه مرگبار"47 غير نظامی که اکثرا کودک و زن بودند" کشته شدند. اما عليرغم اين واقعيت، نظاميان آمريکائی کماکان با وقاحت ويژه خويش به تکذيب مرگ مردم غير نظامی، مبادرت کرده و در همين مورد به گزارش راديو آمريکا یک مقام نظامی آمريکایی گفت:" نیروهای نظامی، نیروهای طالبان را در نزدیکی روستای ده بالا شناسایی و اقدام به نابودی آنان کردند که در این حمله آسیبی به شهروندان نرسیده است."  اين ادعای بيشرمانه در شرايطی طرح شده که يکی از مجروحان اين حادثه که در بيمارستان بستری شده است به آسوشیتدپرس گفت: " ما ۲۵ نفر افراد یک فامیل با دو خودرو برای شرکت در مراسم یک عروسی در راه رسیدن به «ده بالا» بودیم که مورد حمله هلی کوپترها قرار گرفتیم".  مورد ديگری که بازهم تعدادی از مردم بيگناه اين کشور در طی آن کشته شدند در ايالت هلمند اتفاق افتاد. در اين حادثه بر اثر تيراندازی نيرو های ناتو به يک اتومبيل که به محل ايست و بازرسی آنها نزديک مي شده است چهار غير نظامی کشته و سه نفر مجروح گشتند. اما ناتو اين حادثه را با وقاحت تمام به حساب "رفتار بی محابای راننده اتومبيل" گذاشت و از خود رفع مسئوليت نمود.  در حادثه ديگری در ايالت کپيسا در حاليکه به گزارش مقامات دولت مزدور حامد کرزای، بر اثر حمله نيرو های ناتو "دست کم يازده نفر " غير نظامی کشته شدند اما ناتو رسما اعلام کرد که "معتقد نيست غيرنظاميان در آن واقعه کشته شده باشند".   اما عليرغم همه اين تکذيب کردنهای وقيحانه و يا گاه اظهار تاسف های رياکارانه،  به گزارش مقامات دولت افغانستان تنها در شش ماه اخير حداقل 700 شهروند اين کشور در جريان حملات نظامی کشته شده اند- که آخرين مورد اش کشته شدن 8 غير نظامی در استان اروزگان بود . در جريان حادثه مزبور که به گزارش راديو آمريکا در روز يکشنبه 10 اگوست  بر اثر" حمله هوائی ائتلاف تحت رهبری آمريکا "رخ داد حداقل 8 نفر که تعدادی از آنها کودک بودند کشته شدند.

واقعيت اين است که کشتار مردم غير نظامی نتيجه طبيعی سياستهای جنگ طلبانه امپرياليستهائی است که به بهانه مبارزه با تروريسم، خاک افغانستان را آماج حملات نظامی خودقرار داده و رياکارانه ادعا کرده و می کنند که برای برقراری دمکراسی و آزادی، اين کشور را اشغال کرده اند. اينها همان قدرتهای  امپرياليستی ای هستند که در سال 2001 افغانستان را مورد تعرض نظامی خود قرار داده و در حاليکه به خواست خود مبنی بر حضور مستقيم نظامی در منطقه رسيدند، عملا اراده مردم افغانستان در تعيين سرنوشت خويش را زير چکمه های سربازان وحشی خود پايمال نمودند.  امروز 7 سال پس از اشغال اين کشور و عليرغم اينکه امپرياليستها با يار گيری از مرتجعین بيگانه پرست موجود در افغانستان به تجديد آرايش دولت مرکزی از ميان دست نشاندگان خود مبادرت کرده و از پيروزی دم می زنند اما باز هم مجبور اند اعتراف نمايند که برخلاف تمامی این تمهیدات و فریاد های "پیروزی" موقعيت افغانستان "شکننده و خطير" است . بنابراين با توجه به آنچه گفته شد ديگر لازم نيست توضيح دهيم که چه بر سر "آزادی و دمکراسی" ای که با نيروی آتش ارتشهای اشغالگر قرار بود در افغانستان متحقق شود آمده است !! چون مردم ستمديده اين کشور هر روز با گوشت و پوست خود و با قربانيانی که در اينجا و آنجا می دهند نتايج عينی آنرا تجربه می کنند.

امروز عليرغم حضور 35 هزار سرباز آمريکائی  و همين تعداد نير وهای ناتو در افغانستان، آتش جنگ و درگيری دراين کشور نه تنها خاموش نشده بلکه هر روز شعله ور تر گشته و کذب ادعا های تبليغاتی امپرياليستها مبنی بر "ريشه کن نمودن تروريسم" را آشکار می سازد تا آنجا که اخيرا نيرو های اشغالگر مجبور شدند اعتراف کنند که تعداد کشته شدگان نيرو های "ائتلاف به رهبری آمريکا " در افغانستان در ماه ژوئن امسال حتی نسبت به تعداد کشته شدگان آنها در عراق نيز بيشتر بوده است. بايد دانست که پشت جبهه نيروهای طالبان در مناطق قبيله ای پاکستان قرار دارد و رژيم وابسته به امپرياليسم پاکستان با "رهبران قبيله ای " در حال مذاکره و همکاری بوده و دولت آمريکا که پاکستان را "یک متحد نزدیک در نبرد با تروریسم" می ناميد رسما "از گفت و گوی پاکستان با رهبران قبیله ای پشتیبانی می کند" و مذاکرات و همکاريهای پاکستان با بیت الله محسود یکی ازمسئولين "ارشد طالبان" امر پوشيده ای نمی باشد و کار به آنجا رسيده که حتی به گزارش نيويورک تايمز "معاون سازمان مرکزی اطلاعات آمریکا در اوائل ژوئیه به پاکستان رفت تا شواهدی در باره ارتباط آی اس آی با جلال الدین حق، فرمانده طالبان، ارائه دهد" . البته بر کسی پوشيده نيست که  آی اس آی يکی از سازمانهای اطلاعاتی و امنيتی پاکستان می باشد. در عين حال اين روزها شاهد افشای روابط پنهانی و مذاکرات مخفيانه انگلستان با دارو دسته جنايتکار مذکور هم بوديم . يعنی مذاکرات با طالبان از طرف کسانی که آنها را دشمن بشريت می ناميدند. امری که  خود بيانگر آن است که نمی توان انتظار داشت که  به اين زوديها جنگ و خونريزی در افغانستان پايان يافته و آرامش برقرار شود. با توجه به همين واقعيات می توان گفت که تداوم و حتی بالا گرفتن جنگ آنهم 7 سال پس از اشغال افغانستان ودر شرايطی که دهها هزار سرباز خارجی در اين کشور حضور دارند خودجلوه بارزی است از نياز امپرياليستها به شکل دادن به کانون های بحرانی برای تسهيل پيشبرد سياستهای تجاوزگرانه شان در منطقه.  روشن است که اين کانونهای بحران در توجيه حضور مستقيم نظامی امپرياليسم در منطقه نقش ایفا کرده  و وجود و تداوم آنها اساسا در خدمت نظامی کردن منطقه و فروش تسليحات نظامی قرار می گيرد؛ مورد مهم دیگری که، بايد در بررسی وضع بحرانی کنونی افغانستان بدان توجه داشت عبارت از این واقعیت است که افغانستان مرکز اصلی توليد ترياک جهان است. با توجه به نقش اين کشور در توليد ترياک مصرفی در جهان، موقعيت بی ثبات و بحرانی موجود  درست در خدمت فعاليت آزاد کارتلهای مواد مخدر نيز قرار دارد. به همين دليل هم هست که در اين فاصله توليد و قاچاق مواد مخدر در اين کشور افزايش سرسام آوری داشته است. امری که ميلياردها دلار سود نصيب کارتلهای مواد مخدر می سازد. از همين واقعيت در گزارش نشريه آمريکائی نيويورک تايمز تحت عنوان رشد "قارچ گونه" توليد ترياک در اين کشور و به خصوص در سالهای 2006 و 2007 نام برده شده است. اين نشريه گزارش داده  که "93 در صد هروئين مصرفی در جهان در افغانستان توليد می شود" و در آمد حاصل از اين تجارت را برای اين کشور بيش از 4 ميليارد دلار اعلام می کند .البته همين حجم از مواد مخدر وقتيکه به اروپا می رسد دهها برابر ارزش پيدا می کند و از اينجا می توان به ابعاد سود حاصل از تجارت مواد مخدر در افغانستان پی برد و فهميد که چرا حامد کرزای يکی از برادرانش به نام "عزت الله واصفی" را که خود به عنوان يکی  از قاچاقچيان معروف مواد مخدر شناخته می شود و به همين خاطر نيز  چند سالی به زندان محکوم شده بود، را حال فرماندار يک استان و رئيس "اداره کل مبارزه با رشوه خواری" کرده است. رئيس ارگانی که اصلی ترين  وظيفه اش مبارزه با کشت خشخاش و قاچاق مواد مخدر است! البته بنا به گزارش برخی خبرگزاريها نامبرده با در آمدی حدود يک ميليارد دلار در سال بزرگترين توليد کننده و قاچاقچی هروئين در جهان می باشد.

در سال 2001 و پس از حمله تروريستی به برجهای دو قلو نيويورک، دولت آمريکا حضور بن لادن در افغانستان را بهانه حمله به اين کشور نمود در حاليکه روشن بود که خود بن لادن دست پرورده سازمانهای جاسوسی آمريکا بوده و سالها علنا به عنوان يکی از همکاران آنها شمرده می شد. با در نظر گرفتن روابط تنگاتنگ بن لادن با طالبان و با پاکستان و با تاکيد بر نقشی که آمريکا و پاکستان به اعتراف بي نظير بوتو در شکل گيری طالبان داشتند کاملا می توان گفت که اگر هدف واقعا کوتاه کردن دست القاعده و بن لادن بود دولتهای امپرياليستی اين کار را به راحتی و به روشهای ديگری می توانستند انجام دهند و نيازی به چنين حمله ای نبود. امروز 7 سال بعد از اين يورش همگان به چشم می بينند که پاکستان که تا مغز استخوان وابسته به امپرياليسم و آمريکا است هنوز از طالبان حمايت می کند  و حامدکرزای که مردم افغانستان وی را بيشتر شهردار کابل می نامند تا رئيس جمهور افغانستان،  با گفتن اينکه بمباران های هوائی نيروهای ائتلاف نتيجه ای جز مرگ  غير نظاميان و جز کشتار مردم در بر ندارد در واقع دارد بر طبل گسترش جنگ به خاک پاکستان می کوبد که پشت جبهه و مامن طالبان می باشد اما حمله به افغانستان نه برای ریشه کن کردن طالبان و "تروریسم در افغانستان" بلکه اساسا در راستای استراتژی ضد خلقی ای مفهوم داشت که امپریالیسم آمریکا تحت نام "استراتژی امنیت ملی آمریکا برای یکصد سال آینده"  برای تحکیم و گسترش موقعیت و مواضع خویش در سطح بین المللی طرح ریزی کرده بود و با توجه به موقعيت استراتژيک افغانستان و هم مرزيش با چين و نزديکی اش به روسيه، حضور مستقيم نظامی آمريکا در منطقه بخشی از این استراتژی را تشکیل می داد . حمله و اشغال افغانستان در خدمت به چنین سیاستی صورت گرفت و شعارهای فريبکارانه مخالفت با بنياد گرائی و دفاع از آزادی و دمکراسی که برای توجیه این اشغال و انحراف افکار عمومی از منافع واقعی نهفته در این جنگ سرداده شد و می شود کذب محض بوده و می باشد. تجربه اين سالها نشان داد که با حضور ارتش اشغالگر، نه آزادی و دمکراسی بلکه اسارت و بندگی و اختناق نصيب مردم  می شود و اين امر حاصلی جز قربانی شدن روزمره مردم غير نظامی نخواهد داشت امری که هر روز در افغانستان شاهد اش هستيم!!

واقعيت اين است که  سالها اشغال افغانستان و جنگ ضد خلقی امپریالیستها در منطقه، بیش از پیش منافع واقعی سازماندهندگان ضد خلقی آن را آشکار کرده است. سیر واقعی حوادث ثابت می کند که حق با کمونيستها و نيروهای انقلابی ای بود که از همان روز اول بر عليه لشکر کشی امپرياليستی و تجاوز به مردم افغانستان موضع گرفته و به کسانی که صرفا بر ماهيت ارتجاعی طالبان تکيه نموده و  برای چنين لشکر کشی ای هورا می کشيدند، هشدار دادند که کارشان جز صاف کردن جاده برای  پيشبرد سياستهای امپرياليستی نمی باشد. واقعيات دردناک جاری در افغانستان و کشتار روزمره مردم بیگناه بار ديگر ماهيت امپرياليستی اين اشغال و ضديت اش با منافع مردم افغانستان و منطقه را نشان داده و ضرورت مبارزه قطعی بر عليه تجاوز تا نابودی سلطه قدرتهای امپرياليستی را در مقابل مردم منطقه قرار می دهد . تجربه افغانستان شاهد زنده ای است از رنگ باختن پوشش های دروغين امپرياليستها برای تجاوز به خلقهای منطقه . باشد که اين تجربه مورد توجه همه مبارزين و انقلابيون منطقه و  ايران قرار گيرد.

 

بازگشت به صفحه اصلی

http:/www.siahkal.com