حسن رودسری

 

عاقبت خاطره نويسی برای يک ساواکی!

 

اخیرا ایرج مصداقی در مصاحبه ای با یک ساواکی مدعی شد که قصدش از اين مصاحبه و نشستن در کنار اين ساواکی روشن شدن حقايق ناگفته در رابطه با ضربات ساواک به چريکهای فدائی خلق و چگونگی ضربه به پايگاه رفيق حميد اشرف می باشد. وی همچنين در اظهارات خود مدعی شده که او با طرح روايت های مختلف در تلاش است تا به حقيقت دست يابد. اما به دنبال اين که رفيق اشرف دهقانی اظهارات اين ساواکی را نقد کرده و نشان داد که داستان سرائی های نامبرده به جای حقيقت ، مملو از دروغ ها و جيمز باند بازی ها و خودستائی های بی ارزش است ، مصداقی در مصاحبه ای با تلويزيون ميهن حتی به یک موضوع مورد برخورد رفیق اشرف پاسخ نگفت و برخورد هائی کرد که نشان می داد در واقع بحث نه بر سر رسيدن به حقيقت بلکه بر عکس مساله اصلی وی اشاعه دروغ به جای واقعيت است.

 

در اين گفتگو مصداقی در دفاع از ساواکی مزبور و اساسا ساواک، حرف هائی می زند که هر کس ساواک را از نزديک بشناسد انگشت به دهان می ماند. برای نمونه نامبرده در دفاع از ثابتی، مقام امنيتی جنايتکار ديکتاتوری شاه میگوید که او یک عضو دفتری ساواک بوده و از جزییات خبر نداشته است! به واقع در شرايطی که سيستم ساواک آن چنان سازمان يافته بود که ثابتی به عنوان مسئول اداره سوم ساواک، در ريز ترين مسائل اداره سوم ساواک که مسئوليت سرکوب کمونيست ها و مخالفين شاه را بر عهده داشت، دخالت داشت، مصداقی او را کارمند دفتری می نامد که گویا چیزی از جزئیات امور (بخوان شکنجه ها، قتل های زیر شکنجه و مسایل مربوط به این امور از جمله شنودها و تعقیب و مراقبت ها و غیره) نمی دانست. به راستی خود ثابتی هم نمی توانست این چنین دست های خون آلودش را پاک جلوه دهد که مصداقی جلوه می دهد. ثابتی که بطور تمام وقت در دشمنی با آزادی در یک مجموعه کار می کرد چگونه ممکن بود از شیوه ها و جزییات کار آن مجموعه خبر نداشته باشد. اين ادعا در شرايطی مطرح شده  که امروز اسنادی موجود است که نشان می دهد که ثابتی شخصا حتی در يکسری از بازجوئی ها مستقيما حضور داشته است. اما بر اساس ادعای مصداقی، ثابتی کارمند دفتری بوده که از ریز مسایل اطلاعی نداشته و از این رو گویا هيچ نقشی در شکنجه و سرکوب نداشته و به زعم او هر ادعائی در اين زمينه دروغ و ناسزائی پيش نيست! آيا اين جز کتمان جنایات رژیم سلطنتی در حق فرزندان آگاه مردم ایران معنای ديگری دارد؟ در این جا می توان دید که خاطره نويسی برای پرويز معتمد ساواکی در ادامه خودش به وکيل مدافع پروير ثابتی شدن،  ارتقاء یافته است.  

 

دفاع بی پرده مصداقی از پرويز معتمد مأمور تعقيب و مراقبت ساواک که بر اساس گفته های خودش در قتل حميد اشرف هم مستقيما دخالت داشته  و همچنين بر عهده گرفتن وکالت پرويز ثابتی که مردم ايران هیچ یک از اعمال جنايتکارانه اش را فراموش نکرده اند ، هر فرد آگاهی را به یاد اظهارات پینوشه جنایتکار می اندازد. پينوشه در مصاحبه ا ی با یک شبکه تلویزیونی میامی در سال 2003 در جهت لاپوشانی  به راه انداختن کاروان مرگ بعد از کودتا در شیلی می گوید: "من هرگز بک دیکتاتور نبودم... همیشه در دوران حکومتم به طور دمکراتیک عمل کرده ام و هم اکنون احساسی دارم به مانند یک فرشته بدون هر گونه ناراحتی". و سپس می گويد" من نمی خواهم نسل آینده فکر بدی در مورد من بکنند و می خواهم آن ها به حقیقت پی ببرند". حقيقتی که پينوشه جنايتکار مدعی آنست اتفاقا همانند همان حقيقتی است که ساواکی مورد نظر مصداقی قرار است برای ايشان روشن نمايد. در واقع حقیقتی که پينوشه میخواست پایمال کند همان حقیقت کشتن و شکنجه و ناپدید کردن هزاران شهروند شیلیایی بود.

مصداقی در مصاحبه اش در دفاع از ساواکی و تطهیر چهره رژیم پهلوی همان ادعا هایی را می کند که ايادی رژيم سلطنت در آن زمان که در قدرت بودند در حاکمیت شان می کردند و مدعی بودند که شکنجه و سرکوب وجود ندارد و هر صحبتی در مورد آن دروغ و ناسزا به عوامل رژیم می باشد. درست همان طوری که اکنون رژیم جمهوری اسلامی ادعا میکند که کشتار دهه شصت و حرف از شکنجه و آزار در زندان های جمهوری اسلامی دروغ است . مثلاً جمهوری اسلامی در مورد شرايط زندان های خود مدعی شده: "امکانات و تسهیلات خوبی توسط سازمان زندان برای زندانیان فراهم شده و...  برای زندانیان اوین استخر و سونا ساخته شده و نیت آن هم به این دلیل است که زندانیان با تحرک و پویایی دچار افسردگی نشوند و... اما تنها مشکل استخر این است که فعلا نجات غریق ندارد و اگر این مهم تامین شود استخر هم قابل استفاده خواهد شد. یکی از نهادها هم قول داده نجات غریق زندان را تامین کند" (نقل از خبرگزاری مهر). واقعا که اين اراجيف چه شباهت زيادی با اراجيف ثابتی و فراستی و معتمد دارد.

 

تلاش ناموفق مصداقی - معتمدی که حتی اشاره ای هم به وجود شکنجه در زندان های رژیم شاه نمی کنند در این است که بطور ناشیانه ای سعی میکنند به ناظر کارهای شان نشان دهند که رژیم وابسته به امپریالیسم شاه آن قدر ها هم که اکتریت مردم می پنداشتند دیکتاتور نبوده و دستگاه های امنیتی اين رژيم  یعنی ساواک و مجموعه های دیگر آن در جهت سرکوب اکتریت مردم زحمتکش سازماندهی نشده بودند. به خصوص معتمد با گفتن این که هر کشوری دستگاه امنیتی دارد ، این طور جلوه می دهد که گویا کار ساواک و تمام تلاش ساواکی هائی نظیر خودش ، برقراری امنیت و آرامش برای مردم بوده است و گویا رژیم آن قدر محبوبیت اجتماعی داشته که به شکنجه مبارزین متوسل نمی شده است.

 

اتهام زدن به زندانیان سیاسی فدائی و انکار مقاومت قهرمانانه آن ها در مقابل ساواکی ها از یک طرف و مطرح نکردن این که در زندان های شان برای اعتراف گرفتن از زندانیان سیاسی به چه شکنجه های وحشیانه متوسل می شدند از طرف دیگر نه فقط به خاطر انکار مقاومت های جانانه چریکهای فدائی خلق در زندان می باشد بلکه تلاشی است در نفی این امر که گویا کسانی که در باره تجربیات شان از زندان های شاه نوشته اند، شایعه کرده اند که شکنجه و آزار و اذیت زندانی وجود داشته و اين شایعات صحت ندارد و تنها برای متوهم کردن مردم بوده است. وقتی اعتراف نمی کند که شکنجه شیوه کار این دستگاه امنیتی بوده این طور جلوه می دهد که تنها بعضی مواقع هم خشونتی جزیی از این "فرشتگان" ساواکی سر زده تنها در رابطه با کسانی بوده که با حاکمیت بطور مسلحانه می جنگیدند. مصداقی با میدان دادن به این ساواکی در نشر دروغ های خود در جنبش ، در واقع از اين خط دنباله روی می کند که شدت عمل رژیم شاه و یا جمهوری اسلامی عليه نيرو های مخالف نتیجه عملی مبارزه قهر آمیز در جامعه بوده که توسط انفلابیون به اين رژیم ها تحمیل شده است. این درست همان خطی است که نظریه پردازان دو رژیم قبل و بعد انقلاب جهت تطهير جنايات خود اشاعه می دهند. اما هر  انسان آگاهی با بررسی شواهد و حقایق تاریخی می تواند نشان دهد که این خطی که مصداقی مدافع آن است دروغی بيش نيست.

 

واقعیت آن است که رژیم های حاکم در کشورهای زیر سلطه امپریالیسم همواره متکی به سرکوب وحشیانه بوده اند و هستند. اصولا دستگاه های سرکوب رژیم های وابسته پتانسیل قساوت و شکنجه را به یکسان دارند و این دامنه مبارزه و وسعت ان در جامعه است که حد و حدود ان را در مقابل توده ها آشکار می کند. هم در زمان رژیم شاهنشاهی سرکوب و دیکتاتوری به عنوان  ضامن این سلطه  بیداد می کرد و هم در حاکمیت کنونی یعنی جمهوری اسلامی این سلطه (سلطه امپریالیسم در جامعه ما). شلاق و سوزاندن نقاط مختلف بدن و آويزان کردن زندانی های سیاسی از رفتار های رایج حاکم در زندان های رژیم شاه در زمان بازجویی و گرفتن اعتراف از زندانیان بود و در زندان های جمهوری اسلامی هم شیوه های مشابه به کار برده می شد و این اعمال بیانگر ماهیت ضد خلقی این رژیم هاست چه مبارزه قهر آمیز در جامعه رواج داشته باشد و چه نباشد.

 

شرایطی که رژیم شاه در جامعه اعمال کرده بود بر پایه ایجاد وحشت عمومی و سیطره جو اختناق در جامعه بود. همان شرایطی که در بیشتر جهات مشابه وضع امروز در زیر سلطه جمهوری اسلامی هست. رژیم شاه به مانند رژیم جمهوری اسلامی تمام اصناف و انجمن ها را به خود یعنی حوزه حکومتی وابسته کرده بود.  اکتریت 99 درصدی مردم نمی توانستند حوزه های افتصادی، فزهنگی و سیاسی خود را داشته باشند. گروه و تشکل و یا احزاب خود را داشته باشند و یا آزادانه کتاب بنویسند و کتاب بخوانند. سانسور بیداد می کرد. مطبوعات و رادیو تلویزیون و همه منابع ارتباطی در دست رژیم بود و مردم به هیچ وجه نمی توانستند میتینگ های خیابانی راه بیاندازند.  هر تجمع مردم شديدا کنترل می شد. هیچ نوع نهاد مدنی آزادی وجود نداشت. اساساً این نوع حکومت ها رفته رفته تا تمام حوزه های گسترده همگانی را تصرف نکنند از پی نمی نشینند. این جوامع زیر سلطه نمی توانند آزاد باشند بدلیل این که این حاکمیت ها در جهت برقراری استثمار شدید و مضاعف امپریالیستی عمل میکنند و همواره با اعتراضات مردم زحمتکش مواجه هستند. در نتیجه این حکومت ها سست و نا پایدارند و تنها با خود کامگی و سرکوب می توانند حکومت کنند. 

 

در رویارویی با این حاکمیت ها ،  مردم زحمتکش چه راهی پیشاروی خود دارند؟  آیا راه مبارزه پیروی از این قانون عام در تاریخ انسان ها نیست که قدرت بی اندازه همیشه محرک مقاومت قهر آمیز است؟ نقطه خروج از این همه بی عدالتی و ظلم و ستم همان شروع مبارزه ای قهر آمیز توسط فرزندان آگاه و شجاع در این نوع جوامع می باشد. آنان که ضرورت این مبارزه را در می یابند و کوشش می کنند در جهت اجتماعی کردن این نوع مبارزه در جامعه حرکت کنند معلوم است که تحت پيگرد قرار گرفته و دستگير و شکنجه می شوند.  همه شواهد و بازنگری در شیوه مبارزه با چنین حکومت هایی اثبات این حقیقت است که بدون اعمال قهر انقلابی، توده ها به آزادی دست نخواهند يافت.

 

خلاصه کنم زحمتکشان به تجربه دریافته اند که  حقانیتی در تلاش هائی که جهت بزک کردن جنايتکاران می شود وجود ندارد. آن چه ساواکی ها و همنشینان ساواکی ها امثال مصداقی می گويند با واقعیت عینی جامعه فاصله زیادی دارد. لجن مال کردن مبارزات سازمان های انقلابی و کمونیست های چریک فدایی که با پیشبرد مبارزه قهر آمیز تنها هدف شان از بین بردن عواملی بود که موجب رنج و سختی زندگی زحمتکشان می شد در میان انسان های شرافتمندی که دوره شاه را تجربه کرده اند جز نفرت ایجاد نمی کند و برای نسل جوان هم پشیزی ارزش ندارد. نسل جوان زحمتکش با آگاهی و هوشیاری همان آلترناتیوی را خواهان است که بتواند مردم زحمتکش و توده های انفلابی را در مجموعه ای مسلح متشکل کند  و همین در یک پروسه مبارزه و مقابله با ظلم و ستم، تماميت استتمار را در جامعه ریشه کن خواهد کرد.

 

17 جون 2016