به نقل از :
پیام فدایی ،
ارگان
چریکهای
فدایی خلق ایران
شماره 242 ،
شهریور ماه 1398
توضیح:
موضوع مرگ
مشکوک صمد
بهرنگی که
امروز اسناد و
مدارک غیر
قابل انکار
نشان می دهند
که او به دست
عواملی از
ساواک تبریز
در رودخانه
آراز (ارس) به
قتل رسیده
است، سخت در گلوی
مرتجعین از هر
قِسم ، گیر
کرده است و
آنها چه رئیس
اداره سوم
ساواک – ثابتی -
باشند و چه
استاد فلان
دانشگاه
آمریکا که
وجدان خود را
به اجاره داده
(عبارتی از
رفیق بهروز
دهقانی)، هر
روز به شکلی
در رفع و رجوع
این موضوع بر
می آیند. به
همین دلیل در سالگرد
مرگ صمد مبادرت
به چاپ مقاله
ای می کنیم که
چند سال پیش (زمستان
1386) نوشته شده و
در سایتهای
مختلف منتشر
شده بود.
آراز نیکو
سرشت
آدینۀ
دروغپرداز،
صمد بهرنگی و
مدعیان ناکام!
(به
مناسبت فرا رسیدن
شهریور ماه
سالگرد جان
باختن صمد
بهرنگی،
نویسنده
زحمتکشان و
دشمن
استثمارگران)
تحت
رژیم دیکتاتور
و آزادی کش
جمهوری
اسلامی،
مطبوعات در ایران
هیچوقت آزاد
نبودهاند. این
واقعیت را جز
مشتی قلم
بدست جیره
خوار جمهوری
اسلامی و
کسانی که
منفعتشان به
هر حال در گرو
تداوم حیات این
رژیم پلید میباشد
،نمی توانند
انکار نمایند.
در
اوایل دهه 70 در
اوج سیطره
اختناق در ایران،
نشریه آدینه
با درج نامهای
از افسری که
متهم به شرکت
در توطئه
ساواک برای
قتل صمد
بهرنگی میباشد،
کوشید این
باور عمومی
که صمد بهرنگی
توسط ساواک
به قتل رسید
را مورد تردید
قرار دهد. آنگاه
توسط "ادبا" ئی
چون فرج
سرکوهی این
تهمت را به
"جامعه
روشنفکری و
روشنگری ایران
و بسیاری از
خانواده اهل
قلم" وارد
نمود که گویا
آنها بودند
که در یک
"توافق جمعی"
در مورد مرگ
صمد "دروغ"
گفتند و گویا
به این خاطر
صمد
"اسطوره"
شد.
پس
از گذشت سالها
از این
دروغپردازی،
در شرایطی که
رژیم جمهوری
اسلامی مجبور
شده بود تا
حدی ،
فضای
مختنق پیشین
را تغییر دهد
و این کار را
توسط رئیس
جمهور منتخب
خود؛ خاتمی به
مورد اجرا
گذاشت،
برادر صمد و
بعضی از
دوستان او
امکان یافتند
در مقابل ادعا
های دروغ آدینه،
واقعیت های غیر
قابل انکاری
را در رابطه
با مرگ مشکوک
صمد بهرنگی در
معرض آگاهی
عموم قرار
دهند. از جمله
معلوم شد که
افسر مذکور،
حمزه فراهتی،
به دروغ خود
را دوست نزدیک
صمد بهرنگی
معرفی کرده و
او تنها یک
آشنا بوده است
که صمد در
شرایط خاصی با
استفاده از
امکانات او
به عنوان یک
افسر
ژاندارمری و
دامپزشک
ارتش، همراه وی
به منطقه قره
داغ که بدون
توجیه قابل پذیرش
نهاد های
شاهنشاهی نمیشد
به آنجا سفر
کرد، رفته
است. همچنین
معلوم شد که
حمزه فراهتی
پس از کشته
شدن صمد و در
حالی که جسد
او در رودخانه
آراز ویلان
بود، خود به
تبریز
بازگشته و
مدتها خود را
از دید
خانواده و
دوستان
واقعاً نزدیک
صمد بهرنگی
پنهان ساخته
است. و مسایل
دیگری در این
رابطه رو شد.
مثلا معلوم
گردید که آدینه
در همان زمان
که با آب و
تاب در مورد
چگونگی مرگ
صمد بهرنگی مینوشت
و سیاست "باور
شکنی" وزارت
اطلاعات و
امنیت را پیش
میبرد، به هیچ
اعتراضی از
جمله به
اعتراض برادر
او (اسد
بهرنگی) وقعی
ننهاده است و
غیره...
با
انتشار کتاب
راز مرگ صمد...؟ (چگونه
ارتجاع، مرگ
مشکوک صمد را
دستاویز
حمله به یاران
او قرار داده
است) از طرف
رفیق اشرف
دهقانی، حقایق
دیگری در
رابطه با
دروغپردازی
های آدینه از
پرده بیرون
افتاد و آشکار
شد که آدینه با
"طبیعی" و غیر
مشکوک جلوه
دادن مرگ صمد
بهرنگی،
آگاهانه قصد
ضربه زدن به
اعتبار کمونیستها
در جامعه
داشته و همچنین
از بین بردن
ارزش و اهمیت
و اعتبار
روشنفکران
آزادیخواه و
مترقی ایران
در بین اذهان
عمومی را تعقیب
میکرده است.
امسال،
در سالگرد مرگ
بهرنگی،
مجددا شاهد
تلاش کسانی
هستیم که قلمی
بدست گرفته و
اصرار دارند
به دیگران
بباورانند
که مرگ صمد
بهرنگی مشکوک
نبوده است!
مثلا یکی از
افراد وابسته
به "اکثریت"
معلوم الحال
به نام مسعود
نقره کار که
گویا از همان
آغاز عهده دار
تبلیغ دروغ
آدینه در خارج
از کشور بوده
است، یکبار دیگر
با معیار قرار
دادن ادعاهای
فرج سرکوهی و
خود حمزه
فراهتی،
"جامعه
روشنفکری و
روشنگری ایران
و بسیاری از خانواده
اهل قلم" ایران
را با "حق به
جانبی" مورد
نکوهش قرار
داد که گویا
آنها با
دروغ گفتن در
مورد مرگ صمد
بهرنگی مردم
را فریفته
اند! با
طرح مجدد این
"جرم سازی" بیپایه
از طرف مسعود
نقره کار وی
از طرف آقای
نادر ثانی
مورد سئوال
قرار گرفت که
به او تذکر
داد که در
اتهام زنی های
خود تنها ادعا
های مندرج در
نشریه آدینه
را پایه کار
خود قرار داده
است. او یاد
آوری نمود که
دیگرانی هم
هستند که حرفی
غیر از آنچه
آدینه مطرح
نموده، می
زنند و آقای
نقره کار
شواهد و دلایل
این طیف را
نادیده گرفته
است.
پاسخ نقره
کار به چنین
سخن کاملاً
منطقی، جز
پرخاش به آن
مرد محترم یعنی
آقای نادر ثانی
چیز دیگری
نبود. نقره کار
درست به سبک
همه کسانی که
چون استدلالی
ندارند
مجبورند ضعف
خود را با
دشنام گویی و
پرخاش جبران
کنند، آقای
نادر ثانی را
"خود خواه، خود
حق بین و عقبمانده"
خطاب کرد بدون
آنکه بتواند
با دلیل و
منطق جرم آقای
ثانی را از
نظر خودش
همراه این
دشنام ها ذکر
نماید. و آقای
ثانی چقدر
صبور و خود
دار بود که
به مقابله به
مثل بر نخاست
و خود را
آلوده فرهنگ
دشنام گویی و
اتهام زنی
ننمود ، بلکه
با متانت تمام
با ارائه
سخنان باز هم
مستدل و منطقی
به بحث
پرداخت. او
با این کار
پخته خود
البته
خوانندگان
هشیار را
متوجه ریگ توی
کفش نقره کار
و همپالگی هایش
چون فرج سرکوهی
نمود.
در
اینجا جا دارد
من از جانب
خودم به آقای
نقره کار
تذکر دهم که
خود خواه و
خود حق بین و
عقبمانده کسی
است که به
خاطر پیشبرد
هدف سیاسی خاصی
که در مورد
شما همانا پیشبرد
هدف سیاسی آدینه
دهه 70 میباشد،
دست به جرم
سازی بر علیه
"روشنفکران و
روشنگران و بسیاری
از خانواده
اهل قلم" کسانی
چون آل احمد،
هزار خوانی،
ساعدی، پویان،
علیرضا نابدل
زده و اخلاق
را فدای سیاست
بنماید. شما
بهتر است از
فرهنگ دشنام
گویی دست
بردارید و
اجازه دهید هر
بحثی خارج از
جنجال های
مصنوعی و فضای
عصبی پیش
برود! (نام های
فوق الذکر را
فرج سرکوهی
در آدینه
مطرح کرده و
نام کسانی
هستند که در
نشریه آرش ویژه
صمد بهرنگی در
سال 1347 در مورد
وی مطلب
نوشتند و حال
مورد "عنایت"
و اتهام های
آنچنانی که
شرحش رفت
قرار گرفته
اند. مضمون
حرفهای
سرکوهی که اخیراً
در جملاتی آن
را ردیف کرده
است چنین میباشد:
"آل احمد پس
از مرگ صمد به
دروغی
آگاهانه از
او شهیدی ساخت
که حکومت در
ارس غرق کرده
است ... آل
احمد از صمد
چهره شهیدی
پرداخت با
مقالهای در
"آرش" که برد
و نفوذ و تأثیر
و تیراژی یافت
که در آن
روزگار بی
سابقه بود.
صمد تبدیل شد
به یک شهید،
که نبود و به
قهرمان
مقاومت، که
بود. صمد تبدیل
شد به یک
اسطوره... مقاله
آل احمد،
مقاله پویان
با نام مستعار
علی کبیری،
مقاله "جهان بینی
ماهی سیاه
کوچولو"، شعر
علیرضا نابدل
"اوختای" و
نوشته ساعدی
در "آرش، ویژه
صمد بهرنگی"،
از صمد اسطوره
ای برآورد که
بود").
پس
از بحثهای
مورد اشاره،
گاه گاهی
نوشته هائی با
نام های واقعی
و غیر واقعی
در جهت تبلیغ
آنچه آدینه
تحت کنترل
وزارت
اطلاعات و امنیت
رژیم حاکم بر
علیه صمد
بهرنگی، کمونیست
ها و
روشنفکران
مترقی و آزادیخواهان
ایران گفته
بود، در سایتهای
اینترنتی به
چشم میخورند.
در یکی از آخرین
نوشته هائی از
این قماش، فردی
با نام واقعی
یا مستعار
عوض زاده که
تصور میکند و
یا اینطور میفهمد
که گویا امروز
همه چیز بر
وفق مراد
مرتجعینی است
که پاسدار
نظم غیر انسانی
فعلی در جهان
می باشند و از
این رو گویا دیگر
"آسمان
غمزده"ما "غرق
ستاره نیست"! و
گویا وی روزی
صمد بهرنگی را
ستاره میدانسته
است، مینویسد
که "پس از افشای
دروغ بودن قتل
صمد بهرنگی - که
توسط سرکوهی
و آدینه برای
اولین بار
رسما منتشر
شد"، "مدت مدیدی
علناً عصبانی"
بوده است. این
عصبانیت هم
البته فقط
متوجه کمونیستها
و روشنفکران
آزادیخواه
نبوده است
بلکه میگوید
که: "نمیتوانستم
اسم صمد بهرنگی
را بر زبان بیاورم
بیآنکه چند
فحش چارواداری
حواله ی حضرت
اش و همه آنان
که "اسطوره ی
صمد" را
ساختند، کرده
باشم".
ظاهراً
ایشان خود را یکی
از همان
"جوانان
خوشبخت" سالهای
70 آدینه معرفی
میکند که
مطابق خواست
آدینه قرار
بود پس از
باور دروغهای
فراهتی و
سرکوهی نسبت
به کمونیستها
و روشنفکران
مترقی و آزادیخواه،
بدبین و شک
دار شود، و "به
هیچ توافق جمعی
ای" "اعتماد"
نکند! می نویسد:"نسل
من در ایران
تاوان دروغها،
مصلحت ها، زد
و بند ها و
حماقت های
روشنفکری ای
را میپردازد
که اسطوره اش
صمد بهرنگی و
امثالهم است.".
از همین
اظهارات
مشخص است که
فرد مذکور
صرفاً مشغول تصریح
یکایک اهدافی
است که آدینه
قصد رواج آنها
در جامعه در بین
نسل مبارز ایران
در سالهای 70
را داشت و ایشان
، حال خود را
نمونه کسی که
گویا آن تبلیغات
در موردش عمل
نموده است،
مطرح می کند.
در آخر نیز با
این عنوان که
سعی می کند "از
شر عصبانیت و
انزجاری که
نسبت به
"اسطوره صمد
بهرنگی" دارد
،خلاص" شود، می
گوید که با
"ذهنی بی پیرایه
تر"، "بدون
پرستش و
انزجار" به
متولد کردن یک
صمد بهرنگی دیگری
(صد البته جدا
از واقعیت خود
وی) می پردازد. و این
تولد را به او
تبریک می گوید!!؟ اما حتی
این کار وی نیز
تازگی ندارد و
همانی است که
آدینه دهه 70 از
زبان یکی از
همکاران فرج
سرکوهی اگر
اشتباه نکرده
باشم به نام
انوش صالحی در
آن جهت کوشش
کرد و البته
ناکام ماند.
در آن زمان او
از تصویر صمد
بهرنگی که گویا
دیگر سرخ نیست
و فقط یک رویه
دارد که آن هم
"آبی" است،
نوشت!
آری
صمد بهرنگی این
رفیق و یار
کارگران و
زحمتکشان که
همچون خاری در
چشم دشمنان
مردم میباشد،
مدام تولد جدیدی
مییابد ولی
نه به گونه ای
که بدخواهان
آرزویش را
دارند. او بار
ها و بار ها از
نو متولد می
شود و در هر
تولد، مردم هشیار
و آزادیخواه ایران
بیشتر و بیشتر
به عظمت زندگی
او و آموزشهای
گرانقدرش پی می
برند. صمد
بهرنگی، کمونیست
هائی که صمد یکی
از آنها بود
و روشنفکران
مبارز و آزادیخواهی
که با درک
ارزش و اهمیت
بهرنگی در
مورد واقعیت و
حقایق مربوط
به او مینویسند،
تا زمانی که
شرایط غیر
انسانی کنونی
در جهان و در
کشور عزیز ما
ایران برقرار
است، همچنان
خاری در چشم
دشمنان مردم
مبارز ایران
باقی خواهد
ماند.
طبیعی
است که بهرنگی
چه در نزد "عوضی"
هائی چون جنایت
پیشگان وزارت
اطلاعات و امنیت
رژیم جمهوری
اسلامی و چه
در نزد کسانی
که به دفاع بی
چون و چرا از
ادعا های آدینه
تحت کنترل آن
ارگان شکنجه
گر در مورد
صمد بهرنگی می
پردازند،
"عصبانیت"،
خشم و "انزجار"
ایجاد کند!
کسانی که آن قدر
عقبمانده
هستند و یا
مردم را عقبمانده
و احمق تصور میکنند
که میگویند:
"چاپ شدن مطلب
در آدینه در
آن سالها خود
معیار بر درستی
این قضیه
بود". اینان نمیخواهند
ببینند که
مردم هشیار حتی
در مورد
مطبوعات آزاد
در دولت های
غربی نیز نمیتوانند
بگویند که
چون فلان مطلب
در آن مطبوعات
چاپ شد، پس حتماً
درست است. (صحت
و سقم هر مطلبی
را باید در درجه
اول با انطباق
آن با واقعیات
دریافت و بر
مبنای وجود
استدلال و دلایل
قاطع به قضاوت
نشست) کسانی
که صرف چاپ
ادعاهائی در
آن نشریه (آدینه)
را "معیار"
قضاوت خود در
مورد چگونگی
مرگ صمد بهرنگی
قرار داده و
به کمونیستها
و روشنفکران
آزادیخواه
تهمت میزنند،
همان بهتر که
"انزجار" خود
را از صمد
بهرنگی اعلام
کنند تا این
که همچون
سرکوهی و بدتر
از او، نقره
کار در قالب
تعریف و تمجید
از بهرنگی و
ادعای حقیقت
جوئی و غیره مقاصد
مشترکشان را
پیش ببرند.
در
آخر با یاد
آوری نکتهای
در یکی از
مقالات آقای
نادر ثانی که
در مورد دعوت
اسد بهرنگی از
حمزه فراهتی
برای یک مناظره
در خارج از
کشور میباشد،
لازم میبینم
اولاً این
سئوال را مطرح
کنم که حمزه
فراهتی چرا
از این دعوت
طفره رفت؟ نام
حمزه فراهتی
تا کنون دو
بار در
مطبوعات رسمی
مطرح شده است
یک بار به
عنوان متهم به
شرکت در توطئه
قتل صمد بهرنگی
توسط ساواک
(در روزنامه کیهان
و در آدینه
که البته در این
دومی وی در
صدد رفع اتهام
از خود بر آمد)
و بار دیگر در
ارتباط با قتل
های فجیح
رستوران میکونوس
که وزارت
اطلاعات و امنیت
رژیم جمهوری
اسلامی رسما
طراح آن
شناخته شد.
علیرغم
این واقعیات
او باید شجاعت
برخورد داشته
باشد و حداقل
به پاسخ گویی
کتبی به
سئوالات
متعددی که
نشانگر
مشکوک بودن
مرگ صمد بهرنگی
است، اقدام
نماید! درست
است که او هیچوقت
به عنوان یک
فرد قلم بدست
و صاحب فکر
مطرح نبوده
است، اما کسی
هم از او
انتظار تئوری بافی
ندارد و بهتر
است حداقل در
مورد اخیر با
نوشته قدم به
جلو بگذارد.
"اکثریتی" های
با نام و بی
نام می کوشند
این جای خالی
را برای وی پر
کنند ولی
تاکنون جز
ناکامی، نصیبی
نداشته اند!
زمستان
1386