اشرف
دهقانی
درس های قیام
دیماه!
پیش
در آمد: آنچه
از نظر
خوانندگان می
گذرد ، مطالبی
در رابطه با
قیام دیماه 1396 و
رویدادهای
قبل و بعد از آن
می باشند که
به صورت
یادداشت هائی
(در مجموع بیست
یادداشت)
تنظیم شده
اند. از زمان
نوشته شدن
یادداشت اول
تا اکنون که
مجموعه این
یادداشت ها
منتشر می شوند
، حوادث مبارزاتی
مختلفی در
جامعه ایران
پیش آمده و
سریع گذشته
اند.
این حوادث در
کنار تظاهرات
و قیام های پر
شور و شکوهمند
دیماه حاوی
تجارب
انقلابی
ارزشمندی می
باشند که
مسلماً در خیزش
ها و نقش
آفرینی های
بعدی توده های
تحت ستم و
انقلابی ما به
کار آنها
خواهند آمد.
به امید آن که
مجموعه این
یادداشت ها به
کارگران و نیروهای
جوان و
انقلابی
ایران یاری
کند تا در راه
پیشبرد راه
ظفرنمون
انقلاب توده
ها ، نقش هر چه
آگاهانه تری
ایفاء نمایند.
بخش چهارم
و پایانی:
یادداشت های هفدهم
تا بیستم
یادداشت
هفدهم: ضرورت
مبارزه
مسلحانه، شرط
اساسی پیشروی
جنبش و تأکید
بر آن از طرف
توده ها !
از موضع
طبقه کارگر،
به نظر من
توضیح و تشریح
دو موضوع در
جنبش جاری از
اهمیت زیادی
برخوردار است.
یکی تأکید بر
ضرورت مبارزه
مسلحانه که در
شرایط کنونی
به کارگیری
آن، انقلاب را
به جلو خواهد
برد، و دیگری
بحث در مورد رژیمی
که باید
جایگزین رژیم
جمهوری
اسلامی گردد.
جای
تردید نیست که
توده ها به
شیوه های
مختلف مبارزه
دست می زنند و
مبارزه آنها
در اشکال و شیوه
های مختلف
تأثیر مثبت
خود را بر
جریان امور
باقی می
گذارند ، حتی
اگر آن مبارزه،
ارائه هنری
ظریف در
بحبوحه یک جنگ
خشن و خونین
باشد. همه
این مبارزات
برای مقابله
با دشمن و
شکست دادن آن
لازم و ضروری
می باشند. اما
واقعیت این است
که همه اشکال
مبارزه دارای
ارزش واحد نیستند.
به همین دلیل
باید بین شیوه
اصلی و شیوه های
فرعی مبارزه
فرق گذاشت. با
پیشبرد شیوه
اصلی مبارزه
است که همه شیوه
های فرعی در
ارتباط با آن،
نقش خود را به طور
هر چه مؤثرتر
ایفاء می
کنند. در
ایران، بر
مبنای تحلیل
از شرایط
اقتصادی -
اجتماعی
جامعه و متکی
بر تجربه
خونین گذشته،
ثابت شده است
که شیوه اصلی
مبارزه ،
مبارزه مسلحانه
می باشد. اما اکنون
مسأله به طور
مشخص به این
شکل مطرح است که
در حال حاضر و
در شرایط خاصی
که جامعه ما
در آن قرار
گرفته است ، کدام
شیوه از
مبارزه می
تواند
مبارزات توده
ها را به جلو
سوق دهد؟
ابتدا
روی این موضوع
تأکید کنم که
اگر چه این درست
است که انقلاب
در هر جامعه
ای بر اساس
شرایط و اوضاع
و احوال آن
جامعه پروسه
خاصی را طی می
کند و الگو
برداری از
چگونگی
انقلاب در این
یا آن کشور به
هیچوجه جایز
نیست، ولی
تجربه
انقلابات در
همه جوامع
بشری بیانگر
آنند که
انقلاب در همه
جا دارای یک
رشته قوانین
عام می باشد و
قانونمندی
های عامی بر
همه انقلابات
حاکم است. به همین
خاطر
انقلابها درس
های آموختنی
زیادی دارند.
یکی از درسها
در رابطه با
قانونمندی
های عام
انقلاب این
است که برای
این که
انقلابی در
جامعه به وقوع
بپیوندد ، یعنی
تحول و
دگرگونی به
وجود آید، پیش
از آن یک دوره
انقلابی در
جامعه شکل می
گیرد. در
چنین دوره ای،
روشنفکران
مبارز موظفند
علاوه بر
انجام وظایفی
که در دوره
های آرام به عهده
داشتند ، وظایف
جدیدی را بر
اساس شرایط
انقلابی به
وجود آمده در
جامعه به عهده
بگیرند. اگر
توجه شود که
انقلاب را
همانطور که
قبلاً نیز
اشاره شد ، اساساً
دو عامل عمده
یعنی حرکتهای
انقلابی توده
ها به مثابه
عامل عینی و
حرکت و برخورد
روشنفکران
مبارز به
مثابه عامل
ذهنی می
توانند به پیش
برده و به هدف
خود برسانند،
آنگاه می توان
به اهمیت
برجسته و عظیم
وظایفی که
روشنفکران
انقلابی در
چنین دوره ای
به عهده دارند
بیشتر پی برد.
در اینجاست که
باید در رابطه
با جنبش
انقلابی جاری
در ایران ، به
آموزش هائی که
لنین مطرح
کرده است رجوع
کنیم.
رساله
"دو تاکتیک
سوسیال
دموکراسی در
انقلاب
دموکراتیک"
از لنین،
آموزش های
مهمی در ارتباط
با شرایط
کنونی جامعه
ایران برای ما
در بر دارد. لنین
این کتاب را
در ژوئیه سال 1905 ،
در دوره ای که
کارگران و
دیگر توده های
تحت ستم پا به
عرصه مبارزه
علیه حکومت
تزار گذاشته و
در اینجا و
آنجا مبارزه
حاد بین این
توده ها و حکومت
جریان داشت ، نوشته
و طی آن
تماماً می
کوشد وظایف
مهم و اصلی و
خاص
انقلابیون
کمونیست در آن
دوره را توضیح
دهد. در
کتاب "دو
تاکتیک
سوسیال
دموکراسی در
انقلاب دموکراتیک" در اساس
دو موضوع مهم
جلب توجه می
کنند. موضوع
اول مربوط به
حکومتی است که
باید جایگزین
حکومتی شود که
باید سرنگون
گردد، و دیگری
تأکید بر
ضرورت
سازماندهی
مقاومت
مسلحانه توده
ها می باشد که
در این مورد
لنین بارها و
به صورت های
مختلف از
اهمیت این
موضوع سخن
گفته و آن را
مورد تأکید
قرار میدهد.
از جمله وی می
نویسد:
"انقلابیگری
مبتذل نمی
فهمد که حرف
هم عمل است؛
این اصل در
مورد تاریخ به
طور کلی و یا
در مورد آن
عصرهائی از
تاریخ که بر
آمد سیاسی
آشکاری از طرف
توده ها وجود
ندارد و هیچ
کودتائی نمی
تواند
جایگزین آن
شود یا
مصنوعاً آن را
به وجود آورد،
مسلماً صدق می
نماید.
انقلابیون
دنباله رو نمی
فهمند که وقتی
لحظه انقلاب
فرا رسید،
وقتی
"روبنای" کهن
جامعه از هر
طرف شکاف
برداشت، وقتی
که برآمد
سیاسی ، آشکار
طبقات و توده
ها که در کار
ایجاد روبنای
جدیدی برای
خود هستند ، صورت
واقعیت به خود
گرفت، هنگامی
که جنگ داخلی
آغاز شد،
آنوقت به شیوه
گذشته به
"حرف" اکتفاء
کردن و در عین
حال برای
پرداختن به
عمل شعار صریح
ندادن و شانه
خالی کردن از
عمل... معنایش
جمود فکری،
رخوت و دراز
گوئی یا به
عبارت دیگر
خیانت به
انقلاب و غدر
ورزی در آن
است."
لنین
درست برخلاف
تبلیغات غیر
واقعی و گمراه
کننده
اپورتونیست
های ایران که
همیشه اینطور
تبلیغ کرده
اند که گویا
لنین تنها
موقعی که توده
های میلیونی
دست به قیام
زده اند، مبارزه
مسلحانه را
مورد تأئید
قرار داده
است، در کتاب "دو
تاکتیک
سوسیال
دموکراسی در
انقلاب دموکراتیک"
در ارتباط با
باندهای
سیاهی که
حکومت تزار پس
از نهم ژانویه
(آغاز پروسه
انقلاب 1905 در روسیه)،
علیه کارگران
و دیگر توده
های انقلابی به
وجود آورده
بود یکی از
بندهای
قطعنامه
کنگره سوم حزب
خود را به این
صورت بیان می
کند: "به تمام
سازمان های
حزبی دستور
داده شود: "... بر ضد
تعرض باندهای
سیاه و به طور
کلی تمام
عناصر مرتجعی
که از طرف
دولت هدایت می
شوند، سازمان
مقاومت
مسلحانه
تشکیل دهند". لنین
این سخن را در
شرایطی مطرح کرده
است که هنوز
اکثریت توده
های روسیه به
لزوم قیام
مسلحانه پی
نبرده بودند و
تا دسامبر که
قیام توده ای
صورت گرفت،
حدود پنج ماه
فاصله بود.
اساساً او
کتاب مورد بحث
را در شرایطی
نوشته است که
انقلاب در قدم
های اولیه خود
بود و حتی
هنوز حوادث
انقلابی
بزرگی چون قیام
در رزمناو
پوتمکین نیز
رخ نداده بود
و معلوم نبود
که که آیا
توده ها
خواهند
توانست جنبش خود
را به جلو
ببرند و یا
حکومت تزار ، موفق
به سرکوب و
خفه کردن جنبش
انقلابی آنان
در نیمه راه
خواهد شد. با این
حال وی در این
کتاب ، آشکارا
از لزوم سازماندهی
مقاومت مسلحانه
توده ها سخن
گفته و
بارها بر
"لزوم سرکوبی
بیرحمانه ضد
انقلاب"
تأکید می کند. اگر راه
انقلاب و کسب
قدرت سیاسی در
روسیه، قیام
مسلحانه توده
ای بود، می
بینیم کمونیست
های آن کشور و
در رأس آنها
لنین به این
شکل خود را
برای آن قیام
آماده می
کردند. آنها
به واقع تدارک
قیام مسلحانه
و تدارک ایجاد
یک ارتش
انقلابی را می
دیدند. در
همین رابطه وی
می نویسد:
"یقین است که
ما هنوز باید
برای تربیت و
تشکل طبقه
کارگر بسیار بسیار
کار کنیم. ولی
اکنون تمام
مطلب بر سر آن
است که مرکز
ثقل عمده
سیاسی این
تربیت و این
تشکل در کجا
قرار گیرد؟ در
اتحادیه ها و
جمعیت های
علنی یا در
قیام مسلحانه
و در کار
ایجاد یک ارتش
انقلابی و
حکومت
انقلابی؟".
لنین،
از "کار ایجاد
یک ارتش
انقلابی"
(برای ایجاد
حکومتی
انقلابی) صحبت
می کند. وی
حتی برای
اثبات ضرورت و
اهمیت مبارزه
مسلحانه در آن
دوره و اقناع
مخالفین، به
مارکس رجوع
کرده و برخورد
او نسبت به
"یاوه سرایان
بورژوا
دموکرات
فرانکفورت"
را بیان می
کند. لنین
می نویسد که
مارکس
"لیبرال های
"آسواباژدنیه
مآب
فرانکفورت"
را که در سال 1848
در پارلمان
"انواع
تصمیمات
دموکراتیک
اتخاذ می نمودند،
انواع
آزادیهای وضع می
نمودند ، ولی
عملا قدرت را
در دست شاه
باقی می
گذاشتند و بر
ضد نیروی
نظامی که در
اختیار شاه
بود به مبارزه
مسلحانه نمی
پرداختند"،
"با تازیانه طعنه
های بی رحمانه
خود می کوبید".
واضح است که
چه این برخورد
مارکس و چه
برجسته کردن
اعتقاد مارکس
به مبارزه
مسلحانه در
شرایطی که در
مورد آن نوشته
است از طرف
لنین، و
تأکیدات خود
لنین بر ضرورت
مبارزه مسلحانه
در شرایط
مبارزاتی سال
1905، کاملاً با
پندارها و
خیالبافی های
اپورتونیست
های وطنی ما
مغایرت دارد.
این جریانات
اپورتونیستی ،
در حالی که
راه انقلاب
ایران را
همچون روسیه،
قیام توده ای
مسلحانه می
نامند ولی حتی
در شرایط
کنونی هم که
توده ها به
اشکال مختلف،
آمادگی خود
برای مبارزه
مسلحانه را
نشان داده، و
با هزار زبان
ضرورت آن را
برای رهائی
خود از زیر
بار ظلم و ستم
اعلام می
کنند،
باز
ضرورت
سازماندهی
مقاومت
مسلحانه توده
ها - به گونه ای
که لنین توصیه
می کرد - در
ارتباط با
تدارک برای
"قیام" مورد
نظر خود را
انکار می کنند
و لذا آن را در
میان مردم تبلیغ
نمی کنند.
تازه، پا
از این هم
فراتر گذاشته
شده و
در شرایطی که
توده ها حتی
در اینجا و
آنجا دست به
سلاح می برند
و یا در جریان
مبارزات قهر
آمیز خود با
نیروهای مسلح
جمهوری
اسلامی، به دشمنان
شان از توسل
خود به مبارزه
مسلحانه
هشدار می دهند
و با شعارهائی
چون "وای به
روزی که مسلح
شویم" و یا در
حین تأکید بر
اتحاد مردم
ایران و مشخصاً
بیان "چهار
محال متحد لُرستان"
با شعار "وای
اگر چهار محال
دست به برنو
شود"، "بجنگ تا
بجنگیم"
،"آتش ، جواب
آتش"، آنها را
می ترسانند،
جریانات
اپورتونیست
اساساً خود
این واقعیت و
صورت مسأله
مبنی بر
آمادگی توده
ها برای انجام
مبارزه
مسلحانه را
وارونه جلوه
می دهند و همچنانچه
در مطلبی
با نام "بحران
انقلابی و رشد
اعتراضات در
اشکال تعرضی و
قهری" از سازمان
فدائیان
اقلیت (به تاریخ 28
استفند 1396)
مشاهده می
کنیم، اعلام
می شود که "شرایط
برای
بکارگیری قهر
در ابعاد تودهای
آن مهیا نمیباشد."
اپورتونیست
های وطنی ما
همواره
کوشیده اند خود
را طرفدار
طبقه کارگر و
پیرو اندیشه
های لنین جلوه
دهند. با
درکی که آنها
از انقلاب در
روسیه ارائه
می دهند، که
البته مغایر
با واقعیت
جریان سه انقلاب
در روسیه می
باشد،
همانطور که
اشاره شد ، آن
ها معتقد
هستند که دست
بردن به سلاح
تنها موقعی
جایز است که
توده میلیونی
قیام بزرگ خود
را برپا کرده
است. اما
لنین در نوشته
های خود عکس
آنچه این
اپورتونیست
ها از قول وی
تبلیغ می کنند
را منعکس کرده
است. مثلا لنین
در سال 1905، حتی
از مبارزه
پارتیزانی
کارگران سخن
گفته و این
شیوه از
مبارزه را که
در آن زمان
تازگی داشت به
عنوان یک
تاکتیک
مبارزاتی مؤثر
مورد تأئید
قرار داده
است. او به طور
مشخص در مقاله
درس های قیام
مسکو از مبارزه
پارتیزانی
(چریکی)
کارگرانی که
با "قابلیت
تحرک" در
"گروه های ده
نفری، سه نفری
و حتی دو نفری"
فعالیت می
کردند یاد
کرده و آن
"تاکتیک
پارتیزانی"
را مورد تأئید
قرار داده و
می ستاید. از
همین جا می
توان تفاوت برخورد
لنین با کسانی
که از لنین
سخن می گویند ،
ولی برضد
آموزش های او
عمل می کنند
را دریافت. لنین با
افتخار و با
تأئید از
تاکتیک پارتیزانی
که کارگران به
آن دست می
زدند صحبت می
کند، ولی
مبارزه
پارتیزانی یا
چریکی در نزد این
به اصطلاح
مدافعین شیوه
مسالمت آمیز مبارزه
و اخیراً
مدافعین
مبارزه مدنی و
ضد "خشونت" - که
تازه می
خواهند به
عنوان طرفدار
طبقه کارگر هم
شناخته شوند – در حکم "کُفر"
می باشد. چنین
است که برای
اپورتونیست
های وطنی ما،
آن "شرایط
معین" که می
توان دست به
اسلحه بُرد ، یک
مفهوم
متافیزیکی ست
که هیچوقت فرا
نمی رسد و
انجام چنین
مبارزه ای در
نزد آنها
همیشه زود است
و شرایط برای
انجامش
"مهیا" نمی
باشد. اما
سخنان فوق
الذکر از لنین
باز مهر تأئید
بر درستی
رهنمود
چریکهای
فدائی خلق
ایران می زند
که در شرایطی
که خود توده
ها چه در
شعارهای خود و
چه در عمل،
آمادگی خویش
برای برداشتن
سلاح و مبارزه
با دشمنانشان را
آشکارا بیان
می کنند، بر
ضرورت سازماندهی
مسلح توده ها
پای فشرده و
به همین منظور
روشنفکران
و کارگران
آگاه را به
ایجاد تشکل های
سیاسی - نظامی
فرا می
خوانند.
یادداشت
هجدهم: بدون
نابودی نظم
ظالمانه
سرمایه داری،
رهائی ممکن
نیست!
یکی از
عمده ترین
مسائلی که در
دوره انقلاب
مطرح می شود و
امروز در
جامعه ما مطرح
است، این است
که چه حکومتی
باید جانشین
حکومت فعلی
گردد. اتفاقاً
درست بعد از
خیزش دیماه
بود که عده ای
از اصلاح
طلبان در خارج
از حکومت در پاسخ
به این مسأله ،
به انتشار
بیانیه ای دست
زدند و در آن
از لزوم "گذار
مسالمتآميز
از نظام
جمهورى
اسلامى به يك
دموكراسى
سکولار
پارلمانى"
سخن گفتند. اینان
که البته شعار
توده های آگاه
و جان به لب
رسیده ایران
مبنی بر "اصلاح
طلب،
اصولگرا،
دیگه تمام شد
ماجرا" را شنیده
بودند، بدون
این که به روی
خود بیاورند
که خودشان
اصلاح طلبانی
بیش نیستند که
برای حفظ
سیستم سرمایه
داری حاکم بر
ایران به فکر
"رفراندوم"
افتاده اند، گفتند
که: "مجموعه
تجربیات ۴۰ساله،
حاکی از اصلاحناپذیری
نظام جمهوری
اسلامی ایران
است"؛ و
خواستار "برگزاری
رفراندوم،
جهت تعیین نوع
حکومت تحت
نظارت سازمان
ملل متحد"
شدند. اینان
برای این که
خود را
دموکرات و
آزادیخواه جلوه
دهند، از
"برابرى كامل
زنان، قومیتها،
ادیان و مذاهب
در همه زمينههاى
فرهنگى،
اجتماعى،
سیاسی و
اقتصادى" (از متن
بیانیه اصلاح
طلبان طرفدار
رفراندوم) سخن
می گویند. این
نوع وعده و
وعید ها و
برنامه ها
البته در ایران
تازگی ندارد و
جریانات
دیگری هم که
همگی ادعای
آزادیخواه و
دموکرات بودن
دارند ، مدعی
جانشینی برای
جمهوری
اسلامی هستند.
همه
اینان که خود
را برای "گذار
مسالمتآميز
از نظام
جمهورى
اسلامى"
آماده می کنند
برنامه خود را
بیان می کنند
و همانند
خمینی - که
وعده های دلنشین
می داد، آب و
برق را برای
مردم مجانی می
کرد و پول نفت
را بر سر سفره
ستمدیدگان
آورده و مسأله
مسکن و غیره
را در حرف
برای آنان
تأمین می نمود
و حتی آنقدر
خود را معتقد
به دموکراسی
جا می زد که
ابراز می کرد
که کمونیستها
هم در رژیم
مورد نظر او
در ابراز عقایدشان
آزاد خواهند
بود - وعده های
زیبائی می
دهند. نقطه
اشتراک همه این
به اصطلاح
آلترناتیو ها
آن است که در
حالی که از
همه چیزهای
خوب سخن می
گویند ، اما
فقط در مورد
یک چیز – گوئی
که اصلاً وجود
ندارد - کلامی
بر زبان نمی
رانند. هیچ یک از
آنها نمی
گویند که در
صورت روی کار
آمدن در
فردای سقوط
جمهوری
اسلامی، با
سیستم سرمایه
داری وابسته
حاکم بر کشور،
این بانی و
عامل اصلی همه
مصیبت ها و
فقر و بدبختی
و نابسامانی
های جامعه چه
خواهند کرد؟ و
برقراری
حکومت مورد
نظرشان ، چگونه
بر بحران های
موجود در این
نظام فائق
آمده و امکان
از بین بردن
فقر و فلاکت و
فاصله طبقاتی
عظیم کنونی را
خواهد داشت و
مشکلات دیگری
نظیر بی آبی و
گردریزها و
غیره را چگونه
حل خواهد کرد!
هنگامی
که در یک
جامعه انقلاب
آغاز می شود
در ابتدا به
نظر می رسد که
همه مخالفین
رژیم حاکم
حرفشان یکی
است و در
فردای سرنگونی
رژیم حاکم
منافع یکسانی
دارند. ولی
با پیشرفت
انقلاب معلوم
می شود که
طبقات مختلف
موجود در
جامعه از
سرنگونی، هدف
و خواستهای
متفاوت و حتی
متضادی را
تعقیب می
کنند. در
اینجاست که
باید متوجه
بود که همه تبلیغاتی
که همواره
کوشیده اند به
جای سیستم
سرمایه داری وابسته
در ایران،
اسلام را عامل
همه مصیبت ها و
بدبختی ها و
مشکلات جامعه
نشان بدهند و
این طور جلوه
می دهند که
گویا به صرف
سرنگونی "رژیم
استبداد
دینی"، توده
های میلیونی
تحت ستم ایران
به خواستهای
خود خواهند
رسید، امروز
فرصت یافته
اند که با
وعده
دموکراسی
سکولار به
فریب مردم
بپردازند. اما
واقعیت این
است که مسایل
مردم ایران با
صرف از بین
رفتن "رژیم
استبداد
دینی" یعنی به
صرف تعویض
شکلی از حکومت
با شکلی دیگر
حل نمی شود،
کما اینکه با
رفتن رژیم شاه
و آمدن جمهوری
اسلامی در شرایطی
که سیستم
سرمایه داری
وابسته و
عوامل اصلی
ایجاد کننده
فقر و
نابسامانی و
دیکتاتوری بر
سر جای خود
ماندند، نه
تنها وضع بهتر
از سابق نشد ، بلکه
بدتر نیز شد. این
تجربه و تجربه
های دیگر در
جوامع تحت
سلطه
امپریالیستها
نشان می دهند
که حاکمیت
امپریالیستی
همچون
جادوگری پلید
می تواند به
شکل های مختلف
خود را عرضه
کند. در
یک جا می
تواند شکل
دینی به خود
بگیرد، در جائی
دیگر به صورت
حکومت غیر
دینی در آید،
در موقعیتی
حاکمیت خود را
به عنوان یک
قدرت نظامی اعمال
کند و غیره. در مورد
رفراندومی هم
که به آن
اشاره شد ، این
موضوع قابل
ذکر است که
اولاً این
رفراندوم را چه
کسی قرار است
برگزار کند؟ آیا خود
جمهوری
اسلامی
برگزار کننده
آن است؟ یا یک
قدرت دیگر و
کدام قدرت؟ ثانیاً
از نظارت
سازمان ملل بر
این رفراندوم سخن
گفته شده است.
اما امروز
دیگر بر همگان
آشکار شده است
که سازمان ملل،
سازمان و نهاد
متعلق به قدرت
های امپریالیستی
و به خصوص
امپریالیسم
آمریکا است. این
قدرت ها که
دشمنان مردم
ایران هستند
چگونه ممکن
است به ضرر
سرمایه داران
(و به واقع به
ضرر سلطه و
حاکمیت خود) و
به نفع مردم
ایران عمل
کنند؟ حال
بگذریم از این
که توده های
تحت ستم در
زیر سلطه
دیکتاتوری ، اساساً
از امکان تشکل
محرومند و از
قدرت تبلیغی و
بسیجی ای که
مدافعان
سیستم سرمایه
داری دارند؛
برخوردار
نیستند و در
نتیجه در طی
رفراندوم
نخواهند
توانست نظرات
و خواستهای
خود را به
کرسی بنشانند.
ما
تجربه انقلاب
ستمدیدگان
مصر برای
رهائی از ستم
و استثمار و
دنیای
وحشتناک سرمایه
داری در آن
کشور را نیز
داریم که چگونه
وقتی توده های
ستمدیده با
تحمل رنج و زحمت
بسیار و با
ریختن خون
خود، حکومت
دیکتاتور حُسنی
مُبارک که
مدافع سرمایه
داران آن کشور
بود را سرنگون
کردند، با
کوشش
نیروهائی از
اپوزیسیون از
قماش
رفراندوم چی
های وطنی ما،
رفراندومی
برپا شد. ولی
نتیجه آن با
تقلب های
ذاتیش، روی
کار آمدن یک
جریان مرتجع
دیگر شد و از
صندوق رأی
رفراندوم
حکومت اسلامی
مُرسی بیرون آمد.
به این ترتیب
انرژی
انقلابی توده
ها به جای
افتادن در
مسیر نابودی
کل سیستم سرمایه
داری در آن
کشور در مسیر
رفراندوم و
تعویض نوکری
با نوکری
دیگری در
دستگاه
امپریالیسم به
هرز رفت.
البته حکومت
اسلامی مُرسی
تنها یک سال
دوام آورد و
توده ها با
جان بازیها و
فداکاری های
خود توانستند
حکومت مُرسی
را نیز سرنگون
کنند. با این
حال با توجه
به هرز رفتن
انرژی
انقلابی توده
ها در مسیر
های انحرافی،
طبقه کارگر و
توده های دلیر
مصر، موفق به
برقراری
حکومتی از آن
خود نشدند. در
نتیجه
امپریالیسم
آمریکا این
بار با یک کودتای
نظامی و روی
کار آوردن
مهره های
نظامی شناخته
شده خود، شعله
های انقلاب
مردم مبارز مصر
را خاموش
ساخت. باید از
تجربه انقلاب
مصر آموخت و متوجه
بود که اگر
موضوع بر سر
تحقق خواسته
های مردم
ایران است نه "رفراندوم"
با چشم انداز
به اصطلاح "دموکراسی
سکولار
پارلمانی" و
نه کجراه
های دیگر نظیر
احیای سلطنت
هیچیک قادر به
پاسخگوئی به
خواستهای
مردم نمی
باشند. برعکس،
چه
آلترناتیوهای
ظاهراً
امتحان پس نداده
و چه سپردن
حکومت به دست
دار و دسته
جنایتکار و
فاسد سلطنت
طلبان که برای
بازگرداندن اوضاع
به وضع آرام
مورد نیاز
سرمایه داران
مطرح می شوند ،
تنها
دیکتاتوری و
اختناقِ به
مراتب شدیدتر
و خفقان آورتر
از امروز بر
جامعه تحمیل
خواهند نمود. این به
اصطلاح
آلترناتیوها ،
همگی به دنیای
کُهنه سرمایه
داری تعلق
دارند و دنیای
آنان با دنیائی
که اکثریت
مردم برای
رهائی خود در
فردای نابودی
سیستم سرمایه
داری در ایران
می طلبند ، فرسنگها
فاصله دارد. مصر
نمونه گویائی
است که در
مقابل چشم
همگان قرار
دارد. آیا کسی
هست که مدعی
شود که با روی
کار آمدن
حکومت به
اصطلاح
سکولار
نظامیان در
مصر، زباله
گردی، گور
خوابی و صدها
مصیبت و درد و
بلائی که
سرمایه داری
برای مردم آن
دیار به وجود
آورده، از
جامعه مصر رخت
بر بسته است؟ نه تنها
چنین نیست
بلکه امروز
دیکتاتوری
عنان گسیخته
تری از پیش بر
جامعه مصر
مستولی است؛
و در عین حال
به دلیل حل
نشدن مسایل
توده ها و
تضادهای رشد
یافته موجود،
مردم با نا
امنی ناشی از
انفجار های هر
از چند گاهی نیز
در آنجا مواجه
اند.
یادداشت
نوزدهم:
سلطنت،
آلترناتیوی
وابسته و
سرکوبگر!
تجربه
توده های
مبارز ما در
انقلاب علیه
رژیم شاه نشان
می دهد که
امپریالیستها
که سرزمین ما
را ملک خصوصی
خود تلقی می
کنند ، جهت
حفظ حاکمیت
خود در ایران،
به هنگامی که
توده ها با
خیزش
قهرمانانه
خود عزم به
سرنگونی رژیم
دست نشانده
آنان می
نمایند، به
زمینه سازی برای
آلترناتیو
های مختلف
مورد تأئید
خود دست می
زنند. امروز
نیز شاهدیم که
نیروهای
مرتجع که
مسلماً
آبشخورشان
سرمایه داران
(در اساس امپریالیستها)
می باشند به
دلیل احساس
خطر از اوج
گیری مبارزات
توده ها به
موضوع "گذر
از جمهوری اسلامی"
پرداخته و
کنفرانس هائی
هم در این رابطه
تشکیل می
دهند. یکی
از آلترناتیو
های مطرح شده
در حال حاضر ، بر
گرداندن
سلطنت پهلوی
به ایران می
باشد. به
همین منظور
صحنه سازی و
زمینه سازی به
این صورت آغاز
شده است:
ابتدا از طرف
سازمان میراث
فرهنگیِ خودِ
جمهوری
اسلامی اعلام
می شود که جسد
مومیائی شده
رضا شاه پیدا
شده است و
آنگاه این
موضوع که حتی
اگر دروغ
نبوده و واقعی
هم بوده باشد ،
در جامعه ای
که با هزاران
مسأله
و مشکل و
مصیبت و حادثه
های گوناگون
مواجه است ، بی
ارزش ترین و
پیش پا افتاده
ترین خبر می
توانست باشد ،
ناگهان توسط
خبرگزاری های
مختلف و از
جمله بی بی سی
به مهمترین و
اصلی ترین خبر
روز تبدیل می
شود. بعد
این رسانه ها
بحث و گفتگو
در مورد این
موضوع را تا
آنجا که می
توانند کش می
دهند تا ذهن همگان
را در بر گیرد. اتفاقاً
این برخورد به
عنوان زمینه سازی
برای احیای
سلطنت از نوع
همان کارهائی
است که مردم
ایران در زمان
شاه هنگامی که
امپریالیستها
قصد روی کار
آوردن خمینی
را داشتند، با
آن مواجه شدند.
در زمان
شاه وقتی
معلوم شد که
شاه دیگر قادر
به جلوگیری از
امواج
انقلابی توده
ها نیست، امپریالیسم
آمریکا برای
گذر از رژیم شاه،
بر اساس آنچه
بعداً منتشر
شد ، همزمان 7
آلترناتیو را
مورد توجه خود
قرار داد.
برخی از آن
آلترناتیو ها
عبارت بودند
از: 1- کودتا
توسط ارتش ، 2-
تشکیل شورای
سلطنت و دادن
زمام امور به
دست این شورا
، 3- تشکیل دولت
توسط بختیار ،
4- حمایت از
خمینی و ایجاد
شرایط گذار
مسالمت آمیز
قدرت به دست
روحانیون و
تشکیل یک
حکومت اسلامی.
همانطور که می
دانیم از میان
آلترناتیو
های مطرح شده،
پروژه خمینی و
آلترناتیو
روی کار آوردن
یک حکومت
اسلامی در ایران
در دستور کار آمریکای
ها همراه با
شرکای
اروپائی شان
قرار گرفت. در این
رابطه چگونگی
زمینه سازی
برای مطرح
کردن خمینی و
تقویت او و
دار و دسته اش
حاوی تجربه
جالبی است.
اگر چه
نام خمینی در
جریان مبارزه
بخشی از خرده
بورژوازی با
رژیم شاه در 15
خرداد سال 1342 در
جامعه مطرح شد
اما با توجه
به تبعید او
به عراق و عدم
انجام
فعالیتی از
طرف وی و هوادارانش
در ایران،
خمینی نه مهره
ای به حساب می
آمد و نه دیگر
نامی از او در
میان مردمی که
در صحنه
مبارزه بودند
مطرح بود. در تمام
سالهای جنبش
مسلحانه که
جوانان فداکار
و جان برکف
علیه رژیم شاه
و سلطه
امپریالیسم
در ایران
مبارزه می
کردند، وی
هرگز حمایتی از
این جنبش نکرد
و به تأئید آن
نپرداخت. با
این حال، در
فضای سیاسی ای
که انقلابیون
مسلح در جامعه
به وجود آورده
بودند ، وی
نیز هر از چند
گاهی به صدور
اعلامیه هائی
در مخالفت با
شاه دست می زد
که به دست
طرفداران محدودش
در ایران می
رسید. به
همین خاطر بود
که خیلی از جوانانی
که در سالهای 56-57
دست اندر کار
انقلاب در
ایران بودند ،
اطلاع خیلی
کمی از او
داشتند؛ و
نوجوانانی که
یک پای قضیه
در دوره
انقلاب به
شمار می
رفتند، حتی
نامی هم از وی
نشنیده بودند.
در چنین
شرایطی برای مطرح
کردن خمینی به
عنوان
آلترناتیوی
برای شاه، این
شگرد به کار
رفت که ناگهان
در روزنامه
اطلاعات که
یکی از
روزنامه های
کثیرالانتشار
دوره شاه بود،
مطلبی علیه
خمینی درج
گردید. در
آن مطلب برای
تحریک
طرفداران
خمینی به منظور
آوردن آنها به
صحنه مبارزه
علیه شاه،
حرفهای تند و
توهین آمیزی
علیه خمینی
نوشته شده بود. در
پای این مطلب
هم اسم مستعار
"رشیدی مطلق"
قرار داده شده
بود که بعد ها
گفته شد که
نویسنده اصلی
اش داریوش
همایون، وزیر
اطلاعات رژیم
شاه بوده است.
درج آن مطلب
در روزنامه
اطلاعات علیه
خمینی با
تبلیغاتی که
رسانه های
گوناگون حول
آن به راه
انداختند،
کار خود را کرد.
طولی
نکشید که طلبه
های حوزه
علمیه قُم در
دفاع از خمینی
به صحنه
مبارزه علیه
رژیم شاه وارد
شدند. با
حمله نیروهای
مسلح شاه که
منجر به کشته
شدن تعدادی
گردید، نام
خمینی با
مبارزه علیه
شاه در آن
شرایط
انقلابی (سال 1356)
در هم آمیخت. بر چنین
زمینه ای بود
که وقتی دست
امپریالیستها
به طور مشخص
در پشت خمینی
قرار گرفت، و
هنگامی که
امکانات لازم
و نیروگیری از
میان اقشار عقب
مانده برای
قدرت گیری وی
در ایران توسط
بورژوازی
وابسته فراهم
و آماده گشت،
خمینی دیگر در
تبلیغات
امپریالیستی
"امام" و رهبر
لقب گرفت و...
امروز اعلام
خبر به اصطلاح
پیدا شدن
اسکلت رضا شاه
(کسی که به
دلیل شدت و
حدت
دیکتاتوری
اش، از طرف
توده ها لقب
قلدر گرفت)،
یادآور شگرد
روزنامه
اطلاعات در
مورد خمینی
است. با این
تفاوت که در
آن زمان اوضاع
این طور
اقتضاء می کرد
که مطرح و
بزرگ کردن
خمینی از طریق
توهین به وی
انجام شود ولی
امروز با
سرمایه گذاری
روی نفرت برحق
توده ها از
رژیم
جنایتکار
جمهوری اسلامی
در جثه نحیف
سلطنت می دمند
و سعی دارند آن
را به عنوان
قدرتی که
معجزه آسا
اوضاع ایران
را به وضع
مطلوب (مطلوب
از دید و به
نفع چه قشر و
طبقه ای؟) در
خواهد آورد ، معرفی
کنند که برای
بسیاری،
تبلیغات
مکارانه بی بی
سی مبنی بر
تقدس دادن به
خمینی و
نشاندن آن در ماه
را تداعی می
کند.
این را هم
باید بدانیم
که تبلیغ برای
رضا شاه (یا
همان "رضا
قلدر"ِ معروف
در میان مردم
عهد خود)، از
سالهای بسیار
دور در رژیم
جمهوری
اسلامی صورت
می گرفت. حتی
در دانشگاه
ها، در شرایط
فقدان آزادی
بیان برای
دانشجویان
آزادیخواه و
میدان داری
بسیجی ها و
انجمن اسلامی
ها، آشکارا
سخنرانی هائی
به نفع وی
انجام می شد.
دامنه چنین
تبلیغاتی تا
به آنجا بود
که حتی در خود
تلویزیون رسمی
یا همان صدا و
سیمای جمهوری
اسلامی، بلندگو
جلوی دهان
افراد مرتجع
گرفته می شد
تا آنها برای
مردم از
دانشگاه
ساختن رضا شاه
و این که گویا
ایران در زمان
وی به اصطلاح
به چه عظمتی
رسید، صحبت
کنند و ذهن
مردم را از
جعل و دروغ و
تحریف مشوّب
سازند. با راه
اندازی
تلویزیون "من
و تو" که گفته
می شود بودجه
اش را پنتاگون
تامین می کند
نیز تبلیغات
به نفع رضا
شاه و مطرح
کردن آن جلاد،
دامنه هر چه شدیدتری
به خود گرفت. این
تلویزیون با
جعل تاریخ،
کسی را که امپریالیسم
انگلیس برای
تسهیل
غارتگری های خویش
و به یغما
بردن ثروت های
سرزمین ما بر
سر کار آورد،
فردی ملی جا می
زند؛ و این ضد
ملی ترین شاه
در ایران که
بدبختی های
امروز جامعه
ما از بنیادی
است که وی به نفع
امپریالیسم
در ایران به
وجود آورد را
برای جوانانی
که به دلیل
اختناق و
شرایط
دیکتاتوری از
تاریخ سرزمین
خود غیر مطلع
می باشند، به
عنوان گویا
نجات بخش
ایران معرفی
می کند.
اما فاز
جدید از تلاش
های ارتجاع
برای تبلیغ به
نفع سلطنت در
پشت نام رضا
شاه، امروز در
شرایط حساس
کنونی که توده
های انقلابی
ایران با نثار
خون خود مرگ
رژیم جمهوری
اسلامی را
نزدیک ساخته و
خواستار
ایجاد نظمی
نوین برای تحقق
خواستهای
انقلابی و بر
حق خویش می
باشند، با
اعلام خبر
پیدا شدن
اسکلت آن مردک
آغاز شده است. لازم
نیست در اینجا
از جنایات
فجیعی که چه
صاحب آن اسکلت
بی مقدار و چه
پسر عاری از
مهرش، شاه در
حق مردم ایران
مرتکب شده
اند، صحبت
شود. اتفاقاً
علیرغم همه
ظاهر سازی ها
و پُز های به
اصطلاح
دموکراتیکی که
باقی مانده
آنها با نام
رضا شاه دوم
در جلوی
دوربین ها به
خود می گیرد و
خود را فردی
دموکرات که
گویا تابع نظر
مردم خواهد
بود ، جلوه می
دهد، از هم
اکنون بحث بر
سر نشان دادن "اقتدار"
(بخوان
دیکتاتوری
شدیداً و
وسیعاً قهر
آمیز علیه
توده ها) از
نوع رضا شاهی
از طرف وی
برای "آرام"
کردن اوضاع
مملکت - البته
کماکان به
منظور تأمین
منافع سرمایه
داران - می
باشد.
اعلام خبر
فوق و به این
بهانه بسج شدن
عده ای و سردادن
شعار به نفع
برگشت مجدد
سلطنت در فلان
استودیوی
ورزشی و کوشش
در یارگیری
برای این منظور،
همه از تلاش
های سرمایه
داران زالو
صفت به منظور
زمینه سازی
جهت به قدرت
رساندن مجدد
سلطنت پهلوی
در فردای سقوط
جمهوری
اسلامی حکایت
می کنند. این،
یکی از
آلترناتیوهای
آنان می باشد
تا بتوانند
سیستم
ظالمانه خود
را همچنان حفظ
و پا برجا
نگاه دارند. امپریالیستها
و بورژوازی
وابسته ایران
به عنوان
دشمنان قسم
خورده
کارگران و همه
مردم ستمدیده
ما، از تلاش
برای
بازگرداندن
مجدد سلطنت
پهلوی به
ایران، این
هدف را هم
تعقیب می کنند
که "جام زهر"
به مردم ما
خورانده و به
آنها القاء
کنند که
تلاشهای شان
برای سرنگونی
رژیم شاه بی
فایده بوده
است؛ و آنها
را وادار کنند
تا با خفت و
خواری هر گونه
ظلم و ستم و
ذلتی را پذیرا
شده، سر تسلیم
در مقابل اربابان
فرود آورند و
هرگز به فکر
بهبود شرایط
زندگی شان
نیفتاده و دست
به انقلاب
نزنند. این
به نوبه خود
یکی از مضرات
وحشتناک
برگشت مجدد
سلطنت پهلوی
به ایران می
باشد.
این را هم
باید اضافه
کرد که ممکن
است در آینده
آلترناتیوهای
دیگری هم مطرح
شوند. اما
شکی نمی توان
داشت که با
توجه به این
واقعیت که
بحران
اقتصادی موجود
در ایران ریشه
در بحران نظام
سرمایه داری وابسته
حاکم دارد و
این اقتصاد
بطور ارگانیک با
سیستم جهانی
سرمایه داری تنیده
شده است، هیچ
یک از آن
آلترناتیوها
قادر به حل
بحران
اقتصادی در
ایران نخواهند
بود و در
نتیجه
نخواهند
توانست حتی
اندکی اوضاع
اجتماعی را
بهبود بخشند. اساساً
آلترناتیوهائی
که نیروهای
راست و مرتجع
مبلغ آنها
باشند همگی
برای حفظ
حاکمیت امپریالیستی
در ایران در
اشکال و ظواهر
مختلف طرح
ریزی می شوند. آن قبیل
آلترناتیو ها
با همه
ادعاهای دروغین
آزادیخواهانه
شان ، هر چقدر
هم در شکل و
ظاهر با
یکدیگر
متفاوت باشند
در صورت سقوط
جمهوری
اسلامی تنها
خواهند کوشید
با توسل به
دیکتاتوری هر
چه خشن تر و سرکوب
هر چه وحشیانه
تر توده ها
(خشن تر و
وحشیانه تر از
آنچه جمهوری اسلامی
معرّف آن
است)، نظم
سیاسی جدید
خود را بر
جامعه حاکم
کنند.
بنابراین،
بسیار مهم است
که روشنفکران
مبارز و توده
های دربند ما
معیارهای
مشخصی برای
شناخت
آلترناتیوهائی
که مطرح می
شوند ، داشته
باشند. به طور
کلی، برای
شناخت ماهیت
هر
آلترناتیوی
باید چگونگی
برخورد و موضع
آن نسبت به
سیستم سرمایه
داری حاکم بر
ایران و ارتش
به مثابه ستون
فقرات حاکمیت
امپریالیستی
در ایران مورد
ارزیابی قرار
گیرد. تداوم
نظام سرمایه
داری و
دست نخورده
باقی گذاشتن
نیروی مسلح
اصلی حافظ آن یعنی
ارتش (دیروز
با عنوان
شاهنشاهی،
امروز اسلامی
و فردا با
نامی دیگر)،
آری بقای این
دو کافی است
تا همه بندهای
ظاهراً زیبای
برنامه هر
آلترناتیوی و
وعده هائی که
می دهند پوچ و
دروغین از آب در
آیند.
مسأله
جدی دیگر این
است که با
توجه به جنگ
طلبی
امپریالیسم
آمریکا و نقشی
که به جمهوری
اسلامی با
عنوان هائی
نظیر "محور
شر" ، "رژیم
یاغی"، یا
"اصلی ترین
دولت حامی
تروریسم"
داده شده و
همچنین تضاد
های فیمابین
امپریالیستها
، ممکن است
نقشه های شومی
از طرف این
امپریالیسم
علیه مردم تحت
سلطه ایران
پیاده شود که
در این صورت
وضعیت دیگری
در جامعه ما
شکل خواهد
گرفت.
یادداشت
بیستم: انقلاب
برای نابودی
نظم موجود
تنها راه
رهائی!
اگر
خوب توجه کنیم
می بینیم که
امروز جامعه
ایران در واقع
با دو گزینش
در مقابل خود
روبروست.
گزینش اول حفظ
حاکمیت
امپریالیستی
در ایران یعنی
تداوم سیستم
سرمایه داری
موجود - چه با
حفظ جمهوری
اسلامی و چه
با جایگزینی
آن با
آلترناتیوهای
ارتجاعی دیگر
و تحمل وضعیتی
حتی بدتر از
وضعیت کنونی -
می باشد.
گزینش دوم به
طبقه کارگر و
متحدینش
مربوط می شود
و آن همانا
تداوم
انقلاب،
مبارزه با دشمنان
رنگارنگ توده
های تحت ستم
تا کسب قدرت
سیاسی توسط
طبقه کارگر
است. حقیقت آن
است که انقلاب
مردم ایران
تنها با رهبری
طبقه کارگر
متشکل و مسلح
به ایدئولوژی
خود (مارکسیسم
– لنینیسم) می
تواند پیروز
گردد. امری
که صرفنظر از
همه جمعبندی
های تئوریک مارکسیستی
که خود از
تجارب
انقلابی مایه
گرفته اند،
تجربه های
مبارزاتی
اخیر مردم
ایران و توده
های مبارز در
خاورمیانه
نیز مهر تأئید
بر آن می زنند. اما این
نیز حقیقتی
است که طبقه
کارگر در حال حاضر
حتی از تشکل
صنفی خود نیز
برخوردار
نیست ، چه رسد
به این که
دارای
تشکیلات
سیاسی انقلابی
از آن خود
باشد و در
شرایط
دیکتاتوری
شدیداً قهر
آمیز حاکم بر
جامعه نیز دست
یابی به تشکل
طبقه کارگر
آسان به نظر
نمی رسد. اما آیا
همه راه ها
برای متشکل
شدن به روی
طبقه کارگر ما
بسته است؟ این طور
نیست. طبقه
کارگر ایران
در پروسه
مبارزه
مسلحانه قاطع
علیه دشمنانش
هر چند در
طولانی مدت،
می تواند خود
را به صورت یک
نیروی متشکل و
آگاه در آورده
و با جلب همه
ستمدیدگان
جامعه به طرف
خود، خویشتن
را به عنوان
نیروی رهبری
کننده مبارزات
توده ها
شناسانده و
تثبیت نماید. این،
راهی است که
کارگران
پیشرو با
همراهی روشنفکران
انقلابی باید
با ایجاد تشکل
های سیاسی - نظامی
و بهره گیری
از تجربه جنبش
مسلحانه در دهه
پنجاه و جنبش
پیشمرگان
مسلح خلق کُرد
در اوایل روی
کار آمدن
جمهوری
اسلامی ، آغازگر
آن باشند.
تجربه
نشان می دهد
که در جامعه
ما، خرده
بورژواهای
متوهم و کوته
بین ، برای
نجات خود از
سلطه
دیکتاتوری
حاکم چشم به تعویض
حکومتها می
دوزند و بدون
توجه به این
که رژیم جدید
چه ماهیتی می
تواند داشته
باشد ، صرفا
رفتن این رژیم
و آمدن رژیمی
دیگر را انتظار
می کشند. به
عبارت دیگر
آنها هنوز
علیرغم همه
تجربیات تلخ
گذشته می
خواهند
همچنان در
چهارچوب انتخاب
بین بد و بدتر
حرکت کنند - که
البته وقتی
چشم باز می
کنند ، می
بینند بد و
بدتر توهمی
بیش نبوده و
آن که روی کار
آمده بدترین
است. به طور
عمده همین
قشرها هستند
که بر اساس
توهمات خود ، فریفته
تبلیغات
ارتجاع می
شوند و در پشت
آلترناتیوهای
آنها راه می
افتند. اما این
قشرها هم باید
از تجربیات
گذشته درس
بگیرند و آگاه
باشند که تنها
به دست آوردن
قدرت سیاسی
توسط طبقه
کارگر است که
می تواند آنها
را از
دیکتاتوری و
مصائب و
مشکلات ناشی
از نظام
اقتصادی -
اجتماعی حاکم
برهاند. به همین
خاطر، در
مقابل این
سئوال که چه
حکومتی باید
جایگزین
حکومت جمهوری
اسلامی گردد
باید بگوئیم،
حکومتی که
طبقه کارگر در
رأس آن قرار
گرفته است.
واقعیت این
است که تنها
چنین حکومتی
قادر به حل
مسایل جامعه
ایران بوده و
امکان تحقق
خواست های
وسیع ترین
توده های تحت
ستم کنونی ما
را داراست. طبقه
کارگر، طبقه
ای است که
منافعش با
دگرگونی
سیستم اقتصادی
- اجتماعی
موجود و به
عبارتی دیگر
با از بین بردن
کامل سیستم
سرمایه داری
حاکم بر جامعه
ایران تأمین
می گردد. از این
رو، تنها این
طبقه قادر است
با کمک توده
های دیگر به
پی ریزی
اقتصادی نوین
در جامعه دست
زده و جامعه
را به سوی
سوسیالیسم ، یعنی
جامعه ای که برابری
و وسیعترین
آزادی های
دموکراتیک
برای اکثریت
آحاد جامعه در
آن تضمین می
گردد، رهنمون
شود.
شکی
نیست که نه
فقط از طرف
دشمنان
شناخته شده ، بلکه
از میان خرده
بورژواها نیز
این فریاد
بلند خواهد شد
که راه مبارزه
مسلحانه برای
دستیابی طبقه
کارگر به قدرت
سیاسی، دور از
دسترس و پر
هزینه می
باشد. اما
اولاً این راه
هر چقدر هم در
دوردست ها
جلوه کند ، تنها
راه رسیدن به
آزادی و رهائی
ایران از قید
سلطه
امپریالیستها
است. اما در
مورد گویا پر
هزینه بودن
این راه، تنها
کافی است که
به جنگهای
ارتجاعی ای که
امپریالیستها
هر آن ممکن
است بر مردم
ما تحمیل کنند
توجه شود.
کدامیک
پرهزینه تر
است؟ دست
روی دست
گذاشتن و به
دشمنان امکان
یکه تازی دادن
و در جنگهای
ارتجاعی ای که
آنها به راه می
اندازند ، گوشت
دم توپ شدن،
در میدان های
مین کشته شدن
و در صورت
زنده ماندن ، به
معلول این یا
آن درجه تبدیل
شدن، و یا،
راه انقلاب،
راه شرکت در
جنگهای
انقلابی را
برگزیدن و
سرفرازانه با
دشمن جنگیدن و
با عملکردهای
خود ، تجارب
انقلابی برای
پیشروی های
بعدی به جای گذاشتن،
دشمن را ضعیف
و ضعیفتر کردن
و بالاخره به
گورستان
تاریخ سپردن؟ به
سالهای اول
روی کار آمدن
همین رژیم دد
منش جمهوری
اسلامی
برگردیم. آیا اگر
سازمان های
سیاسی موجود
برای تداوم
انقلابی که
اوجش قیام 21 و 22
بهمن بود به
سازماندهی
مسلح توده ها
پرداخته و به
توده ها در
مبارزه شان
برای تحقق
خواستهای
خویش یاری
رسانده و موجب
پیشروی آن
مبارزات می
شدند، آنگاه به
جای شرایط
خونباری که
حاکمیت ننگین
و دار و شکنجه
جمهوری
اسلامی به
وجود آورد و
تا به امروز
به آن تداوم
بخشیده، وضع
دیگری در
جامعه ایران
شکل نمی گرفت؟
اگر
تنها به مورد
سازمان
چریکهای
فدائی خلق ایران
در شرایط بعد
از قیام توده
ها بپردازیم می
بینیم که با
توجه به روی
آوری توده ها
به سوی آن - با
این توهم که آن
سازمان وارث
راه و سنن
انقلابی
کمونیست های
فدائی می باشد
- سازمان
مذکور از
نیروی عظیم و
قدرت زیادی برخوردار
شده بود. اما این
سازمان
علیرغم نیرو و
توان قابل
ملاحظه خود
تحت رهبری
مماشات
طلبانه و سازشکارانه
دار و دسته
فرخ نگهدار نه
تنها از
سازماندهی مسلح
توده ها برای
تحقق
خواستهای
برحق آنان اجتناب
کرد ، بلکه هر
جا نیز که
توده ها خود
برای تداوم
انقلاب خویش و
تغییر و بهبود
شرایط
زندگیشان دست به
اسلحه برده و
به جنگ با
جمهوری
اسلامی برخاستند
، در مقابل
آنان ایستاد و
به خلع سلاح
آن توده ها
پرداخت، و حتی
در مورد
دهقانان دلیر
تُرکمن صحرا
موجب شکست
خونین
مبارزات آنان
شد. توجیه
آنان برای همه
این مماشات
طلبی ها و برخوردهای
خیانت آمیز آن
بود که مبارزه
انقلابی،
فضای نسبتاً
آزاد به وجود
آمده را از
بین برده و
باعث ایجاد اختناق
و دیکتاتوری
خواهد شد. اما آیا
این جمهوری
اسلامی نبود
که توانست در شرایطی
که جریانات
سیاسی به
وظایفی که بر
عهده شان بود ،
عمل نکردند و
برعکس بنا به
ماهیت خرده
بورژوائی شان
به خام کردن و
فریب توده ها
و جلوگیری از
مبارزات
انقلابی آنها
مشغول شدند،
به تحکیم پایه
های رژیم خود
پرداخته و
توانست با کشتار
بی رحمانه و
فجیع توده ها
و محبوس کردن
آنها در
سیاهچال های
خود، اختناق و
دیکتاتوری را در
ابعادی حتی
فراتر از دوره
شاه در جامعه
برقرار
نماید؟ در آن
مقطع همچنین
از طرف رسانه
های ارتجاعی تبلیغ
می شد که اگر
به اقدام
انقلابی علیه
جمهوری
اسلامی دست
زده شود، ایران
به لبنان دیگر
(که کشوری جنگ
زده بود)، تبدیل
خواهد شد و با
ایجاد هراس و
نگرانی در دل مردم
آنها را از
تداوام
انقلاب و
مبارزه قاطع با
جمهوری
اسلامی باز می
داشتند. آیا
چنان
تبلیغاتی
همچون
تبلیغات
مشابهی که امروز
در نفی مبارزه
انقلابی صورت
می گیرد از
اصالت
برخوردار
بودند؟ دیدیم
که اگر انقلاب
در سال 57 تداوم
پیدا نکرد و
مبارزه
مسلحانه در
وسعت سراسر
ایران جاری نشد،
به جای آن،
دشمنان مردم
ما یعنی
امپریالیستها،
جنگ ارتجاعی
ایران و عراق
را به مدت 8 سال
به مردم ما تحمیل
کردند. آیا
آنها جوانان و
نوجوانان ما
را در راه
مقاصد
ارتجاعی خود
در خونشان
نغلطاندند و علاوه
بر همه رنج و
مصیبت هائی که
به مردم دادند
، موجب قتل
عزیزان آنها
نشدند و از
جمعیتی در حدود
بیش از دویست
هزار نفر
زندگی را به
عنوان کشته
شدگان جنگ
ایران و عراق نگرفتند؟
واقعیت
این است که در
مقایسه با جنگ
و خونریزی
هائی که
دشمنان به
مردم ما تحمیل
می کنند، و یا
حتی کشته شدن
تدریجی
انسانها در
اثر فقر و فلاکت
و مصیبت های
تحمیلی
گوناگون و یا
در کارخانه ها
و انفجارهای
معدن های بدون
حفاظت های ایمنی
و موارد دیگر،
اتفاقاً راه
مبارزه
انقلابی با
دشمن ،کم
هزینه ترین راه
بوده و کوتاه
ترین مسیر
برای رسیدن به
جامعه آزاد و
رها از هر
گونه ظلم و
ستم می باشد.
عمر
سیستم سرمایه
داری، دیگر به
سر رسیده است.
بحران های
درونی لاعلاج
این سیستم با
جنگهائی که در
تداوم آن
بحرانها ، مرتب
در این یا آن
گوشه جهان به
راه می
اندازند همگی
نشانگر دست و
پا زدن های
آخر سیستم
سرمایه داری برای
نجات از مرگ
محتوم خویش می
باشد. تاریخ
گواه آن است
که چنین سیستم
های ظالمانه با
مبارزات توده
ها در طول
زمان ضعیف و
ضعیف تر گشته
و بالاخره
نابود می
گردند.
بنابراین،
مهم این است
که راه درست
مبارزه
شناخته شده و پیموده
شود. کمونیست
های فدائی و
دیگر
انقلابیون
مسلحی که در
دهه پنجاه،
تاریخ پر
افتخاری در
جامعه ما به
وجود آوردند
در حالی که
معتقد بودند
که ایران تحت
سلطه
امپریالیسم
قرار دارد و
از این رو
برای رهائی
توده ها از زیر
این سلطه می
جنگیدند، اما
چشم انداز
پیروزی را
نزدیک نمی
دیدند. برعکس
حتی این
اعتقاد وجود
داشت که ایران
با توجه به
اهمیتش برای
امپریالیستها
ممکن است از
آخرین کشور
هائی باشد که
از قید سلطه
امپریالیسم
رها می گردد. با این
حال ، عشق به
رهائی توده ها
و شوق رسیدن
به جامعه ای
که سعادت توده
ها در آن تضمین
گردد تا به آن
حد در وجود این
انقلابیون
شعله می کشید
که حاضر شدند
حتی جان خود
را نیز در این
راه فدا کنند. به
راستی که اگر
موضوع بر سر
پایان دادن به
همه مصیبت ها
و زجر و ناله
هائی است که
سیستم سرمایه
داری در ایران
تحت سلطه
امپریالیستها
برای کارگران
و دیگر
ستمدیدگان جامعه
به وجود آورده
است، اگر قرار
رسیدن به
سوسیالیسم و
جامعه آزاد
بشری است، باید
برخورد چنین
انقلابیونی ، الگوی
مبارزاتی
کارگران آگاه
و روشنفکران انقلابی
قرار گیرد.
اردیبهشت
1397