اشرف دهقانی

درس های قیام دیماه!

پیش در آمد: آنچه از نظر خوانندگان می گذرد ، مطالبی در رابطه با قیام دیماه 1396 و رویدادهای قبل و بعد از آن می باشند که به صورت یادداشت هائی (در مجموع بیست یادداشت) تنظیم شده اند. از زمان نوشته شدن یادداشت اول تا اکنون که مجموعه این یادداشت ها منتشر می شوند ، حوادث مبارزاتی مختلفی در جامعه ایران پیش آمده و سریع گذشته اند.  این حوادث در کنار تظاهرات و قیام های پر شور و شکوهمند دیماه حاوی تجارب انقلابی ارزشمندی می باشند که مسلماً در خیزش ها و نقش آفرینی های بعدی توده های تحت ستم و انقلابی ما به کار آنها خواهند آمد. به امید آن که مجموعه این یادداشت ها به کارگران و نیروهای جوان و انقلابی ایران یاری کند تا در راه پیشبرد راه ظفرنمون انقلاب توده ها ، نقش هر چه آگاهانه تری ایفاء نمایند.

بخش سوم: یادداشت های دهم تا شانزدهم

 

 

یادداشت دهم: نقش و وظایف روشنفکران انقلابی!

اجازه بدهید موضوع را اول از یک زاویه کلی مورد توجه قرار بدهیم. ما اعتقاد داریم که انقلاب کار توده هاست و می دانیم که در دوره انقلاب ، عامی ترین توده ها نیز به صحنه مبارزه سیاسی کشیده می شوند و برای تحقق خواستهای خود با فداکاری و از جان گذشتگی دست به انقلابی ترین اعمال می زنند. با این حال روشنفکران در دوره انقلاب نه تنها بی وظیفه نیستند ، بلکه بر دوش آنان چنان وظایف پراهمیت و حیاتی قرار دارد که اگر به آنها عمل نشود، مبارزات توده ها هر چقدر قهرمانانه، هرچقدر انقلابی نمی توانند ره به پیروزی ببرند. در کشاکش بین انقلاب و ضد انقلاب، قدرت توده ها باید چنان تقویت گردد که آنها بتوانند در توازن قوا بین خود و دشمن به تدریج موقعیت برتری بیابند. این کار اساساً بر عهده تشکیلات سیاسی پیشروان جنبش و همچنین تشکل های مبارزاتی خود توده ها قرار دارد.  ولی حتی در فقدان چنین تشکل هائی، فعالیت انقلابی عناصر آگاه به نفع توده ها، فعالیت روشنفکران انقلابی و متعهد که در ضمن در فرصت ایجاد شده در جهت متشکل کردن خود نیز می کوشند ، می تواند نقش خود را در در پیشبرد مبارزه توده ها ایفاء نموده و در نهایت انقلاب توده ها را به جلو سوق دهد.

در جنبش ما بر زمینه فقدان تشکل های سیاسی انقلابی در ایران، مسأله برای برخی روشنفکران به این صورت مطرح است که چون مبارزات توده ها از یک رهبری انقلابی برخوردار نیست و در نتیجه نمی تواند پیروز گردد ، پس کاری هم از دست آنها ساخته نیست. این تیپ از روشنفکران در حالی که با ناامیدی شکست را نتیجه محتوم مبارزات توده ها اعلام می نمایند ، در همینجا توقف می کنند. اما آیا فقدان رهبری انقلابی بر سر جنبش، روشنفکران مبارز را بی وظیفه می کند؟  آیا درست است که آنها برای خود در جنبش صرفا نقش نظاره گر را قائل شده و منفعل باقی بمانند؟ یا برعکس، اتفاقاً فهم و درک چنان کمبودی باید مسئولیت آنها را دو چندان سازد تا به جای برخورد پاسیفیستی نسبت به جنبش انقلابی ای که در جریان است ، بتوانند قدم های عملی - حتی اگر کوچک هم بوده باشد - در جهت پر کردن خلاء موجود بردارند؟  واقعیت این است که اگر روشنفکران انقلابی وظیفه ای که در همین برهه تاریخی بر دوش آنهاست را شناخته و به آن عمل کنند دیگر این ایده پاسیفیستی مجال طرح نخواهد داشت که گویا مبارزات قهرمانانه توده های ما چشم اندازی جز شکست پیشاروی خود ندارند.

درست است که امروز جای یک رهبری متشکل انقلابی که دارای پیوندهای معین با توده ها باشد در جنبش انقلابی کنونی خالی است ولی بحث اصلی باید بر سر آن باشد که این رهبری چگونه باید به وجود آید؟  و آیا شرایط استثنائی و خاص کنونی بهترین و مناسب ترین فرصت را برای روشنفکران مبارز و واقعاً دلسوز توده ها به وجود نیاورده است که با اعمال انقلابی خود در جهت ایجاد رهبری لازم انقلابی در جنبش حرکت کنند و بکوشند این جای خالی را پر نمایند؟  اگر خوب توجه کنیم می بینیم که نفش چنان فقدانی با همه دردناکی اش به هیچوجه نمی تواند ضرورت نقشی که روشنفکران انقلابی حتی به صورت منفرد و غیر متشکل می توانند و باید در این جنبش ایفاء کنند را کتمان نموده و از اهمیت آن بکاهد. باید دانست که موقعیت و شرایطی از این نوع که امروز در ایران حاکم است در مواقع خاصی در جامعه به وجود می آید. درست به همین خاطر روشنفکران مبارز و متعهد باید از فرصت پیش آمده در جهت انجام وظایف انقلابی خود استفاده کنند. کارگران آگاه و روشنفکران مبارز در ایران ، اگر امروز قادر به رهبری انقلاب توده ها نیستند، باید، چه با دست زدن به حرکت های عملی و چه با بردن ایده های انقلابی به میان توده هائی که در موقعیت کنونی بیش از هر وقت دیگر خواهان کسب آگاهی هستند، راه انقلاب پیروزمند توده ها را هموار سازند. بیشک روشنفکران مبارز در داخل ایران می توانند به تلاش ها و اقدامات عملی ای به منظور تأثیرگذاری بر جنبش توده ها و حرکت در جهت ایجاد یک رهبری انقلابی دست بزنند که در خارج از کشور مقدور نیست. اما روشنفکران مبارز در خارج از کشور نیز می توانند به کارهائی اقدام کنند که در خدمت تقویت تلاش های مبارزاتی نیروهای فعال در جنبش در داخل ایران قرار گیرد. یکی از وظایف روشنفکران انقلابی به طور کلی مقابله با ایده ها و تبلیغاتی است که رسانه های متعلق به دشمنان مردم برای منحرف کردن مبارزات توده ها، کاستن از رادیکالیسم مبارزات آنان و یا جهت جلوگیری از پیشروی آن مبارزات به سوی انجام یک انقلاب اجتماعی در میان توده ها پخش می کنند.  اگر بپذیریم که عامل ذهنی و در اینجا تبلیغات زهرآگین ارتجاع قادر به اثر گذاری منفی بر روند جنبش توده هاست، پس باید اهمیت لازم را به خنثی کردن تبلیغات رسانه های رسمی و غیر رسمی ای که با بودجه نیروهای امپریالیستی می چرخند ، بدهیم.  باید این واقعیت را دائماً یادآور شد که جمهوری اسلامی و رسانه های رسمی مربوط به آن تنها دشمن مردم ایران نیستند بلکه امپریالیستها، هر چقدر هم برای مردم ایران پیام بفرستند و ظاهراً از مبارزات مردم برای سرنگونی جمهوری اسلامی پشتیبانی کنند، دشمن شماره یک توده های تحت ستم ما بوده و از طرق مختلف و از جمله از طریق بردن ایده های انحرافی آنهم در شکل موذیانه در میان توده ها سعی در به شکست کشاندن انقلاب توده های تحت ستم ایران را دارند. به طور کلی کار افشاگرانه و بردن ایده های انقلابی به میان توده ها وظیفه خطیری است که از خارج از کشور نیز در حد ممکن می توان به آن دست زد.  ایده های انقلابی وقتی توده ها را فرا گیرند ، در وجود تاریخ ساز آنها به نیروی مادی تبدیل می شوند. از طرف دیگر کارگران و روشنفکران جوان در ایران که خواهان ارتقای آگاهی سیاسی و انقلابی خود می باشند ، تشنه دریافت مطالبی هستند که به این نیاز آنان پاسخ دهد.  از این رو می خواهم روی انجام وظیفه رساندن نظرات و تحلیل های درست به دست نیروهای انقلابی در داخل کشور اصرار کنم. بگذارید این را هم با صراحت بگویم که آثار منتشر شده از طرف تشکیلات چریکهای فدائی خلق بهترین منبع در این زمینه می باشند.  لذا نه فقط از رفقائی که با این تشکیلات در ارتباط هستند ، بلکه از همه رفقای انقلابی می خواهم که در هر حوزه ای که با نظرات چریکهای فدائی خلق توافق دارند به پخش آن نظرات در میان جوانان انقلابی ایران همت کنند.

شاید دیگر لازم به تأکید نباشد که همانقدر که عنصر آگاه و انقلابی می تواند انقلاب توده ها را به سهم خود به جلو سوق دهد و یا آن را در مسیری درست به سوی پیروزی رهنمون کند، به همان اندازه عناصر ضد انقلاب، یا اپورتونیستها نیز می توانند تأثیرات منفی خود را بر روند حرکت انقلابی توده ها به جا گذاشته و انقلاب توده ها را از مسیر اصلی خود منحرف و حتی آن را به شکست بکشانند. از این رو هدف از بحثی که شد به طور کلی شناخت وظایفی است که روشنفکران انقلابی چه در داخل ایران و چه در خارج کشور به عهده دارند. وظایفی که عمل به آنها به طور یقین می تواند تأثیرات مثبت خود را بر روند جنبش به جا گذاشته و انقلاب توده ها را به جلو سوق دهد؛ و سرباز زدن از آنها شرمندگی را در پیشگاه تاریخ برای روشنفکران ایران رقم خواهد زد.

 

یادداشت یازدهم: گذشته ، چراغ راه آینده!

علیرغم این که در مقطع خیزش دیماه، جای یک تشکل انقلابی که قادر به تأثیر گذاری هر چه مؤثرتر بر مبارزات توده ای و حتی رهبری آن در میهن تحت سلطه ما باشد خالی بود (و هنوز خالی است)، اما کارگران آگاه و روشنفکران مبارز با عملکردها انقلابی خود و طرح شعارهای انقلابی در میان توده ها، نقش به سزائی در آن جنبش ایفاء نمودند. این مبارزین در ضمن با طرح شعارهای پرمحتوائی چون "نان، کار، آزادی" و بردن چنان شعارهائی به میان تظاهرات توده ای و با نوشتن شعارهای پر محتوا و رادیکال بر دیوار ها، حضور زنده نیروهای کمونیست در جامعه ایران را بر همگان آشکار ساختند. می دانیم که ارتجاع حاکم برای ایجاد سد در راه ایجاد تشکل های انقلابی در ایران ، چه در جریان خیزش دیماه و چه پس از آن به اقداماتی چون دستگیریهای گسترده، بیش از پیش میلیتاریزه کردن شهرها و روستاها در سراسر ایران، و شدت دادن به آهنگ سرکوب و اعمال هر چه شدیدتر دیکتاتوری مبادرت نمود.  جمهوری اسلامی، همچون هر نیروی ضد انقلاب دیگر می کوشد از تجربیات گذشته برای پیشبرد اهداف خود استفاده کند. در این میان نیروهای کمونیست و آگاه جامعه نیز، علیرغم همه دشواری شرایط، از تجاربی که انقلابیون پیشین چه با کار تئوریک قابل تحسین خود و چه با دست زدن به اعمال انقلابی برای نسل های بعدی به جا گذاشته اند ، برخوردارند که باید آنها را در جهت اهداف خود مورد استفاده قرار بدهند.  امروز بر خلاف دهه 40 راه ایجاد تشکل های انقلابی و چگونگی پیشبرد انقلاب برای روشنفکرانی که به راستی خواهان انجام وظایف انقلابی خود در قبال طبقه کارگر و توده های تحت ستم ایران هستند، روشن و گشوده است.  در دهه 40 ، روشنفکران انقلابی با همه تلاش هائی که برای ایجاد یک تشکل مبارزاتی برای خود انجام می دادند با شکست مواجه می شدند و به راستی آنها خود را با بن بستی مواجه می دیدند.  اما کمونیست های فدائی (چریکهای فدائی خلق) چنان بن بستی را، هم در تئوری و هم در عمل در آخرین سال این دهه و در دهه 50 در هم شکسته و راه گشائی نمودند. بنابراین استفاده از تجارب گذشته در کنار تلاش برای شناخت دقیق امکانات موجود در جامعه دیکتاتور زده کنونی، کلید بسیار مهم و با ارزشی را در اختیار جوانان انقلابی امروز برای ایجاد یک تشکل انقلابی قرار می دهد. در دهه پنجاه ثابت شد که تحت سلطه دیکتاتوری امپریالیستی در ایران، یک تشکل انقلابی تنها در پرتو مبارزه مسلحانه با رژیم قادر به حفظ خود، جلب اعتماد توده ها و تأثیر گذاری بر مبارزات مردم می باشد.  اساساً قانونمندی های جامعه ایران به دلیل تحت سلطه امپریالیسم بودن جامعه که دیکتاتوری ، روبنای ذاتی آن می باشد، بیانگر آن است که یک رهبری انقلابی تنها در پروسه مبارزه مسلحانه می تواند به وجود آید و انقلاب ، تنها با در پیش گرفتن راه مبارزه مسلحانه توسط توده های تحت ستم دریک پروسه دراز مدت می تواند به پیروزی دست یابد. این یک راه ثابت شده برای دست یابی به پیروزی در شرایط سلطه دیکتاتوری امپریالیستی بر جامعه می باشد؛ و باید تأکید کنم که آنچه در اینجا به عنوان رهنمود ارائه می شود حاصل تجربه توده های انقلابی نه فقط در ایران بلکه در تعدادی از کشور های دیگر جهان است.  اما آیا روشنفکران و کارگران آگاه و انقلابی ایران می دانند که اگر قرار است به عنوان یک عامل ذهنی مثبت، انقلاب توده ها را به سهم خود به پیش ببرند باید از تجارب گذشته که با خون به دست آمده است ، استفاده کنند و در عین حال مسایل مبارزه در شرایط کنونی را با شناخت از واقعیت های موجود جامعه پیش ببرند؟  آیا پیشروان جامعه ما می دانند که در غیر این صورت دشمنان ، شرایطی بس جنایتکارانه تر و طاقت فرساتر از آنچه امروز توده های رنجدیده ما با آن مواجهند بر جامعه تحمیل خواهند کرد؟ موانع بر سر راه کدامند؟  شناخت همین موانع ، خود قدمی در انجام وظایف انقلابی در شرایط کنونی است.

 

یادداشت دوازدهم: تلاش دشمن برای انحراف مسیر مبارزات توده ها!

اگر جنبش انقلابی توده ها را عامل عینی به حساب آوریم، باید بدانیم که چه نیروهای آگاه و انقلابی در جامعه و چه ارتجاع قادر به تأثیر گذاری بر این عینیت هستند و می توانند جنبش انقلابی را تقویت یا تضعیف نمایند. حال ببینیم برخی از تلاش ها و برخوردهای ارتجاع در حوزه کار تبلیغی پس از خیزش دیماه چه بود!

وقتی تظاهرات و قیام های قهر آمیز توده ای در دیماه به جریان افتاد برای هیچکس و از جمله برای دشمنان مردم (امپریالیستها و گردانندگان جمهوری اسلامی) روشن نبود که دامنه آن به کجا خواهد کشید!  واقعیت آن بود که آن خیزش، زمین را زیر پای دشمنان به لرزه در آورد و آنها می بایست علاوه بر به کار گیری وسیله عمده و همیشگی خود برای مقابله با توده های انقلابی یعنی سرکوب قهر آمیز توده ها، به اقدامات دیگری نیز برای زمینه سازی جهت انحراف مسیر جنبش انقلابی دست بزنند. در آغاز شاهد پخش ویدئویی از جلسه "مجلس خُبرگان" جمهوری اسلامی بودیم که نشان می داد که خامنه ای صرفاً به عنوان ولی فقیه موقت برگزیده شده و لذا هر لحظه می تواند کنار رفته و جای خود را به ولی فقیه دیگری بدهد.  واقعیت این است که کنار گذاشتن خامنه ای یکی از راه حل های فریبکارانه دشمنان مردم در صورت اوج گیری انقلاب توده هاست. هدف انتشار دهندگان آن ویدئو نیز جز ایجاد زمینه برای منظور فوق نبود.

اما یکی از بارزترین اقدامات دشمنان جهت خاموش کردن آتش جنبش انقلابی توده ها و انحراف مسیر این جنبش، دستاویز قرار دادن ستم بر زنان در ایران و سوء استفاده از خواست زنان ستمدیده ایران مبنی بر آزادی پوشش می باشد.  ستم بر زن هر چند از بدو پدیدار شدن مالکیت خصوصی و تقسیم جامعه به طبقات به وجود آمده، و هر چند در دوره شاه نیز این ستم با شدت تمام وجود داشت، ولی جمهوری اسلامی با توسل به ایدئولوژی ارتجاعی خود، ستم بر زن را به مراتب شدیدتر و وحشیانه تر از قبل اعمال نموده و قید و بند بر دست و پای زنان را محکمتر ساخته است. حال اگر منکر این واقعیت نباشیم که رژیم مذهبی حاکم را امپریالیستها بر سر کار آورده اند ، آنگاه می توانیم ببینیم که این به واقع دستان خون آلود امپریالیستها بود که از آستین آخوندها و رژیم جمهوری اسلامی علیه زنان تحت ستم ما بیرون آمد و توسط آنان شدیدترین ستم ها را علیه زنان، این نیمی از جمعیت ایران اعمال کرد. با این حال دیدیم که درست در بحبوحه خیزش انقلابی دیماه و در شرایطی که "هیچ بودگان" چه با شعارهای خود و چه با توسل به قهر انقلابی جهت سرنگونی کلیت رژیم جمهوری اسلامی به فداکارانه ترین و انقلابی ترین حرکت های مبارزاتی مشغول بودند ، ناگهان رسانه های ارتجاع موضوع "دختران خیابان انقلاب" را در صدر کارهای خود قرار داده و کوشیدند توجه ها و به خصوص توجه زنان را از امر مبارزه برای انقلاب ، به مبارزه صرف علیه حجاب آنهم به شیوه مبارزه فردی و به اصطلاح "مدنی" (برداشتن روسری از سر و آویزان کردن آن بر سر چوبی) سوق دهند. دیدیم که پس از جنبش دیماه چگونه رسانه های متعدد امپریالیستی و حتی رسانه های انگلیسی زبان، بلندگوهای خود را در اختیار مبلغین مدافع "آزادی های یواشکی زنان" گذاشتند و این پروژه معلوم الحال را به عنوان مدافع زنان تحت ستم ایران معرفی کردند.

از آنجا که ستم بر زن و مبارزه علیه آن یکی از مهمترین مسایل جامعه ماست، کمونیست ها و همه نیروهای مترقی و آزادیخواه همواره برای رهائی زنان از زیر بار ستم و تحقق خواستهای آنان از جمله رفع حجاب اجباری مبارزه کرده اند.  هم بر این اساس و هم با توجه به این اصل که باید از همه اشکال مبارزاتی توده ها دفاع نمود ، واضح است که مبارزه در شکل نافرمانی نسبت به قانون تحمیلی حجاب نیز مورد تأئید کمونیست ها می باشد. بنابراین، افشاگری در مورد نیات رسانه های امپریالیستی در رابطه با "حجاب" به هیچوجه به معنی عدم دفاع از زنانی نیست که با قبول هر پیامد ناگواری، به سبکی که در آن رسانه ها تبلیغ می شود یا به ابتکار خود علیه حجاب اجباری مبارزه می کنند. شکی نیست که باید از مبارزات این زنان پشتیبانی کرد، در عین حال که نارسائی و نواقص این نوع مبارزه را هم توضیح داد و زنان مبارز را به شرکت در مبارزات جمعی نه فقط علیه حجاب اجباری بلکه علیه همه ستم ها بر زنان ، تشویق نمود؛ و به خصوص به آنها یادآور شد که اگر می خواهید نه فقط از شر حجاب بلکه از همه شرها و ستم هائی که در شرایط کنونی بر زنان وارد می شود ، رها شوید باید برای سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی و جایگزینی آن با یک رژیم واقعاً دموکراتیک که قادر به تأمین گسترده ترین آزادی ها در جامعه بوده و برابری زنان با مردان را در همه حوزه های اقتصادی و اجتماعی تأمین نماید، مبارزه کنید.  اما تا جائی که به رسانه هائی که بودجه های کلان از نهاد های امپریالیستی دریافت می کنند بر می گردد، کار آنها را باید در ارتباط با زمینه سازی برای نفوذ در جنبش توده ها و جلب توجه به خصوص زنان به طرف خود ، جهت عقیم گذاشتن انقلاب توده ها ارزیابی کرد.  همچنان که در گذشته نیز در شرایطی که مردم ایران علیه رژیم شاه دست به انقلاب زده بودند، رسانه هائی چون بی بی سی چنین نقشی را ایفاء کردند. در آن زمان رسانه های ارتجاعی با پخش مطالب حساب شده ای در مخالفت با شاه می کوشیدند خود را در صف مردم ایران و طرفدار آنها نشان دهند تا بتوانند با جلب حسن نظر مردم نسبت به خود ، مقاصد ارتجاعی شان که همانا فریب توده ها و ایجاد زمینه برای تحمیل آلترناتیوهای امپریالیستی در صورت سرنگونی رژیم شاه بود را به پیش ببرند.  همان ها هم بودند که ظاهراً در پشتیبانی از انقلاب توده ها، عکس خمینی به مثابه به اصطلاح رهبر مردم ایران علیه شاه را در ماه اعلام کرده و برای آن تبلیغ نمودند. 

به طور کلی تا جائی که به رسانه های یاد شده و نیروهای ضد خلقی بر می گردد ، اینها امروز ستم بر زن و صرفاً تعدیل یکی از آن ستمها یعنی تحمیل حجاب به زنان را وسیله ای در دست خود قرار داده اند تا در صورت اوج گیری جنبش و نیاز امپریالیستها به تعویض جمهوری اسلامی با رژیم مرتجع دیگری و یا انجام اصلاحاتی در رژیم فعلی، برای فریب توده ها و به خصوص زنان ، زمینه سازی کرده و رژیم جدید را که بی شک رژیم جلادی بیش نخواهد بود ، به خاطر عدم اعتقاد به حجاب و به اصطلاح سکولار بودنش مقبول جلوه دهند. بی دلیل نیست که در همان بحبوحه خیزش دیماه، از سوی برخی خبرگزاریها به نقل از فرمانده انتظامی تهران بزرگ، خبری مبنی بر این که پلیس دیگر زنان "بدحجاب" را بازداشت نخواهد کرد، منتشر شد - که البته پلیس بعداً آن خبر را به این صورت که "پرونده ای در این خصوص برای آنها تشکیل نمی شود" ، بلکه کلاس های آموزش و اصلاح رفتار برای شان برگزار می شود، تصحیح کرد.  یا دیدیم که همراه با تبلیغات رسانه های ارتجاعی برون مرزی، در داخل ایران هم صداهائی از مرتجعین اصلاح طلب حکومت (کسانی چون موسوی تبریزی، قاتل بسیاری از جوانان دهه 60) شنیده شد که سعی کردند مسأله حجاب را در رژیم جمهوری اسلامی به منظور حفظ پایه های همین رژیم ضد زن، به گونه ای رفع و رجوع بکنند. آنها گفتند که خمینی گویا با حجاب اجباری مخالف بوده و تحمیل آن به زنان در اوایل روی کار آمدن جمهوری اسلامی کار چند پاسدار و حزب اللهی بوده است.  یا گفتند که اصلا در قرآن یا اسلام گفته نشده که حجاب اجباری است.  به طور خلاصه این قبیل تبلیغات زمینه ساز حفظ حاکمیت امپریالیستی در ایران ، چه از طریق ایجاد تغییراتی در رژیم کنونی (با عقب نشینی در مورد حجاب و انجام برخی مسایل فرعی به سود سکولاریسم، همراه با ولی فقیه جدید یا حتی بدون ولی فقیه) و چه جایگزین کردن جمهوری اسلامی با رژیم ارتجاعی مورد تأئید امپریالیستها می باشد.

 

یادداشت سیزدهم: خلع سلاح توده ها تحت پوشش تقبیح خشونت!

موضوع دیگر مربوط به بازداشتن توده ها از دست زدن به مبارزه مسلحانه علیه دشمنان خود با عنوان "تقبیح خشونت" است.

امروز دیگر این واقعیت بیش از هر وقت دیگر عیان است که با توجه به نیاز واقعی جامعه تحت سلطه ایران برای رهائی، با توجه به تجاربی که توده ها بارها در جریان زندگی خود به آن دست یافته اند، و همچنین به دلیل تأثیر مثبت و انقلابی ای که مبارزین مسلح و در رأس آنها چریکهای فدائی خلق در دهه پنجاه در جامعه به جا گذاشته اند، اکثریت توده های تحت ستم ایران به ضرورت مبارزه مسلحانه برای رسیدن به آزادی از طریق سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی واقف بوده و هر جا امکان یافته و می یابند به آن دست زده و می زنند. بر چنین زمینه ای از دیر باز رسانه ها و نهادهای مختلف امپریالیستی ، تبلیغات گسترده ای را علیه مبارزه مسلحانه نیروهای انقلابی ، تحت عنوان مبارزه علیه "خشونت" به راه انداخته اند. در قاموس این نیروها، البته، سرکوب وحشیانه توده ها توسط رژیم های ضد خلقی حاکم و ارتکاب به جنایت در حق آنان امری طبیعی و گویا حق حاکمان است ولی توده ها و روشنفکران انقلابی هرگاه علیه دشمنان شان به قهر انقلابی مبادرت کنند، خشونت طلب و تروریست خوانده خواهند شد.  نیروهای مرتجع ضد انقلابی، مبارزه به اصطلاح مدنی را جایگزین مبارزه مسلحانه قرار می دهند که البته در این راه همچون همیشه از یاری جریانات اپورتونیست (عامل نفوذ ایده های بورژوازی و خرده بورژوازی در میان طبقه کارگر و در جنبش کمونیستی) نیز برخوردارند. عمده روش رایج در میان اغلب افراد و جریاناتی که به اسم چپ خود را معرفی می کنند را می توان این گونه توضیح داد: آنها به اسم طبقه کارگر یا مردم ستمدیده ایران ، همان تبلیغاتی که رسانه های امپریالیستی پخش می کنند را با ادبیات خاص خود به خورد شنوندگان و خوانندگان رسانه های خود می دهند. بر این مبنا، این جریانات اپورتونیست نیز رژیم جمهوری اسلامی را مستقل از امپریالیسم می خوانند و در نتیجه، مزدور و مجری سیاست های امپریالیستها بودن این رژیم را نفی و انکار می کنند. همچنین آنها به جای آن که واقعیت های مادی را مبنای تحلیل های خود قرار بدهند و با دید طبقاتی به تحلیل اوضاع بپردازند، اغلب ناهنجاری های جامعه و اعمال ضدخلقی جمهوری اسلامی را با ایدئولوژی مذهبی این رژیم توضیح می دهند - که خود در ضمن بیانگر و نشان دهنده دید مذهبی و ایده آلیستی در آنهاست. در رابطه با شیوه مبارزه با رژیم جمهوری اسلامی هم یا علناً با عنوان نفی "خشونت" و دفاع از "نافرمانی های مدنی" به سبک نیروهای ضد انقلابی اسم و رسم دار و شناخته شده، مردم و روشنفکران و کارگران آگاه را از مبارزه مسلحانه با رژیم باز می دارند - که در رابطه با مورد اخیر شاهد بودیم که حتی در اوج قیام های قهر آمیز توده ای دیماه، به طور خنده دار و تمسخر آمیز به آن توده های انقلابی "رهنمود" دادند که دست از "مبارزه مسلحانه جدا از توده"!! بردارند و سعی کردند با یادآوری و تأکید بر "تیغ سرکوب" رژیم و ایجاد هراس در دل توده ها ، آنها را در جهت حفظ وضع موجود، از اقدامات انقلابی خود علیه رژیم جنایتکار جمهوری اسلامی و عامل سیه روزی توده ها، بر حذر دارند (عبارات توی گیومه از اعلامیه هیئت اجرائی سازمان کارگران انقلابی ایران راه کارگر به تاریخ ۱۶ دی ۱۳۹۶ برابر با ۶ ژانويه ۲۰۱۸ می باشد).

یا تلاش برای گمراه کردن توده ها و عناصر آگاه جامعه را به صورت پوشیده با تأکید بر این که هنوز زمان دست بردن به اسلحه فرا نرسیده و شیوه اصلی مبارزه در ایران مبارزه مسالمت آمیز می باشد، پیش می برند. در این زمینه، یک دسته از اپورتونیستها ، طیفی را تشکیل می دهند که از یک الگوی سنتی - که البته قبل از این که الگوی واقعی باشد، بیشتر ساخته ذهن خودشان است - در رابطه با جنبش و  انقلاب توده ها پیروی می کنند. بر اساس این الگو ، ابتدا تظاهرات توده ای به جریان می افتد. بعد کارگران باید به طور هماهنگ و در یک موعد مشخص دست به اعتصاب سراسری بزنند. به دنبال اعتصاب سراسری، لحظه قیام فرا می رسد، یک قیام ناگهانی بزرگ! البته مشخص نیست که قیام مورد نظر اینان چگونه قیامی است؟ بزرگیش به چه اندازه است و تفاوتش مثلا با قیام های توده ای دیماه 1396 در چیست؟  تصورشان آن است که گویا هر انقلابی همان طریقی را طی می کند که در سالهای منتهی به قیام بهمن گذشت - و البته نمی خواهند به روی خود بیاورند که آن قیام، پیروزمند نبود و هر قیام توده ای الزاماً باید رهبری انقلابی داشته باشد تا پیروز گردد. این طیف آماده است تا اگر توده ها و به خصوص کارگران، مطابق الگوی او رفتار نکردند، در شرایطی که ارتجاع، باز بتواند بر اوضاع مسلط شود، دست به کار شده و در مذمت و سرزنش توده ها سخنها بگوید و بدون آنکه به روی خود بیاورد که وظایفی در انقلاب بر دوشش بود که حتی در فرصت هائی که به دلیل مبارزه انقلابی توده ها در جامعه پیش آمده بود به آن عمل نکرد، مردم را مقصر وضع پیش آمده معرفی کند - به همان گونه که مثلاً سازمان فدائیان اقلیت ، پس از همه ضربات سنگینی که چه در دوره همزیستی با "اکثریتی" ها در درون سازمان غصب شده چریکهای فدائی خلق ایران و چه در دوره بعد از جدائی از آنها، به جنبش توده ها و به جنبش کمونیستی ایران وارد آورده، باز از توده های ایران طلبکار است، و در مقالاتش آنها را مقصر روی کار آمدن خمینی جا می زند. اما نکته مهم و اساسی در برخورد این طیف با موضوع انقلاب و قیام آن است که حتی در حال حاضر در رابطه با شرایط جدیداً پیش آمده در ایران - که مسلماً کسی نمی تواند منکر تفاوت آن با شرایط مثلاً یکسال پیش باشد - وظیفه ای برای خود قائل نیست و نه برای روشنفکران و کارگران آگاه و نه برای کل توده ها ، رهنمود مشخصی منطبق با شرایط جدید ندارد.  جنبش مردم در حال پیشروی است و کسانی که به این طیف تعلق دارند به بن بستی که در آن گرفتارند فکر می کنند. چون می دانند که قیامی که انتظار فرا رسیدنش را دارند به دلیل نداشتن رهبری کمونیستی بر سر آن، همانند قیام بهمن محکوم به شکست است. پس به جای آنکه به عدم انطباق تئوری های خود با شرایط جامعه ایران اعتراف نموده و راه دیگری در پیش گیرند، نا امید و منفعل باقی می مانند. به طور کلی چه تلاش های تبلیغاتی آگاهانه دشمنان مردم و چه ایده ها و نظرات گمراه کننده اپورتونیستها، سنگ راه پیشرفت مبارزات انقلابی توده ها می باشند که چه آگاهانه و یا نا آگاهانه در خدمت حفظ وضع شدیداً ظالمانه و نکبت بار کنونی قرار دارند.

 

یادداشت چهاردهم: انعکاس گوناگونی طبقات در جامعه در ارائه نظر و راه حل های مختلف!

روی این نکته باید تأکید کرد که اگر قبول داریم که اقشار و طبقات مختلف، جامعه ایران را تشکیل می دهند پس وجود ایده ها و نظرات مختلف در رابطه با انقلاب نیز در این جامعه امری طبیعی است. به همان صورت که طبقه کارگر و بی چیزان و تهیدستان جامعه و انبوه زحمتکشان که نزدیکترین متحد طبقه کارگر هستند، به طور غریزی خواهان سرنگونی جمهوری اسلامی و دگرگونی بنیادی سیستم ظالمانه موجود در جامعه می باشند و به عبارت دیگر خواهان جایگزین کردن سیستم سرمایه داری وابسته کنونی با سیستمی هستند که برابری واقعی و گسترده ترین آزادیها در آن تأمین شود، به همین ترتیب بورژواها و خرده بورژواهای وابسته که منافعشان از قِبَل حفظ سیستم ظالمانه سرمایه داری وابسته حاکم بر ایران می گذرد ، شدیداً در حفظ این سیستم می کوشند. در این میان ، قشرهای نیمه مرفه و مرفه خرده بورژوازی نیز هستند که در انقلاب دموکراتیک و ضد سلطه امپریالیسم در ایران می توانند متحد طبقه کارگر باشند. از این رو پیشروان انقلاب باید با اتخاذ تاکتیک های مناسب، از نیروی آنها به نفع انقلاب سود جویند. با این حال این قشرها به خاطر شرایط زندگی شان که ما بین بورژوازی و طبقه کارگر قرار گرفته اند در انقلاب، نیروی متزلزل به شمار می آیند. این خرده بورژوازی درست به دلیل ماهیت طبقاتی خود به راحتی فریب تبلیغات بورژوازی را می خورد (برخی از اینها با توجیهاتی که بورژوازی برایشان دست و پا می کرد و یا تبلیغاتی که مثلا از طریق ورزشکاران یا هنرپیشه هایش به راه می انداخت، با پای لرزان در انتخابات رژیم شرکت می کردند) و با نادانی خود ، ناخواسته اعمالی به نفع ارتجاع انجام می دهند. با این حال همین قشرهای خرده بورژوازی در شرایط انقلابی، پتانسیل آن را دارند که در کنار کارگران و زحمتکشان به اعمال انقلابی دست بزنند. در هر حال، بر زمینه وجود اقشار و طبقات گوناگون در جامعه، افکار و نظرات متفاوتی - از افکار و نظرات انقلابی و کمونیستی گرفته تا سازشکارانه و مماشات طلبانه و یا به طور عیان ضد انقلابی - در جامعه ایران وجود دارند و بالطبع در به جلو بردن و یا به عقب راندن انقلاب کنونی نیز نقش ایفاء می کنند. در صورت وجود تشکل های سیاسی در ایران، با بررسی نظرات و مواضع سیاسی آنان می شد نشان داد که هر یک منعکس کننده منافع کدام قشر و طبقه در جامعه می باشند. همچنین باید یادآور شد که از آنجا که امپریالیستها دشمنان اصلی مردم ما می باشند ، عملکردها و تبلیغات آنها باید مستقلاً به طور جدی مورد برخورد قرار گیرند. 

 

یادداشت پانزدهم: تفرقه انداز و حکومت کن!

توجه به تبلیغات رسانه های ارتجاعی نشان می دهد که آنها برای جلوگیری از پیشرفت انقلاب توده های رنج دیده ایران در هر جا که توده ها به پا خاسته و از خود قدرت نشان می دهند، اینان با طرح اما و اگر ها و یا به طور موذیانه با قاطی کردن حقیقت و خلاف حقیقت با هم و ارائه اطلاعات نادرست در مورد آن جنبش مشخص، سعی در ایجاد تفرقه و سردرگمی در میان مردم نموده و می کوشند مانع از حمایت و پشتیبانی بخش های دیگر جامعه از آن جنبش معین گردند.  دیدیم که مثلاً وقتی دراویش به مبارزه علیه رژیم برخاستند ، انگار که دراویش یک گروه یا کاست کوچکی هستند و یا دارای تشکیلات سیاسی می باشند، تبلبغات موذیانه ارتجاع کوشید با تکیه بر اصلاح طلب بودن فلان رهبر مذهبی دراویش و نشان دادن عکس هائی از مریدان وی که به دست بوس وی رفته اند، همه توده های میلیونی متعلق به آن فرقه مذهبی را هم اصلاح طلب و ضدانقلابی جلوه دهد. یا کوشیدند مبارزه این توده ها برای رفع ستم مذهبی و سرکوبگری های جمهوری اسلامی علیه خود را در حد مبارزه دو فرقه مذهبی تقلیل دهند و آن را از نوع جنگهای مذهبی "حیدری" و "نعمتی" جلوه دهند که گویا هر یک برای مسلط کردن مذهب خود در جامعه، با یکدیگر می جنگند. به این ترتیب تبلیغات ارتجاع، مسأله اصلی که همانا بر سر اعمال ستم مذهبی به دراویش به عنوان بخشی از توده های ایران توسط جمهوری اسلامی می باشد را پرده  پوشی نمود و یا به حاشیه راند. این یکی از تلاش های دشمنان مردم تحت ستم ایران برای باز داشتن دیگر توده ها از پشتیبانی از مبارزات دراویش در مقابل دشمن مشترک بود.

 

همین سیاست "تفرقه بیافکن و حکومت کن" بعداً در مورد کشاورزان مبارز اصفهان که به نوبه خود با مبارزات قهرمانانه شان پوسیدگی رژیم جمهوری اسلامی را هر چه بیشتر در معرض دید همگان قرار دادند، به کار گرفته شد. اما و اگر برای باز داشتن توده های دیگر در تقویت مبارزه کشاورزان شرق اصفهان به این صورت بود که کوشیدند آن مبارزات را به موضوع  تضاد اصفهانی ها با یزدی ها نسبت داده و حول آن متمرکز کنند.  به این نحو سیاست تفرقه افکنی، در شرایطی که رژیم جمهوری اسلامی با باز گذاشتن دست سرمایه داران برای اجرای طرح های سود جویانه شان موجب بدبختی و از هستی ساقط شدن دهقانان آن دیار گشته است، در خدمت کاستن از بار مبارزه سیاسی کشاورزان علیه رژیم وابسته به امپریالیسم حاکم قرار گرفت.

 

اما بارزترین نمونه در تلاش های تفرقه افکنانه ارتجاع، در مورد مبارزات حق طلبانه اخیر خلق عرب در خوزستان بود. تبلیغات شوینیستی عظمت طلبانه از یک طرف ، هجوم اعراب در گذشته های دور به ایران را بر سر خلق محروم عرب در عصر کنونی در بخش جنوبی ایران می کوبد، و از طرف دیگر وجود حکومت اسلامی جنایتکار حاکم بر ایران که برای پیشبرد مقاصد ارتجاعی خود از آیه های قرآن و دیگر متن های مذهبی به زبان عربی استفاده می کنند را با خلق عرب خوزستان مرتبط می سازند.  چنین است که توده های تحت ستم عرب، امروز در معرض بدترین توهین ها و تحقیر ها قرار گرفته اند تا جائی که مرتجعین حتی سعی دارند هویت ملی خلق عرب را هم از آنان بگیرند و گوئی که عرب بودن ننگ است ظاهراً با دلسوزی به آنها القاء می کنند که شما عرب نیستید بلکه عرب زبان می باشید!!  با توجه به چنین واقعیاتی است که می توان گفت که در شرایط کنونی، خلق عرب از ستمدیده ترین خلقهای ایران می باشد.

 

با خیزش قهرمانانه اخیر این خلق در کنار دیگر توده های خوزستان که به جنگ قهرمانانه با نیروهای مسلح رژیم نیز پرداختند، رسانه های ارتجاعی از هیچ تبلیغی علیه این خلق کوتاهی نکردند ، تا جائی که طرح خواست ملی در کنار دیگر خواستهای این توده های ستمدیده را خواست جدائی طلبی جلوه دادند و قیام آنان علیه ظلم و ستم بی حد و حصری که به این خلق تحمیل شده است را ناشی از تحریک دولت عربستان جا زدند. شکی نیست که این تبلیغات ارتجاعی نیز در خدمت ایجاد سردرگمی در میان مردم و سیاست تفرقه انداز و حکومت کن قرار داشت، امری که نفع آن تنها به جیب دشمن مشترک یعنی رژیم سرکوبگر جمهوری اسلامی می رود.

 

باید دانست که یکی از ترفند های رسانه های ارتجاع با پز ظاهراً بی طرفی، قرار دادن اطلاعات نادرست در اختیار افکار عمومی است. به طور کلی روشنفکران مبارز ما باید با هشیاری تمام به مسایل و مطالب مطرح شده توسط رسانه های گوناگون و به خصوص رسانه های امپریالیستی برخورد کنند و ندانسته بر اساس دروغ های آنان به تحلیل مسایل نپردازند.  به خصوص در مورد این رسانه ها همواره باید این آموزش داهیانه مارکس را به خاطر داشت که هر ایده و نظری، منافع طبقاتی معینی را منعکس می کند و باید کوشش کرد آن منافع را تشخیص داد.  این سخن لنین را هم باید به خاطر سپرد که "مادامی که افراد فرا نگیرند در پس هر یک از جملات، اظهارات و وعده و  وعیدهای اخلاقی، دینی، سیاسی و اجتماعی ، منافع طبقات مختلف را جستجو کنند، در سیاست همواره قربانی سفیهانه فریب و خود فریبی بوده و خواهند بود."

 

 

یادداشت شانزدهم: تناقضی دردناک ، مبارزه وقفه ناپذیر در داخل ایران، رخوت سیاسی در خارج کشور!

علیرغم این که امروز توده های انقلابی در داخل کشور با شجاعت تمام به صحنه مبارزه می آیند و برای تحقق خواست هایشان به مفهوم واقعی کلمه خود را به آب و آتش می زنند ولی تحرک چشمگیر و قابل توجهی در خارج از کشور در دفاع و پشتیبانی از مبارزات آنان دیده نمی شود.  مسلما عوامل مختلفی در ایجاد چنین وضعی نقش بازی می کنند از جمله ترکیب طبقاتی کنونی افراد مقیم خارج (مثلا در مقایسه با دوره فعالیت کنفدراسیون که اغلب از دانشجویان مبارز و انقلابی با خاستگاه طبقاتی خرده بورژوازی و معمولاً خرده بورژوازی رو به پائین تشکیل می شد که در عین حال با جامعه ایران رابطه تنگاتنگی داشتند)، عدم شرکت در مبارزات علنی به دلیل رفت و آمد به ایران و غیره. در عین حال باید تأثیر تبلیغات رسانه های گوناگون را ذکر کرد که همانطور که اشاره شد در رابطه با هر بخش از مبارزات توده ها به ایزوله کردن آن جنبش و ایجاد تفرقه در میان مردم می پردازند.  همچنین دست بالا داشتن تفکرات راست روانه و پیروی از تبلیغات رسانه های معلوم الحال ، یکی دیگر از عوامل وجود رخوت مبارزاتی در خارج از کشور می باشد. در این مورد می توان دید که اگر رسانه هائی یا نهادهای حقوق بشری، نام فرد مشخصی را از میان کارگران و یا زندانیان سیاسی و غیره مطرح کرده و روی آنتن بردند، آنوقت کسانی هم به پشتیبانی از آن فرد یا افراد خاص برخاسته و دست به کار تبلیغ یا انجام حرکت عملی در همان رابطه می زنند. در غیر این صورت حتی اگر مثلاً کارگران این یا آن کارخانه و موسسه، مورد ظالمانه ترین برخوردها از طرف جمهوری اسلامی قرا بگیرند، اگر آنها را در جریان تجمعات اعتراضی شان دستگیر و زندانی کنند، و یا به خاطر مبارزه برای دریافت حقوق های پرداخت نشده شان و سرخم نکردن در مقابل توهین و تحقیر های فلان کارفرما و مدیر به دادگاه کشانده و حکم برایشان صادر کنند (برجسته ترین مورد در این زمینه کارگران مبارز هفت تپه می باشند) و یا حتی ایادی رژیم با ماشین به کارگران بزنند و به قصد کشت از روی آنها بگذرند (موردی که برای کارگران مبارز فولاد اهواز پیش آمد)، همان کسانی که با پیروی از خط و سیاست سازمانهای بورژوائی با ادعای دفاع از حقوق بشر سعی دارند خود را مدافع طبقه کارگر جلوه دهند، گوئی که اصلاً اطلاعی از چنین حوادث حاد کارگری ندارند ، سکوت اختیار کرده و  عکس العملی از خود نشان نمی دهند.

 

به نظر می رسد که کم تحرکی و عدم انجام وظیفه خود در قبال توده ها و جنبش های آنان (به طرق مختلف و از جمله از طریق برپائی آکسیون هائی به دفاع و پشتیبانی از مبارزات مردم در داخل ایران) با این اندیشه که در آغاز قیام های توده ای در دیماه منتشر شد - مبنی بر این که آن مبارزات به دلیل فقدان رهبری بر سر جنبش شکست خواهند خورد - نیز مرتبط است.  نیروهای راست با چنین اعتقادی و با بی تحرکی و انفعال خود منتظر می مانند تا جنبش به قهقرا رفته و آتش مبارزه توده ها خاموش گردد.  در حالی که اتفاقاً اگر کسی خواهان شکل گیری یک رهبری انقلابی در جنبش انقلابی ایران باشد ، باید با همه وجود در جهت تقویت مبارزات کنونی توده ها بکوشد ، چرا که رهبری ، درست در جریان چنین مبارزاتی ساخته و پرورده می شود. این را تجربه مبارزات عمومی گذشته مثلاً در دهه چهل، چون اعتراض به "خودکشی فرمودن" تختی به عنوان قهرمان ملی ایران و یا اعتراض عمومی به گران شدن بلیط اتوبوس و غیره در دوره شاه و شرکت جوانان انقلابی آن دوره که اغلب آنها بعداً به کادرها و رهبران سازمان های انقلابی دهه پنجاه تبدیل شدند ،  نیز ثابت می کند.

 

در اینجا، هدف از طرح چنین موضوعاتی هشدار به نیروهای مبارز و متعهد است تا به اهمیت برخوردهای مبارزه جویانه خود در شرایط حساس کنونی هر چه بیشتر وقوف یافته و بدانند که عدم تسلیم به رخوت سیاسی موجود در خارج از کشور و اقدام به اتحاد عمل های مبارزاتی جهت دفاع و پشتیبانی از مبارزات فداکارانه توده های ستمدیده ایران، کوشش در رساندن ایده ها و تحلیل های انقلابی به دست نیروهای مبارز در داخل کشور و... از وظایف انقلابی آنان در شرایط کنونی است.  کمونیست جنگجوی بزرگ، پارتیزان محبوب نیروهای انقلابی و آزادیخواه جهان، چه گوارای کبیر، به انقلابیون یادآور شده است که "انقلاب سیبی نیست که پس از رسیدن می افتد. ما باید به افتادن مجبورش کنیم". او با این سخن، همه نیروهای انقلابی و مبارز را در هر کجا که باشند دعوت می کند که با هر آنچه در توان دارند و به هر شکل که قادرند به پیشرفت انقلاب کمک کنند. کسانی که واقعا خواهان برقراری سوسیالیسم در ایران هستند باید بدانند که سوسیالیسم به هیچوجه خود به خود با لشکری از پرولتاریای آگاه در یک روز آفتابی ، ظاهر نخواهد شد بلکه پیشرفت همین مبارزاتی که کارگران و مردم انقلابی ما علیرغم همه سرکوبهای وحشیانه جمهوری اسلامی در حال حاضر انجام می دهند ، راه را برای رسیدن به سوسیالیسم می گشاید.  وظیفه همه نیروهای کمونیست و مبارز است که با اعمال مبارزاتی خود و پشتیبانی فعال از مبارزات انقلابی توده های دربند ایران در هموار کردن این راه بکوشند.

 

(ادامه دارد)