ع. شفق

 

سازمان فدائيان (اقليت) به کجا می رود؟

 

یک بار دیگر برخورد به یک مسأله عملی در جنبش باعث آن شده که مواضع جریانات مختلف اپوزیسیون جمهوری اسلامی با وضوح تمام در مقابل افکار عمومی قرار گیرد و ادعاهای آن ها در رابطه با این مسأله عملی، هر چه بیشتر محک بخورد. این مسأله همانا یکی از مهمترین مطالبات تاریخی جنبش آزادیخواهانه مردم ایران یعنی چگونگی مجازات آمرین و عاملین نسل کشی و قتل عام دهه 60 می باشد، امری که در چگونگی برخورد به مساله "ایران تریبونال" و تبیین ماهیت این حرکت با روشنی خود را عیان ساخته است.

 

 طیف متنوعی از تشکیلات ها و نیروهای سیاسی (از نیروهای جمهوری خواه و اکثریتی گرفته تا نیروهای مدعی چپ و کمونیسم) با عوامفریبی تمام ضمن تلاش برای معرفی "ایران تریبونال" به مثابه یک دادگاه "مردمی" و "حقیقت یاب" در مورد جنایات دهه 60 رژیم جمهوری اسلامی، با تمام قوا به پیشبرد این پروژه همت گماشته و به برگزاری دو مرحله از آن یاری رساندند. اين افراد و جريانات، با جا زدن این "تریبونال" در ردیف "دادگاه راسل"، در نقش تدارکات چی و مجری تریبونالی که بر خلاف وجدانهای مسئول پیش برنده دادگاه راسل، با صحنه گردانی کارگزاران نیروهای امپریالیستی امثال پیام اخوان ها و جفری نایس ها و کوپر ها و موریس کاپیتورن ها برگزار شد، گام برداشتند. برخی از همین ها با بیشرمی شایسته مرتجعین، حتی ضمن اذعان به ماهیت امپریالیستی قدرت واقعی حامی ایران تریبونال، صراحتا اعلام کردند که حتی اگر "شیطان" هم پشت سر این تریبونال است باید از آن "حمایت" کرد (مینا احدی از فعالین جریان موسوم به حزب کمونیست کارگری)؛  و به این ترتیب نشان دادند که با "واقع بینی" و صراحت تمام، به ماهیت ماموریت و خطی که در رابطه با پیشبرد این پروژه سیاسی آلوده بر عهده دارند، واقف هستند. 

 

در مقابل، بخشی از نیروهای سیاسی و فعالین جنبش و همچنین گروه هایی از زندانیان سیاسی دهه 60 و خانواده ها و وابستگان جان باخته گان آن دهه که هنوز تن و روحشان از زخم های التیام ناپذیر مادی و معنوی این نسل کشی مجروح است، با درک خط حاکم بر این "تریبونال" و مشاهده اسناد و شواهد آشکار مبنی بر دخالت نیروهای مرتجع و امپریالیستی در این پروژه و همچنین پوشش سخاوتمندانه بلندگوهای امپریالیستی برای آن، به اشکال مختلف اعلام کردند که حاضر به دفاع از کارزاری نیستند که پای نیروهای ارتجاعی و وابسته به امپریالیسم در آن باز شده و چنین نیروهائی با سنگر گرفتن در پشت خون و رنج هزاران تن از زندانیان سیاسی قتل عام شده در دهه 60 و کمک گرفتن از عمله و اکره های "خودی"، نهایتاً در صدد بهره برداری از آن برعلیه انقلاب مردم ایران و پیشبرد مقاصد ضد انقلابی خود می باشند.

 

تا اینجای قضیه یعنی صرف بروز یک مرزبندی روشن سیاسی در ارتباط با یک مسأله مشخص و عملی در صفوف اپوزيسيون امری طبیعی ست. در عالم واقعیات، نیروهای سیاسی با خواستگاه های متفاوت طبقاتی به تبع از مواضعی که در مورد مسایل مبارزه طبقاتی و نبرد دائمی و وقفه ناپذیر بین طبقه استثمارگر حاکم و طبقات ستمدیده و انقلابی اتخاذ می کنند، در جایگاه شایسته خویش می ایستند و ماهیت طبقاتی واقعی خود و صحت و سقم ادعاهای خویش را در پرتو رخدادهای اجتماعی آشکار و به نمایش می گذارند.

 

اما در جریان "ایران تریبونال" و رویدادها و مباحثات گسترده ای که بحق مورد توجه افکار عمومی قرار گرفت، ما شاهد کاربرد یک شیوه سیاسی مذموم و فریبکارانه از سوی سازمانی در جنبش هستیم که تدارک چی اصلی برای راه اندازی "ایران تریبونال" بشمار رفته و اعضاء و هوادارانش بطور عملی و سازمان یافته، مجری و نیروی اصلی پیش برنده اين پروژه بودند. این سازمان، همان سازمان فداییان (اقلیت) است که نه تنها از لحاظ عملی و به خصوص جمع آوری نیرو برای "ایران تریبونال" نقش آفرینی کرد، بلکه در حال حاضر هم اعضای آن از سخنگویان این تریبونال هستند.

 

از طرف دیگر اهمیت موضوع در مورد "اقلیت" آن است که این جریان که هنوز فرصت طلبانه از نام "فدائیان" دست بر نداشته، به دلیل اعتبار این نام در جنبش، بدون حضور او در این پروژه، جا زدن "ایران تریبونال" توسط گردانندگان اش به مثابه یک دادگاه "مردمی" بسیار مشکل تر می نمود. گرچه همین جا باید متذکر شد که سازمان مذکور با حذف نام "چریک" و "خلق"، از نام پرافتخار فدائی، نخست آن را به "شیرِ بی یال و دُم" تبدیل کرده و سپس به مثابه یک تابلوی ارزشمند در "بازار" سیاست، در حال عرضه و بهره برداری از آن است بدون آنکه کوچک ترین تعلق خاطر و رابطه ای با خط سیاسی و ارزش های جاودان مبارزاتی ای داشته باشد که نام چریکهای فدایی خلق اصولا با آن شناخته و محبوب طبقه کارگر و زحمتکش شد. 

 

شیوه سیاسی مذموم و فریبکارانه از سوی اقلیت از یک طرف مربوط به اتخاذ شیوه های پرخاش جویانه و تهمت زدن و افترا گوئی در مورد منتقدین ایران تریبونال است و از طرف دیگر توسل به ریا و فریبکاری است که البته اقلیت ید طولائی در آن دارد. این جریان با توسل به دروغ و با ریاکاری نقش خود در تقدیم دادخواهی زندانیان سیاسی جان باخته در دهه 60 به دست کارگزاران امپریالیسم را انکار نموده و در اطلاعیه ای با امضای "کمیته خارج کشور سازمان فداییان اقلیت" به تاریخ 21 ژوئن 2012، اعلام می کند که: "بر ھمگان آشکار است که "ايران تريبونال" تشکلی مستقل و دمکراتيک بوده و "سازمان فداييان (اقليت)" ھيچگونه نقشی در "ايران تريبونال" ندارد؛ اما سازمان ما ھمواره بر تلاش زندانيان سياسی سابق و خانواده ھای جانباختگان برای پرتو افکندن بر جنايات رژيم ارج گذاشته و می گذارد."

 

شکی نیست که نقد و افشای چنین روش های مذموم در جنبش کمونیستی، به خصوص با توجه به رفتار سیاسی اقلیت در سالهای اخیر و جهت گیری های نوینی که این سازمان در دوری از صف نيرو های انقلابی و نزدیکی اش به نیروهای ناسالم و وابسته به نمایش گذارده، یک وظیفه انقلابی است تا شاید بتوان از این طریق سدی در مقابل سیر قهقرایی در حرکت کنونی این سازمان ایجاد نمود و با کمک نیروهای صادق متعلق به این جریان، از افتادن کامل آن در دامان نیروهای ارتجاعی جلوگیری کرد.

 

تا آن جا که به ادعای بی پایه اقلیت مبنی بر اینکه "هیچ نقشی" در "ایران تریبونال" ندارد، بازمی گردد باید به این جریان که همچون کبک سر خود را در برف فرو کرده و فکر می کند با این کار کسی او را نمی بیند تذکر داد که بهتر است حداقل برای محدود کردن دامنه رسوایی ناشی از هم کاسه شدن با نیروهای ارتجاعی وابسته به امپریالیسم در این "کارزار" و بجای توهم پراکنی در افکار عمومی توجه کند که:

 

اولا آن "همگان"، چشم و گوش و مهمتر از همه عقل سلیم دارند و با نگاهی به ترکیب تدارکات چیان اصلی تریبونال یعنی "بابک عماد" و "کانون زندانیان سیاسی در تبعید" -  که در طول سال های اخیر تنگاتنگی رابطه اش در عمل با سازمان اقلیت بر کسی پوشیده نیست -  و همچنین شماری از سخنگویان "ایران تریبونال" که هویتشان در سطح جنبش به عنوان اعضای اصلی و تصمیم گیرنده در سیاست های سازمان اقلیت شناخته شده است می فهمند که ادعای اقلیت مبنی بر نداشتن "هیچگونه نقش" در این پروژه آلوده، تا چه حد فریبکارانه و در عین حال ناشیانه است.

 

ثانیا: اقلیت با کوته بینی سیاسی همیشگیش که ناشی از پایگاه خورده بورژوایی این جریان بوده و بارها در تحولات سیاسی مهم جامعه ما خود را نشان داده و بارها باعث رسوایی این جریان شده، این بار هم نفهمیده است که برای آن "همگان" مورد خطاب در اطلاعیه اش (که با توسل به فریب، امضای "کمیته خارج از کشور" هم روی آن گذاشته)، باز هم "آشکار" است که شیوه مذموم اقلیت در تظاهر به عدم ایفای "هیچگونه نقشی" در پروژه رسوای "ایران تریبونال" یک شیوه کهنه و به این اعتبار، شناخته شده است. شیوه ای که در موارد دیگر هم از سوی این سازمان به کار رفته و جز بی آبرویی در افکار عمومی و  در نزد فعالین جنبش نصیبی برای این جریان به بار نیاورده است. 

 

یک نمونه قبلی که بر همگان " آشکار" است پروژه شهرزاد نیوز می باشد که اقلیت همان "استدلال" و توجیه عوام فریبانه ای که امروز در مورد ایران تریبونال به آن متوسل شده است را مطرح کرد. درمورد پروژه شهرزاد نیوز هم که ماهیت ضد انقلابی گردانندگان و تامین کنندگانش به مثابه بخشی از یک پروژه امپریالیستی بزرگتر، بر کسی پنهان نبود، اقلیت در مورد مشارکت یکی از اعضای هیات تحریریه اش در این پروژه، ابتدا در مقابل خواست مصرانه نیروهای جنبش برای توضیح این موضوع، خائفانه سکوت نمود؛ سپس  در جریان یک جلسه پلتاکی مطرح کرد که این "مشارکت"، مربوط به یک "شغل فردی" و در نتیجه در حیطه  "مسایل شخصی" عضو نامبرده این سازمان است. بنابراین، اقلیت که ادعاهایش راجع به "ستاد رزمنده پرولتاریا"ی ایران بودن گوش فلک را کر کرده بود، در مورد شغل ناشریف عضو خود در "سردبیری" پروژه ضد انقلابی شهرزاد نیوز، مسئولیتی به عهده نگرفت. در حالی که می دانست که عضو آن سازمان به شغلی مشغول است که حفظ آن تنها به شرط پیروی بی چون و چرا از شروط سیاسی و "حرفه ای" تأمین کنندگان منابع آن یعنی امپریالیست ها امکان پذیر شده است. باز هم همگان می دانند که سازمان اقلیت می دانست که بنگاهی که زیر نام خوش آهنگ "شهرزاد نیوز" فعالیت می کند، بنگاهی است که باید کار خود را در چهارچوب سیاست های همان اندیشکده های امپریالیستی - به منظور جا انداختن گفتمان های ضد انقلابی امپریالیست ها در جنبش - پبش ببرد. می دانست که عضو اقلیت دراین بنگاه باید با "نقد" رادیکالیسم و افکار انقلابی، "کمونيسم" و "قهر" را بکوبد و نباید "تبلیغ خشونت" و انقلاب کند.  بنابراین اقلیت با آگاهی به این امر که هدف از راه اندازی پروژه هائی چون شهرزاد نیوز این بود که ضمن تبلیغات سیاسی دائم در جهت تحمیق افکار عمومی مردم ایران، نباید کوچکترین خط و خطوطی خارج از سیاست روز امپریالیست ها را تبلیغ کند، خود را از طریق فعالیت عضوش در آن پروژه، آلوده چنین سیاست هائی نمود، امری که البته نمی توانست به "شهرزاد نیوز" ختم شود.

 

"شاهکار" های اقلیت در پیشبرد شیوه مذموم و فریبکارانه انکار عملکردهای غیر انقلابی اش محدود به دو مورد فوق نیست. یکی دیگر از شواهد مربوط به عمق سقوط سازمان اقلیت، از یک طرف نشستن يکی از مسئولين اين جريان در کنار یکی از منفورترین چهره های ضد انقلابی تاریخ سه دهه اخیر ایران یعنی فرخ نگهدار در برنامه تلویزیونی "پرگار" بی بی سی است و از طرف دیگر واکنش این سازمان پس از آن رسوایی است. "همگان" می دانند که پس از اعتراضات به حقی که در این مورد از سوی بخشی از فعالین سیاسی و نیروهای سابق خود این سازمان در مورد نفس این همنشینی با فرخ نگهدار – که اقلیت ظاهرا او را خائن می داند -  و همچنین نمایش ناتوانی مطلق نماینده اقلیت در مقابل مواضع ضد انقلابی فرخ نگهدار منفور صورت گرفت، اقلیت باز هم به حربه سکوت پناه برد و مسئولیتی برای خود جهت پاسخ به نیروهای مردمی در جنبش قائل نشد، و فکر کرد که گذشت زمان باعث فراموشی مساله در مورد این رسوایی خواهد شد.

 

موارد فوق برخی از نمونه های برجسته ای هستند که نشانگر سقوط سیاسی سازمان فداییان - اقلیت به یک ورطه هولناک می باشند، و مشارکت تنگاتنگ نیروهای سازمان اقلیت در کارزار تریبونال امثال پیام اخوان ها و شرکای امپریالیستش آخرین شاهکارهای این جریان است. دراینجا به منظور روشن شدن هر چه بیشتر افکار عمومی در مورد موضع اقلیت راجع به تریبونال و ماهیت واقعی این تریبونال که اقلیت با فریبکاری آن را یک "تشکل مستقل و دمکراتيک" می نامد لازم است مختصراً توضیح  داده شود. این توضیح، موقعیت رسوا و دردناکی که اقلیت خود را با مشارکت در این پروژه گرفتارش کرده است را با وضوح بیشتری عیان می سازد. 

 

واقعیت این است که ایران تریبونال برغم عوامفریبی دست اندرکاران و گردانندگانش که آن را یک دادگاه  "مردمی" جا می زنند، همه چیز هست غیر از یک تشکل "مستقل و دمکراتیک". در حقیقت ایران تریبونال تلاش آشکاری از سوی نیروهای مرتجع و وابسته به امپریالیسم برای نفوذ در یکی دیگر از حساس ترین جبهه های پیکار ضد امپریالیستی -  دمکراتیک کارگران و زحمتکشان ما با رژیم وابسته جمهوری اسلامی، یعنی مساله زندانی سیاسی و دادخواهی در مورد یکی از بزرگترین نسل کشی هایی ست که جمهوری اسلامی با حمایت و تایید قدرت های امپریالیستی در دهه 60 برای سرکوب انقلاب مردم ایران مرتکب شد. از این رو، این تریبونال نه یک دادگاه "مردمی" و نه یک "تشکل مستقل و دمکراتیک" است.

 

برغم هر ایده اولیه ای که چند سال پیش در ضرورت تشکیل یک دادگاه مردمی از سوی زندانیان سیاسی رنجدیده و خانواده هایشان طرح شده بود، آن چه می توانست یک تریبونال واقعاً مردمی باشد با ورود نیروهایی که وابستگیشان به امپریالیسم، نظام سرمایه داری و اندیشکده های ضد انقلابی این سیستم "بر همگان" و البته به استثنای نابینایان سیاسی و مرتجعین "آشکار" است، افسار و چگونگی هدایت آن، چهارچوب های حقوقی اش و اصولا خط و سیاستی که باید تعقیب کند، بدست این نیروهای تازه وارد افتاد. (در این زمینه خواننده می تواند به 3 اطلاعیه بخشی از کمیته نروژ ایران تریبونال که با مشاهده تغییراتی که در پروسه شکل گیری آن به نفع نیروهای امپریالیستی صورت گرفت از این حرکت ناسالم جدا شدند نیز رجوع کند) نیروهای تازه وارد چه در هیبت "دادستان" تریبونال و چه در هیأت "کمیسیون حقیقت یاب" و "قاضیانش" کسانی هستند که برخا در زمان انجام این قتل عام، با سکوت مطلق خود، جمهوری اسلامی را در پیشبرد این نسل کشی بر علیه نسلی از پاکترین فرزندان کمونیست و آزادیخواه مردم ایران حمایت کردند. حتی رذیلانه تر، موریس کاپیتورن، "بازرس" آن روز سازمان ملل و "قاضی" امروز ایران تریبونال، حتی سال ها بعد هنگامی که در نقش "گزارشگر سازمان ملل" برای باصطلاح "تحقیق" حول این قتل عام به ایران رفت، در گزارش خود به هر گونه عوامفریبی متوسل شد تا چهره رژيم جمهوری اسلامی و دار و دسته های آن به عنوان قاتلین فرزندان مردم ایران را حتی الامکان تطهیر کرده و نظام دار و شکنجه جمهوری اسلامی را مطابق مصالح آن روز سرمایه داران جهانی و امپریالیست ها، یک رژیم "معتدل" و "قابل اصلاح" معرفی کند؛ تا جایی که "گزارش" این، "بازرس" آن روز سازمان ملل در به گور سپاری حقیقت، آنقدر سخاوتمندانه بود که  حتی با استقبال جلادان جمهوری اسلامی روبرو شد. (رجوع کنید به مقاله "پيرامون گزارش موريس کاپيتورن" مندرج در نشریه پیام فدایی شماره 9 مورخ فروردين – ارديبهشت 1375).

 

درست بدلیل حضور و کارگردانی چنین عناصری در نقش دادستان و قاضی و "حقیقت یاب" در راس ایران تریبونال بود که این کارزار از مزیت پوشش خبری توسط بنگاه های تبلیغاتی رنگارنگ امپریالیستی نیز برخوردار شد. این بنگاه ها هیچ وقت در طی سال های طولانی که نیروها و فعالین سیاسی چپ و انقلابی پرچم دفاع از خون جانباختگان دهه 60 و دادخواهی خانواده های شجاع و دلیر آن را بر دوش کشیده و می شوند، به چنین کاری اقدام نکرده بودند.

 

آیا می توان بدون پا گذاردن بر روی چهره تابناک حقیقت و لگد مال کردن پرنسیپ های انقلابی، این واقعیات را ندید و بعد مانند سازمان اقلیت مدعی شد که ایران تریبونال "یک تشکل مستقل و دمکراتیک" است؟ آیا این تشکل "مستقل" و دمکراتیک" حتی جرات این را داشت که در یافته های خود مثلا بر این "حقیقت" هم تاکید کند که رژیم دار و شکنجه جمهوری اسلامی در دهه 60 هنگام کمونیست کشی و ارتکاب به این جنایات سیستماتیک از چراغ سبز و حمایت فعال سرمایه داران استثمارگر بین المللی و قدرت های امپریالیستی برخوردار بود؟  آیا ایران تریبونال همراه با سخنگویان اقلیت در آن که مدعی "حقیقت یابی" در مورد تاریخ مملو از خون و جنایت طبقه سرمایه دار هم می باشند، میتوانست بر این حقیقت تأکید کند که جمهوری اسلامی اساسا در جهت حفظ نظام سرمایه داری حاکم بر ایران و پاسداری از منافع اربابان جهانیش از گزند انقلاب توده ها بود که چنین نسل کشی ای را سازمان داد؟ این "تشکل" به زعم اقلیت "مستقل" و "دمکراتیک"، آن قدر دمکراتیک و مستقل است که برخی از فعالین اش برای لاپوشانی غیر مردمی بودن ایران تریبونال، به سانسور متوسل شده و در گزارشات خود راجع به روند "دادگاه" به افکار عمومی، حتی جرات این را نداشتند که تمام مصوبات آن  و از جمله "توصیه" درگیر کردن یکی از جنایتکارترین و مرتجعترین ارگان های سياسی یعنی "سازمان همکاری اسلامی" دراین تریبونال را درمعرض افکار عمومی قرار دهند.(رجوع کنید به گزارش بهرام رحمانی یکی از فعالین یقه دران برای تریبونال، در مورد دادگاه لاهه)   

 

نکته مهمی که در رابطه با چگونگی پیدایش و تحول ایران تریبونال و نیروهای درگیر در آن در وجدان های بیدار باید مورد توجه قرار گیرد این است که در این معادله، ماهیت پیام اخوان ها و موریس کاپیتورن ها و جان کوپر ها  عوض نشده است؛ در ماهیت خطوط سیاسی و ماموریت هایی که این افراد برای سازمان ها و دولت های متبوع خود در سطح بین المللی به پیش می برند نیز تغییری حاصل نشده؛ آن ها همیشه مجری سیاست های روز قدرتهای امپریالیستی بوده  و هستند و  پیگیرانه در جهت اهداف ضد انقلابی سیستم و طبقه ای که بدان وابسته اند، مشغول کار و فعالیت اند. در اینجا تنها سازمان اقلیت و برخی دیگر از نیروهای متعلق به صف خلق و درگیر در این پروژه می باشند که خود را در اتحاد عمل با چنین نیروهای آلوده و وابسته ای قرار داده اند، آن هم جائی که برای انجام این عمل غیر مردمی از خون و رنج زندانیان سیاسی به خون خفته مردم ایران هزینه می کنند. این طیف، برغم فریاد های "پیروزی" کنونی شان ،برای خود نه یک موفقیت "تاریخی" و بین المللی بلکه رسوایی و خواری خریده اند.

 

کمونیست ها از پوشاندن و پنهان کردن نظراتشان ننگ دارند اما سازمان فداییان اقلیت با بکار بردن یک شیوه ناسالم - و البته شیوه ای که در مورد این سازمان بدلیل افراط در تکرار، نخ نما شده – یک جا در شرایطی که اعضا و نیروهایش فعالانه به کار اجرا و تبلیغ و دفاع از ایران تریبونال کوپر – اخوان ها و همکاران مشغولند، اطلاعیه می دهد و ادعا می کند که "هیچ نقشی" در آن ندارد.

 

در جائی دیگر، کار ناشریف عضوش در پروژه امپریالیستی و رسوای شهرزاد نیوز را (که همان طور که "بر همگان آشکار است" نمی توانسته بدون اطلاع و تایید رهبریش باشد) "شغل" شخصی او جا زده و به این ترتیب می کوشد به آن مشروعیت دهد. اتفاقا در این مورد اخیر، اقلیت مجبور است شاهکار این عضوش در ظاهر شدن در هیبت مصاحبه کننده با "رضا پهلوی" - پسر شاه معدوم را نیز پنهان کند که چگونه میکروفون را جلوی دهان این نوکر امپریالیسم و سمبل جنایت و استثمار در حق کارگران و زحمتکشان ایران قرار داد تا هر چه می خواهد علیه جنبش انقلابی مردم ما بگوید و اینها نیز در مقابل سئوالات عموم یا سکوت کنند و یا برای آن نیز توجیهی بتراشند.

 

سازمان اقلیت به واقع افکار عمومی جنبش را به سخره گرفته است. هم کاسه شدن اعضا و نیروهای این سازمان با امثال "نازنین افشار جم" - که بر همگان آشکار است که این فرد همسر وزیر دفاع دولت امپریالیستی کانادا ست و نمی تواند مدافع منافع مردم ما باشد- ، نشستن با فرخ نگهدار منفور  و غیره و سپس دست یازیدن به هر دليل ابلهانه و مردم فریبانه جهت توجیه اين کارها تنها نشانه سقوط آزاد سیاسی اقلیت و عقیم بودن شیوه های ناسالم این سازمان است. درچنین پروسه ای است که اقلیت در کنار دیگر مدافعین یقه دران "تریبونال" در زمینه مبارزه ایدئولوژیک و توجیه نظری این حرکت، با بالا بردن و نمایش یک "مشت آهنین" بر علیه مخالفان پرشمار تریبونال، جبهه دیگری در زمینه تبلیغات سیاسی برای خدمت به قضات و دادستان های وابسته به امپریالیسم گرداننده این "دادگاه" گشود.  همه آن ها امروز به نیابت از عالیجنابان قاضی مدار و دادستان های بورژوازی جهانی گرداننده این پروژه، می کوشند هر صدای مخالف با این تریبونال را به رژیم جنایتکار جمهوری اسلامی نسبت دهند تا با ایجاد رعب و وحشت در جنبش انقلابی، به زعم خود از اشاعه حقیقت و آگاهی در سطح جنبش و افکار عمومی ممانعت به عمل آورند.

 

رفتار و شیوه های مذموم بر شمرده اقلیت به نفع جنبش انقلابی و منافع کارگران و زحمتکشان ایران نمی باشد و به همین اعتبار بايد محکوم شود. صمیمانه امیدوارم که نیروهای صف مردم و نیروهای صادق متعلق به این سازمان بتوانند به هر ترتیب درست و انقلابی، اقلیت را از پیمودن کوره راهی که نهایتش یک پرتگاه بی بازگشت است بازدارند. برپائی یک دادگاه مردمی جهت مجازات آمرین و عاملین نسل کشی و قتل عام دهه 60 ، وظیفه ای است که تنها با برخورداری از شوری انقلابی، برخوردی جدی و احساس تعهدی پیگیر نسبت به خون و آرمان های کمونیست ها و تمامی مبارزین و آزادیخواهان امکان پذیر می گردد. احساس تعهد به انقلابيونی که نسلی از آنان، در راه مبارزه برای سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی با تمامی دار و دسته هایش، محو سلطه امپریالیسم و برقراری آزادی و سوسیالیسم در دهه 60 جان باختند.   

 

آبان 1391