به نقل از : 19 بهمن ، نشریه سیاسی -  خبری چريکهای فدايي خلق ايران

شماره 86    15 بهمن ماه 1388

 

آیا امپریالیست ها خواهان رفتن جمهوری اسلامی هستند؟

 

بدنبال تظاهرات عظیم مردمی در 6 دی ماه (عاشورا) و واکنش قدرتهای امپریالیستی به حوادث ایران، اخیرا روزنامه وال استریت ژورنال به نقل از یکی از مقامات بلند پایه وزارت خارجه آمریکا نوشته است که "از نظر دولت آمریکا، با وجود شکاف بزرگی که در حاکمیت ایران پدید آمده ، اما آمریکا بر این باور نیست که دولت احمدی نژاد سقوط خواهد کرد".  در این حال برخی گزارشات دیگر که در ارتباط با "نگرانیهای" آمریکا در مورد روند خیزش توده ای در ایران منتشر شده، حاکی از آنند که وزیر خارجه آمریکا در جریان دیداری با "کارشناسان مسایل ایران" در واشنگتن، خواستار پاسخ آنان به این چالش شده است که چگونه دولت اوباما می تواند "با دولت محمود احمدی نژاد در زمینه مسایل هسته ای به توافق احتمالی برسد که در عین حال این مصالحه احتمالی تاثیر منفی بر جنبش سبز در ایران نداشته باشد".

 

گزارشات فوق در حالی منتشر می گردد که در ماه های اخیر و بدنبال تداوم و اوج یابی جنبش توده ای بر علیه رژیم وابسته به امپریالیسم جمهوری اسلامی، روند و چشم انداز احتمالی این جنبش به یکی از دغدغه های اصلی دول امپریالیستی و بویژه امپریالیسم آمریکا (به مثابه یکی از قدرتهای حامی جمهوری اسلامی در 30 سال گذشته) که دارای منافع بیکران اقتصادی و سیاسی در ایران است تبدیل شده است. تا آنجا که به مواضع رسمی دولت آمریکا در مورد وقایع اخیر در ایران بازمی گردد مقامات دولت آمریکا  پس از سکوت اولیه در قبال به خاک و خون کشیدن مردم توسط جمهوری اسلامی با زبانی دیپلماتیک "سرکوب" و "زیاده روی در سرکوب" حکومت بر علیه توده های به پاخاسته را محکوم و از آن ابراز "نارضایتی" کردند. اکنون 8 ماه بعد و پس از پیشروی های این جنبش، واکنش دیپلماتیک مقامات آمریکایی، از این ابراز "نگرانی" ها در مورد "مشت آهنین" مقامات جمهوری اسلامی در برخورد با تظاهرکنندگان در حوادث تظاهرات روز عاشورا فراتر نرفته است. اخبار فوق نیز پیش از هر چیز یکبار دیگر نشان می دهند که حفظ نظام جمهوری اسلامی حتی با وجود دولت منفور احمدی نژاد که همواره در تبلیغات ظاهری امپریالیست ها دشمن "آزادی" و "دمکراسی"، "مخالف ارزشهای دمکراتیک غرب" و "ناقض حقوق بشر و حامی تروریسم" و ... معرفی شده و به رغم "شکاف بزرگ" در حاکمیت این رژیم، همچنان اولویت اصلی آمریکا در مورد ایران را تشکیل می دهد.

 

بررسی این رفتار از سوی امپریالیست ها و بویژه دولت آمریکا قبل از هر چیز بیانگر فریبکاری این قدرت ها و دشمنی آنان با جنبش حق طلبانه مردم ماست. همه می دانند که در تبلیغات این قدرت ها در 30 سال گذشته، رژیم جمهوری اسلامی به مثابه "حامی تروریسم"، "منبع صدور بنیادگرایی اسلامی"، "ناقض حقوق بشر" و مسلح به "سلاح های کشتار دست جمعی" و کلا "خطری برای ثبات و امنیت" خاورمیانه معرفی شده؛ و ظاهراً مخالفت با این رژیم با شدت و ضعف متفاوت، همواره اساس سیاست خارجی قدرت های امپریالیستی و به ویژه آمریکا معرفی شده است. این تبلیغات عوامفریبانه البته تأثیرات خود را به جای گذاشته تا آنجا که باعث شده تا برخی از نیروهای ضد انقلابی و مرتجع - که همیشه چشم به بالایی ها و منابع قدرت دارند- و همچنین برخی از ساده اندیشان با باور کارزار تبلیغاتی دولت آمریکا و امید به ظهور دست غیبی امپریالیست ها برای تغییر این رژیم، به تکرار آن تبلیغات پوچ بپردازند و در ماه های اخیر نیز هر بار که دامنه تبلیغات آمریکا و شرکا در این زمینه بالا گرفته آنها با شادی تمام از عزم دولت آمریکا برای برانداختن جمهوری اسلامی سخن گفته اند. اما اگر لحظه ای همه تبلیغات فریبکارانه فوق را به کناری نهیم و به واقعیت بنگریم، آنگاه خواهیم دید که بر عکس تبلیغات امپریالیستی، در عمل، این دولت ها در حالی که در 30 سال گذشته از بذل هیچ گونه حمایتی در حفظ رژیم جمهوری اسلامی و سلطه آن بر حیات کارگران و زحمتکشان ما خود داری نکرده اند، امروز نیز در ادامه همان سیاست ضد خلقی در شرایطی که 8 ماه است که جنبش توده های به پاخاسته به مثابه تهدیدی جدی حیات حکومت را به خطر انداخته، امپریالیست ها و کارشناسان شان، به رغم برخی ظاهر سازی های تبلیغاتی و ادعای مخالفت با نظام جمهوری اسلامی، به دست و پا افتاده و  از هیچ کاری در جهت ایجاد یک پوشش حفاظتی حول رژیم و حفظ و تداوم سلطه ننگین این حکومت بر مردم ما خودداری نمی کنند. در نتیجه ما شاهدیم در حالی که تداوم و اوج یابی اعتراضات مردمی برای سرنگونی جمهوری اسلامی نور امید نابودی یک دیکتاتوری خون آشام را نه تنها در دل مردم ایران بلکه در دل تمام نیروهای آزادیخواه و افکار عمومی دنیا برانگیخته، مقامات آمریکایی با این پیام ها که دولت اوباما خواهان رسیدن به "توافق با دولت محمود احمدی نژاد در زمینه مسایل هسته ای" است، عملاً بر خلاف خواست اکثریت مردم تحت ستم ایران که با همه وجود و با از خودگذشتگی تمام و با ریخته شدن خون خویش در جهت سرنگونی رژیم دار و شکنجه جمهوری اسلامی، رژیمی مخالف "آزادی" و "دمکراسی"، "مخالف ارزشهای دمکراتیک غرب" و "ناقض حقوق بشر و حامی تروریسم"، مبارزه می کنند، در جهت حفظ این رژیم کوشیده و از به اصطلاح رسیدن به توافق در مورد مسایل هسته ای با آن دم می زنند؛ و البته در تداوم سیاست فریب مردم این را نیز اضافه می کنند که گویا در عین حال نگران "تاثیر منفی" احتمالی این امر بر "جنبش سبز در ایران" نیز می باشند.

 

این برخورد که آن ها به رژیم جمهوری اسلامی اطمینان می دهند که نه در پی سرنگونی آن بلکه به رغم "شکاف" بزرگی که برداشته، بدنبال مذاکره با این رژیم سر تا پا ارتجاعی و حفظ آن هستند، نشان می دهد که منافع واقعی و نه ادعایی قدرت های امپریالیستی در حفظ و حمایت از رژیم جمهوری اسلامی قرار دارد، رژیمی که در طول 30 سال گذشته ماموریت حراست از نظام سرمایه داری وابسته به امپریالیسم در ایران و تضمین و تامین منافع انحصارات امپریالیستی در ایران و منطقه را بر عهده داشته است. واقعیت این است که اگر منافع استراتژیک قدرت های امپریالیستی و بالنتیجه حمایت همه جانبه آنها از دیکتاتوری حاکم بر ایران مطرح نبود، با توجه به شدت تنفر و خشم مردم از رژیم جمهوری اسلامی و  مبارزه بی امانی که علیرغم همه سرکوب ها بر علیه آن از طرف مردم جریان داشته است، این رژیم حتی یک روز هم نمی توانست در حکومت باقی بماند. در واقع اگر رژیم جمهوری اسلامی به قول معروف "رژیم مطلوب" قدرت های خارجی (امپریالیست ها) نبود، حتی اگر در طول سه دهه گذشته و در شرایط بحرانی چند بار به قدرت توده ها از بین نرفته بود، از طریق یکی از انقلابهای رنگین امپریالیستی، جای خود را به رژیم "مطلوب" امپریالیست ها داده بود.

 

همه می دانند که در جریان سقوط شوروی سابق و اقمار این قدرت امپریالیستی، دولت آمریکا به کمک سایر شرکا هجوم گسترده ای را به بازارهای شوروی در اروپای شرقی سازمان داده و برای تامین منافع اقتصادی و سیاسی خویش در این مناطق که تا اوایل دهه 90 در کنترل شوروی قرار داشت با بیشرمی تمام و صرف منابع مادی و تبلیغاتی بسیار حتی "انقلابهای رنگین" سازمان دادند. آنها به چنین کارهائی دست زدند تا در کشورهائی که قدرت امپریالیستی رقیب در آن جا ها در حال فروپاشی بود، رژیم های جدید دلخواه خود را بر سر کار بیاورد و از این طریق منافع اقتصادی سیاسی خویش را در این مناطق تامین کرده و سلطه خویش بر جان و  مال کارگران و خلق های تحت ستم دنیا را گسترش دهد. در پرتو پیشبرد این سیاست بود که ما شاهد وقوع غیر مترقبه به اصطلاح انقلاباتی نظیر "انقلاب گل رز" در گرجستان، "انقلاب گل لاله" در قرقیزستان و انقلاب نارنجی در اوکرایین و ... بودیم که در جریان آن حکومت های دست نشانده و وفادار به شوروی سابق زیر نام "انقلاب" و تعویض "دیکتاتوری" با "دمکراسی" جای خود را به مهره های دلخواه دولت آمریکا و شرکا دادند. ولی اگر در ایران چنین اتفاقی به رغم انتظار برخی نیروها نمی افتد دقیقا به این خاطر است که اصولا منافع اقتصادی -سیاسی آمریکا و شرکا در ایران توسط جمهوری اسلامی ضد خلقی تامین می گردد. در حقیقت اگر به منافع قدرت های امپریالیستی در ایران توجه کنیم و در همان حال اعمال و پراتیک 30 ساله جمهوری اسلامی را در ایران و منطقه بررسی کنیم، آنگاه تصویر رابطه واقعی بین جمهوری اسلامی و  امپریالیست ها به مثابه یک رژیم وابسته به قدرت های امپریالیستی را با وضوح کامل در آن مشاهده خواهیم کرد.

 

واقعیت این است که روی کار آمدن جمهوری اسلامی در ایران حاصل توافقات امپریالیست ها در کنفرانس گوادولوپ بود. در شرایط خاصی که در آن زمان در ایران و در سطح جهان وجود داشت انتظار امپریالیست ها از این رژیم دست ساز خویش، آن بود که اولاً جنبش کمونیستی و انقلاب ضد امپریالیستی توده های مبارز ما در سالهای 57 را با قدرت (بخوان با وحشیگری تمام) سرکوب و به خاک و خون کشد و از طرف دیگر این رژیم می بایست نقش "کمربند سبز" آمریکا در مقابل شوروی را نیز بازی می کرد. جمهوری اسلامی به قیمت قرار گرفتن در مقابل توده های عظیم مردم ایران در شرایطی که خیلی ها هم نسبت به ماهیت آن دچار توهم بودند و با جلب نفرت شدید مردم نسبت به خود، خواست های امپریالیستی فوق را انجام داد. بر این روال، آتش بیاری در جریان 8 سال جنگ ارتجاعی با عراق که نتیجه ای جز رنج و مرگ توده ها و سودهای باد آورده برای انحصارات نظامی و دول امپریالیستی نداشت، اعلام دوره بازسازی و باز کردن هر چه بیشتر حوزه های اقتصادی برای غارت امپریالیست ها و تشدید استثمار توده ها توسط سرمایه دارن خارجی و داخلی، سرکوب بلا وقفه جنبش های طبقه کارگر و توده های محروم در 30 سال گذشته، سیاست های رژیم در بازارهای انرژی که تنها و تنها در جهت منافع کمپانی های نفتی امپریالیستی سازماندهی و به اجرا در آمده،  تغذیه "بنیاد گرایی اسلامی" به مثابه یک سیاست مخرب و ضد خلقی مطلوب جناح های جنگ افروز امپریالیستی در لبنان، افغانستان، عراق، بوسنی و .... ، پیشبرد تدریجی ولی پیگیر و بلا وقفه سیاست های امپریالیستی چه در ایران و چه در سطح منطقه، همه و همه نشان می دهند که جمهوری اسلامی در طول 30 سال گذشته در شرایط شدت بحران گریبان گیر نظام امپریالیستی در سطح جهانی، لحظه ای از خدمت به قدرت های امپریالیستی و تلاش برای حفظ نظام استثمارگرانه حاکم و تامین منافع آنها کوتاهی نکرده است. 

 

به راستی کدام رژیم منفور، ضد خلقی و ضد کارگری، زن ستیز و ارتجاعی، و تبهکار به جز یک رژیم سرا پا وابسته به امپریالیست ها قادر بود چنین خدمات گران بهایی در حق سرمایه داران جهانی و قدرت های امپریالیستی انجام دهد!؟ و درست به خاطر بر آورده کردن چنان هدف های شوم، جنبش انقلابی و ضد امپریالیستی مردم ما را در این ابعاد به خاک و خون بکشد و  وحشیانه سرکوب کند!؟  درست به همین دلیل ساده اما محکم است که امپریالیست ها همان گونه که در 30 سال گذشته نشان داده اند از این رژیم ننگ و جنایت و ضد هر گونه آزادی و دموکراسی حمایت و پشتیبانی نموده و امروز هم تا آن جا که به حیطه انتخاب و توان آنان بر می گردد، به هیچ وجه نمی خواهند و منافعشان ایجاب نمی کند که جمهوری اسلامی، این رژیم مطلوب و دلخواه امپریالیست ها که نه فقط در ایران بلکه در سطح جهان منافع آنان را تدمین می کند، از میان برود.

 

درک این واقعیت، وظایف مبارزاتی مشخصی را در پیشاروی توده های به پاخاسته و بویژه جوانان مبارز و آگاه قرار می دهد. مهمترین این وظایف عبارت از این است که جوانان ما نباید فریب تبلیغات امپریالیست ها و مرتجعین و دوستان نادان خلق را بخورند و بدانند که آزادی و رهایی واقعی نه از آسمان و با اراده قدرت های امپریالیستی بلکه تنها و تنها به همت نیروی مبارزاتی و جنبش انقلابی خود آنان بدست خواهد آمد. این واقعیت را تمامی تجارب تاریخی و مبارزاتی نیز نشان داده که تنها با اتکا به نیروی لایزال توده های ستمکش است که امکان پیشرفت مبارزه و کامیابی و پیروزی جنبش آنان در مقابل دشمنانشان برای رسیدن به آزادی و دمکراسی وجود دارد.