به نقل از : 19 بهمن ، نشریه سیاسی -  خبری چريکهای فدايي خلق ايران

شماره 85    15 دی ماه 1388

 

 

چرا "اصلاح طلبان" حکومتی رهبر جنبش توده ای نیستند؟

 

بدنبال وقایع 16 آذر و 6 دی امسال، اکنون دیگر کمتر شکی در این حقیقت وجود دارد که  جنبش آزادیخواهانه مردم ما در نبرد بر علیه رژیم ضد خلقی جمهوری اسلامی گام های مهمی به جلو برداشته است. خروش توده های ستمدیده در 5 و 6 دی ماه در تهران با شعارهای کوبنده "مرگ بر جمهوری اسلامی"، "مرگ بر دیکتاتور"،" مرگ بر اصل ولایت فقیه"، "می کشم می کشم آن که برادرم کشت" و "ما زن و مرد جنگیم بجنگ تا بجنگیم"، سرکوب وحشیانه تظاهر کنندگان و صحنه های شجاعانه جنگ و گریز جوانان و توده های به پاخاسته با مزدوران سرکوبگر حکومتی، که در برخی از ساعات باعث شد تا بعضی خیابانهای تهران بدست توده های به پاخاسته فتح شوند این واقعیت را به آشکاری در جامعه تحت سلطه ما نشان داد.

 

 این اوضاع حتی باعث شده تا قدرتهای امپریالیستی هم که در تمام این سالها، برغم تبلیغات پوچ شان بر علیه جمهوری اسلامی، از انجام هیچ کاری در حمایت از نظام و رژیم حاکم در مقابل جنبش انقلابی توده ها دریغ نکرده اند، اکنون مجبور شده اند با بیمناکی یک صدا تاکید کنند  که "اوضاع" جمهوری اسلامی دیگر به شرایط قبل از این خیزش ها بر نخواهد گشت و برخی از سقوط  "خاکریز" های جمهوری اسلامی در مقابل جبهه توده های مصمم صحبت کرده اند و یا از "شجاعت" غیر قابل تصور جوانان شورشگر در مقابل دیکتاتوری حاکم انگشت حیرت به دهان گرفته اند.

 

صحنه های غرور آفرین مبارزاتی ای که در اين ماهها در جامعه ملتهب و آبستن حوادثی بزرگ رخ داد قبل از هر چیز نشانگر این حقیقت می باشد که توده های تحت ستم و بویژه زنان دلیر و جوانان رزمنده در مصاف با دشمنان قسم خورده خود، این روزها با اعمال قدرتی هر چه بیشتر در حال ساختن تاریخ شان هستند. درست به همین دلیل است که شناخت و بررسی نقاط قوت و ضعف این جنبش و تلاش برای برطرف کردن آنها در شرایط فعلی یکی از وظایف خطیر نیروهای مبارز و انقلابی را تشکیل می دهد.

 

یکی از مهمترین مسایلی که در 6 ماه گذشته در ارتباط با خیزش توده ای اخیر وجود داشته بحث وجود و يا عدم وجود "رهبری" بر جنبش توده ای بوده است. در تبلیغات جاری، از تبلیغات وسیع طبقه حاکم گرفته، تا تبلیغات سازمان یافته محافل و رسانه های امپریالیستی و  بالاخره در تبلیغات طیف وسیعی از نیروهای ناآگاه و یا نادان ما شاهد پیشبرد خطی هستیم که در طول تداوم این جنبش به اشکال مختلف سعی کرده اند تا دار و دسته اصلاح طلبان حکومتی به سردمداری موسوی و کروبی و خاتمی را  به اصطلاح رهبر جنبش عمومی مردم ما جا بزنند. علیرغم همه واقعیت های موجود، فرض غلط و تم این تبلیغات این است که گویا مردم ما در طول 6 ماه گذشته در اثر رهنمود ها و زیر پرچم اصلاح طلبان حکومتی ست که به خیابانها آمده اند و به مبارزه با رژيم وابسته به امپرياليسم جمهوری اسلامی  پرداخته اند . در حالی که اگر به سیر رویدادها و شرایط عینی جامعه در طول 6 ماه گذشته نگاه کنیم می بینیم که اتفاقا یکی از مهمترین خصوصیات جنبش توده ای اخیر همانا فقدان رهبری در آن می باشد، چرا که اين جنبش خودبخودی بوده و هيچ حزب و سازمان و گروهی آنرا هدايت نکرده است  .

 

در واقع، اگر ما با دیدی واقع گرایانه و تاریخی به واقعیتهای جامعه مان و به تاریخچه و روند حرکت اعتراضی بزرگ مردم بنگریم می بینیم که درست است که خشم و تنفر و فشار ناشی از 30 سال ظلم و ستم و سرکوب دیکتاتوری حاکم سرانجام در جریان انتخابات ریاست جمهوری دوره دهم و در چارچوب تشدید تضادهای درونی هیات حاکمه در فضای ملتهب آن دوره منفجر  و جاری شد اما درست از ابتدای این انفجار توده ای به بهانه تقلب در انتخابات، یعنی همان غروب 22 خرداد، مردم به جان آمده ما اتفاقا بدون توجه به شعارها و "توصیه" های اصلاح طلبان حکومتی، بدون توجه به رهنمود های آنها در مورد "حفظ آرامش"، بدون توجه به روشهای پیشنهادی مبارزاتی آنها در چنان ابعاد و با چنان شعار هایی به خیابانها ریختند که هيچ سنخيتی با برنامه های اصلاح طلبان حکومتی نداشت. حتی آنهائی که به خطا و به گمان این که رأی دادن موجب تضعیف جمهوری اسلامی خواهد شد به موسوی رای داده بودند، در همان روزهای اول فریاد زدند: "موسوی رأی ما رو پس بده"؛ و بعد از  آن هم تا به امروز از هر فرصتی برای تشدید نبرد با جمهوری اسلامی  استفاده کردند. اتفاقا باید به نیروهایی که مذبوحانه تلاش می کنند  موسوی و کروبی و شرکا را "رهبر" جنبش توده ای کنونی جابزنند یادآوری کرد که بجای این فریبکاری بهتر است بیانیه های مختلف موسوی و اظهارات کروبی و خاتمی را یکبار دیگر مطالعه کنند تا معلوم شود که مثلا در همین بیانیه هفدهم موسوی که اوج ورشکستگی و ترس اصلاح طلبان حکومتی از پتانسیل جنبش مردمی را  نشان می دهد، موسوی در همان ابتدای اطلاعیه یکبار دیگر تاکید میکند که " همواره به او و دوستانش" گفته می شد که "اگر شما اطلاعیه ندهید مردم به خیابانها نخواهند آمد و آنان از اعتراضات و مطالبات خود دست برخواهند داشت"... و اضافه میکند که در روز عاشورا  "علیرغم درخواستهای فراوان"، نه کروبی اطلاعیه داد و نه خاتمی اطلاعیه صادر کرد و نه "بنده و دوستانم". با این وصف "یک بار دیگر" مردم به صحنه آمدند" و نشان دادند که "منتظر اطلاعیه و بیانیه" نمی مانند. آیا هنوز این حرف ها با صراحت تمام به معنی آن نیست که حتی خود موسوی هم خود را رهبر مبارزات مردم ما نمی داند؟ بنابراین می توان دید که کسانی که علیرغم همه این اعترافات، باز موسوی را رهبر جنبش مردم می نامند، یا مغرض می باشند و یا افراد سازشکار و دنباله رو تبلیغات امپریالیستی هستند که حتی معنی "رهبری" را هم نمی دانند چیست!

 

این نیروها بهتر است اظهارات خاتمی را به یاد بیاورند که با هراس تاکید می کند این جنبش "خود جوش" است و یا کروبی که با بلاهت اعتراف می کند که در "خانه" نشسته بوده که خبر دار می شود مردم به "خیابانها" ریخته اند و بعد وی تصميم می گيرد به خيابان رود. به این ترتیب تا آنجا که به خود این به اصطلاح رهبران بر می گردد آنها بارها تاکید کرده اند که نه تنها "رهبری" مبارزات مردم را در دست ندارند بلکه در واقع لنگان لنگان به دنبال جنبش مردم ما در حرکت اند  .

 

از طرف دیگر واقعیت این است که هر گاه ما در مورد وجود رهبری در یک جنبش توده ای صحبت می کنیم، به این معناست که اگر نگوییم تمام جنبش، حداقل بخش اعظم توده های شرکت کننده در جنبش مفروض باید به رهنمود های رهبری گوش فرا داده، از آن پیروی کرده و رهنمود های رهبری را در عمل اجرا کنند. حال باید پرسید این چگونه رهبری ای ست که  اکثریت مردم از روز اول خیزش خود حتی تره به ریش آنها خرد نکرده اند؟

 

از آغاز جنبش بزرگ توده ها، موسوی و شرکا بارها و با صراحت تمام بدون باقی گذاشتن کوچکترین شکی فریاد زده اند که اهداف آنها در این یک شعار تجلی پیدا می کند و آن هم "جمهوری اسلامی نه یک کلمه بیشتر، نه یک کلمه کمتر!" می باشد. اما مردم هر بار به خیابانها ریخته اند  شعار مرگ بر جمهوری اسلامی داده و با هدف قرار دادن راس دیکتاتوری نظام، شعار داده اند "مرگ بر خامنه ای"، "مرگ بر اصل ولایت فقیه"، و درست از همان روزهای اول با شعار "موسوی بهانه ست کل رژیم نشانه ست" بر عزم و افق جنبش خود در نابودی رژیم ضد خلقی جمهوری اسلامی تاکید کرده اند.

 

مگر واقعیت این نیست که موسوی و کروبی و شرکا از زمان آغاز این جنبش همه جا فریاد زده اند: مردم شعار های ساختار شکنانه ندهيد" و "تظاهرات سکوت" و یا راهپیمایی "آرام" برگزار کنید. ولی وقتي که به خیابانها و صحنه های تظاهرات توده ها نگاه می کنیم می بینیم که مردم از ته دل فریادهای مرگ بر دیکتاتور و مرگ بر رژیم سر می دهند و فریاد می کشند "می کشم می کشم آن که برادرم کشت" و "ما زن و مرد جنگیم بجنگ تا بجنگیم" و از این نیز فراتر ، در پراتیک خود سینه سپر می کنند و عکسهای رهبری نظام و اصولا هر آنچه را که مهری از نظام جمهوری اسلامی دارد را به آتش می کشند؟

 

اینها بخشی از واقعیات انکار ناپذیر است که نشان می دهند که مردم ما اساسا نه بخاطر فراخوان اصلاح طلبان حکومتی است که در صفوف میلیونی به خیابانها می آیند، و نه وقتی هم که می آیند در جهت تحقق اهداف و رهنمود های آنهاست که حرکت می کنند. آیا این حقایق بیانگر این نیست که جنبش همگانی مردم مبارز ما اتفاقا بر خلاف تلاش های امپریالیستها و مرتجعین و فریبکاران برای تحمیل رهبری جناحی از هیات حاکمه جنایتکار یعنی دار و دسته موسوی کروبی خاتمی بر این جنبش، اساسا یک جنبش فاقد رهبری و سازمان است؟

 

البته هنگامی که از دروغ بودن تبلیغات مربوط به "رهبری" موسوی وکروبی بر جنبش توده ها صحبت می شود، این امر به هیچ وجه به معنای انکار این واقعيت نيست که اصلاح طلبان حکومتی – به مثابه بخشی از طبقه حاکم- به هر حال دارای دم و دستگاه و امکانات تبلیغاتی بوده و از  این طریق جوانانی را نیز  به رنگ سبز مزین کرده اند( هر چند حتی خواست و شعارهای همین جوانان هم متفاوت از موسوی و مغایر با خواست و شعار جمهورری اسلامی اوست) آنها با امکانات گسترده خود با تمام توان در تلاش اند تا اعتراضات مردم را کنترل کرده و آن را در چهارچوب اختلافات درونی طبقه حاکمه به هرز ببرند. آینان که خود و "آقازاده" هایشان از قِبَلِ حاکمیت جمهوری اسلامی و غارت و چپاول و سرکوب سی ساله مردم ما به سوپر میلیاردرهایی تبدیل شده اند و بقاء و منافعشان به حفظ و بقای نظام استثمارگرانه حاکم گره خورده، درست بخاطر همین قدرت و امکاناتی که نظام حاکم در اختیار آنها گذاشته و با برخورداری از حمایت نیروهای امپریالیستی با تمام قوا در تلاش برای کنترل و اعمال رهبری بر جنبش توده ای کنونی و به صف کردن آن در زیر پرچم ضد انقلابی جناحی از حاکمیت می باشند.

 

با نگاهی به اوضاع جاری می توان دید که چگونه هواداران موسوی و کروبی که راه "نجات" را صرفا در حفظ نظام و حداکثر جایگزین شدن این جنایتکاران با دار و دسته احمدی نژاد و نورچشمی های ولی فقیه می بینند می کوشند تا در جنبش جاری مردم نفوذ نمايند و با حمایت گسترده دستگاه های تبلیغاتی امپریالیستها و امکانات مادی عظیم خود و با کمک سازشکاران و خائنین به مردم بر  جنبش کنونی توده ها تاثیر گذاشته و خشم بحق مردم را از مسیرهای "ساختار شکنانه" منحرف و در بساط تضادهای درونی حکومتیان به تحلیل ببرند. اما همانگونه که اشاره شد بررسی واقعی جنبش خودبخودی مردم ما نشان می دهد که اینها اتفاقا نه رهبر مردم به پاخاسته بلکه برعکس از آنجا که بر حفظ رژیم تأکیدمی کنند، آماج خشم جنبش انقلابی مردم هستند. توده های تحت ستم ما برای نابودی شرایط بندگی و سرکوب خود برخاسته اند و درست به همین دلیل است که تمامی قدرتهای ارتجاعی و نیروهایی که منافعشان در حفظ نظام استثمارگرانه حاکم بر جامعه ماست، تلاش می کنند با تحمیل یک رهبری ارتجاعی، ظرفیتهای انقلابی و پتانسیل مبارزاتی عظیم و دورانساز این جنبش را خفه کنند و انرژی آن را به هرز ببرند.

 

در اینجا لازم است به این موضووع اشاره شود که هنگامی ما با رجوع به واقعیتهای عینی، از خود بخودی و فقدان رهبری و سازمان در جنبش جاری صحبت می کنیم بلافاصله می پذیریم که این نه یک نقطه فضیلت که اتفاقا نقطه ضعف جنبش کنونی ست. در حقیقت جنبش توده های دلاور ما در هیات غولی ظهور کرده که با هر گام دمار از دشمنانش یعنی رژیم جمهوری اسلامی درآورده است. اما این غول نیرومند پاشنه آشیلی هم دارد که آن هم فقدان تشکل و  رهبری می باشد. درک و شناخت همین واقعیت، وظیفه بسیار بزرگی در مقابل تمامی انقلابیون و مبارزینی قرار می دهد که دلشان با جنبش توده ها و برای بهروزی و سعادت آنها می تپد.