مطلبی که در زیر می آید متن سخنرانی رفیق فریبرز سنجری است که در تاریخ 21 آپریل 2007 در مراسم "یاد یاران یاد باد!" در استکهلم ایراد شد.

این سخنرانی با برخی تصحیحات جزئی از صورت گفتار به نوشتار در آمده است.

 

 

به یاد یارانی که "پیک امید" بودند و ملاحظاتی در باره اوضاع کنونی

 

 

با سلام به تک تک شما عزيزان و با تشکر از حضورتان در اين مراسم.اجازه بدهيد که قبل از شروع صحبت به رفقا و دوستانی که از طريق شبکه اينترنت اين مراسم را دنبال می کنند نيز سلام بدهم .

 

همانطور که می دانيد امروز در اينجا جمع شده ايم تا ضمن تجليل از مادر سلاحی عزيز، ياد فرزندان قهرمان وی، رفقا جواد و کاظم و حسين را گرامی بداريم. ياد رفقايی را که در يکی از سياهترين دورانهای تاريخ کشورمان در شرايطی که سلطه سرنيزه خدشه ناپذير جلوه می نمود و کسی به کسی اعتماد نداشت، در شرايطی که يأس و نا اميدی بيداد می کرد بپا خاستند و "پيک اميد" و انقلاب شدند. کمونيستهای آگاه و جان بر کفی که تلاشهايشان به همراه ديگر انقلابيون ،جنبشی را شکل داد که در روند خود شرايط سرنگونی رژيم وابسته به امپرياليزم شاه را مهيا نمود.

 

کاظم و جواد از جمله رفقايی بودند که نقشی فراموش نشدنی در پاگيری جنبش مسلحانه ايفا نمودند. جنبشی که سکون حاکم بر جامعه و رکود غالب بر مبارزات مردم را درهم شکست و انرژی های حبس شده در پشت سد ديکتاتوری را آزاد ساخت و ما انعکاس آنرا در روی آوردن روشنفکران و جوانان به اين جنبش به عينه ديديم. حال چه به صورت پيوستن به چريکهای فدايی خلق و چه به صورت تشکيل گروه های کوچک و تلاش در جهت تداوم مبارزه مسلحانه در چهارچوب خطوط اعلام شده از سوی چريکهای فدايی و ديگر نيروهای مبارز آن سالها. هم در سطح سراسر ایران و هم در زادگاهشان همدان که ما تاثیر شخصیت و فعالیت این رفقا را روی روشنفکران انقلابی در همدان در تمام این سالها شاهد بودیم. اتفاقأ تلاشهای بعدی حسين سلاحی جهت شکل دادن به گروهی مسلح، خود انعکاسی از همين واقعيت بود. حسين به اتفاق خسرو ترگل که برادر بزرگ او هوشنگ ترگل از گروه آرمان خلق در مهر ماه سال50 اعدام شده بود ،درست تحت تأثير فضايی که مبارزات چريکهای فدايی خلق و ديگر مبارزين مسلح در جامعه ايجاد کرده بود، بپا خاستند همين واقعيت نشان ميداد که حرکت بن بست شکنانه چريکهای فدايی خلق فضای جامعه را کاملأ تغيير داده و گرايش به مبارزه سياسی و فعاليت انقلابی را در سطح جامعه دامن زده است. جالب است که وقتيکه زندگی برادران سلاحی را مطالعه می کنيم متوجه می شويم که زندگی آنها در واقع تصوير گر بخشی از تاريخ جنبش کمونيستی کشور ماست. جنبشی که با در هم شکستن بن بستی که در مبارزات مردم ايجاد شده بود راه پيشرفت های آينده را در مقابل همگان قرار داد. اين همان جنبشی بود که بتدريج جامعه ما را دگرگون نمود. شکل گيری روابط خانواده های زندانيان سياسی و شهدای جنبش يکی از جلوه های اين دگرگونی بود . اعتراضات و مبارزات اين خانواده ها که مادر سلاحی خود يکی از نمونه های زنده آن خانواده ها می باشددر اين دوره آغاز و تا آخر عليه رژيم سلطنت تداوم يافت.

 

از همان پائيز سال 49 که کاظم دستگير شد و سپس با دستگيری حسين در سال 53 به همراه برادر ديگرش، مادر سلاحی مرتب پشت در اين يا آن زندان حضور می يافت. او همواره با تحمل مصائب بسيار از همدان که محل زندگيش بود به تهران می رفت تا امکان ديداری کوتاه با فرزندان اش را بدست آورد که البته به دليل سياستهای سرکوبگرانه ديکتاتوری شاه خيلی از مواقع همين ديدارهای کوتاه نيز ميسر نمی شد.

 

در اين مسير بود که خانواده شهدای فدايی و زندانيان سياسی با هم آشنا شده و بعد به همت تعدادی از مادران و با رهنمودها و پيگيريهای چريکهای فدايی، تجمع بخشی از مادران شهدا و زندانيان سياسی شکل گرفت. اين روابط و تجمعات آنها بتدريج گسترش يافت تا آنجا که در زمان انقلاب توده ها در سالهای 56 و 57 ،به نيروی در خور توجه ای تبديل شد. مادران فدايی ای که در آن شرايط اختناق پيک آرمانهای فرزندان کمونيستشان در ميان توده ها ،بودند در شرايط اوج گيری مبارزات مردم در مراسم های گوناگون که در آن زمان به مناسبتهای مختلف بر پا می شد شرکت کرده و سخنرانی هايشان نقشی مهم در جلب نظر مردم به سوی آرمانهای فرزندان شان داشت.

 

متأسفانه با سقوط رژيم شاه دردها و رنج های خانواده های فدايی پايان نيافت و با قدرت گيری قداره بندان جمهوری اسلامی خيلی زود آنها نيز همچون بقيه مردم ايران خود را در مقابل هيولايی يافتند که پيشبرد منافع امپرياليست ها و سرمايه داران را بر عهده گرفته و جهت حفاظت از نظم اقتصادی- اجتماعی سرمايه داری حاکم مردم را آماج يورش وحشيانه خود قرار داد. با يورش جمهوری اسلامی به سازمانهای انقلابی و توده های مبارز ، مادر سلاحی نيز به عنوان يکی از مادران فدايی، در شرايط دشواری قرار گرفت . دختر و داماد مادر يعنی زنده ياد محمود محمودی در چنگال دژخيمان جمهوری اسلامی اسير گشته بودند و او در حاليکه مسئوليت نگه داری از نوه های خردسال اش را بر دوش می کشيد مجبور به ترک تهران و رفتن به کردستان شد.

 

اجازه بدهيد که در همين جا خاطره رفيق محمود محمودی (بابک) را گرامی بدارم که استوار در مقابل رژيم دار و شکنجه جمهوری اسلامی ايستاد و سرانجام قلب سرخ اش با گلوله های زهرآگين حاکمان مستبد از طپش باز ايستاد. دژخيمان جمهوری اسلامی بابک را در سال 66 و قبل از قتل عام فجيع زندانيان سياسی اعدام نمودند.

 

همانطور که گفتم مادر سلاحی با توجه به شرايط سختی که در آن قرار گرفته بود به کردستان آمد و پس از مدتی در مقر ما درکردستان مستقر شد. در اينجا بود که مقاومت و صبوری مادر در نگهداری از نوه های خردسالش احترام همه پيشمرگان سازمان را به خود جلب کرد. در شرايطی که مناطق تمرکز سازمانهای سياسی در کردستان و از جمله پايگاه ما گاه و بيگاه از هر طرف بمباران می شد و خطرات ناشی از اين بمبارانها پير و جوان ، زن و مرد، مسلح و غير مسلح را تهديد می کرد، مادر می بايست به حراست از عزيزانی که وظيفه نگه داری از آنها به او سپرده شده بود بپردازد. و اين امر در آن شرايط کار ساده ای نبود. به همين دليل هم تا خروج از کردستان و سفر به سوئد دل نگرانی های مادر نسبت به سرنوشت يادگاران عزيزانش هرگز او را رها نکرد.

 

حال اجازه بدهيد که به زندگی آن عزيزانی باز گردم که پيش از اين مبارزه شان مسير زندگی مادر را دگرگون ساخته بود.

 

از کاظم که آن سالها يارانش او را "يوری" خطاب می کردند شروع می کنم .اتفاقا  آن سالها به خاطره او سرودی هم به نام "يوری" ساخته بودند که زندانيان سياسی در مراسم هائی که درزندان برگزار می شد به ياد او آنرا می خواندند.کاظم خيلی زود در جريان يورش ساواک به گروه رفيق احمدزاده (گروهی که بوسيله رفقا احمدزاده، پويان و عباس مفتاحی شکل گرفته بود) در پائيز سال 49 دستگير شد . به واقع ضربه ای که به دستگيری کاظم منجر شد از اولين ضربات شديد ساواک به اين گروه بود. با اين ضربه برخی از رفقا از جمله جواد مجبور شدند زندگی مخفی پيشه کنند. بياد بياوريم که همه اين رويدادها آن زمان تجربه های تازه ای بودند. دستگيری کاظم به زمانی برميگردد که هنوز رستاخيز سياهکل شکل نگرفته و مبارزه مسلحانه رسمأ آغاز نشده بود. رفقا که به ضرورت مبارزه مسلحانه رسيده بودند،معتقد بودند که نبايد در مقابل يورشهای ساواک بدون مقاومت تسليم شد. اما از آنجا که رفقا از آن حد امکانات برخوردار نبودند که همه افراد گروه را مسلح کنند، رفيق کاظم در همين شرايط همواره با خود دشنه ای حمل ميکرد تا در هنگام مواجه شدن با نيروهای سرکوب قدرت مانور داشته باشد. به همين دليل هم وقتي محلی که کاظم به آنجا تردد می کرد لو رفت و ساواک برای دستگيری کاظم او را مورد حمله قرار داد، کاظم با دشنه ای که با خود داشت به ساواکی ها حمله کرده و يکی از آنها را مجروح نمود. چنين برخورد شجاعانه ای در آن زمان بيانگر شکل گيری يک فرهنگ و روحيه جديد در ميان انقلابيون آن زمان بود. جالب است که ضربه کاظم اثری هميشگی بر دست آن مزدور ساواکی گذاشته بود و بعدها در زندان اوين هر کس آن ساواکی را می ديد خاطره کاظم را زنده می کرد و از شجاعت و روحيه مبارزاتی او روحيه می گرفت .

 

اجازه بدهيد که در همين جا به خاطره ديگری از کاظم اشاره کنم. زمانی که گروه در جريان مطالعات خود و جمع بندی از تجربيات عينی اش از جامعه و دستگاه سرکوب به اين نتيجه رسيد که هيچ راهی جز مبارزه مسلحانه برای غلبه بر بن بست حاکم بر مبارزات توده ها وجود ندارد و مسئله حرکت در چهارچوب اين استراتژی در مقابل اش قرار گرفت، بطور طبيعی يکی از اولين مسائلی که می بايست به آن پاسخ دهد تغيير سازماندهی نيروهايش بر اساس خط مشی جديد بود. گروه می بايست از يک جريان سياسی مخفی به يک سازمان سياسی – نظامی گذر می کرد و اين امر بطور طبيعی به امکانات مالی قابل توجهی نيازداشت. بنابراين حل مشکل مالی با برجستگی در مقابل اعضای گروه قرار گرفت. در آن شرايط حل اين معضل جز از طريق مصادره از بانک های رژيم شاه امکان پذير نبود به همين دليل هم مصادره از بانکها برای حل مسئله مالی در دستور کار قرار گرفت. گروه می بايست با سلاح محدودی که برخی از آنها اساسأ مرغوبيتی نداشتند و از حاشيه روابط آن زمان تهيه شده بودند کار بزرگ خود را شروع کند. رفقا بدرستی می دانستند که اگر شروع کار را به تهيه همه امکانات لازم و مسلح شدن همه افراد موجود موکول کنند هيچ وقت کاراصلی شروع نمی شود. بنابراين با اسلحه کهنه و دست چندمی که تهيه کرده بودند تيمی که برای عمليات بانک سازمان داده بودند را مسلح کردند. اين تيم از رفقا حميد توکلی، احمد فرهودی و احمد زيبرم و زير نظر و مسئوليت کاظم شکل گرفته بود. آنها توانستند با موفقيت تمامی موجودی بانک ونک در تهران را در مهر ماه سال 49 در جهت تحقق استراتژی جديد گروه مصادره نمايند.

بواقع اين يکی از عمليات های بزرگ گروه قبل از آغاز رسمی مبارزه مسلحانه در سياهکل بود. همانطور که گفتم اين حرکت از اولين تجربيات رفقای ما بود و با اسلحه های کهنه و قديمی انجام شد به همين دليل هم بعد از پايان عمليات وقتيکه کاظم قصد داشت اسلحه اش را از حالت شليک خارج کند گلوله ای شليک شد که از کنار سر احمد زيبرم گذشت و سر اين رفيق ارزنده را خراش داد. رفقا مجبور شدند ماشين را در محلی پارک کرده و منطقه را ترک کنند. خوشبختانه خراشی که به سر احمد زيبرم وارد شده بود امر مهمی نبود و خيلی زود بهبود يافت و آثارش برطرف گرديد. اما تجربه اين حرکت برای هميشه در سازمان باقی ماند تا رفقای بعدی در فعاليت های خود درسهای آنرا بکار گيرند.

 

وقتيکه از کاظم صحبت می کنيم ضروری است که به مقاومت و پايداری او در زير شکنجه های دشمن هم اشاره کنيم. کاظم پس از دستگيری تلاش کرد از خود و گروه انقلابی که عضو آن بود اطلاعی به دشمن ندهد. واين واقعيت نيز که هر بار که ساواک از طريق ضرباتی که به گروه وارد ميکرد به سرنخ های جديدی دست می يافت ، دوباره کاظم را به زير شکنجه و بازجويی می کشيد نشان ميداد که او عليرغم همه رذالت های مزدوران ساواک با عزمی آهنين بر آرمانهای خود پای فشرده است. و البته پاسخ دشمن هم به اين پايداری روشن بود. رژيم شاه سرانجام در بهار سال 50 در يک دادگاه فرمايشی کاظم را به اتفاق تعدادی از رفقا از جمله احمد خرم آبادی، حسن ضياء ظريفی و محمود محمودی و هوشنگ دلخواه محاکمه و به اعدام محکوم نمود و رفقای ديگر به حبس های طويل المدت محکوم گرديدند ودر تير ماه همان سال کاظم به اتفاق رفيق احمد خرم آبادی بدست دژخيمان شاه اعدام شدند. يادشان گرامی باد.

 

حال اجازه بدهيد که به جواد سلاحی بپردازم و خاطره عزيز او را گرامی بداريم. همانطور که قبلأ گفتم جواد از اولين رفقايی بود که در آن سالها مجبور شدند به زندگی مخفی روی آورند. پس از رستاخيز سياهکل رژيم سعی کرد با اعدام رفقای سياهکل چنين جلوه دهد که اين مبارزه را در نطفه خفه ساخته است. اما با اعدام تيمسار فرسيو رئيس دادستانی ارتش در آن زمان که حکم اعدام رفقای سياهکل را صادر کرده بود و حمله رفقا به کلانتری قلهک، رژيم شاه خيلی زود فهميد که اين مبارزه نه تنها پايان نيافته بلکه تازه شروع شده است. و در وحشت از رشد آن مبارزه ، عکس 9 رفيق فدايی را در روزنامه ها چاپ کرده و برای سرشان جايزه تعيين کرد. 100 هزار تومان برای هر نفر و از مردم خواست که برای دستيابی به چنين جايزه هنگفتی با ماشين سرکوب وی همکاری کنند. در آن زمان عکس های اين 9 نفر که يکی از آنها رفيق جواد بود در تمامی معابر عمومی نصب شده بود. اما همين واقعيت که هيچ يک از آنها بدليل همکاری مردم با دشمن دستگير نشدند و همه در جريان درگيری به شهادت رسيدند و آخرين نفر از اين 9 نفر يعنی رفيق حميد اشرف در 8 تير سال 55 يعنی 5 سال بعد از اينکه برای سرش جايزه تعيين کرده بودند در تهران به شهادت رسيد حد همکاری مردم با دستگاه سرکوب رژيم شاه را نشان می داد و بيانگر اين واقعيت بود که اين دستگاه تا چه حد مورد نفرت و انزجار مردم قرار دارد.

 

چاپ عکس جواد و بقيه رفقا در روزنامه ها در واقع يکی از بزرگترين پيروزيهای جنبش انقلابی در آن زمان بود. چرا که حال خود دشمن رسمأ با دستگاه تبليغاتی عظيم اش موجوديت تشکل جديد را به ميان مردم برده و ترس و وحشت خود را از آنها در مقابل مردم به نمايش می گذاشت.

 

اين رفقا از جمله جواد که نام سازمانيش "حيدر عمواغلی " بود، عليرغم اينکه عکس هايشان در روزنامه های رژيم چاپ شده بود و به در و ديوار ها چسبانده شده بود اما هر روز در خيابانهای شلوغ شهر به اجرای وظايف مبارزاتی خود مشغول بودند و اين خود باز حکايت از فرهنگ جديدی می کرد که به وسيله اين رفقا در جنبش انقلابی مردم ما  مرسوم گشت.

 

سرانجام در 25 فروردين ماه سال 50 وقتيکه جواد به اتفاق رفيق علی رضا نابدل در حال پخش اولين اعلاميه هايی بودند که توسط چريکهای فدايی خلق داده شده بود در خيابان پامنار تهران با نيروهای سرکوب رژيم شاه مواجه شده و در جريان يک درگيری نابرابر رفيق نابدل مجروح و دستگير شد و جواد توانست با شليک آخرين گلوله اش دشمن را از زنده دستگير کردن خود و دستيابی به اطلاعاتش ناکام سازد.

بدين وسيله چريکهای فدايی خلق سنت جديدی را در جنبش انقلابی مردم پايه گذاری کردند. فرهنگ تا آخرين گلوله جنگيدن و تن به تسليم ندادن. فرهنگ زنده به دست دشمن نيفتادن و دشمن را از دستيابی به اطلاعات خود محروم کردن. همچنانکه رفيق نابدل نيز در حاليکه تير خورده بود در اولين فرصت خود را از پنجره اتاقش در طبقه دوم بيمارستان شهربانی به بيرون پرتاب نمود که البته اين اقدام منجر به شهادت او نشد و جسم مجروح اش آماج وحشيگری ها و آزارهای دژخيمان شاه قرار گرفت. فرهنگ نوينی که اراده باور نکردنی جنبشی را منعکس می کرد که برای نابودی سلطه امپرياليزم و رژيم وابسته به امپرياليزم شاه جان بر کف سلاح به دست گرفته بود.به واقع جواد از اولين کسانی بود که اين عزم و اراده را به نمايش گذاشت و اين فرهنگ را با خون خود شکل داد. يادش گرامی باد.

 

حال که بحث به اينجا رسيد اجازه بدهيد که به نکته ای اشاره کنم و بعد دوباره به زندگی اين ياران فراموش نشدنی باز گردم. از همان آغاز اعلام موجوديت چريکهای فدايی خلق مخالفين اين جريان همواره کوشيده اند که چنين جلوه دهند که مثل اينکه چريکها جز به سلاح به چيزی باور ندارند. آنها چنين تبليغ می کردند و ميکنند که چريکها به کار سياسی و تبليغات مجزای سياسی اهميت نمی دهند. اما واقعيت ها نشان داده اند که اين اتهامات نادرست بوده و زندگی جواد که در حين توزيع اعلاميه های تبليغی چريکها به شهادت رسيد خود گواهی روشن بر اين واقعيت است. مسئله اين بود که کمونيست های راستين در آن سالها در شرايطی قرار گرفته بودند که برای رساندن صدايشان به مردم و برای توزيع اعلاميه ها و نشريات شان می بايست جانشان را کف دستشان قرار می دادند، همانطور که جواد اين طورعمل کرد.

 

شايد امروز درک آن شرايط آسان نباشد اما آنروز ها وضع ديگری در ايران حاکم بود و مسئله اين بود که می بايست شکل اصلی نبرد را به مردم نشان ميدادی و بخصوص برای غلبه بر نا اميدی ها و بی اعتمادی های ناشی از شکست ها و ضعف های گذشته در عمل بذر اميد می کاشتی و "پيک اميد" می بودی. کاری که آن رفقا کردند و نتايج درخشانش را هم ما در استقبال وسيع توده ها از سازمانی که آنها تشکيل داده بودند به خصوص در جريان قيام بهمن شاهد بوديم. به هر حال زندگی جواد خود  بر عليه ادعای آن کسانی است که چنين ادعا می کردند که چريکها به کار سياسی و تبليغات مجزای سياسی باور ندارند. همانهايی که با اين اتهام نشان می دهند که قادر به درک تفاوتهای موجود بين شکل اصلی مبارزه با بقيه اشکال مبارزه نيستند.

 

به هر حال با تداوم مبارزه مسلحانه چريکهای فدايی خلق و خونهايی که رژيم شاه در فاصله کوتاهی بر زمين ريخت از جمله خون پاک رفقا جواد و کاظم آنچنان فضای جامعه تغيير کرد که کمتر کسی انتظارش را داشت. حال ديگر نيروهای مبارز جديدی پا به عرصه نبرد گذاشته بودند. ده ها گروه جديد شکل گرفت که هر يک به فراخور امکانات خود در جهت گسترش جنبش مسلحانه حرکت می کردند. حسين سلاحی و خسرو ترگل نيز درست در همين راستا گروهی تشکيل دادند و به جنبش مسلحانه پيوستند. امری که نشان ميداد با به صدا در آمدن" زنگ بزرگ خون" " توفان شکوفه" داده است.

 

تشکيل چنين گروه هايی و گرايش شديد انقلابيون برای پيوستن به سازمان چريکها و بقيه سازمانهای مسلح آن زمان ،نشان ميداد که پيام آن رفقا در سطح جامعه شنيده شده و جامعه آن را پذيرفته و به اين خط نيرو می دهد. رفقا حسين سلاحی و خسرو ترگل حتی برای پيشبرد کارهای خود بانکی را مصادره کردند تا فعاليت های انقلابی خود را هر چه بيشتر گسترش بخشند. مسلم است که همراه با روی آوردن نيروهای جديدی به سوی جنبش انقلابی، رژيم شاه نيز تا جايی که می توانست ضربات خود را به انقلابيون با شدت بيشتری وارد می ساخت. بر اين اساس اين دو رفيق نيز دستگير شدند و هر دو در سال 54 اعدام شدند. اما روند روی آوردن جوانان انقلابی همچون حسين سلاحی به سوی جنبش مسلحانه ادامه يافت. اين وضع کار را به آنجا رساند که در اواخر سال 54 و اوايل سال 55 رهبری وقت سازمان هر گونه عضوگيری جديد را ممنوع نمود تا فرصت يابد به آموزش و سازماندهی نيروهايی که به سازمان پيوسته بودند بپردازد. باين ترتيب خود زندگی با بانگ صولت مندش ندا می داد که آن مبارزه ای که کاظم ها و جوادها در شکل دادن به آن دخيل بودند، آن مبارزه ای که در سياهکل رسمأ رستاخيز خود را اعلام نمود عليرغم همه ددمنشی های دشمن و عليرغم همه هوچيگری های مخالفينش با طی فراز و نشيب های ذاتی هر مبارزه انقلابی، به آنچه در گام اول در نظر داشت رسيده است. و حال بر عهده ادامه دهندگان اين حرکت بود که با توجه به شرايط نوينی که مبارزه آن رفقا خلق کرده بود به ضرورتهای نوين پاسخ داده و در جهت توده ای کردن مبارزه گام بردارند. سرنوشت آينده سازمان فدايی را پاسخگويی درست به اين ضرورت شکل می داد، امری که بررسی چگونگی آن به فرصت ديگری نيازمند است.

 

حال اجازه بدهيد که ضمن گراميداشت مجدد خاطره تک تک آن عزيزانی که در شرايط ديکتاتوری ذاتی سرمايه داری وابسته ايران بر اين باور بودند که آزادی و دمکراسی جز از طريق نابودی سلطه امپرياليزم و نظام سرمايه داری حاکم دست نيافتنی است و ضمن گراميداشت ياد رفقايی که برای درهم شکستن اين سلطه و رسيدن به سوسياليسم در آن شرايط سياه پيک اميد و انقلاب شدند، به شرايط امروز باز گردم. شرايطی که متأسفانه در آن نغمه های يأس و نااميدی هر روزبا ناهنجاری بيشتری شنيده می شوند. يکی همه آرمانهای ادعايی اش را در زير آوار سقوط ديوار برلين مدفون شده می بيند و ديگری طولانی شدن عمر رژيم دار و شکنجه جمهوری اسلامی سلسله اعصابش را مختل نموده و بدون توجه به عوامل اصلی ای که اين وضع را سبب شده اند، هر کسی را به جز خود مقصر پديد آمدن اوضاع کنونی می داند و ديگران را شماتت می کند که چرا نتوانستند کاری کنند که او بدون اينکه خودش کاری کند زودتر از اين وضع جهنمی خلاص شود. اين روحيات و ديدگاه ها در شرايطی بيشترديده می شود و چنين نغمه هايی در اوضاعی پر طنين گشته که اتفاقأ دار و دسته حاکم بر ايران يعنی رژيم جمهوری اسلامی با سياستهای ضد مردمی خود بزرگترين خطرات را برای مردم ايران بوجود آورده اند.

 

اگر اين روزها به هر رسانه عمومی رجوع کنيد حتمأ خبری در مورد پرونده هسته ای جمهوری اسلامی و تحريم های سازمان ملل و احتمال حمله آمريکا به ايران در آن می بينيد و يا می شنويد. با توجه به حساسيت اوضاع کنونی مايلم که بخش آخر اين صحبت را به اين امر اختصاص دهم و در مورد خطری که توسعه طلبی امپرياليستها و رقابتهای فی ما بين آنها و همچنين سياستهای ضد مردمی سردمداران جمهوری اسلامی برای مردم پيش آورده ملاحظاتی را با شما عزيزان در ميان بگذارم.

 

همانطور که می دانيد جمهوری اسلامی با تکيه بر حق انکار ناپذير مردم ايران در استفاده از انرژی هسته ای می کوشد تا برنامه های اتمی خود را خواست مردم جلوه داده و تلاشهايش برای دستيابی به انرژی هسته ای را تحقق آرزوی مردم جا بزند. از سوی ديگر امريکا و بقيه قدرتهای بزرگ امپرياليستی برنامه های اتمی جمهوری اسلامی را فاقد شفافيت قلمداد نموده و از طريق شورای امنيت سازمان ملل از جمهوری اسلامی تعليق غنی سازی اورانيم راخواستار شده اند. از آنجا که جمهوری اسلامی تاکنون به اين خواست تمکين نکرده برای تحت فشار قرار دادن جمهوری اسلامی مجازاتهايی را در مورد اين رژيم در نظر گرفته و رژيم را مورد تحريم هايی قرار داده اند. بدون شک اگر عدم پاسخگويی رژيم به خواست شورای امنيت در اين زمينه تداوم يابد اين تحريم ها بتدريج افزايش يافته و هزينه های هر چه بزرگتری بر دوش مردم ما قرار خواهد گرفت.

اين همه در شرايطی پيش آمده که امريکا ناوگان بزرگی در خليج فارس متمرکز کرده و با برگزاری مانورهای نظامی در خليج فارس قدرت نظامی خود را به نمايش می گذارد. قدرتی که در چند سال اخير چگونگی کاربرد آن را عليه مردم افغانستان و عراق شاهد بوده ايم و ديده ايم که چگونه عليرغم همه تبليغات دروغين و فريادهای دفاع از آزادی و دمکراسی ، اشغال اين کشورها جز ويرانی و کشتار مردم بيگناه و دربدری حاصلی برای مردم ستمديده در بر نداشته است.

 

اين واقعيات يعنی تهديدات امريکا و مجازاتهای سازمان ملل و عربده های امثال احمدی نژاد بطور طبيعی تحليل های گوناگونی را چه در ايران و چه در خارج از ايران و چه در رسانه های رسمی و چه در صفوف نيروهای مخالف جمهوری اسلامی دامن زده است. برخی چنين تحليل می کنند که چون امريکا و بقيه قدرتهای بزرگ مخالف اتمی شدن جمهوری اسلامی هستند با اتخاذ اين سياستها در تلاش اند تا مانع دستيابی جمهوری اسلامی به سلاح اتمی شوند. برخی ديگربا تکيه بر تجربه روابط تنگاتنگ جمهوری اسلامی در 28 سال گذشته با امپرياليستها مدعی اند که همه اين اتفاقات تبليغات فريبکارانه ای بيش نيست و بيشتر سياست بازی است تا يک اختلاف واقعی. اما جدا از اينکه هر نيرويی چرايی شکل گيری اوضاع کنونی را چگونه تحليل کند و جدا از اينکه رويدادها در عمل چگونه پيش رود و در آينده ما شاهد حمله امريکا به ايران و يا شاهد رويداد های ديگری در جامعه باشيم ، اين اوضاع در طيف مخالفين جمهوری اسلامی به چند گرايش دامن زده است.

برخی علنأ از حمله امريکا به ايران حمايت کرده و مدعی اند که اين تنها راه خلاصی از شر جمهوری اسلامی است. در اين طيف ،هم کسانی قرار دارند که چون هيچ نيرويی که قادر به سرنگونی جمهوری اسلامی باشد را در صحنه نمی بينند چنين می گويند و هم کسانی که بدليل ماهيت سرسپردگی شان جز اين نمی توانند بگويند. مثل سلطنت طلبان. از سوی ديگر کسانی پيدا شده اند که در مخالفت با سياستهای تجاوزگرانه امپرياليسم ،تا حد همسويی و همنوايی با جمهوی اسلامی پيش می روند.اين گرايش را در جريان  حرکات ضد جنگ در خارج از کشورنيز ما شاهد هستيم که با استدلال اولويت مخالفت با تجاوز امپرياليستها به دفاع از جمهوری اسلامی بر می خيزند. اين تحليل انسان را به ياد تحليل آن نيروهايی می اندازد که در جريان جنگ امپرياليستی ايران و عراق ياد "دفاع از ميهن" افتاده بودند و عملأ در جبهه جمهوری اسلامی قرار گرفته بودند. البته کسانی هم هستندکه بدرستی عليه هر دو طرف اين ماجرا هستند يعنی هم عليه امپرياليزم و هم عليه جمهوری اسلامی می باشند که  چريکهای فدايی خلق در اين دسته قرار دارند.

اما برای اينکه ما بتوانيم دلايل درستی اين موضع گيری آخر که موضع ای  انقلابی است را درک کنيم بايد بتوانيم بدرستی اوضاع کنونی را تحليل کرده و منافع توده های ستمديده در اين اوضاع بحرانی را مد نظر داشته باشيم. در اينجا اندکی روی اصول و مبانی راهنمای حرکت چريکهای فدايی در اين اوضاع تامل می کنم:

1-امپرياليزم امريکا برای غلبه بر بحرانهای اقتصادی خود وحفظ موقعيت سرکردگی اش در جهان همواره بر ميليتاريسم تکيه داشته است، اما از 11 سپتامبر به اين سو علنأ بر طبل جنگ کوبيده و ماشين نظامی خود را که در شرايط پايان جنگ سرد تا حدی کوچک شده بود را وسيعأ گسترش داده است. اين قدرت جهانی با توجه به موقعيت رو به رشد رقبای خود در حوزه اقتصاد و مقايسه آن با وضعيت خود وبه ويژه با بدهکاری های عظيمی که به بار آورده است، مجبور است هم چپاول از بازارها و مناطق نفوذش را تشديد نمايد و هم به مناطق نفوذ رقبای خود دست اندازی نمايد. البته تضاد بين امپرياليست ها و دست اندازی به مناطق نفوذ يکديگر اساسأ با ذات امپرياليسم همراه است. اگر به تاريخ امپرياليزم در قرن بيستم نگاه کنيم به عينه می بينيم که بزرگترين جنگهای تاريخ برای تجديد تقسيم جهان تقسيم شده رخ داده است. امروز ما نيز شاهد رقابتهای امپرياليستی و تنش های مشابهی بخصوص در افريقا و خاورميانه هستيم. در خاورميانه امريکا با تکيه به طرح خاورميانه بزرگ می کوشد ضمن اينکه حضور مستقيم نظامی خود را افزايش می دهد و جاپاهای محکمتری برای يورشهای آينده ايجاد می کند با دست اندازی هر چه بيشتر به بازارهای منطقه و از جمله منابع انرژی آن، موقعيت خودرا در مقابله با رقبايش تحکيم نمايد. تأکيد بر ميليتاريسم و روی آوری به جنگ که با افزايش باورنکردنی بودجه نظامی اين کشور توأم بوده است، راهی است برای غلبه بر بحرانهای اقتصادی امريکا و حفظ موقعيت سرکردگی اش در جهان. حرکتهای نظامی امريکا در افغانستان و عراق و تهديدات آنها در مورد ايران را بايد در اين چهارچوب ديد. در چهارچوب پروژه ای که استراتژيست های آمريکايی برای حفظ سرکردگی امريکا در قرن 21 تدوين کرده اند. بر اين اساس آنها نه به خاطر وجود سلاح کشتار جمعی به عراق حمله کردند و نه به خاطر جنايات و سرکوبگری های صدام و يا طالبان بر عليه مردم کشورهای عراق و افغانستان، به ياد دفاع ازحقوق نقض شده مردم افتاده بودند. بلکه آنچه که آنها را به افغانستان و به عراق برد ضرورت حضور مستقيم نظامی جهت قبضه کامل بازار آن کشورها به ضرر ديگر رقبای امپرياليستی شان بود. همانطور که امروز نيزمخالفت شان با برنامه اتمی جمهوری اسلامی تنها دستآويزی است جهت گسترش سلطه خود شان.

 

2- جمهوری اسلامی رژيمی وابسته به امپرياليسم است که فاقد هرگونه وجاهت ملی است. اين رژيم در طول 28 سال گذشته بطور روزمره نشان داده که عليرغم فريادهای ضد امريکايی و ضد امپرياليستی اش همواره مجری سياستهای امپرياليستها بوده و از هيچ جنايتی جهت پيشبرد سياستهای امپرياليستها کوتاهی نکرده که نمونه بارز آن دميدن بر آتش 8 سال جنگ با عراق بود. اين رژيم در طول حيات ننگين خود نشان داده که مانع اصلی تحقق مطالبات مردم ما ورسيدن آنها به آزادی و دمکراسی و برپايی جامعه ای عاری از ظلم و ستم می باشد.

اما عليرغم همه خدمات جمهوری اسلامی جهت تامين منافع امپرياليست ها تجربه نشان داده که هر گاه منافع امپرياليستها حکم کند آنهادر جهت تغيير اين رژيم لحظه ای هم درنگ نخواهند کرد.  چرا که تاريخ سلطه امپرياليستی ثابت نموده که امپرياليستها هرگز سرنوشت خود را با سرنوشت رژيم های مزدورشان گره نمی زنند. اين  تاريخ نشان ميدهد که همواره آنچه برای آنها ثابت و اساسی است منافع مادی اشان می باشد. در زمان اوج گيری انقلاب مردم در سالهای 56 و 57 به عينه ديديم که چگونه وقتيکه امپرياليستها متوجه شدند که وجود نوکر حلقه بگوششان محمد رضا پهلوی باعث تشديد مبارزه توده ها و تضعيف موقعيت آنها می شود فورأ با فرستان ژنرال هويزر امريکايی ترتيب خروج شاه از کشور و ورود خمينی جنايتکار را مهيا کردند.

اين واقعيت را ما بارها در امريکای لاتين ديده ايم و در سرنوشتی که طالبان در افغانستان پيدا کرد نيز شاهد آن بوديم. تأکيد بر اين واقعيت البته به مفهوم اين نيست که در شرايط کنونی تنها گزينه امريکا و متحدينش تغيير رژيم حاکم بر ايران می باشد چرا که تجربه ليبی نشان داد که رقابتهای امپرياليستی جهت دست اندازی به بازارها و مناطق نفوذ می تواند با حفظ رژيم های ديکتاتور حاکم نيز پيش برود. حتما به خاطر داريد که تبليغات امپرياليستی در چند سال گذشته همواره قذافی را به نقض حقوق بشر،تروريسم و تلاش برای دستيابی به سلاح های کشتار جمعی متهم می کردند اما پس از توافقات انجام شده به نفع امريکا يکباره  همه اين تبليغات خاموش شد.

 

3- از آنجا که رقابت های امپرياليستی در شرايط کنونی در مورد ايران حول مسئله برنامه جمهوری اسلامی جهت دستيابی به انرژی هسته ای شکل گرفته ضروری است بر اين امر نيز تأکيد شود که از آنجا که معتقديم مسلح شدن کشورها به سلاح اتمی خطر جنگ را تضعيف نکرده بلکه خطرات بزرگتری برای زندگی مردم ايجاد می کند، بر اين باوريم که رقابت اتمی نه تنها امنيتی برای کشورها به بار نمی آورد بلکه باعث ميشود که منابع ملی و حاصل تلاش و دسترنج مردم در ابعاد وسيعتری به يغما رود. به همين دليل هم از خواست خلع سلاح اتمی همه قدرتهای اتمی جهان پشتيبانی می کنيم

با توجه به آنچه که  گفته شد بايد تاکيد کنيم  که مخالفت با برنامه هسته ای جمهوری اسلامی اساسا نام مستعاری است جهت گسترش سلطه امپرياليستی و پيشبرد  رقابتها و تنش های امپرياليستها برای غارت هر چه بيشتر مردم ما. بنابراين همانطور که افشای تبليغات دروغين امپرياليستها را در اين رابطه وظيفه ای انقلابی می دانيم سرمايه گذاريهای عظيم جمهوری اسلامی جهت دستيابی به انرژی هسته ای رانيز  سياستی در تقابل با مصالح و منافع مردم ايران می دانيم و معتقديم که همه اين تلاشها و مخالفت ها را بايد در چهارچوب اصول توضيح داده شده در بالا ديد.

 

بر اين اساس با تأکيد بر اين واقعيت که جمهوری اسلامی را مانع اصلی تحقق خواستهای بر حق توده های ستمديده  می دانيم اما مخالف هر گونه تجاوز امپرياليستی به مردم کشورمان تحت پوشش مجازات جنايتکاران حاکم بر ايران و اساسا هر گونه دخالت در تعيين سرنوشت مردم ايران می باشيم . ما به کسانی که با فکر خلاصی از شر جمهوری اسلامی از ورود سربازان و نيروی بيگانه به خاک ايران استقبال می کنند می گوئيم که دشمنان اصلی خلق های محروم ما همين امپرياليست ها هستند . آنها حداکثر کاری که می کنند اين است که جای جمهوری اسلامی را با يک رژيم وابسته ضد خلقی و مرتجع ديگر پر نمايند . در ضرورت سرنگونی جمهوری اسلامی شکی وجود ندارد اما اين سرنگونی موقعی می تواند به تحقق خواست های بر حق مردم منجر شود که از پائين و به دست مردم ايران سازمان يابد. تنها در بستر انقلابی بزرگ و مردمی برای نابودی سيستم سرمايه داری وابسته و سلطه امپرياليسم است که سرنگونی جمهوری اسلامی راه تحقق آزادی و دمکراسی را هموار می سازد . به همين دليل هم نبايد اجازه داد که بار ديگر تجربه سقوط رژيم شاه تکرار شود و نظام سرمايه داری وابسته و سلطه امپرياليستی به مثابه عامل اصلی فقر و فلاکت مردم پا برجا مانده و قدرتهای بزرگ با تغيير مهره های خود ماشين سرکوب مردم را تجديد آرايش دهند.  

بنابراين در شرايط خطير کنونی بايد با وضوح تمام  ضمن تاکيد و دفاع از امر انقلاب مردم، با همه قدرت تلاش نمود تا تبليغات امپرياليستی و فريبکاريهای جمهوری اسلامی بار ديگر مردم را بازيچه منافع ضد مردمی خود نکنند.با سپاس از حوصله ای که نشان  داديد. می دانم که در اين باره بايد و می شود خيلی مفصل تر صحبت کرد بنابراين به اميد اينکه در فرصت ديگری بيشتر به اين امر بپردازيم بار ديگر خاطره رفقا جواد،کاظم و حسين را گرامی می دارم.

 

 

 

بازگشت به صفحه اصلی

http:/www.siahkal.com