سهيلا

 

يادی از  مراسم "ياد ياران ياد باد" در استکهلم

 

روز شنبه 21 آوريل  سازمان هواداران چريکهای فدايی خلق در سوئد مراسمی را در بزرگداشت رفقا کاظم، جواد و حسين سلاحی و در تجليل از فداکاری ها و استقامت مادر سلاحی برگزار کرد. من و تعدادی از رفقايم نيز از کشورهای مختلف اروپا و اسکانديناوی و آمريکای شمالی به سوئد رفتيم تا که همراه با خانواده سلاحی و دوستان و ياران آزاديخواه در سوئد، در اين مراسم شرکت کنيم.  اکنون با هم به محل مراسم برويم.

يک ساعت قبل از شروع مراسم است و چند نفر در حال تزئين ديوارهای سالن با عکسهای تعداد زيادی از رفقای مبارز جان باخته هستند. چند رفيق نيز وسايل صوتی را تنظيم می کنند و من هم مشغول قاب کردن عکسی هستم که قرار است به عنوان هديه ای از طرف چريکهای فدايی خلق به مادر سلاحی تقديم شود.

يکی از افرادی که برای ديدن مراسم آمده با من وارد گفتگو می شود:

"اين عکس چيه؟" پاسخ می دهم: عکس سه کوه سنگی در استراليا است . اين سه کوه در افسانه های آن کشور به نام سه اسطوره ای که سمبل پايداری و مقاومت بوده اند، نامگذاری شده اند. اين را فعالين  چريکهای فدائی خلق مقيم آن کشور فرستاده اند تا به مادر سلاحی داده شود.

به عکسهای رفقای شهيد که به ديوار زده ايم اشاره می کند و با حالت خاصی (شادی توام با هيجان)می گويد:

"چقدر عکس! بعضی از عکسهای رفقای دختر را قبلأ نديده بودم!"در پاسخ اش می گويم: بله، متأسفانه تعداد خيلی زيادی از بهترين جوانهای ما به دست اين دو رژيم کشته شدند. اينها فقط بخش کوچکی از عکس های آنها است.

 

در اين موقع دو آقا و خانمی که از آشنايان او هستند وارد سالن می شوند و بعد از اينکه توسط او به من معرفی می شوند ،اوآنها را برای ديدن عکسها می برد. 

اغلب کسانی که برای ديدن برنامه آمده اند می خواهند يک طوری به ما کمک کنند. به عنوان مثال وقتی که يکی از رفقا اطلاع می دهد که پونز برای چسباندن عکس ها به ديوار تمام شده، قبل از اينکه بپرسم از کجا می توانم پونز بخرم، خانمی که کنار ما ايستاده می گويد:

"من براتون می خرم. شنيدم به اون آقا می گفتی که از کشور ديگری آمده ای. فکر نکنم اين محل را بلد باشی." آنقدر رفتارش دوستانه و مهربان است که خجالت می کشم برای دادن پول اصرار کنم.

 

يک ربع به آغاز مراسم مانده است. به داخل سالن برمی گردم که دوربين فيلم برداری را به سه پايه وصل کنم.   تا پايم را داخل سالن می گذارم. چشمم به تصوير رفقا روی ديوار می افتد عکسهای رفقا بر زمينه ای به رنگ سرخ ارغوانی شديدأ تحت تأثير قرارم می دهد. هجوم احساسات و شور و هيجان عميقی را در تمام وجودم احساس می کنم. انگار منظره ای که از تصوير پر صلابت رفقا با آن چشمان پر مهر و شفافشان روی ديوار نقش بسته يک تابلوی عظيم هنری است که در مقابل چشمهايم قرار گرفتند. اين تابلودر نظرم نمايانگر گذشته و حال مبارزاتی فرزندان انقلابی کارگران و زحمتکشان ايران است و يک صحنه عظيم و باشکوه از مبارزه و مقاومت و قهرمانی ها را نشان می دهد.احساس می کنم که  در افق نه چندان دوردست آن رفقای بنيانگذار و شهدای سازمان نظاره گر کار هاو بر خوردهای امروز ما هستند. و در پيش رو و در صحنه نزديکتر، رفقای امروز را می بينم که ايستاده اند. به تمام گوشه و کنار اين صحنه (حضور رفقای امروز و نگاه رفقای گذشته در قاب سرخ عکسهايشان) نگاه می کنم و به سختی جلوی ريزش اشکهايم را می گيرم.

 

مراسم با صدای گرم رفيق مجری که اين قطعه شعر انقلابی را می خواند، شروع می شود:

"آدمی با سر افراشته بايد بزيد!

و سرافراشته بايد ميرد!

و به دشمن سر تسليم نيارد در پيش!

و نهد در ره آزادی خلق، همه هستی خويش!

به همان گونه که تو، همره کارگرم."

 

بعد از ويدئو کليپ زيبايی به نام "به ياد لاله های سرخ انقلاب"، پيام رفيق اشرف دهقانی خوانده می شود که حاوی نکات مهمی بخصوص برای جوانهای انقلابی امروز است:

 

"با درودهای صميمانه به تمام انسانهای انقلابی و مبارز و بويژه کمونيستهايی که جان خود را در راه آرمانهای والايی نهادند که چيزی جز آزادی و بهروزی توده های تحت ستم ما نبوده و نيست. بدون شک تاريخ مبارزات طولانی و دلاورانه توده های تحت ستم ما برای نيل به گوهر آزادی و دمکراسی سرشار از فراز و نشيب هايی بوده که گذار موفقيت آميز از هر کدام از آن فراز و نشيب ها، بدون فداکاری ها و جانفشانی های بی دريغ جمعی از دليرترين و فداکارترين فرزندان کارگران و خلق های محروم ما امکان پذير نبوده است. رفيق کاظم، جواد و حسين سلاحی به چنين جمع و نسلی تعلق دارند. کمونيست های برومندی که مظهر در هم آميختگی آگاهی با صداقت انقلابی بوده اند.....این گردهمایی تنها متعلق به این عزیزان و یا متعلق به یک اندیشه و یا از آن هم محدودتر به یک گروه خاص نیست. ما از این موقعیت استفاده کرده و یاد تمامی مبارزین راه سوسیالیزم و آزادی که در مبارزه علیه دو رژیم ضد خلقی شاه و جمهوری اسلامی جان باختند را گرامی می داریم و به همگی آنها درود می فرستیم."

بعد نوبت به سخنران مراسم می رسد و رفيق فريبرز سنجری سخنرانی اش را شروع می کند که از دو بخش تشکيل شده. بخش اول "به ياد آنانی که پيک اميد بودند" و بخش دوم "ملاحظاتی درباره اوضاع کنونی". آنچه که در بخش اول سخنرانی اين رفيق  بسيار برجسته می نمايد، اين است که در قالب بيان گوشه هائی از زندگی مبارزاتی  برادران سلاحی درسهای انقلابی منتج از زندگی و شهادت قهرمانانه آنان را ذکر می کند همان ها که  به عنوان سنت های مبارزاتی پر ارزشی به نسل های آينده کمونيستها منتقل شده است. به عنوان مثال وقتی رفيق سنجری می گويد که " رفيق جواد با شليک آخرين گلوله اش دشمن را از زنده دستگير کردن خود و دستيابی به اطلاعاتش ناکام ساخت"،اين حقيقت را نيز مطرح می کند که با اين کار  " سنت جديدی در جنبش انقلابی مردم پايه گذاری شد." فرهنگ "تا آخرين گلوله جنگيدن و تن به تسليم ندادن".

 

قبل از شروع بخش دوم سخنرانی، فيلم دوربينم تمام می شود و می خواهم فيلم را عوض کنم که آقايی که نزديک به من نشسته چند فيلم خالی را به طرف من می گيرد و در حاليکه او بيشتر از من برای ادامه فيلمبرداری هول شده و با نگرانی حواسش به دوربين است،می گويد:"اينها فيلم خام هستند. من زياد دارم."از او تشکر می کنم. فيلم را عوض می کنم.و او که  انگار که خيالش راحت شده، به صندلی تکيه می دهد و سرش را به علامت تأئيد حرفهای رفيق سنجری تکان می دهد.

 

بعد از سخنرانی رفيق سخنران، يکی از رفقا برای خواندن سرود "يوری" روی صحنه می آيدو در آغاز می گويد(در واقع با فروتنی) "من هنرمند نيستم. ولی دوست داشتم که از طرف همه فعالين چريکهای فدايی خلق در تمام نقاط دنيا و از طرف تمام دوستان حاضر، اين سرود را با هم بخوانيم و به مادر سلاحی مبارز تقديم کنيم."

و بعد با صدايی بی نهايت گرم و پر شورش می خواند:

" سر زد، سر زد

بار ديگر

شعله کين

در دل اين شب تاريک"

 

موزيکی در کار نيست، ولی چه خوش آهنگ می خواند:

 

"ظلمت شد پريشان

شد گريزان

نور اميد در دل خلق ما تابيد

يوری، زاده خلق،

در ره خلق

از سر و جان خود بگذشت

خونش، خون پاکش

قطره قطره، در دل ما چو خورشيد است"

 

من هم همراه با رفقايم همصدا می خوانم"

"آری،

همچنان پيک اميد است

آری"

 

با اين کلمات به ياد رفقايم می افتم که واقعأ "در ره خلق از سر و جان خود بگذشتند و خون پاکشان، قطره قطره در دل ما چو خورشيد می درخشد" 

خيلی تلاش می کنم که کسی اشکم را نبيند. آقايی که می خواست فيلم هايش را به من بدهد، عينکش را برداشته و چشمهای مرطوبش را پاک می کند.

خانمی که در کنار او نشسته می گويد:"خيلی قشنگ است. من که حاضرم تا آخر شب به اين گوش بدم"

 

رفيق سنجری را در رديف جلو می بينم که همراه با ديگر رفقا می خواند:

"ظلم دولت، جور ياکنی

بر دوش توده ها تا کی؟

برخيز برخيز

خلق ايران از دل و جان

خشم و کين را نمايان کن

کاخ دشمن را ويران کن"

 

گذشته و اهداف مبارزاتی مشترک، ايمان مشترک به مبارزه و پيروزی نهايی طبقه کارگر، و رفاقتی نشأت گرفته از آگاهی مارکسيستی، همه و همه، در صدای هماهنگ اين رفقا منعکس شده. و چه باشکوه است!  اين صحنه را در فيلم ثبت کرده ام. اما امروز هم نقش زيبای آن در ذهن و خاطرم همچنان واضح است، درست همانند ياد عزيز رفقای انقلابی ام که در دست رژيم خونخوار ج.ا. شهيد شدند.

به ياد روزهای کوهنوردی اوايل قيام افتادم. در مسيرهای متعدد و از بلندی های اطراف، در هر گوشه و کنار کوه، صدای سرودخوانی های دخترها و پسرهای جوان انقلابی بلند بود. همان ها که توسط دژخيمان جمهوری اسلامی شکنجه و اعدام شدند. ياد عزيز آن ياران مبارز و انقلابی ياد باد.

 

در نيم ساعت استراحتی که بين دو بخش مراسم است، متوجه می شوم که مادر جهانگيری در مراسم حضور دارد. خيلی خوشحال می شوم و میروم تا  با ابراز احترام به او ياد فرزندان قهرمانش را پاس دارم. افراد خانواده ام بار ها از  خاطرات خود در مورد رفيق الله قلی جهانگيری برای من تعريف کرده بودند. از آن خاطرات به او می گويم و  احساساتمان را در مورد عزيزان و رفقای مبارزی که از دست داده ايم با هم در ميان می گذاريم. احساس می کنم که چه مادر مهربانی است.

 

با آقا و خانمی که دوست داشتند از برنامه فيلم بگيرند صحبت می کنم. تلاش می کنم که به خاطر مقررات برنامه (ممنوع بودن فيلمبرداری توسط شرکت کنندگان) عذرخواهی کنم. با خوشرويی می گويند:"اشکالی ندارد. کار خوبی کرديد."  بعد به درخواست آنها و با دوربين خودشان از آنها و عکس های سالن فيلمبرداری می کنم و يک عکس يادگاری هم با آنها می گيرم.

 

در پايان برنامه، با آنها و بقيه دوستان جديدی که پيدا کرده ام  خداحافظی کرده و ايميل هايمان را با هم رد و بدل می کنيم. 

 

برگزاری اينگونه مراسم هااز جانب چريکهای فدايی خلق پايه گذاری يک سنت انقلابی جديد در مبارزات توده ها بر عليه دشمنانشان و امربسيار ارزشمندی است. هدف اين است که با قدردانی از خانواده های مبارز بر اهميت حمايت جامعه از انقلابيون تأکيد شود و در عين حال تجربيات انقلابی نسل گذشته به نسل انقلابی امروز جديد منتقل گردد. به نظر من اينگونه مراسم ها در زنده نگاه داشتن روحيه مبارزاتی مردم و عميق تر شدن اتحاد مبارزاتی ميان آنها و مبارزين نيز تأثير ات بسيار مثبتی به همراه دارد. 

يک پيشرو و روشنفکر انقلابی نه تنها خود هيچگاه نبايددست از مبارزه بردارد، بلکه بايد هميشه تلاش کند که آتش خشم انقلابی توده ها عليه طبقات ستمگر را نيز شعله ور نگاه داشته و آگاهی و اميد توده ها به مبارزه و انقلاب را ارتقاء داده و حفظ کند. يک پيشرو و کمونيست انقلابی در هر کجای دنيا که باشد و در هر مرحله از مبارزه قرار داشته باشد، نقش و وظايفی در مقابل جنبش دارد که می تواند به شيوه های مختلف آنها را انجام دهد. امیدوارم با درس گیری از تجارب مبارزاتی انقلابیون و کمونیستهایی نظیر رفقا کاظم و جواد و حسین سلاحی و با تحکیم هر چه بیشتر وحدتهای مبارزاتی در صفوف مبارزین و کمونیستها بتوان گامهای هر چه بلندتری را در مبارزه با دشمنان توده های تحت ستم در راه ازادی و سوسیالیزم برداریم.

 

یاد تمامی جانباختگان آزادی و سوسیالیزم گرامی باد!

 

بازگشت به صفحه اصلی

http:/www.siahkal.com