"تريبونال" و مدافعين تهمت زن اش!
عزت پايدارezatpaydar@yahoo.com
اخيراً يکی از مدافعين سينه چاک "تريبونال ايران" به نام بهرام رحمانی که به هر ترتيب و با توسل به هر شيوه ای می کوشد اين "تريبونال" را به عنوان يک " تريبونال مردمی" جا بزند، ادعا کرده است که "دشمنی و خصومت عليه تريبونال به اتحاد و مبارزه مشترک و سه حانبه ای بين چريک های فدايی خلق (طرفدار رفيق اشرف دهقانی)، گروه توفان و راه کارگر (کميته اجرايی) منجر شده است" (نقل ازمطلبِ " اتحاد و مبارزه پيگير برعليه کارزار ايران تريبونال")
با اشاعه چنين توهمي، او در حالی که ظاهراً قبول دارد که " تهمت و افترا زدن کار زشت و ناروايی است."، در اينجا آشکارا به کار زشت و ناروای تهمت و افترا زنی مبادرت کرده است، از جمله در مورد چريکهای فدائی خلق.
البته از کسانی که به چنين شيوه های منحطی متوسل می شوند، نمی توان انتظار داشت که جرأت کنند تا نشان دهند که چريکهای فدائی خلق در کدام مقاله يا مقاله ها ئی سخنانی گفته اند و يا مواضعی گرفته اند که با سخنان و مواضع توفان و راه کارگر دارای يکسانی است! بديهی است کسی که به دروغ و افترا متوسل می شود تا در مقابل استدلال های مخالفين به هر حال عرض اندام کند، ديگر قادر نيست به نقد واقعی و شرافتمندانه نوشته های ديگران بپردازد. من به عنوان فردی که نوشته های چريکهای فدائی خلق در مورد تريبونال را خوانده و مانند بسياری ديگر از فعالين سياسي، استدلال های آنها را قبول دارم و در ضمن نوشته های راه کارگر و توفان را هم خوانده ام و با "دفاعيات" جناب رحمانی از اين تريبونال هم آشنائی دارم، با اطمينان می توانم بگويم که اين فرد هر چقدر هم سطحی و دارای درک نازل از مسايل جنبش بوده باشد که البته چنين است، قادر به تشخيص مواضع مختلف و متفاوت اين نيروهای سياسی از هم می باشد. اما بدون توجه به اين که حقيقت چيست، صرفاً اين وظيفه را در مقابل خود قرار داده است که هرکس سخنی در مورد ماهيت واقعی تريبونال بر زبان آورد، بايد بر ضدش بنويسد و همه را در "اتحاد و مبارزه مشترک" با هم عليه تريبونال قلمداد کند؛ و بی دليل و با چسباندن انگ به ديگران ادعا نمايد که برخورد با تريبونال و شناساندن ماهيت آن، به نفع جمهوری اسلامی جنايت کار، اين رژيم دار و شکنجه تمام می شود.
پيش از اين، در مطلبی با عنوانِ اسناد "تريبونال مردمی" چه خواهد شد؟ (توجه شود که دراينحا اسم رسمی تريبونال هم با اضافه شدن کلمه "مردمی"، تغيير يافته)، رحمانی اين طور جلوه داده بود که گويا همه مخالفين "تريبونال"، - همان تريبونالِ دست ساز پيام اخوان ها و کوپرها و موريس کاپيتورن ها و هم رديفان شان- کسانی هستند که ادعا می کنند که " اگر اسناد تريبونال در اختيار سازمان ملل قرار گيرد بهانه ای برای حمله به ايران پيدا خواهند کرد". اين سخن در حالی زده می شود که وی می داند که چريکهای فدائی خلق هرگز چنين حرفی نزده و چنين موضعی ندارند و با چنين ادعاهائی هم توافق ندارند؛ و به واقع، استدلال های آنها در افشای ماهيت واقعی تريبونال چيز ديگری است. بنابراين لازم بود سخنان و مواضع چريکهای فدائی خلق در مورد "تريبونال"، به همان صورتی که هست مطرح و مورد نقد قرار می گرفت. به راستي، چرا سعی نشده برای قبولاندن اين تريبونال به عنوان گويا يک "تريبونال مردمی"، از نوشته های چريکهای فدائی خلق کُد و نقل قولی آورده شود؟
اگر امروز به اشاعه توهم " اتحاد و مبارزه مشترک سه جانبه" بين گويا چريکهای فدائی خلق و توفان و راه کارگر (کميته اجرائی) پرداخته شده، ديروز، در ادامه مطلب ياد شده در فوق، آن "سه" نيرو اين طور معرفی شده بودند: "اين محفل بی عمل و بی تأثيری که در قلب اروپا هم چنان در خانه های تيمی خود با "امپرياليسم" مبارزه می کند؛ آن ديگری از حزب الله دفاع می کند؛ سومی برای مرگ فلان آيت الله حکومت اسلامی اشک می ريزد، بی ربط ترين محافل به جنبش کارگری کمونيستی و ضد سرمايه داری هستند". بنابراين، در مطلبِ " اسناد "تريبونال مردمی" چه خواهد شد؟"، در حين تمسخر و فحاشی به نيروی سياسی ای که گويا در خانه های تيمی خود با امپرياليسم مبارزه می کند، رحمانی هنوز آن نيرو را به اسم به مخاطب خود نمی شناساند ( در اينجا خانه های تيمی هم مورد محبت وی قرار گرفته، انگار که چريکهای فدائی خلق و مجاهدين انقلابی دهه 50 با زندگی در خانه های تيمي، مؤثرترين مبارزه را عليه رژيم شاه و امپرياليسم انجام نمی دادند). اما پس از نوشتن مطالب فوق، وی "جُربُزه" پيدا کرده و منظور خود از آن سه نيرو را آشکار وهمانطور که ديديم از چريکهای فدائی خلق، توفان و راه کارگر ( کميته اجرائی) اسم می برد. البته، به اين توهم پراکنی هم بسند نکرده و از آنجا که مفهوم " جنبش کارگری کمونيستی و ضد سرمايه داری" را از مکتب رسوای "پيشوای" خود منصور حکمت آموخته که صد البته در نقطه مقابل کمونيسم واقعی و کارگری قرار دارد، در همان جا، با "روحيه"ای که تنها برازنده يک فرد مرتجع ضد کمونيست است، چريکهای فدائی خلق را در کنار توفان چنين معرفی می کند: " اتفاقاً دو محفل نخست، طرفدار زندان و شکنجه و اعدام هستند". بله، او با "روحيه" تمام چنين برچسبی می زند، اما از اين دروغ شاخدار که عليه چريکهای فدائی خلق، اين دموکرات ترين و آزادی خواه ترين نيروی سياسی ايران عنوان شده، تعجب نکنيد! از مکتب به اصطلاح "کارگری کمونيستی و ضد سرمايه داری" چنين جماعتی (که نام واقعی اش ضد کارگري، ضد کمونيستی و طرفدار بقای نظام گنديده سرمايه داری است)، جز اين نبايد انتظار داشت. فقط بايد گفت که شرم به قول مارکس يک احساس انقلابی است که رحمانی نشان می دهد که بوئی از آن نبرده است.
آيا توهين های بی مقدار چنين کسی ارزش پاسخگوئی دارد؟ به نظر من بهتر است به جای پاسخ به او در اين مورد که به جای نقد و بحث منطقي، توهين و فحاشی را معرف شخصيت خود قرار داده، چنين موجودی را به حال خود گذاشت که روزانه يک کيلو مقاله بنويسد (بهتر است به همانگونه که خيلی ها مطلع اند، بنويسم که "کُپی" و "پِيست" کند) و از اين طريق علاوه بر "نام"، نان اش هم تأمين شود، چه کند که اين هم شغلی است که وی فعلاً به آن مشغول است.
در مطلبِ " اتحاد و مبارزه پيگير برعليه کارزار ايران تريبونال"، همچنين آمده است: " تلاش های خصمانه عليه تريبونال به همين جا ختم نمی شود آن خانمی که به رييس اصلی بی بی سی نامه مخفی می نويسد و می خواهد با خودش و يک رفيق ديگرش درباره تريبونال گفتگو کنند و از رييس بی بی سی سئوال می کند که شما چرا اين همه دادگاه تريبونال را انعکاس می دهيد."
پرسيدنی است که اگر خانمی "نامه مخفی" به رييس اصلی بی بی سی نوشته، رحمانی چطور از آن مطلع شده؟ آيا همان رئيس اصلی بی بی سی و يا دارو دسته آقای رييس، او را در جريان آن نامه مخفی قرار داده است!!؟؟ و اگر چنين باشد، تو خود بخوان حديث مفصل از اين مجمل. از سوی ديگر با اين روشهای مذموم سعی شده تبليغ بی بی سی به نفع تريبونال غير مردميِ موردِ بحث، توجيه شود؛ و وی به مخالفين تريبونال اتهام زند که خود با رييس بی بی سی يا به قول ايشان با امپرياليست ها ارتباط دارند. اما از اين برخورد نازل که بگذريم، واقعيت اين است که اگر اين تريبونال با اهداف ضد مردمی رسانه های امپرياليستی چون بی بی سي، هم خوانی نداشت، آنها حتی کمترين پوشش خبری هم به آن نمی دادند. کما اين که در طول همه سال های طولانی که نيروهای چپ و آزاديخواه مراسم های بزرگ و کوچکی در افشای جنايات جمهوری اسلامی در دهه 60 و در گرامی داشت ياد زندانيان سياسی جان باخته در آن دهه بر پا می کردند، چنان کاری نکردند.
در ادامه همان مقاله نوشته شده است که: " چرا محکوميت جمهوری اسلامی در يک دادگاه بی طرف و مردمی اين چنين اين ها را ناراحت کرده است". در اينجا از "بی طرف" بودن دادگاه مورد بحث دم زده شده. اما واقعيت اين است که بر اساس آموزش های کمونيسم راستين ( ونه بر اساس مکتب ادعائی "کمونيستی کارگری")، در جامعه طبقاتی که ما در آن زندگی می کنيم " بی طرف" وجود ندارد؛ و چنين ادعائی جز برای فريب و خام کردن ديگران بکار نمی رود. در جوامع طبقاتی امروز هم که نظام سرمايه داری بر آنها حاکم است، طبقات وجود دارند و مبارزه طبقاتی يک واقعيت عينی و غير قابل انکار است. از اين رو جائی که دادستان و قاضی و به طور کلی پيشبرندگان اصلی آن دادگاه، کسانی بودند که به عنوان مهره هائی در خدمت پيشبرد سياست های امپرياليستی کار می کنند، "تريبونال"، هر گز نمی توانست دادگاهی بی طرف باشد؛ و تنها کسانی که خود را به ساده لوحی می زنند ممکن است چنين ادعائی بکنند. دادگاهی که امثال حسن ماسالی و ايرح مصداقی سخنگويان آن بودند مثل خود چنين سخنگوياني، هرگز"بی طرف" نبود. اگر کسی نداند خود اين جماعت می دانند که حسن ماسالی کجا ايستاده (فردی که سابقه اعمالش بر عليه نيروهای آزاديخواه و مردمي، او را حتی به "نمايندگی" خارج کشور بخش هايی از دار و دسته های درونی جمهوری اسلامی نيز ارتقاء داد) وايرج مصداقی هم چگونه دارد خط "اسلامی" سازمان مجاهدينِ مسعود و مريم را پيش می برد. اساساً، به هيچ وجه نبايد فراموش کرد که در رابطه بين مردم ستمديده و سرکوبگرانشان که خود را برای تداوم استثمار و استعمار و در نتيجه تحميل فقر و مصيبت به توده های تحت ستم و برپائی دار و شکنجه و خونريزی های جديد آماده می کنند، هيچ کس بی طرف نيست؛ و هيچ دادگاهی هم نمی تواند بی طرف باشد.
در قسمت ديگر از مطلب مزبور، با مايه گذاشتن از درد و رنج های خانواده های جان باخته گان زندانيان سياسی در دهه 60 و رجوع دادن خواننده به تجمع عده ای از آن خانواده ها در يک اردوی تابستانی که به گفته آن "مطلب" در سال 1386 در يکی از جزاير اطراف استکهلم صورت گرفته، سعی شده است که تريبونالی که بعداً شکل گرفت همان تريبونال مردمی ای جا زده شود که آن خانواده ها در ذهن خود داشتند و در صدد برپائی اش بودند. در اين مطلب، نويسنده به روی خود نمی آورد که اساساً هيچ تريبونالی در رابطه با کشتارهای دهه 60 جمهوری اسلامي، بدون شرکت خانواده های زندانيان سياسی و زندانيان جان بدر برده از کشتارهای آن دهه نمی تواند پا بگيرد. بنابراين بحث بر سر آن خانواده های داغدار نيست، بلکه بحث بر سر تقديم تريبونال مورد درخواست آنها به دست کارگزاران بنگاه های امپرياليستی توسط کسانی است که واقعاً يا ظاهراً در صف خلق قرار دارند. بحث بر سر آن است که عمدتاً با سازشکاری سازمان اقليت و با کارگزاری بابک عماد (کانون زندانيان سياسی در تبعيد)، بنگاه های امپرياليستی ( از طريق "حقوق بشر"ی هائی چون پيام اخوان و شرکا) امکان ورود به يکی از حوزه های بسيار حساس مبارزه مردم رنج ديده و درد مند ما را پيدا کردند؛ چرا که واقعيت اين است که اين بنگاه ها به دليل چهره شناخته شده رسوايشان، خود هرگز قادر به گردآوری خانواده های زندانيان سياسی در يک تريبونال نبودند. اما اکنون آنها با پادوئی خودی ها يا ظاهراً خودی ها، به اين حوزه بسيار مهم و همه گير در جنبش انقلابی ايران هم وارد شدند تا از آن طريق هم بتوانند خشم انقلابی توده های دردمند ما نسبت به دشمنان شان را فرو نشانند، همان خشم انقلابی که موجد انقلاب و سرنگونی رژيم وابسته به امپرياليسم جمهوری اسلامی به دست خود آنان است. بيهوده نيست که اينها وهمه جماعت های راست، مدام بر ايجاد "آشتی" بين مردم و سرکوبگرانشان پای می فشارند و تحت عنوان فريبکارانه عليه "خشونت" بودن، می کوشند تا توده های جان به لب رسيده از سرکوب و خشونت های جمهوری اسلامی را از دست زدن به مبارزه ای قاطع و انقلابی و قهر آميز با ستمگران شان باز دارند.
در مورد توجيه مخارج "تريبونال" که در مطلب ياد شده با عنوان " جمع آوری کمک های مالی" به آن پرداخته شده، در اين زمينه اگر ريگی در کفش نيست مدافعين اين تريبونال حداقل می بايست به مطالب عنوان شده در نوشتجات بخشی از واحد نروژ تريبونال که از آنها جدا شده و تا کنون سه اطلاعيه در اين زمينه منتشر نموده، پاسخ دهند. مدافعين تريبونال و از جمله رحمانی البته به نفع خود نمی بينند که درمقابل چنان فاکت هائی سخنی بگويند؛ همانطور که در موارد ديگر نيز به نوشته های منطقی و مستدل برخورد نمی کنند.
واقعاً اگر ريگی در کفش ندارند چرا حتی در مورد باز شدن پای " سازمان همکاری اسلامی" به تريبونال که در مقاله های مختلف مورد افشاگری قرار گرفته است، حرفی نمی زنند. گفته شده است که در بند شماره سه از پنج بند پيشنهادی ديوان تريبونال توصيه شده است که" سازمان همکاری اسلامي، دستور دهد تا يک کميسيون دائمی و مستقلی را ايجاد نمايد که به تعيين اين مورد نقض موضوع حقوق بشر اوليه پرداخته و به مطالعه و پژوهش آن بپردازد!". قضاوت در مورد اين که آيا وقتی قرار شده که حکام مرتجع و رسوا و خون آشام اسلامی در مورد عزيزان به خون خفته ما کميسيون تشکيل دهند، اين امر کوچک يا "بزرگ" است را بهتر است به خواننده بسپارم. آخر بعضی از مدافعين تريبونال مطرح می کنند که موضوع تريبونال را بزرگ نکنيد، در عين حال که کار تريبونال را "عمل" و مبارزه راستين ديگران عليه دشمنان کارگران و مردم ستمديده را " بی عملی" می خوانند؛ در ضمن با نشنيده گرفتن واقعيات مطرح شده در مورد اين تريبونال و همه استدلال های غير قابل انکار نيروهای آزاديخواه در اين زمينه، و خود را به کوچه علی چپ زدن، با حق به جانبی می پرسند: محاکمه جمهوری اسلامی در چنين دادگاهی چه ضرری برای مردم ايران دارد؟ بسيار خوب، در ادامه اين مقاله به همين موارد هم که کاملاً با مطالب عنوان شده از طرف رحماني، هم خوانی دارد بپردازيم.
درمورد اين که محاکمه جمهوری اسلامی در چنين دادگاهی چه ضرری برای مردم ايران دارد؟، واقعيت اين است که خود سوال اساساً انحرافی است. می شود عين همين سوال را در مورد سازمان ملل کرد که بارها رژيم را به خاطر نقض حقوق بشر محکوم کرده است. تازه اخيراً خود مقامات دول امپرياليستی با ذکر اسامی کسانی که حقوق بشر در موردشان نقض شده جمهوری اسلامی را محکوم می کنند، از جمله مقامات بالای دولت های آمريکا و انگليس.
نه، محکوم شدن جمهوری اسلامی چه توسط همين تريبونالی باشد که گردانندگان اصلی اش از مهره های امپرياليسم هستند و چه توسط خود دول امپرياليستي، ظاهراً ضرری برای مردم ندارد. اما لازم است کسانی که حتی ارتباط تريبونال با " سازمان همکاری اسلامی" را "کوچک" جلوه می دهند به اين سوال بيانديشند که نيروهای امپرياليستی که دشمنان کارگران و مردم ستمديده جهان و از جمله مردم ايران هستند از اين محکوم کردن ها در پی تعقيب چه سياست ارتجاعی عليه کارگران و زحمتکشان و مردم ايران هستند!؟ و آيا افشای بی رحمانه اين سياست ها همزمان با افشای ماهيت ضد انقلابی جمهوری اسلامی يک وظيفه انقلابی خدشه ناپذير برای نيروهای واقعا مردمی هست يانه؟
اگر کسی اميد به سرنگونی رژيم فاشيستی حاکم بر ايران به دست خود مردم را داشته باشد بايد به اين مردم بگويد که بنگاه ها و مهره های امپرياليستی به مثابه دشمنان مردم، به اين دليل خود را به عنوان ظاهراً دوست وارد صف مردم (که اين بار در رابطه با زندانيان سياسی و خانواده های داغ ديده آنها انجام شده) می کنند که بتوانند جلوی حرکت انقلابی آنها را بگيرند و با انحراف مسير مبارزات شان به آنها امکان دست يابی به خواست های برحق و انقلابی شان را ندهند. کسی که خواهان سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی است بايد به مردم بگويد که نبايد به خاطر رهائی از دست رژيم جمهوری اسلامي، به نيروهای امپرياليستی که آن ها نيز دشمنان مکار و در عين حال وحشی و بی رحم مردم ايران هستند اجازه دهند که وارد صف مردم بشوند. سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی و يا به عبارتی "به دست مردم و لا غير"، معنائی جز اين ندارد. در انقلاب 57 اين امپرياليست ها بودند که ظاهراً با خواست مردم مبنی بر سرنگونی رژيم شاه توافق کرده و خود را دوست مردم ما جا زدند، ولی ديديم که چه جلادانی را بر سر کار آوردند. در نتيجه هشياری در مقابل اين دشمنان و مرزبندی قاطع با آنها امری الزامی و وظيفه تخطی ناپذير هر نيروی آزادی خواه و واقعاً انقلابی است. امپرياليست ها برای فريب مردم دست به تاکتيک های مختلفی می زنند. پس، نيروهای آزاديخواه و کمونيست های راستين، موظفند اين تاکتيک ها را شناخته و برای اين که توده های مردم بتوانند ضمن سرنگونی جمهوری اسلامي، انقلاب خود را تا تحقق خواسته های اساسی و برحق شان ادامه دهند، بايد تاکتيک های گوناگون آنها را به مردم بشناسانند. با انجام چنين حرکاتی است که می توان به سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی اميد بست. والا از روی يأس و نااميدی به خاطر طولانی شدن عمر رژيم جنايت کار حاکم، چشم به "الطاف" امپرياليست ها دوختن و با امثال پيام اخوان ها و موريس کاپيتورن ها و کوپرها و غيره هم کاسه شدن، نمی توان از شرايط ظالمانه و سرکوب های حکامی چون جمهوری اسلامی خلاصی يافت. اين نيز که حرکت "تريبونال" تازه از راه رسيده "عمل" و حرکت هائی که نيروهای چپ و آزاديخواه چندين دهه است برای زنده نگاه داشتن ياد زندانيان سياسی جان باخته در دهه 60 و مستند کردن واقعيت های آن دوره زندان انجام داده و می دهند، بی عمل بودن جا زده می شود، اگر وقاحت بسته بندی شده نباشد که هست، تبليغاتی نازل و بی ارزش می باشد.
سخنانم را با اين جمع بندی تمام می کنم که در نوشته هائی که در اينجا مورد نقد قرار گرفتند، جز مشتی ادعا و تبليغات از نوع تبليغ در جوامع سرمايه داری برای يک کالا، چيز ديگری ديده نمی شود. بدتر از اين، يک بار ديگر نشان داده می شود که تقريباً همه کسانی که به دفاع آتشين از "تريبونال" می پردازند به هيچ وجه حاضر نيستند در مقابل استدلال های مخالفين حتی يک دليل و حرف حساب بزنند و تنها تهمت نثار آنها می کنند؛ و حتی از اين هم بدتر، چنين برخورد های رسوا را باز بی هيچ دليل و استدلالی به ديگران نسبت می دهند. خوشبختانه هنوز در جنبش آزادی خواهانه ما، وجدان های بيدار و متعهد زيادی وجود دارند که رسوايی تريبونال و توجيه کنندگان و مفتريان طرفدار آن را، از يک موضع واقعا مردمی با دلايل و مدارک مستدل به نمايش گذارده اند که درود بر آنها.
عزت پايدار
2012/11/13